
تاريخ اين كشور است. با اين كودتا حكومت پان عرب ولي سني مذهب ياسين الهاشمي برافتاد. كودتايي كه رهبري آن را در كنار ژنرال بكر صدقي كرد، دو سياستمدار به ترتيب تركمن و شيعه به نامهاي حكمت سليمان و ابوتيمان به عهده داشتند. سليمان گرچه از لحاظ ايدئولوژيك همانند هاشمي اصلاح طلب به شمار ميرفت، اما به تركيب كابينه جديدي معتقد بود. او كوشيد از ميان ارتشيان كمونيست، سوسياليستهاي ارتدكس و تجديدنظر طلب و ميانه روها، كاينه را تشكيل دهد، و بدين ترتيب چپ در ساختار سياسي عراق جاي پايي باز كرد.
بافت نامأنوس كابينه و فقدان فرهنگ وحدت ضمن كثرت، گروههاي هم پيمان قبلي را به رقباي يكپارچه بين و حذفگرا تبديل كرد. ائتلاف چپهايي كه به روزنامه ارگاني “چپ الاهلي” وفادار بودند، به برنامههاي اصلاحي داخلي علاقه نشان ميدادند. برعكس، ژنرال صدقي به توسعه طلبي خارجي گرايش داشت.
علاوه بر اختلافات داخلي بين ائتلاف، سياستهاي بكر صدقي نيز عامل فزايندهاي شد تا نيروهاي خارج از ائتلاف هم به اين اختلاف دامن بزنند. اقدام صدقي به افزايش مشاركت كردها در ارتش، نفرت شيعيان از اقدامات سركوبگرايانه او بر ضد آنان و انتقام جويي فرد قدرتمندي چون نوري سعيد به لحاظ كشته شدن يكي از بستگانش به نام جعفر عسگري، كه در كابينه هاشمي وزارت دفاع را داشت، موجب شد تا صدقي به طور فزايندهاي از حلقه سياسي حاكم بر كشور بيگانه شود. سرانجام فوت نا به هنگام ملك غازي تير خلاص را به حكومت ائتلاف زد.
در آوريل 1939، غازي در تصادف اتومبيل كشته شد و وليعهد صغير او به نام فيصل دوم جانشين او گشت و امير عبدالله عموزاده غازي نيز نيابت سلطنت را به عهده گرفت. صعود شاهزاده عبدالله و نوري سعيد به طرفداري از سياستهاي انگليس تمايل داشتند. به همين لحاظ، پايگاه اجتماعي اين دو، شيوخ قبايلي بودند كه حمايت انگليس را با خود داشتند. در اين حال، مليگرايان كه از پايگاهي شهري برخوردار بودند، به طور فزايندهاي از جكومت كنار گذاشته شدند.
با آغاز جنگ جهاني دوم، نوري سعيد روابط سياسي عراق را با آلمان قطع كرد، در اين شرايط، نيروهاي ملي به حمايت آلمان، موقعيت را براي حمله به حكومت نوري سعيد آماده ديدند. سركوب شورشيان فلسطيني به دست انگلستان به شدت بر محبوبيت نيروهاي ملي ضد انگليس افزود. در مارس 1940 نوري سعيد مجبور به استعفا شد و حكومت مستعجلي به حمايت نيروي “افسران آزاد” از نيروهاي ملي، توانستند، به رهبري رشيد عالي گيلاني قدرت را فراچنگ آورند. با اين وجود، نوري سعيد نيز قرار شد منصبي در اين كابينه برعهده گيرد.
رشيد عالي، در مسند جديد، سعي كرد فعاليتهاي بريتانيا را در قبال همكاري عراق با آلمان محدود كند، ولي اين تلاش به جايي نرسيد. برعكس، شاهزاده عبدالله و نوري سعيد كه از طرفداران همكاري گسترده با انگليس بودند، توانستند رشيد عالي را به كنارهگيري از مقام خود در ژانويه 1941 وادار سازند.
