
تفسير و تربيت، به تنوّع تعاريف “تفسير تربيتي” ميانجامد. اين تنوع تعاريف، در نمونههاي فوقالذکر بهوضوح مشاهده ميشود. تعريف نخست مبتني بر تفسير موضوعات تربيتي قرآن و در واقع تفسير موضوعي با رويکرد تربيتي است. در اين تعريف، تفسير تربيتي قرآن بهعنوان يکي از گرايشهاي تفسيري که ميتواند در تفسير ترتيبي نيز نمود پيدا کند مورد نظر قرار نگرفته است.
در تعريف دوّم، تفسير بر اساس نظام تربيتي قرآن، تفسير تربيتي دانسته شده است؛ در حالي که نظام تربيتي قرآن، بعد از تفسير تربيتي و استخراج گزارههاي تربيتي قرآن ممکن ميگردد. اگر مراد از نظام تربيتي قرآن را عناصر نظام تعليم و تربيت بدانيم دايره تفسير تربيتي در معناي خاص، که محدود در همين گزارهها خواهد بود، منظور ميگردد.
تعريف سوّم، تعريف مناسبي است که ميتواند گونههاي مختلف تفسير؛ اعمّاز تفسير ترتيبي و موضوعي تربيتي را شامل شود و موضوعات تربيت در معناي خاص و عام آن را در برگيرد؛ جزآنکه بيشتر به توصيف تفسير تربيتي پرداخته و قالب مناسب يک “تعريف” را ندارد.
تعريف چهارم، با توضيح ذيل آن، تعريف مناسبي براي تفسير تربيتي است؛ جزآنکه قلمرو تفسير تربيتي صرفاً به گزارههاي دانش تعليم و تربيت محدود شده است.
به نظر ميرسد تعريف جامع و مانع از تفسير تربيتي تعريفي است که اوّلاً؛ گونههاي مختلف تفسيري؛ اعمّ از موضوعي و ترتيبي را در بر گيرد. ثانياً؛ توانايي در برگيري معاني خاص و عام تربيت را داشته باشد؛ بر اين اساس به نظر ما تعريف مطلوب تفسير تربيتي عبارت است از:
“فرايند تبيين آيات با رويکرد تربيتي و کشف معارف تربيتي قرآن با تکيه بر دانشهاي مرتبط”
اين تعريف در دو سطح، وظايف تفسير تربيتي را تبيين ميکند. در سطح اوّل که بنياد اين رويکرد بر آن استوار است، مفسّر با قرآنشناخت ويژه خويش و با تلقّي درستي که از اهداف و مقاصد قرآن و رسالت و کارکرد آن در انديشه خويش دارد و با نگرشي که به تمامي آيات قرآن از نگاه انسانسازي و تحوّلمحوري در تمام ساحتهاي وجودي وي و در تمام عرصههاي زندگي او؛ اعمّ از فردي و اجتماعي و دنيوي و اخروي دارد ميکوشد ابعاد تربيتي آيات را برجسته سازد. بخش اول تعريف (فرايند تبيين آيات با رويکرد تربيتي) ناظر به اين رسالت است.
