
در اين حالت فرض میشود قيمت اوراق بهادار فقط منعكس كننده اطلاعات تاريخي است. پس شكل ضعيف كارايي میگوید كه با مطالعه روند تاريخي قيمت سهام، قادر نيستيم آينده را پيش بيني نماييم و قيمت سهام روند خاصي ندارد.
2-7-2 شكل نيمه قوي
در اين سطح از فرضيه، قيمت سهام منعكس كننده همه اطلاعات عام و منتشر شده است. در اينجا اطلاعات عام محدود به قیمتهای گذشته نيست و در برگيرنده هر اطلاعي در باره عملكرد شركت و مشخصات صنعتي است كه آن شركت در آن فعاليت میکند. در بازار كارا در شكل نيمه قوي قيمت بلافاصله با ورود اطلاعات جديد متأثر میشود. چنين كارايي كمك بزرگي به سرمايه گذاران مینماید. به ويژه آنهایی كه حضوري كافي در بورس ندارند و نيز براي كساني كه شناختي همه جانبه از امور مالي ندارند (همان منبع، 332).
2-7-3 شكل قوي
در این حالت فرض آن است كه تمام اطلاعات مربوط و موجود اعم از اطلاعات محرمانه و در دسترس عموم در قيمت اوراق بهادار انعكاس دارد. قيمت اوراق بهادار حتي منعكس كننده تمام اطلاعات محرمانه جاري و تاريخي است. در اين سطح كارايي كه گستردهترین مفهوم كارايي است، اگر اتفاقي در شركت بيفتد ديگر نمیشود گفت كه فقط مدير عامل آن را میداند و ديگران از آن بي اطلاعند. در اين زمينه قيمت سهام شركت مورد نظر بلافاصله نسبت به اين اتفاق عکسالعمل نشان میدهد. زيرا همه اطلاعات محرمانه هم سریعاً به بازار منتقل میشود و اطلاعات محرمانه افشا نشده اي در شركت وجود ندارد. در چنين وضعيتي، مفروض است كه سیستمهای كنترل داخلي شركت به قدري قوي است كه كسي نمیتواند اطلاعات محرمانه يا اطلاعات خاصي داشته باشد. وقتي مثلاً مدير عامل يا هیأت مديره از امري با خبر میشوند، بلافاصله بقيه نيز از آن باخبر میشوند و چون همه خبر دارند، قيمت به سرعت متأثر میشود، و بنابراین اطلاعات به ظاهر محرمانه ديگر ارزش چنداني براي آن مدير عامل و ساير مديران عالي رتبه ندارد. اين نوع كارايي حتي در بورسهای بسيار معتبر هم واقعيت ندارد. زير بناي فرضيات بازار كارا رقابت براي اطلاعات است (همان منبع، 332).
رقابت، سرمايه گذاران و تحليل گران مالي را به سوي بدست آوردن اطلاعات مرتبط با شركت از بسياري از منابع غير از گزارشات حسابداري شركت و حتي خارج از خود شركت سوق میدهد. براي مثال تحليل گران اطلاعات، توليد هفتگي شرکتها را بدست آورده و با مديريت مصاحبه میکنند. تحليل گران همچنين با رقباي شركت در مورد فروش و با اعتبار دهندگان در مورد وضعيت اعتباري شركت مصاحبه میکنند. به طور ميانگين در يك بازار كارا كه قیمتهای سهام بر اساس نرخ مورد انتظار بازار تعديل شده باشد، اين قیمتها برآورد صحيحي از ارزش آتي سهام هستند. از اين رو اگر سود حسابداري به طور تجربي به قيمت سهام يا تغييرات قيمت سهام ارتباط دارد، اين سودها میتوانند شاخص مناسبي از ارزش يا تغييرات در ارزش سهام باشند. هر چند اين سودها با استفاده از يك مفهوم از سود محاسبه نشده باشند.
مفاهيم بازار كارا به طور واضح با اين فرضيه كه گزارشات حسابداري تنها منبع اطلاعات هستند، متناقض هستند. گروهي از محققين در طي تحقيقات در زمینه كارايي بازار سرمايه به برداشت اشتباهي رسیدهاند. آنان بر خلاف گروه هاي ديگري كه معتقدند بررسي در زمينه كارايي فقط از طريق تجزيه و تحليل آماري امكان پذير است، نظراتي را ارائه دادهاند كه سبب شكسته شدن حريم مباني شده است كه سالها مبناي اینگونه بررسیها را تشكيل داده است و نظرات اين گروه برداشتي غلط از كارايي و مفهوم آن میباشد. اين اشتباهات شامل تصورات اشتباه در ماهيت كارايي، تصورات اشتباه در شواهد وجود كارايي و برداشتهای غلط از مفهوم كارايي میباشد.
2-8 عدم تقارن اطلاعاتی و دامنه قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام
تحقیقات تجربی که اخیراً صورت گرفته است، تأثیر اعلان سود بر رفتار دامنه قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام را به صورت کلی مورد توجه قرار دادهاند. ویکنتاش و چیانگ14 (1986) نیز تغییرات مهمی را در دامنه قیمت پیشنهادی خرید و فروش سهام پس از اعلان سود، تنها زمانی که هیچ اطلاعات مهمی از جانب شرکت در ظرف 30 روز قبل از اعلان سود منتشر نشده باشد مشاهده نمودند.