حكومت مجدد طه هاشمي
پس از استعفاي گيلاني، طه هاشمي توانست به جانشيني او تا آوريل همين سال ادامه دهد. در واكنش به اين اقدام، رشيد عالي و چهار ژنرال ارتش در 1941 به كودتا دست زدند. نوري سعيد و امير عبدالله نايبالسطنه نيز مجبور به فرار به سرزمينهاي ماوراي اردن شدند.
حكومت مجدد گيلاني
فرا نوري سعيد و امير عبدالله نايب السطنه به خارج از كشور، زمينه را براي به قدرت رسيدن دوباره گيلاني فراهم ساخت. صعود مجدد كابينه مليگراي رشيد عالي گيلاني به قدرت، بريتانيا را به پياده كردن نيرو در منطقه بصره و واكنش شديد واداشت. به رغم حمايتهاي مردمي، نيروهاي بريتانيايي به بهانه معاهده بريتانيا – عراق در سال 1930، به سوي بغداد پيشروي كردند كه با فرار رشيد عالي و اعضاي كابينه او به مصر، امير عبدالله و نوري سعيد با ديگر قدرت را به دست گرفتند. اما اين توفيق كوتاه مدت زمينهساز افول سياستهاي اعتدالي از يكسو و نفوذ انگليس در عراق از سوي ديگر است. دو تحول متفاوت و غير مرتبط مزبور ميتواند از لحاظ نظري آموزنده باشد: هميشه نميتوان اميد داشت كه توفيق بلند مدت با زور تضمين شود.
حكومت مجدد نوري سعيد
با استقرار دوباره طرفداران انگليس بر مسند قدرت، اوضاع سياسي عراق، به تشنج بيشتري گراييد. حكومت نوري سعيد در مسند نخستوزيري تا سال 1944 ادامه يافت. امير عبدالله نايبالسطنه خسته از تحكمهاي نوري سعيد تصميم گرفت نيروي جديدي را وارد دولت كند. بين سالهاي 1944-1946، حامد الپاشاجي و توفيق السؤيدي به قدرت رسيدند. در طي دوران نخست وزيري اين دو نفر، 16 اتحاديه كارگري، تأسيس شد كه مديريت 12 مورد از اين 16 اتحاديه در اختيار كمونيستها بود. به لحاظ رشد فزاينده اتحاديههاي كارگري، شورش و اعتصاب عراق را دربرگرفت، كه بهانه اصلي آن نيز افزايش دستمزدها بود. بريتانيا نيز از اين تحولات ناراضي به نظر ميرسيد. لوييس در گزارشي آورده است، كه در ادامه سري از وزارت خارجه اين نگراني مطرح شده بود كه “با باقي ماندن باند قديمي در قدرت نميتوان كار چنداني انجام داد”.
حكومت صالح جبر
با روي كار آمدن اولين نخست وزير شيعي عراق، صالح جبر، تا حدودي اوضاع عراق آرامش يافت. او طي انتخابات مارس 1947، توانست قدرت را از آن خود كند. در مسند قدرت، نشان داد كه سركوبگري او كمتر از نوري سعيد نيست. پس از دستگيري رهبران حزب كمونيست و ديگر مخالفان، بار ديگر اين گروهها به همكاري جهت اعتصاب و تظاهرات روي آوردند. انتخابات 1948 هم نتوانست كاري از پيش ببرد، در اين ميان تأسيس اسراييل نفرت را نسبت به انگليس و طرفداران آن افزايش داد.
حكومت مجدد نوري سعيد
پس از اعلان حكومت نظامي، نوري سعيد دوباره به قدرت رسيد. اين بار رهبران حزب كمونيست كه در زندان بسر ميبردند، اعدام شدند. ورود به پيمان بغداد و تشديد سياستهاي غرب گرايي همراه با سركوب مخالفان، غده چركين نارضايتي مردم از انگليس را تركاند. مخالفت فزاينده با دولت، موجب شد تا رهبران حزب كمونيست، شهيدان راه آزادي محسوب شوند، اين حزب، محبوبيتي بسيار چشمگير يافت و طي ده سال بعد، حدود بيست كابينه قدرت را در اختيار گرفت (سيفزاده، 55-52: 1379).