علاوه بر اين، قيد “فرايند” و تأکيد بر “رويکرد تربيتي” گوياي آن است که مفسّر در جريان تفسير تربيتي، بايد علاوه بر فعاليت عمومي مفسّران در تبيين متن، رشته اقدامات هدفمند ديگري را نيز براي تأثيرگذاري بيشتر بر مخاطب انجام دهد. به عبارت ديگر، مفسّر در اين گرايش تفسيري علاوه بر نقش تفسيرگري، نقش مربّيگري را نيز بر عهده دارد؛ از اين رو، و به تناسب حال و مقال، گاه همچون مربّي دلسوز، زبان به پند و موعظه ميگشايد و وجدان مخاطب خويش را با اندرزهاي حکيمانه روايي و غيرروايي بيدار ميسازد؛ يا همچون مبلّغي هنرمند و خوش ذوق و مجرّب، از ابزارهاي گوناگون تربيتي در تفسير متن يا مؤکّدسازي پيام و مفهوم آيه بهره ميجويد؛ از اينرو گاه از شعر زيبايي که تناسبي با اين مفهوم دارد استفاده ميکند؛ يا داستان کوتاه و آموزندهاي را بيان ميکند؛ يا از تمثيلي که پيام آيه را ملموستر ميکند بهره ميجويد؛ يا با تداعي معاني، آيه را با شرايط و نيازهاي تربيتي عصر خويش مرتبط ميکند؛ بدينسان جلوهگري تربيتي آيه تقويت ميشود و با شوقآفريني عاطفي و اقناعبخشي معرفتي، زمينه اصلاح انديشه و رفتار متربّيان فراهم ميآيد. بديهي است که تمام آن چه در اين فعاليّت انجام ميشود، مصداقي از “تفسير” در معناي رايج نيست؛ امّا در تفسيرِ با قيد تربيتي، ضرورت مييابد؛ به ويژه که “تفسير” در معناي مورد نظر اين پژوهش؛ علاوه بر توضيح معناي ظاهري، شامل تأکيد بر مقاصد آيات نيز ميشود.
رسالت مفسّر در بخش دوم اين تعريف که سطح ديگري را شامل ميشود، کشف و استخراج معارف تربيتي قرآن است. کشف اين معارف تربيتي ميتواند با نگاه موضوعي يا ترتيبي (تنزيلي، مصحفي)، در آيات و موضوعات مصرّح يا غيرمصرّح تربيتي، از توصيفات قرآن يا تجويزات آن، از کمتر از يک آيه و تکگزاره تا مجموعهاي از آيات و حتي يک سوره استخراج شود. قيد “با تکيه بر دانشهاي مرتبط” چنانکه در بحث از “تفسير بينامتني” گفته شد، ميتواند اعمّاز دانشهاي درونمتني و برونمتني فهم قرآن را شامل شود؛ بنابراين کشف معارف تربيتي قرآن ميتواند با بهرهگيري از آيات مرتبط، روايات همسو، يا به مدد دادههاي متقن علوم تربيتي و ديگر علوم باشد. “تربيت” در اين تعريف هم از نظر قلمرو موضوعات و هم از نظر گستره ساحتهاي وجود انسان، تابع وضع و قرار داد مفسّر است. مفسّر ميتواند در نگاهي کاملاً تخصصي، موضوعات مرتبط با دانش تعليم و تربيت را برجسته سازد و يا در نگرشي فراگير هر آنچه را که قرآن براي تغيير و حرکت آدمي به سوي هدف مطلوب در نظر گرفته است در برگيرد. اين تعريف از تفسير تربيتي هم معناي عام تربيت و هم معناي خاصّ آن را در بر ميگيرد؛ از اينرو به نظر ميرسد تعريف جامعي براي تفسير تربيتي باشد.
4. قلمرو تفسير تربيتي
بحث از قلمرو تفسير تربيتي متکفّل پاسخ به اين پرسش است که تفسير تربيتي قرآن چه سطحي از آيات آن را در بر ميگيرد؟ آيا همچون ديگر گرايشهاي تفسيري مانند: گرايش فقهي، سياسي، اقتصادي، تاريخي، تنها به بخشي از آيات محدود ميشود؛156 يا گستره وسيعتري داشته و حتّي ميتواند تمام آيات قرآن را در برگيرد.
پاسخ به اين سؤال ارتباط وثيقي با تحليل تفاوت گرايش تربيتي با ديگر گرايشهاي تفسيري و همچنين کشف هدف و مقصد اصلي نزول قرآن، انتخاب معناي تربيت و قلمرو مفهومي آن، تعريف تفسير تربيتي و رسالتهاي مورد انتظار از آن و احياناً مسائلي ديگر دارد؛ از اين رو با ذکر مقدماتي به تبيين قلمرو تفسير تربيتي ميپردازيم.