کرینسکی ولی15 (1996) در یافتند که اعلان سود عدم تقارن اطلاعاتی را در بازار افزایش میدهد. در بازار میتوان دو نوع معامله گر را متصور شد:
(الف) معامله گران نقد16.
(ب) معامله گران مطلع17.
معامله گران مطلع به این خاطر اقدام به انجام معامله میکنند که دارای اطلاعات محرمانه ای هستند که در قیمتها منعکس نشده است. در حالي كه معامله گران نقد (سرمايه گذاران غیر مطلع) تنها به دليل دارا بودن نقدينگي به انجام مبادله اقدام میکنند. البته اين مدلها بر روابط بين تفاوت قيمت خريد و فروش و افراد مطلع در بازار اشاره دارند. بازار سازها از انجام معامله با افراد مطلع دچار زيان میشوند و اين زيان را از طريق گسترش دامنه قيمت پيشنهادي خريد و فروش سهام جبران میکنند. بر اساس اين مدل عدم تقارن اطلاعاتي در بازار منجر به افزايش دامنه قیمتهای پيشنهادي میشود.
در مدل كيم و ورچيا18 (١٩٩٤) برخي افراد مطلع در بازار از قبيل سهامداران عمده، اطلاعات عمومي (مانند اعلان سود) را به سمت اطلاعات محرمانه سوق میدهند. بديهي است كه اين افراد داراي مزيت اطلاعاتي نسبت به سايرين هستند و از اين رو قادرند تا ارزيابي بهتري نسبت به عملكرد موسسه از طريق اعلان سود داشته باشند. البته تمركز اصلي آنها بر چگونگي تأثیر عدم تقارن اطلاعاتي در مبادلات افراد مطلع پيرامون زمان اعلان سود است. از نظر آنان اعلان سود منجر به افزايش حجم مبادله و گسترش عدم تقارن اطلاعاتي میشود. كيم و ورچيا اثرات اين اعلانها را به دو صورت بيان میکنند: اول اين كه، اعلانهای سود زمينه را براي معامله اي برابر و يكسان در بازار فراهم میکند زيرا منجر به انتشار اطلاعات براي همه افراد حاضر در بازار میشود و بدين ترتيب بايد شاهد افزايش عدم تقارن اطلاعاتي در روزهاي قبل از اعلان سود باشيم. دوم اين كه، بازار متشكل از افرادي است كه تواناییهای متفاوتي در پردازش اطلاعات دارند. طبق اين ديدگاه عدم تقارن اطلاعاتي نبايد قبل از اعلان سود افزايش يابد بلكه بايد در يك سطح صعودي در پي اعلان سود باقي بماند. زيرا، برخي از معامله گران قادر به پردازش بهتر اطلاعات هستند و اين پردازش اطلاعات است كه موجب افزايش حجم مبادلات در يك محيط داراي نقدينگي کمتر میشود، نه عدم تقارن اطلاعاتي. در اين زمان معامله گران غير مطلع به دليل افزايش دامنه قيمت پيشنهادي خريد و فروش سهام از انجام مبادله خودداري میکنند.
دمسكي و فلتهام19 (1994) بر اهميت تمركز بر فعاليت بازار اوراق بهادار در دوره قبل از اعلان سود علاوه بر دوره پس از اعلان سود اشاره دارند. به نظر مك نيكولاس و ترومن سرمايه گذاراني كه داراي افق سرمايه گذاري كوتاه مدتي هستند جستجوي اطلاعات محرمانه را قبل از اعلان سود افزايش میدهند. اين امر بدين معناست كه قبل از اعلان سود، سطح بالايي از عدم تقارن اطلاعاتي را شاهد خواهيم بود.
2-9 عدم تقارن اطلاعات و فرضيه پيام دهي20
اگر در يك معامله بالقوه يك طرف اطلاعات بيشتري نسبت به طرف ديگر داشته باشد، عدم تقارن اطلاعات وجود دارد. اين مشكل شامل اطلاعات حسابداري هم میباشد. مديران شرکتهای سهامي درباره ارزش شركت نسبت به سهامداران بيرون از شركت اطلاعات بيشتري دارند. آن شرکتهایی كه قيمت سهامشان زير ارزش واقعي است، انگيزه دارند كه منابع اضافي براي اطلاعات مالي صرف كنند تا پيام بدهند كه سهام آنها كمتر از واقع ارزش گذاري شده است. شرکتهایی كه سهام آنها بيشتر از واقع ارزش گذاري شده است، تلویحاً اين موضوع را با عدم ارائه اطلاعات اضافي اعلام میکنند و قيمت سهام تنزيل مییابد. حال، تعدادي از شرکتهایی كه سهامشان كمتر از واقع ارزش گذاري شده است، منابع صرف میکنند تا اطلاعات اضافي ارائه دهند. اين فرآيند ادامه مییابد تا جايي كه شرکتهای با عملكرد بد، پيام نمیدهند. به اين موضوع فرضيه پيام دهي گفته میشود. پيام دهي انگيزه اي براي افشا در شرکتهای سهامي میباشد. روشن است كه صرف منابع براي اطلاعات، تخصيص سرمايه را بهبود داده، ستاده را افزايش میدهد. از آنجا كه بخشي از مخارج مربوط به عملكرد گذشته است و مربوط به آينده نمیباشد، لذا منافعي ايجاد میکند و از اين رو پيام دهي صرفاً تا آن ميزان میتواند توليد اطلاعات اضافي در گزارشهای حسابداري را باعث شود كه فزوني منافع بر مخارج داشته باشد.
