
استحسان باشد، و بهر حال …. رسول خدا (ص) نخواسته است مسلمانان را در تفسير قرآن از مطلق اجتهاد نهى كند، تا لازمهاش اين باشد كه مردم را در تفسير قرآن مامور به پيروى روايات وارده از خود و از ائمه اهل بيتش (ع) كرده باشد، آن طور كه اهل حديث خيال كردهاند. علاوه بر اينكه اگر منظور آن جناب چنين چيزى بوده باشد روايت نامبرده با آيات بسيارى كه قرآن را عربى مبين مىخواند، و يا به تدبر در آن امر مىكند، و همچنين با روايات بسيارى كه دستور مىدهد هر روايتى را بايد عرضه به قرآن كرد، منافات خواهد داشت. بلكه خواسته است از خود سرى در تفسير نهى كند … خواسته است بفرمايد مفسر نبايد در تفسير آيات قرآنى به اسبابى كه براى فهم كلام عربى در دست دارد اكتفاء نموده، كلام خدا را با كلام مردم مقايسه كند، براى اينكه كلام خدا با كلام بشرى فرق دارد.
ما وقتى يك جمله كلام بشرى را مىشنويم از هر گويندهاى كه باشد بدون درنگ قواعد معمولى ادبيات را در باره آن اعمال نموده كشف مىكنيم كه منظور گوينده چه بوده، و همان معنا را به گردن آن كلام و گويندهاش مىگذاريم، و حكم مىكنيم كه فلانى چنين و چنان گفته، هم چنان كه اين روش را در محاكم قضايى و اقرارها و شهادتها و ساير جريانات آنجا معمول مىداريم، بايد هم معمول بداريم، براى اينكه كلام آدمى بر اساس همين قواعد عربى بيان مىشود، هر گويندهاى به اتكاى آن قواعد سخن مىگويد، و مىداند كه شنوندهاش نيز آن قواعد را اعمال مىكند، و تك تك كلمات و جملات را بر مصاديق حقيقى و مجازى كه علم لغت در اختيارش گذاشته تطبيق مىدهد.
و اما بيان قرآنى به بيانى كه در بحثهاى قبلى گذشت بر اين مجرا جريان ندارد، بلكه كلامى است كه الفاظش در عين اينكه از يكديگر جدايند به يكديگر متصل هم هستند، به اين معنا كه هر يك بيانگر ديگرى، و به فرموده على (ع)” شاهد بر مراد ديگرى است”.
پس نبايد به مدلول يك آيه و آنچه از بكار بردن قواعد عربيت مىفهميم اكتفاء نموده، بدون اينكه ساير آيات مناسب با آن را مورد دقت و اجتهاد قرار دهيم به معنايى كه از آن يك آيه به دست مىآيد تمسك كنيم، هم چنان كه آيه شريفه: « أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً” »207 به همين معنا اشاره نموده و مىفرمايد تمامى آيات قرآن بهم پيوستگى دارند، كه بيانش در بحثى كه پيرامون اعجاز قرآن داشتيم و نيز در خلال بحثهاى ديگر گذشت.
بنا بر آنچه گفته شد تفسير به رأى كه رسول خدا (ص) از آن نهى فرموده عبارت است از طريقهاى كه بخواهند با آن طريقه رموز قرآن را كشف كنند، و خلاصه نهى از طريقه كشف است، نه از مكشوف، و بعبارتى ديگر از اين نهى فرمود كه بخواهند كلام او را مانند كلام غير او بفهمند، هر چند كه اين قسم فهميدن گاهى هم درست از آب درآيد، شاهد بر اينكه مراد آن جناب اين است، روايت ديگرى است كه در آن فرمود:” كسى كه در قرآن به رأى خود سخن گويد، و درست هم بگويد باز خطا كرده” و معلوم است كه حكم به خطا كردن حتى در مورد صحيح بودن رأى جز بدين جهت نيست كه طريقه، طريقه درستى نيست، و منظور از خطا كردن خطاى در طريقه است، نه در خود آن مطلب، و همچنين حديث عياشى كه در آنفرمود: « اگر هم سخن درست بگويد اجر نمىبرد ».
مؤيد اين معنا وضع موجود در عصر رسول خدا (ص) است، چون در آن ايام قرآن كريم هنوز تاليف و جمعآورى نشده بود، آيات و سورههاى آن در دست مردم متفرق بود، و به همين جهت نمىتوانستند تك تك آيات را تفسير كنند، چون خطر وقوع در خلاف منظور، در كار بود. و حاصل سخن اين شد كه آنچه از آن نهى شده اين است كه، كسى خود را در تفسير قرآن مستقل بداند، و به فهم خود اعتماد كند، و به غير خود مراجعه نكند. و لازمه اين روايات اين است كه مفسر همواره از غير خودش استمداد جسته و به ديگران نيز مراجعه كند، و آن ديگران لا بد يا عبارتست از” ساير آيات قرآن”، و يا عبارت است از” احاديث وارده در سنت”، شق دوم نمىتواند باشد، براى اين كه مراجعه به سنت با دستور قرآن و حتى با دستور خود سنت كه فرموده همواره به كتاب خدا رجوع كنيد، و اخبار را بر آن عرضه كنيد، منافات دارد، پس باقى نمىماند مگر شق اول، يعنى خود قرآن كريم كه در تفسير يك يك آيات بايد به خود قرآن مراجعه نمود. با اين بيان، حال سخنانى كه در باره حديث بالا يعنى حديث تفسير به رأى زدهاند روشن مىشود »208.