اوّل: از توصيفي که قرآن کريم و روايات معصومان( از اهداف و کارکردهاي قرآن ارائه ميدهند چنين به دست ميآيد که “هدايت و تربيت انسان” هدف اصلي و بنيادين قرآن است و کارکردها و ديگر اهداف در طول آن قرار دارد. قرآن کريم کتابي است هدايت گر157(هدي، يهدي)، شفا بخش158 (شفاء)، موعظه کننده159 و تذکّر دهنده160 (موعظه، ذکري)، رحمت آفرين161 و بصيرت بخش162 (رحمه، بصائر)، بيم دهنده و بشارت بخش163 (انذرکم بالوحي، بشري)، تعليم دهنده و تزکيه کننده164 (يعلّمکم، يزکّيکم)، خارج کننده از تاريکيها به سوي نور165 (يخرجهم من الظّلمات الي النّور)، جداکننده حق از باطل166 (فرقان)، روشن و روشنيبخش167 (نور، مبين)، ابلاغ کننده168 (بلاغ)
اين صفات، همگي پرتوهاي نقطه کانوني هدايت و تربيت انساناند. اگر اين اوصاف را در کنار صفات خداوند قرار دهيم و نقش و کارکرد خداوند را در قرآن به پژوهش بنشينيم خواهيم ديد که اوصاف الهي سراسر بر محور هدايت و تربيت انسان متمرکزند و نقش مربّيگري الهي، نقطه محوري اوصاف الهي بوده تمام اوصاف ديگر رو به اين سو دارند. تکرار 140 باره صفت ربوبيّت الهي (ربّ)، که بعد از اسم جلاله “الله” و صفت “رحمتگري” الهي (رحمان و رحيم) پرکاربردترين صفت الهي در قرآن است، نشان از برجستگي اين نقش و سمت الهي دارد؛ ضمن آنکه اين نقش در نام جلاله “الله” که جامع صفات و کمالات است نيز نهفته است. صفت “رحمتگري” نيز که رتبه دوّم فراواني بعد از “الله” را دارد تأکيدي بر بنياديترين لوازم مربّيگري است تا بياموزد که تربيت، جز با غلبه رحمت و محبّت بر متربّيان امکان پذير نيست.
دوّم: تربيت ميتواند ناظر به حيطههاي مختلفي باشد. انتخاب هر يک، در سعه و ضيق قلمرو تفسير تربيتي تأثيرگذار خواهد بود.
اگر تربيت ناظر به “رشته هاي علوم تربيتي” معنا شود، معارف تربيتي قرآن شامل آموزههايي خواهد بود که به اين رشتهها مرتبط است؛ رشتههايي مانند فلسفه تعليم و تربيت، اقتصاد آموزش و پرورش، مديريت آموزشي، روانشناسي تربيتي و…
اگر تربيت ناظر به عناصر نظام تربيتي لحاظ شود، تفسير تربيتي قلمرو محدودتري پيدا ميکند و تنها شامل عناصرِ نظام تربيتي ميگردد. در اين محور، مفسّر تلاش ميکند مباني، اهداف، اصول، روشها، عوامل و موانع تربيتي را از قرآن استنباط نمايد؛ برايمثال، در حوزهي مباني تعليم و تربيت، به مبانيِ انسانشناختي، معرفتشناختي، جهانشناسي و ارزششناختي آن توجّه دارد و آموزههاي قرآن را درباره اين محورها کشف و ارائه ميکند.
اگر تربيت به مثابه فرايند تأثير مربّي بر متربّي در نظر گرفته شود، دايره تفسير تربيتي بسيار گسترده شده تمام آموزههايي که موجب تغيير رفتار متربّي در تمام ابعاد گسترده وجود وي ميگردد را شامل ميشود.
گستره تربيت از منظر ابعاد وجودي آدمي نيز بسيار بااهميّت است. در انديشه ديني، وجود انسان از ابعاد گوناگون قابل رشد و شکوفايي است. از منظر اعتقادي، اخلاقي، عرفاني، فقهي، اقتصادي، جنسي، فردي، اجتماعي، جسمي، روحي، دنيوي، اخروي، شناختي، عاطفي، رفتاري.