2-10 پیامدهای عدم تقارن اطلاعاتي در بازار سرمایه
طبق دیدگاه سنتی حسابداری، سرمایهگذاران کوچک (عموماً کم اطلاع) نیاز به حمایت دارند. این دیدگاه احتمالاً از این واقعیت ناشی شده است که در بازار سرمایه نابرابری وجود دارد، ولی نیاز به مقررات جهت تعدیل چنین نابرابریهایی، معمولاً با عباراتی مبهم، ساده و پدرمآبانه بیان شده است. همچنین گفته شده است سرمایهگذاران کوچک تحت سلطه افراد دارای اطلاعات محرمانه (درون سازمانیها) میباشند. این دلیل که وضع مقررات به منظور مصون بودن سرمایهگذاران کوچک در مقابل خطرات دزدی و کلاهبرداری است، قانعکننده نیست. به طوری که بیان نمودن دلیل مذکور به عنوان لزوم وجود مقررات، به طور چشمگیری علاقه محققین حسابداری و اقتصاد را برای تحقیق در زمینه موضوعات مرتبط با مساوات، کمرنگ کرده است. آقای روس 21(1979) ضمن رد دلیل فوق، عنوان نموده است که:
شناسایی و تفکیک منافع برابری مقررات افشاء، بین افراد برون سازمانی و درون سازمانی مشکل است. به نظر میرسد جدال بر سر چنین منافعی از این دیدگاه سنتی سرچشمه گرفته است که افراد درون سازمانی مسلط بر افراد برونسازمانی هستند و لذا افراد برون سازمانی نیاز به حمایت دارند.
مساواتی که در این اینجا بحث میشود از دیدگاهی کاملاً متفاوت ناشی میشود. اصل این تفکر این است که سرمایهگذاران از مرز بی دفاعی فاصله زیادی دارند. حقیقتاً سرمایهگذاران کماطلاع، ابزارهای متنوع و گستردهای در اختیار دارند تا بتواند خود را در مقابل استثمار (تسلط) سرمایهگذاران مطلع حفظ نمایند. مثلاً سرمایهگذاران کماطلاع با حداقل کردن معامله با سرمایهگذاران مطلع میتوانند از خود دفاع کنند. راهکار دیگر این است که سرمایهگذاران کم اطلاع میتوانند گروههای خاصی از افراد درون سازمانی نظیر مدیران که دارای اطلاعات محرمانه هستند را شناسایی کنند و از طریق مقررات قانونی و انعقاد قرارداد، آنها را از معامله اوراق بهادار شرکت منع نمایند. نهایتاً، سرمایه گذاران کماطلاع با گمان اینکه عدم تقارن اطلاعات به طور فاحش وجود دارد، ممکن است از معامله اوراق بهادار خاصی صرفنظر کنند یا کلاً از بازار سهام خارج شوند. نکته قابل تأمل این است که هر یک از این ابزارهای حمایتی (راه حلها) برای هر دوی سرمایهگذاران مطلع و کماطلاع و همچنین برای کل اقتصاد پرهزینه است، چون نگهداری اوراق بهادار برای مدت طولانی، موجب میشود که سرمایهگذاران نتوانند از منافع تغییر پرتفوی که در نتیجه تغییر شرایط اقتصادی لازم میشود، استفاده نمایند. همچنین، منع مدیران از معامله اوراق بهادار شرکت خودشان، منافع حاصل از مالکیت چنین سهامهایی را کاهش میدهد. این محدودیتها به نوبه خود سودمندی مالکیت سهام توسط مدیریت را در مسیر منافع مالکین و مدیران (کاهش هزینههای نمایندگی) محدود میسازد. خروج طیف زیادی از سهامداران کم اطلاع از بازار، سهامداران مطلع را از منافع سرشکن شدن هزینههای گزاف تهیه اطلاعات، محروم میکند و به موجب آن انگیزه برای تولید اطلاعات کاهش مییابد. بعلاوه، اقتصاد را از منافع توزیع ریسک و تخصیص منابع توسط بازارهای بزرگ و کارای سرمایه محروم خواهد کرد. بنابراین در اینجا باید نگرانی خود را به سوی نابرابری در بازار سرمایه معطوف نماییم. پیامدهای اقتصادی ابزارهای حمایتی اتخاذ شده توسط سرمایهگذاران کماطلاع، هنگام رویارویی با
