
2-1-1- اعتقاد به نزول دوگانهی دفعی و تدریجی
«صغیر» فصل دوم را به تاریخ بیستوسهسالهی نزول اختصاص داده (ص: 35)، میگوید:” قرآن به اقتضای شرایط بهصورت تدریجی و بخش بخش، نازل شد… و قرآن در ماه رمضان فرود آمد… و در شبی مبارک… و این شب مبارک به شب قدر تعبیر شده است.”(ص:37)
پس چون نزول 23 ساله با نزول در شب قدر تنافی پیدا میکند، بعد از ذکر اقوالی، میگوید: “ظاهر آیات بر این دلالت دارد که قرآن بهصورت یکپارچه نازل شد و ظهور لفظ انزال15 بر یکبارگی، گواه همین مطلب است.”(ص: 38) سپس سخن ابن عباس را بیان کرده که میگوید: خداوند قرآن را در ماه رمضان و در شب قدر و در شبی مبارک یکپارچه نازل کرد. سپس بهصورت بخش بخش در طی ماهها و روزها فرستاد. (همان ص)
پس او با جمع نزول یکبارهی قرآن در ماه رمضان و پسازآن تدریجاً در طول ماهها و روزها، (بهنوعی)16 به نزول دوگانهی دفعی17 و تدریجی از یکسو و تقدیم نزول دفعی از سوی دیگر نظر میدهد.
2-1-2-«صغیر» و رد دیدگاههای مخالفان ارتباط صحیح
ذکر برداشتهای غیر وحیانی از ارتباط که امروزه بیشتر مشخصه مستشرقان به شمار میآید، در آغاز فصل وحی (ص:17-21)، بهعلاوه یادآوری اتهامات صدر دعوت در انتهای همان فصل (ص:30- 32) بهرغم پراکندگی، مورد اهتمام نویسنده قرارگرفته است. در ادامه به ادعای مخالفان پیرامون عدم حقانیت پیامبر 9 و تحمیل نسبتهای ناروا بر آن جناب در جهت تحقق مقاصد شیطانیشان پرداخته است. انحراف، شاعری، کهانت، جنون، سحر، تعلیم از دیگران و اسطوره پردازی از اتهاماتی است که وی به آنها اشارهکرده تا در پایان مبحث نخست، چنین نتیجهگیری کند که باوجود تمامی دروغگوییهای فتنه انگیزان، ماهیت وحی و قرآن برمدار وحی الهی، همچنان محفوظ باقی ماند. (ص:32)
بیشک ارتباط خدایتعالی و رسول گرامیاش علاوه بر موافقان که قرآن خود، جزء آنان است، از آغاز دعوت تا به امروز، همواره مخالفانی داشته است. “این نسبتها علاوه بر لطمهای که به رسول خدا 9 وارد میساخت، میتوانست در صورت پذیرش از سوی مردم، ماهیت الهی قرآن را نیز زیر سؤال برده و آن را- نعوذبالله- بهعنوان مجموعهای از افکار مالیخولیایی یک جنزده یا القائات مسحوری بیاراده جلوه دهد.” (معارف، ص:75)
این فصل که با تغییری بسیار اندک، همان بخش وحی در کتاب «المستشرقون و الدراسات القرآنیة» بوده،(الصغیر، 1420ق، ص: 35- 59) به اذعان نویسنده در تاریخ قرآن (ص: 175)، باانگیزهی پاسخ به فرضیات مستشرقان مبنی بر عدم پذیرش ماهیت الهی وحی نگاشته شده است. ایجاد تمایز بین وحی، مکاشفه و الهام در خلال نقد آراء مستشرقان، بررسی تعاریف متفاوت قرآنپژوهان مسلمان و غیرمسلمان از وحی، با توجه به دیدگاههای مختلف دربارهی منشأ وحی، از کشف و شهود و تصوف گرفته تا صرع و کهانت که گاهی این پدیده را برخاسته از درون رسول دانسته و گاه شعور و ادراک و اندیشه پیامبر 9 را در خلال دریافت وحی به چالش کشیدهاند، مورد دقت قرار داده است. «صغیر» با اثبات استقلال وحی از وجود پیامبر 9 بررسی کیفیت وحی و حالات پیامبر 9 در برابر آن، بهسلامت اندیشه و یقین کامل ایشان به حقانیت و الهی بودن وحی نظر میدهد. (ص: 15-21) بنابراین چنین رویکردی از مزایای عملکرد او محسوب میشود.
2-1-3- عرضهی جدولی جامع از ترتیب آیات و سور
در پایان فصل نزول میآورد: “در حقیقت شاید سودمند باشد که مطابق ترتیب سورههای قرآن در مصحف، جدولی از شمارههای سورهها در قرآن، نام مشهور سور، تعداد آیات، مکان و زمان نزول بر اساس مصحف امام، ارائه کنیم و در آن به موثقترین و استوارترین منابع تکیه نموده و در پاورقی استثنائات آیات مکی و مدنی را بر اساس روایات مربوطه دنبال نمودیم.” بدین ترتیب جدولی کاربردی حاوی مشخصات مذکور ارائه میکند.