وقتي متعلّق تربيت همه ابعاد وجود آدمي باشد طبيعتاً دامنه تفسير تربيتي تمام آياتي را که به نوعي با اين ابعاد مرتبط باشد، شامل ميشود؛ در اينصورت، قلمرو تفسير تربيتي به وسعت کل قرآن بوده هيچ آيهاي نيست مگر آنکه به گونهاي به يکي از ساحتهاي فوق اشاره خواهد داشت؛ همچنين بحث از ساير عناصر نظام تربيتي قرآن مانند مباني، اصول، روشها، اهداف، موانع، عوامل، زمينهها، آثار، آسيبها و… نيز که سطح وسيعي از آيات قرآن را در بر ميگيرند، در معناي تربيت به مثابه يک فرايند جاي ميگيرند.169
اگر قلمرو تربيت را از حيث وسعت افراد، هم خود و هم ديگران بدانيم گزارههاي اخلاقي که جنبه خودسازي دارد را نيز شامل ميشود و تربيت معناي عامتري مييابد؛ در غير اينصورت، قلمرو تفسير تربيتي صرفاً به آياتي که صرفاً جنبه ديگرسازي دارد محدود ميگردد و تفسير اخلاقي قرآن بهعنوان گرايشي مستقل شکل ميگيرد؛ در تفسير اخلاقي تلاش ميشود نکات اخلاقي آيات برجسته شود. فضايل و رذايل اخلاقي مورد اشاره صريح يا غيرصريح قرآن شناسايي و راهکارها و روشهاي آن براي اصلاح و زدودن رذايل، و شکلگيري و تقويت فضايل کشف گردد و مباني و اصول حاکم بر اين علم تبيين گردد تا امکان دست يابي به نظام اخلاقي قرآن فراهم گردد.
همچنين اگر روش شهودي و معارف عرفاني قرآن را به عنوان حيطهاي جدا از تعليم و تربيت در نظر بگيريم، تفسير تربيتي شامل معارف اين دانش نخواهد شد؛ اما اگر روش تربيت را اعمّ از روش هاي، عقلي، نقلي، تجربي، شهودي بگيريم طبعاً تفسير عرفاني جزئي از تفسير تربيتي و مددکار آن خواهد بود.
از منظر ساحتهاي تربيت نيز اگر پژوهشگري مهارتها و توصيههاي آموزشي قرآن را استخراج و تحليل نمايد، تفسير تربيتي صورت داده است؛ به شرط آنکه تربيت را اعمّ از حيطه عاطفي و رفتاري تلقي کند و حيطه شناختي را نيز در تعريف تربيت منظور نمايد.
از منظر توصيفات وتجويزات قرآن نيز مسأله بسيار اهميّت دارد؛ استخراج آموزههاي تربيتي، صرفاً از گزارههاي انشائي و تجويزي، دايره کار مفسّر را محدود ميکند و توجّه توأمان وي به گزارههاي توصيفي و تجويزي، به گسترش قلمرو پژوهشي وي ميانجامد.
سوّم: با محدودسازي تفسير به کشف دلالت هاي سه گانه مطابقي، تضمني و التزامي، طبيعتاً نميتوان همه آيات قرآن را “تفسير تربيتي” کرد و قلمرو گستردهاي از تفسير تربيتي قرآن قائل شد؛ اما با سوق دادن معناي تفسير به فراتر از دلالت هاي سه گانه مذکور؛ يعني به سمت کشف اهداف و مقاصد آيات، (که معناي درست تفسير نيز همين است) گستره تفسير تربيتي بسيار وسيع ميگردد؛ چراکه تمامي آيات آن براي هدايت و تربيت انسان نازل شده و مستقيم يا غيرمستقيم، پيام و هدف تربيتي دارند. از آنجا که تربيت ميتواند مستقيم يا غيرمستقيم باشد، آيات قرآن نيز ميتوانند مستقيم يا غيرمستقيم پيام تربيتي داشته باشند؛ براي مثال، وقتي مجموعهاي از آيات به تبيين يک سنّت الهي ميپردازند و پيام جمعي آنها، ارائه قانون الهي براي تربيت انسان است، تکتک آياتي که در گستره تبيين اين قانون قرار ميگيرند داراي هدف و پيام (غيرمستقيم) تربيتي هستند؛ يا وقتي آيه يا واژهاي استنطاق مييابد، به واگويه دلالت تربيتي
