
بُرْهَانَ رَبِّهِ کَذلِکَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ إِنَّهُ مِنْ عِبَادِنَا الْمُخْلَصِینَ115»؛یعنی،آن زن دربرخوردبایوسف(ع)قصد کرد، ولی یوسف(ع) قصد و خیال نکرد؛ چون فعل خارج که محقق نشداز هیچ طرف، قصد و خطور قلبی برای آن زن حاصل شد،ولی برای وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) حاصل نشد،برای اینکه فرمود: «لَوْ لاَأَن رَأی بُرْهَانَ رَبِّهِ؛اگربرهان وشهود حق را نمیدید،قصدمیکردوچون برهان حق رادید، قلبش خطورنکردوقصدهم نکرد،پس وجودمبارک یوسف(سلام الله علیه)همانطوری که درمقام فعل معصوم بود،درمقام خطور نیّت هم معصوم بود.شاهد بحث آن است که فرمود:چون برهان رب رادید،از خطرِ
قصدِ گناه نجات پیدا کرد(جوادي آملي، 1389د،19: 233).
از نظرجوادي آملي،گناهان آثار خاصّ خودشان را دارند؛در قبال اين گناهان, اطاعات نيزآثار مخصوص خودشان رادارند.بعضي از اطاعات وکارهاي خير است که درمعرفتافزايي اثردارد، بعضي در محبت اثردارد، بعضي در شوق واشکريزي اثر دارد.اگرکسي بخواهددرجهاد اکبر پيروز شود هيچ چاره ندارد،مگراينکه مسلّح باشد.پيروزي درجهاداصغر،سلاحش آهن است که درجنگ تحمیلی ديديم ,پيروزي در جهاد اوسط ،سلاحش اشک است.بنابراين هر گناهي يک حجاب ويژه است وهراطاعتي يک راه خاص است.اينکه خداوند فرمود:«الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا116»همه اين راههاي فرعي به آن بزرگراه که صراط مستقيم است،متّصل است؛ صراط مستقيم بيش از يکي نيست؛ اما اين راههاي فرعي که به آن صراط مستقيم ميرسد،متعدّد است فرمود: ما اين راهها را نشان ميدهيم.
خـداي سبحان براساس ستاريّت خود،دردنيامكـنونات درون انسان هاراجزدرمواردي اندك برچهره هايشان ظاهرنميكند،امادر قيامت كه روز ظهور حقّ است،اثرگناه وطاعت كه سياهي و سفيدي چهره است ظاهرميشود؛ همانگونه كه دردنيا،شرمْ وصفي نفساني است وچهره راسرخ ميكندوهراس،مايه رنگ باختگي وزردي چهره است،در قيامت نيز خاطرات و نفسانيات انسان در چهرهاش اثر ميگذارد (جوادي آملي، 1388ل،1: 367).
اثرتلخ برخي ازگناهان دردنيا ظاهر ميشود.فرومايگي و خواري و زبوني ازآثار مشئوم خيانت درامانت است وچون حق بيت المال عمومي است وافراد محروم وفقير در آن سهيماند،خيانت در آن سبب زبوني فزوني است(جوادي آملي، 1389د،19: 233).
درپايان اين مبحث به پاره اي از آثارگناه ار منظر حضرت آيت الله جوادي اشاره مي كنيم :
2-3-1-1-گناه درواقع چرك و رين است وروح راتيره مىكند.انسان براثرگناه،نه خواب خوبى داردتادررؤيـا معـرفتى نصيب وى شودونه بيـدارى خوبى داردتابتـواند علـم درستى راكشف وتعلـيم صحيحى را نصيب ديگران كند.بنابراين،اگر روح تيره شود، بسيارى از اسراراز او نهفته است. روحى كه خداآن رامنبع الهام قرارداده و به آن سوگند ياد كرده است.اين كه گفتند سالك،كم سخن و مواظب خوراكش باشد،براى همين است كه صداى الهامهاى الهى رابشنود،چون اگركسى بخواهد صداى درون را بشنود، ناچار است كه خود ساكت باشد و حرف نزند(جوادي آملي، 1386 :159-158).