2-2- عملکرد ناموفق
1- اعتبار منابع لغوی و عرضهی ناقص تعریف اصطلاحی وحی
2- برداشت نادرست از آیهی تکلیم
3- توهم دفعی بودن نزول در ماه رمضان
4- پذیرش آیات آغاز سورهی علق بهعنوان اولین آیات نازلشده
2-2-1- اعتبار منابع لغوی و عرضهی ناقص تعریف اصطلاحی وحی
الف) اعتبار منابع لغوی: در تعریف لغوی علاوه بر مفردات راغب و لسان العرب ابن منظور، از مجمع البیان طبرسی استفاده کرده است (ص: 24). هرچند دو منبع نخست لغوی بوده و از اعتبار لازم برخوردار است، مرجع سوم در اصل کتابی تفسیری بوده، در مقایسه، منبع مناسبی برای تبیین لغات به شمار نمیرود.
ب) عرضهی ناقص تعریف اصطلاحی: «صغیر» پس از بیان تعریف راغب18 و ابن انباری19 به این نتیجه میرسد که تعریف شرعی وحی از ریشه لغوی آن گرفتهشده است، یعنی دریافت سریع و رمزگونهی پیام و اشاره و رمزی که از دیگران پنهان ماند.(همان صفحه)
سپس تعریف محمد عبده را که نزدیک به این معنا بوده ذکر میکند: «وحی شناختی است که شخص در خود مییابد بهگونهای که یقین میکند، باواسطه یا بیواسطه آن را از جانب خداوند دریافت داشته است که در اولی یا صدایی میشنود و یا بدون صوت است» و منظور وی را از دریافت پیام بدون صوت، دریافت قلبی و متناسب با این حدیث پیامبر 9 میداند: «همانا روحالقدس در قلبم دمید».(ص: 24)
ازآنجاکه به لحاظ منطقی تعریف صحیح از جنس و فصل مشخصی تشکیل مییابد، عدم درج جنس وحی، تعریف فوق را نارسا ساخته است.
2-2-2- برداشت نادرست از آیهی تکلیم
در خلال فصل وحی نویسنده از اشتمال قرآن بر دودسته وحی قرآنی و غیر قرآنی، راهها، انواع و کیفیت وحی خبر میدهد. برآن است موضوع را به کمک خود قرآن، لغت و تبادر عربی موردبررسی قرار دهد. (طباطبایی، 1417، ج18، ص: 73) پس در گام نخست آیهی (وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یکلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یرْسِلَ رَسُولًا فَیوحِی بِإِذْنِهِ، ما یشاءُ إِنَّهُ عَلِی حَکیمٌ)را بیانگر راههای وحی الهی دانسته، بدین ترتیب بحث از وحی قرآنی و ارتباط خاص خداوند با انبیا را آغاز میکند (ص: 24).
آیهی 51/42 صریحترین دلالت از قرآن مجید است که پژوهندگان برای تبیین کیفیت ارتباط میان خدا و پیامبران همواره بدان توجه داشتهاند. خداوند حکیم در این آیه از انواع تکلیم بر سه وجه مکالمهی وحی گونه، از ورای پرده و با ارسال فرشته، سخن گفته است.
عدم تمایز وحی و تکلیم یا انقسام وحی بر موارد سهگانه فوق نکتهی مورد غفلت «صغیر» است. باید توجه داشت رابطهی میان این دو به لحاظ منطقی، عموم و خصوص مطلق بوده و تکلیم وحی را دربرمی گیرد، چراکه اولاً میفرماید: بشری را نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر به یکی از این سهراه …، پس این تکلیم الهی است که تقسیم یافته، ثانیاً قرآن حکیم از ارتباط خداوند تعالی با موسی 7 که مصداق (مِنْ وَراءِ حِجابٍ) است به تکلیم (وَ کلَّمَ اللَّهُ مُوسی تَکلِیماً) یاد میکند، بنابراین قسم دوم را نمیتوان آنگونه که توهم شده جزء وحی دانست.