حزب كمونيست عراق در سال 1934 تشكيل گرديد و توانست با موفقيت از درون جامعه شيعي جذب نيرو نمايد. اين موفقيت تا بدانجا بود كه حتي خانوادههاي روحانيون برجسته نيز به اين حزب متمايل شدند.
در سال 1948 انگليس پافشاري كرد كه دولت عراق “پيمان پورتس ماوث” را موررد تاييد قرار دهد كه پيمان دفاعي سال 1930 عراق با انگليس را تمديد ميكرد. دولت به اميد جلب حمايت شيعيان از اين پيمان كه كارپايگاههاي نظامي انگليس در عراق را تضمين ميكرد، نخستين نخستوزير شيعه عراق را روي كار آورد. اين اقدام ناموفق بود زيرا نه صالح جبر، نخست وزير اول و نه سيد محمد حسن صدر، دومين نخست وزير شيعه نتوانستند اين پيمان را براي عراقيها مطبوع سازند. دولت سرانجام با مواجهه با تظاهرات خياباني خشونتآميز عليه اين پيمان، مجبور شد آن را تائيد نشده رها كند.
زماني كه در سال 1948 دولت اسرائيل اعلام وجود كرد دولت عراق مجبور شد قانون حكومت نظامي اعلام كند. از دست دادن سرزميني كه قرنها بخش مهمي از امت مسلمان در آن بودند، براي مسلمانان عراق اهانتاميز بود. سربازان عراقي براي كمك به “لژيون عرب” در فلسطين اعزام شدند، اما اعزام آنها نتوانست تأثيري داشته باشد. از دست رفتن فلسطين انعكاس بدي روي خانواده هاشمي كه در عراق و اردن حكومت ميكردند داشت و به طور كلي موجب بي اعتبار شدن تشكيلات عراق گرديد. بسياري از عراقيها اين طور نتيجهگيري ميكردند كه اتحاد با انگليس در زمان كه مسأله به عراق مربوط است، بي معني است.
در سال 1952، مخالفت سياسي مردم عراق، به صورت “انتفاضه” در خيابانها آغاز شد و بدنبال آن، در سال 1953، يكسري اعتصاب سراسري از سوي كاركنان شركت نفت، حمل و نقل و دخانيات اعلام گرديد.
دولت به اين اعتقاد كه كمونيستها عامل سازماندهنده اين مخالفتهاي سياسي هستند، درصدد برآمد از علما عليه كمونيسم كمك بخواهد. سفير انگليس در 6 اكتبر 1953 براي ملاقات با “محمدحسين كاشف الغطاء” از روحانيون برجسته شيعه به نجف رفت. اين دو نفر موافقت كردند كه براي مبارزه با كمونيسم بايد قواي خود را متمركز كنند.
در همين ايام، انگليسيها “شيخمحمدالخالصي” مجتهد نابيناي كاظمين را كه از تبعيدگاه خود در ايران تكذيب نامه شديد اللحني عليه انتقادهاي كمونيسم از مذهب منتشر كرده بود، به عراق بازگرداندند. خالصي به خاطر موضعگيري ضد كمونيستي شديد خود مشهور بود.