2-3-1-2-وقتى شخص،تحت ولايت شيطان قرارگيردووسوسههاى شيطان رابپذيردوبر اساس آن عمل كند،به تدريج قلبش منزل شيطان شده،مهمانداراومىگرددكه اين مطلب درآيات شريف قرآن ذكرشده:« هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ تَنَزَّلُ عَلَىٰ كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ117؛قلب انسان دروغگو و دروغ پرداز ،جايـگاه نزول شياطين است،امّا كسى كه هم درمسائل علمى،امين وصـادق الوعد است و هم درمسائل مالى وامورعملى،امين وصادق العهد،منزه ازآن است كه قلبش جايگاه شيطان باشد (جوادي آملي، 1387: 112 ).
2-3-1-3-گناه ازجمله عواملي است كه باعث فراموشي خدا وغفلت ازاو ميشود،گناه همچون پردهاي بين انسان و خدا آويخته ميشود و در نتيجه او خداوند را فراموش ميكند.
مرحوم شيخصدوق(ره)در كتاب ارزشمند«التوحيد»از حضرت امام رضا(عليهالسلام) نقل ميكند كه شخصي پرسيد:چرا خدا محجوب است؟ فرمود:«او محجوب نيست. اين كه شما اورا نميبينيددر اثر كثرت گناهان است كه همانند پردهاي جلوي شهود فطرت را ميگيردو نميگذارد انسان باچشم فطرت خداوندرا مشاهده كند؛إنّ الاحتجاب عن الخلق لكثرة ذنوبهم118»( جوادي آملي، 1384الف:103).
2-3-1-4- انكارقيامت:گناه مانع تأثيرعلم به قيامت مي شود؛ يعني، ممكن است كسي عالم به قيامت باشدولي علمش درزيرلايههاي زنگار شهوات مدفون باشدكه چنين علمي كارساز نيست:«أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَـٰهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّـهُ عَلَىٰ عِلْمٍ…119» واگر آلودگي به گناه نباشد،حتي گمان به آخرت نيزبراي حصول تقوا كافي است:«أَلَا يَظُنُّ أُولَـٰئِكَ أَنَّهُم مَّبْعُوثُونَ120».زيراعقل ناب،دفع ضرر محتمل راواجب ميشمارد.معـادبه قدري مهـم است كه اگـردربـاره آن گـمان نيزحاصـل شود(نه قطع)،براي عمـل كفـايت ميكند،گر چه بايد درباره آن قطع تحصيل كرد(جوادي آملي، 1389ح، 2 :203).
2-3-1-5- مسخ ملكوتي:روح انسان براثرگناه حيوان ميشود؛يعني،اوصاف حيواني درنفس انسان رسوخ ميكندوبه صورت ملكه درميآيد،بطوريكه اوصاف حيواني،فصل مقوِّم وي ميگردند،در نتيجه حقيقت انسان تغييرميكندوبه فعليت حيوان درميآيدوچون شكل وقيافه ظاهري انسان وصف عرضي اوست نه ذاتي،پس تابع حقيقت و روح انسان است؛از اينرو ممكن است صورت اونيز به تبع روح تغيير كند.اگر كسي به سراغ عقيده وخُلق پليدي برود، اين پليدي درآغاز براي او وصف وحال و كمكم ملكه ميشود،سپس به صورت فصل مقوِّم او ميگردد؛آنگاه قيافه ظاهري اورا عوض ميكندكه اين تغيير،گاهي دردنيااتفاق مي افتد.چنانكه بعضي از يهودبراثرتجاوز بهحكم خدادرروز شنبه به شكل ميمون درآمدند:«وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِينَ اعْتَدَوْا مِنكُمْ فِي السَّبْتِ فَقُلْنَالَهُمْ كُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِينَ121» وزماني در قيامت كه روزآشكار شدن سرائر است122.چنانكه ذيل آيه«فَتَأتونَ اَفواجا123»از پيامبر اكرم (ص) نقل شده است كه در قيامت گروههايي از مردم بهصورت انواع مختلف حيوانات محشور ميشوند.بر اين اساس،مسخ شدن بعض اهل كتاب(مسخ اصحاب سبت) مسخي ملكوتي بود كه دردنيا ظهور كرد(نه مسخ مُلكي) (جوادي آملي، 1388ي، 23 : 194-193).