2-2-3- تلقی نادرست از نزول دفعی
نویسنده درباره ی ماهیت نزول دفعی مطلبی بیان نکرده درحالیکه یکی از مباحث مبنایی محسوب میشود. با قرار دادن ادله ای که وی برای نزول دفعی ذکر کرده همچنین استفاده از روایتی که به نزول یکباره ی «آیات مورد نیاز در طول یکسال» نظر میدهد، معلوم میشود وی مقصود از نزول دفعی را فروفرستادن یکباره لفظ آیات در شب قدر میداند.(ص: 38) در حالیکه دلایل قابل تأملی برای پذیرش نظراتی وجود دارد که نزول دفعی را نزول یکباره حقیقت قرآن تنها برای شخص پیامبر 9 عنوان می کند، و این با نزول برای مردم متفاوت است.20
2-2-4- توهم دفعی بودن نزول در ماه رمضان
«صغیر» با در کنار هم قرار دادن آیات نزول در ماه مبارک رمضان (بقره/ 185 و دخان/3 و قدر/1) و قول علامه طباطبایی به ظهور لفظ انزال بر یکبارگی، به نزول دفعی در ماه رمضان حکم میدهد. (همان ص) که قابل بررسی است. 21
با ذکر دلایلی تفاوت دو واژهی«انزال» و «تنزیل» مورد تردید واقع شده است تا آنجا که برخی معتقدند: تنزيل در موارد متعددى در آيات الهى چونان وصفى بر قرآن كريم اطلاق شده و واژه «تنزيل» در كاربرد لغوى و قرآنى آن با واژه «انزال» تفاوتى ندارد. (مهدویراد، ص: 251)
2-2-5- پذیرش آیات آغاز سورهی علق بهعنوان اولین آیات نازلشده
بنا به دلایل تاریخی و عقلی که مؤلف ذکر کرده است، اولین آیات نازلشده، آیات نخست سورهی علق است. وی در حل تعارض ناشی از برخورد روایاتی که نظر فوق را تأیید کرده با روایتی که (بسمالله الرحمن الرحیم) را اولین آیه نازلشده میداند، بسمله را بهعنوان اقتضای طبیعی نزول در هر سوره و اولین آیه بهطور مطلق پذیرفته که قاعدتاً در نزول از آیات علق هم پیشی میگیرد. (ص: 35 و 36)
وی منشأ دلایل تاریخی را اجماع مفسران، راویان و دانشپژوهان علوم قرآنی میداند، (ص: 36) حالآنکه ادلهی قرآنی، روایی و عقلی وجود دارد که بر پذیرش نزول سورهی حمد بهطور کامل در اولین ارتباط گواهی میدهد.22
دلیل عقلی اعتقاد به این موضوع را تأکید محتوای آیات بر علمآموزی و مناسبت آن با فضای آن روز حجاز در از بین بردن جمود فکری برای شروع یک انقلاب بیان میکند. (همان ص) این دلیل نیز استحکام لازم را ندارد زیرا اولاً امر اقرأ درواقع امر تکوینی است نه تکلیفی و به معنای کن قارئاً میباشد. (محمد رشید رضا، 1426 ق، ص: 77) ثانیاً “در پنج آیهی نخست سورهی علق، جز فرمان اقرأ و اوصاف رب مطلب دیگری ملاحظه نمیشود و این کلام ناقصی است که هر مخاطبی را به سردرگمی میکشاند و هیچکسی از آن، ره به کاری نمیبرد؛ حالآنکه سزاست، در نخستین وحی، امهات تعالیم الهی نظیر آنچه در سورهی حمد است، وجود داشته باشد؛ بنابراین، پنج آیه نخست سورهی علق، صلاحیت نخستین تعلیم الهی بودن را ندارد و نمیتواند اولین واحد نزول قرآن کریم باشد.” (نکونام، 1380، ص: 275-279)
3-2-3-2-4-2- نقد و بررسی نحوه عملکرد «صغیر» در عرضه مباحث انتقال قرآن23
1- عملکرد ناموفق نقد و بررسی شکلی
2- نقد و بررسی محتوایی
1- عملکرد ناموفق نقد و بررسی شکلی
1- عدم اختصاص فصلی مجزا
2- پراکندگی مطالب
3- عدم بررسی مستقل موضوعات اصلی
1-1- عدم اختصاص فصلی مجزا
مباحث مربوط به موضوع انتقال در میان شش فصل تاریخ قرآن «صغیر» جایی ندارد. مسلماً عدم اولویت یا بهطورکلی موضوعیت نیافتن یکی از رئوس کلی، مخاطب را دچار سردرگمی خواهد کرد.
1-2- عرضه پراکنده مطالب
با قدری مسامحه، مسئلهی نگارش – از سوی پیامبر 9 و صحابه – را بهعنوان لوازم انتقال، در میان مطالب کتابت (ص: 75 و 76)، مطالب مربوط به حافظه پیامبر 9 را در فصل جمع (ص: 78)، سواد پیامبر 9 را در فصل شکل القرآن (ص:133-134)، همچنین امی بودن مردم عصر رسولالله 9 را در فصل جمع (ص: 74-75) میتوان یافت. انتقال کامل پیام بدون کموکاست نیز در فصل سلامة القرآن قابل جستجو است، علاوه بر اینکه اشاراتی در خصوص مأموریت رسول خدا به ابلاغ، امانتداری و عدم دخل و تصرف در وحی، تلاوت وحی بر اصحاب همانگونه که نازلشده و…، در فصول اول و دوم به چشم میخورد.
همانطور که ملاحظه شد باید برای یافتن تکتک آراء نویسنده در این زمینه، تمام فصلها را کاوید؛ بنابراین موضوعات بهصورت منسجم و یکجا نیز موردبررسی قرار نگرفته است.
1-3- عدم بررسی مستقل موضوعات اصلی
همانگونه که در ادامه بررسی خواهد شد؛ به مباحثی چون انتقال و ابلاغ وحی و عدم تحریف ناپذیری درزمینهی ابلاغ پیام یکجا و ذیل عنوانی