خلاصه نظر علامه بدین شرح است :
الف ) نهی از تفسیر به رأی ، در واقع نهی از تفسیر بر طبق هوای نفس یا استفاده از قیاس و استحسان در تفسیر است .
ب ) برای فهم معنا و مراد قرآن تکیه بر قواعد ادبی کفایت نمی کند زیرا بیان قرآنی و کلام خداوند با کلام بشری تفاوت دارد و لذا نهی از تفسیر به رأی نهی از طریقه کشف است نه مکشوف .
ج ) از آنجا که قرآن مجموعه به هم پیوسته ای است لذامفسر برای تفسیر نیاز مند است به دیگر آیات قرآن نیز رجوع نماید و از آنجا که مقارن حیات پیامبر این امکان برای بسیاری وجود نداشت لذا پیامبر از مراجعه به آیات و تحمیل نظر و برداشت خویش به عنوان نظر نهایی نهی فرمود .
صاحب تفسیر هدایت نیزنهی از تفسیر به رأی را به معنای نهی از پیروی از هوای نفس و رأی و نظر شخصی می داند و لذا تصریح می کند که بین این روایات و آیاتی که دعوت به تدبر نموده اند هیچ گونه منافاتی وجود ندارد زیرا تدبر در آیات قرآن مساوی با دسترسی به تفسیر و معنای قرآن از راه علم و دانش است209 .
صاحب تفسیر کوثر نیز روایات مذکور را به معنای تحمیل نکردن رأی خود بر قرآن دانسته ، می نویسد : « اين كه در برخى از روايات، از تفسير به رأى نهى شده است، ناظر به اين مطلب است كه انسان براى خود انديشهاى داشته باشد و بخواهد از قرآن براى آن تأييد بگيرد و رأى خود را به قرآن تحميل كند »210
مراجعه به روایات تفسیر به رأی و تدبر در آنهادر بردارنده نکته ای است و آن اینکه این روایات عموما کنایه ای به دیدگاه اهل سنت است که به رای و قیاس عمل می کردند و به گفته امام(ره ) یکی از امتیازات فقه شیعه عدم استفاده از قیاس ، مصالح مرسله و مانند آن است211 ، بنابراین در مورد محتوای این روایات به معنای مذکور ( عمل نکردن به رای وقیاس ) اصولیان و اخباریان متفق القولند .
4 . روایات مبین آمدن همه احکام مورد نیاز بشردر قرآن یا سنت پیامبر (ص) .
« مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ ثَعْلَبَةَ بْنِ مَيْمُونٍ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا مِنْ أَمْرٍ يَخْتَلِفُ فِيهِ اثْنَانِ إِلَّا وَ لَهُ أَصْلٌ فِي كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَكِنْ لَا تَبْلُغُهُ عُقُولُ
الرِّجَالِ »212 .
امام صادق (ع) فرمود: هيچ امرى نيست كه دو نفر در آن اختلاف نظر داشته باشند جز آنكه براى آن در كتاب خدا ريشه و بنيادى است ولى عقلهاى مردم بآن نميرسد.
اخباریان منظور ازروایاتی از قبیل روایت فوق را به صورت بسیار کلی در نظر گرفته و معتقدند منظور از « ما من امر » همه امور جزئی و ریز زندگی است سپس از قسمت دوم روایت چنین برداشت می کنند که فقط عقلهای ائمه به آن می رسد ! حال انکه روایاتی از قبیل روایت فوق در باب قضاوت و دعاوی حقوقی است و بسیار واضح است که اصول کلی قضاوت در اسلام در کتاب خداوند وجود دارد و اگر فرموده عقلهای بشری به آن نمی رسد به این خاطر است که منصب قضاوت بسیار مهم بوده و قاضی باید از حب و بغض و مانند آن برکنار باشد و پرواضح است که همه مردم قدرت قضاوت صحیح یا حتی تحمل قضاوت عادلانه اسلام را ندارند ، امام خمینی نیز از روایت فوق در باب قرعه در قضاوت صحبت کرده و فرموده : در مورد اختلافات و دعاوی حقوقی اصول کلی در قرآن بیان شده به عنوان مثال در مورد قرعه در قضاوت چند نمونه از جمله « قرعه کشی برای تعیین سرپرست حضرت مریم (س) ، داستان حضرت یونس (ع) و …» را ذکر کرده و چنین نتیجه گرفته است که بنا براین یکی از راههای برون رفت از تزاحم حقوقی ، قرعه کشی است213
5 . روایات تعیین کننده قیم یا مخاطبانی خاص برای قرآن .
« عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ دَخَلَ قَتَادَةُ بْنُ دِعَامَةَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ ع فَقَالَ يَا قَتَادَةُ أَنْتَ فَقِيهُ أَهْلِ الْبَصْرَةِ فَقَالَ هَكَذَا يَزْعُمُونَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع بَلَغَنِي أَنَّكَ تُفَسِّرُ الْقُرْآنَ فَقَالَ لَهُ قَتَادَةُ نَعَمْ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع بِعِلْمٍ تُفَسِّرُهُ أَمْ بِجَهْلٍ قَالَ لَا بِعِلْمٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو جَعْفَرٍ ع فَإِنْ كُنْتَ تُفَسِّرُهُ بِعِلْمٍ فَأَنْتَ أَنْتَ وَ أَنَا أَسْأَلُكَ قَالَ قَتَادَةُ سَلْ قَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِي سَبَإٍ وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ« سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ »214 فَقَالَ قَتَادَةُ ذَلِكَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ بِزَادٍ حَلَالٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ يُرِيدُ هَذَا الْبَيْتَ كَانَ آمِناً حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى أَهْلِهِ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع نَشَدْتُكَ اللَّهَ يَا قَتَادَةُ هَلْ تَعْلَمُ أَنَّهُ قَدْ يَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْ بَيْتِهِ بِزَادٍ حَلَالٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ يُرِيدُ هَذَا الْبَيْتَ فَيُقْطَعُ عَلَيْهِ الطَّرِيقُ فَتُذْهَبُ نَفَقَتُهُ وَ يُضْرَبُ مَعَ ذَلِكَ ضَرْبَةً فِيهَا اجْتِيَاحُهُ قَالَ قَتَادَةُ اللَّهُمَّ نَعَمْ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنْ كُنْتَ إِنَّمَا فَسَّرْتَ الْقُرْآنَ مِنْ تِلْقَاءِ نَفْسِكَ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَ إِنْ كُنْتَ قَدْ أَخَذْتَهُ مِنَ الرِّجَالِ فَقَدْ هَلَكْتَ وَ أَهْلَكْتَ وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ ذَلِكَ مَنْ خَرَجَ مِنْ بَيْتِهِ بِزَادٍ وَ رَاحِلَةٍ وَ كِرَاءٍ حَلَالٍ يَرُومُ هَذَا الْبَيْتَ عَارِفاً بِحَقِّنَا يَهْوَانَا قَلْبُهُ كَمَا قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ « فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ »215 وَ لَمْ يَعْنِ الْبَيْتَ فَيَقُولَ إِلَيْهِ فَنَحْنُ وَ اللَّهِ دَعْوَةُ إِبْرَاهِيمَ ع الَّتِي مَنْ هَوَانَا قَلْبُهُ قُبِلَتْ حَجَّتُهُ وَ إِلَّا فَلَا يَا قَتَادَةُ فَإِذَا كَانَ كَذَلِكَ كَانَ آمِناً مِنْ عَذَابِ جَهَنَّمَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ قَالَ قَتَادَةُ لَا جَرَمَ وَ اللَّهِ لَا فَسَّرْتُهَا إِلَّا هَكَذَا فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع وَيْحَكَ يَا قَتَادَةُ إِنَّمَا يَعْرِفُ الْقُرْآنَ مَنْ خُوطِبَ بِهِ »216 .
زيد شحام مىگويد: قتادة بن دعامه [يكى از مفسران بزرگ اهل سنّت] خدمت امام باقر عليه السّلام شرفياب شد. حضرت به او فرمود: اى قتاده! تو فقيه اهل بصره هستى؟ عرض كرد: اين گونه مىپندارند. امام باقر عليه السّلام فرمود: به من خبر رسيده تو قرآن تفسير مىكنى؟ قتاده گفت: آرى. امام باقر عليه السّلام فرمود: از روى علم و آگاهى تفسير مىكنى. يا از روى نادانى؟ قتاده عرض كرد: خير، شايد از روى دانايى. امام باقر عليه السّلام فرمود: اگر از سر آگاهى تفسير مىكنى پس تو براى خود كسى هستى و من از تو پرسشى مىكنم. قتاده گفت: بپرسيد. امام عليه السّلام فرمود: به من بگو منظور از اين آيه سوره سبأ: «… وَ قَدَّرْنا فِيهَا السَّيْرَ سِيرُوا فِيها لَيالِيَ وَ أَيَّاماً آمِنِينَ »217 چيست؟ قتاده گفت: اين آيه در باره كسى است كه از خانه خود به قصد زيارت خانه كعبه خارج شود و با خود توشه و مركب حلال بردارد و كرايهاش را از مال حلال بپردازد، اين همان كسى است كه در امان و آسايش است تا بازگشت به خانه خويش.
امام باقر عليه السّلام فرمود: اى