با وجودي كه دولت در سال 1954 فعاليت احزاب سياسي را ممنوع كرد، اما مخالفتهاي سياسي در بغداد ادامه يافت. ايده يك ملت عربي آزاد از سلطه خارجي در ميان دانشجويان و افراد تحصيلكرده، پيروان پرشوري يافت. مشاركت انگليس در تجاوز سوئز در سال 1956 روند بياعتباري شدن دولت عراق را تكميل كرد، زيرا با دولت انگليس در ارتباط بود. گروههاي بزرگ و خشمگين عراقي در شهرهاي بغداد، نجف و موصل و گروههاي كوچكتري در كوت، سماوه و كركوك به تظاهرات پرداختند، برخي روحانيون ميانهرو با درخواست دولت براي آرام كردن تظاهر كنندهها موافقت كردند، اما پي بردند كه قادر به اين كار نيستند و اين نمايانگر تحليل رفتن نفوذ آنها حتي روي اهالي شهرهاي مقدس بود و اين ضربهاي به آنها وارد آورد. هر روز مردم براي اعتراض به حمله به مصر به خيابانهاي نجف و ديگر شهرها ميريختند.
نخبگان حاكم در مواجهه با مخالفت وسيع مردم درصدد برآمدند تصوير ترقيخواهانهاي از خود بسازند. از جمله اقداماتي كه انجام شد عبارت بودند از تأسيس دانشگاه مختلط بغداد در سال 1957 و اصلاح قانون اساسي در مارس 1958 در مورد اهداي حقوق سياسي به زناني كه حداقل تحصيلات ابتدايي داشتند. در حالي كه ممكن است اين گونه اقدامات بتواند برخي را آرام كند، اما براي ديگران كافي نبود و براي سنتگرايان اقدامي تحريك كننده محسوب گرديد.
سرانجام در 14 ژوئيه 1958، پس از ماهها سرگشتگي، دولت (پادشاهي) تحت سلطه انگليسي واژگون گرديده و باستثناي مقاومت اندكي كه “نوري سعيد” نخست وزير وقت در خانه خود نشان داد و هيچ عكسالعمل ديده نشد. (ويلي 48-45: 1373)
كودتاي 1958 شروع برههاي نو در تاريخ عراق
اوج فعاليت اعتراضي عليه بريتانيا و حكومت وابسته به آن را كه بصورت يك پروژه از سال 1936 آغاز گرديده و در سالهاي 1941 و 1948 و 1952 و 1956 پيگيري شده بود، ميتوان در كودتاي نظامي تيپ نوزدهم و بيستم ارتش عراق به رهبري دو افسر كاركشته عراقي به نامهاي عبدالكريم قاسم و عارف مشاهده نمود.
موج خشم و نفرت انباشته شده از سركوبهاي وحشيانه دولتهاي قبلي به رهبري دودمان هاشمي و با حمايت بريتانيا، و فراگير شدن اعتراضات، سبب استقبال مردم از كودتاگران گرديد.
كودتاگران پس از در دست گرفتن زمام امور و به مسند قدرت قرار گرفتن، به تشكيل كابينهاي متشكل از افراد ميانهرو مبادرت ورزيدند و در آن سهم “افسران آزاد” از همه بيشتر بود. نخستوزيران اين كابينه به عبدالكريم قاسم، فرمانده تيپ نوزدهم و چهره كليدي كودتا واگذار گرديد وزارت داخله به “عارف” رسيد و وزارت امور اجتماعي به “ناجي طالب” سپرده شد.
دولتهاي كودتا همچنان كه قاعده مرسوم در تمام دنياست، سعي در محو تمامي آثار دولت قبلي و شكستني ساختار قبلي مينمايند، آنچنان كه دولتهاي انقلابي برخاسته از دل مردم نيز همين روند را پي ميگيرند. بر اساس اين قاعده دولت كودتاي 1958 نيز سعي در اقداماتي اينچنين نمود. فعاليت اين دولت را ميتوان در دو بعد داخلي و خارجي ارزيابي نمود:
در بعد خارجي و در سياست خارجي عراق از پيمان بغداد بيرون رفت و به همكاري آن كشور با اردن، و همچنين با اعضاي اتحاد جماهير عرب، مصر و سوريه پايان داد.
در بعد سياسي داهلي كليه كارمندان عاليرتبه لشكري و كشوري بركنارگرديده، و بعضاً به حبس محكوم شدند.
در بعد اجتماعي، شيوخ