2-3-1-6-گناه ونافرماني دربرابرخداوندمانع تحقق ولايت در انسان است، چرا كه گناه موجب دوري انسان از خدا ميشود.
قرآن گناه رامانع شهود حقايق ميداندوميفرمايد:«إِذَا تُتْلَىٰ عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ كَلَّا ۖ بَلْ ۜرَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ124»؛وقتي كه آيات الهي بركسي كه قيامت را تكذيب ميكند،تلاوت شود،ميگويد:اينها افسانههاي گذشتگان است».اما قرآن درجواب ميفرمايد: هرگزاينها افسانه نبوده،بلكه ازحكمتهاي الهي است،لكن نقص دراوست كه نميفهمد.علّت كجانديشي چنين شخصي،زنگارهايي است كه در اثرگناه، صفحه قلبش را تيره كرده است،قلب اوآينه شفافي بودكه اگر آن را تيره وتباه نميكرد،اسرار عالم در او ميتابيد.بنابراين گناه هر چه كه باشد، مانع صمديت انسان ميشودوانساني كه صمد نباشدوقلبش ازهواپرباشدبه مقام ولايت الهـي نميرسد وانساني كه به ولايت الهي نرسيد، شيطان ولايت او را به عهده ميگيرد(جوادي آملي،1388ز:82-81 ).
2-3-1-7-گناه قلب انسان رافاسدميكندكه از آن به «قلب منكوس»و«قلب سياه» تعبير ميكنند،قرآن كريم گناه راعامل كدرشدن قلب ميداند كه ادامه آن انسان رادچار شك وريب ميكند وسرانجام محروم شدن ازآيات انفسي بلكه ازآيات آفاقي را درپي دارد.قرآن ميفرمايد:«كَلَّا بَلْ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّاكَانُوا يَكْسِبُونَ كَلَّا إِنَّهُمْ عَن رَّبِّهِمْ يَوْمَئِذٍ لَّمَحْجُوبُونَ125»ازآيات قرآن استفاده ميشود، اعمال زشت انسان چون غباري بر صفحه دل او نقش ميبنددوآن را تيره ميكندومانع ادراك حقايق ميشود(جوادي آملي، 1383: 169).
امام صادق(عليهالسلام)مي فرمايد:«پدرم همواره ميفرمود:كه هيچ چيزي بدترازگناه،قلب رافاسد نميكند.وقتي گنـاه واردقلب شد،اگرسريـع پاكسازي نشود،قلب رادگـرگـون ميكند126».امام باقر (ع)مي فرمايد:«هيچ بندهاي نيست، مگرآنكه در قلب او نقطهاي سفيد هست وبا گناه نقطهاي سياه در آن ظاهر ميشود»( جوادي آملي، 1389ج، 18 : 55).
2-3-1-8-حجاب گناه مانع رسيدن به علماليقين وشهود بهشت ودوزخ مي گرددواهل باطن كه ازگناه مبرّاهستند،جهنّم و بهشت ونيز غوطهور بودن تبهكاران در جهنّم و تنعم بهشتيان در آغوش نعمتهاي بهشتي،همچنين نجات جهنّمي از جهنّم براثرتوبه وآتشخواري غاصبان مالِ يتيم راهم اكنون ميبينند:«إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَىٰ ظُلْمًا إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَارًا…127»،بطوريكه رسول اكرم (ص)درمعراج، بهشت و جهنم راازنزديك ديدو به خوردنيها ونوشيدنيهاي هر يك ازپرهيزكاران و تبهكاران آگاه شد.لذا اگر بهشت و جهنّم پيش از برچيده شدن نظام دنيا موجود نباشد،آن حضرت در معراج اين حقايق را مشاهده نميكرد(جوادي آملي، 1388ل، 1 : 406).
2-3-1-9-گناه نه تنها مايه ورودبه جهنّم،بلكه مانع انجام كارخيردردنيانيزمي شود.امام صادق (ع) ميفرمايد:«اثرگناه اين است كه انسان رااز عبادت، محروم ميكند.گاهي انسان،درروز به گناهي مبتلا ميشود وبراثر آن از شب زندهداري ونماز شب محروم ميگردد.گناه در كارهاي خير،مانندكارد تيزدرگـوشت اثردارد»؛همـان گونه كه كارددر گوشت نفـوذ كرده، آن راقطـعه قطـعه ميكند،گناه نيز اطاعت را قطعه قطعه ميكند(جوادي آملي، 1386: 153).
2-3-1-10-گناه باعث بسته شدن دل مي گردد.كافران به پيامبر اكرم(ص) ميگفتند: «وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِن بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ128». حجابي كه دراين آيه آمده،همان گناه است كه حجاب مستوراست،نه حجاب مشهود:« وَإِذَا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنَا بَيْنَكَ وَبَيْنَ الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجَابًا مَّسْتُورًا129».قلب عاصي وتبهكارْواژگون ميشود:«وَنُقَلِّبُ أَفْئِدَتَهُمْ130»وازفهم حق بازداشته ميشود:«ثُمَّ انصَرَفُوا صَرَفَ اللَّـهُ قُلُوبَهُم131» ودرنتيجه به تكذيب حق ميپردازد:« وَمَا يُكَذِّبُ بِهِ إِلَّا كُلُّ مُعْتَدٍ أَثِيمٍ132»واين گونه صحيفه نفس آدمي با قهر الهي مُهر ميشود وگرنه خداي سبحان اضلال ابتدايي ندارد تادر ابتدادل كسي راوارونه سازد وآن را مُهر كند(جوادي آملي، 1389ح، 2: 232-231).
بسته شدن وواژگوني دل،ويژه كافران ومنافقان نيست، بلكه به هر ميزاني كه دل آدمي به زنگار گناه آلوده گردد،واژگون ومختوم گشته،به همان اندازه ازفهم آيات الهي محروم ميگرددواين واژگوني دل از آلودگي به مكروهات آغاز ميشودوبه گناهان صغيره و سپس به كبيره ميرسدو ازاكبر كباير كه كفر به خداست،سر برميآورد.معيار سنجش بيماري قلب نيز مقدار بيتوجّهي انسان به فهم آيات الهي يا انزجار از آنهاست(جوادي آملي، 1389ح : 234).
2-3-1-11-گناه،انسان را،ازتأمّل وانديشه درنظام خلقت و تفكردرآيات تكويني و محتواي آيات تدويني(قرآن)واستنباط ازآن بازميدارد.حضرت رضا(عليهالسلام)درپاسخ كسي كه پرسيد:چرا خداوند سبحان محجوب ومخفي است؟چنين فرمود:« پوشيده بودن از خلق به سبب كثرت گناهان آنان است، ولي اودرهيچ لحظهاي ازشب وروز چيزي براو پوشيده نيست؛ إنّ الاحتجاب عن الخلق لكثرة ذنوبهم، فأمّا هو فلا يخفي عليه خافية في آناءاللّيل والنّهار»؛بدين معنا كه گناه براي بعضي حجاب مشاهده فكري وبراي بعضي ديگر حجاب شهود قلبي است؛زيرافطرتي كه خداوند ، مردم را براساس آن آفريد ، حق راميبيند وآن را به ديگران نشان ميدهد،ولي گناه چون غباري برآن آينه ي صاف فطرت است؛به گونهاي كه ازسويي حجاب شناخت فطري است واز سوي ديگر مانع شناخت فكري و ازسوي سوم مانع شناخت شهودي كامل ميشود؛از اينرو در مباحث گوناگون،گناه را مانع
