
به همين سبب، شيعه و سني دو مقابل آن موضع گرفتند.
چنانكه آمد در سال 1913، مردم بصره كه اكثراً شيعه بودند، تحت رهبري سيد طالب نقيب، فرزند ارشد نقيب سني بصره، تقاضا نامهاي را براي كسب استقلال امضاء نمودند (ويلي، 31: 1377). در همين ايام در ارتش عثماني، انجمنهاي سري ناسيوناليستهاي عرب كه بسياري از آنان عراقي بودند، تشكيل گرديد، و به مبارزه جدي و مخفيانه با تفكر ناسيوناليستي ترك پرداختند.
اگر چه علماي سني مستقل نيز، در مخالفت با تفكر جديد تركها به مبارزه پرداختند. اما نقش علماي مسلمان شيعه در اين زمينه محسوستر و بسيار چشمگيرتر بود. چنانكه “حسن العلوي” ميگويد، پس از جدايي نيز اسلام شيعي در عراق عهدهدار همان نقش سياسي بود كه اسلام سني در ديگر سرزمينهاي عربي و اسلامي برعهده گرفته بود (العلوي، 109: 1992).
قيموميت بريتانيا بر عراق و جنگ جهاني اول
رقابت آلمان و انگليس
هند از ديرباز مستعمره انگليسيها بوده و بعنوان پشتوانه عظيم مالي اين دولت در سطح بينالمللي مطرح بود و طبيعي مينمود كه قدرتهاي رقيب، همچون آلمان، براي كم كردن قدرت انگليس در سطح بينالملل، متوجه اين سرزمين شوند. علاوه بر رقابت بر سر هند، كشف نفت نيز بر اهميت استراتژيك منطقه خاورميانه ميافزود و اين خود بتنهايي ميتواند عاملي بر كشمكشهاي چندين ساله قدرتهاي استعماري باشد.
اروپائيان به يمن درك علت وجودي دولت ملي به مثابه نهادي جهت توليد و بازتوليد قدرت (اعم از سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نمادين) بي مهابا نسبت به ارزشهاي اخلاقي – معنوي توانستند سيطره خود را بر سراسر دنيا از جمله متصرفات عثماني بگسترانند. آنچنان كه سيف زاده مينويسد، باديه نشينان عرب كه بطور كلي از مفهوم دولت و مدلولات آن بي خبر بودند، به نام زيباي مليگرايي، در واقع آتش بيار معركهاي شدند كه نه تنها موجب فروپاشي عثماني، بلكه نابودي نقش كامل ارزشهاي پسيني ملي نيز شد. با تضعيف فزاينده عثماني در سراسر قرن 19، از اواخر اين قرن علاقه اروپائيان به آسياي صغير، بينالنهرين و هلال خصيب، (حاصلخيز) دو چندان گرديد (45: 1379).
در همين راستا، دولت ملي آلمان در سال 1899م/1277هـ قراردادي با دولت عثماني، مبني ايجاد يك خط آهن، جهت اتصال اروپا به خاورميانه، جهت تسهيل دسترسي به هند امضاء گرديد (همان، 46) و اين، خود ناشي از فريب دولت عثماني و نخبگان آن به سبب تحقير ناشي از عقب ماندگي آنان بود كه مجذوب شعارهاي فريبنده دولت آلمان در حال شكوفايي بود.
قدرت استعمار انگليس كه همچنان در عراق نفوذ داشت، اگر چه از لحاظ منزلت اجتماعي و مشروعيت در سطح پايينتري به سر ميبرد، اما همچنان داراي انگيزه و امكانات و تدبير لازم جهت مقابله با قدرتهاي در حال نفوذ، همچون آلمان بود.
در اينجا نيز سياست ديرينه انگليسي كار ساز افتاد، “تفرقه بيانداز و حكومت كن”. در واقع اين سياست از ديرباز، دكترين اساسي سياست خارجي انگليس بوده و نقشي مهم در معادلات سياسي بريتانيا در تعامل با كشورهاي ديگر داشته است. بريتانيا با اين حيله، ناسيوناليسم را از درون تهي نموده و آن را تبديل به عاملي جهت پيشبرد اهداف اصلي خود بر ضد قدرت رقيب نمود و اين موجب مسدود شدن طرح احداث راه آهن گرديد.
سيطره بريتانيا
جنگ جهاني اول نيز بر شدت رقابت بريتانيا با آلمان افزود. چرا كه دولت عثماني مناسبات نزديكي با دولت آلمان داشت. با شروع جنگ، انگليس از خليج فارس عراق را مورد تجاوز خويش قرار داد.
نيروهاي بريتانيا در پاييز 1924هـ/1915م موفق به تصرف فاو و بصره گرديده و سعي ناموفق در تصرف بغداد نمودند اما اين تلاش بي حاصل ماند تا اينكه با رسيدن قواي كمكي و نيروهاي اضافه و بهرهگيري از نارضايتيهاي داخلي كه شگرد ديرينه استعمار انگليس است، در بهار 1926/11 مارس 1917 بغداد فتح گرديد (جليلي حقيقي 30: 1347). فتح بغداد، موجب فتوحات بعدي در عراق گرديد. در بهار 1918 موصل نيز به تصرف درآمد و به جز مناطق غربي كردستان – از بغداد تا ناصريه و شهرهاي شيعينشين نجف و كربلا، سراسر ولايت عراق در سيطره بريتانيا بود.
اگر چه شيعيان در ابتدا مايل به رهايي از سيطره دولت عثماني با دست يازيدن به سياست حمايت از متفقين بودند، و براي اين منظور دست به اتحاد با سني مذهبان عرب و كردها زدند، اما به زودي راه خود را از اين گروهها جدا نمودند. چنانكه “العلوي” مينويسد، سني مذهبان چون در اقليت قرار داشتند، در تقابل با شيعيان به همكاري با بريتانيا تن در دادند، اما شيعيان كه داراي اكثريت بودند، به مقابله و مبارزه بر ضد انگليس پرداختند (العلوي، 109: 1992).
سيستم كنترل بر عراق
انگليسيها، جهت حفظ كنترل خود بر عراق، سرمايهگذاري بر نخبگان بومي را جدي گرفتند، چرا كه اين اقتصاديترين وسيله ممكن بود. براي اين منظور آنان براي هر منطقه روستايي، يك رهبر قبيلهاي به رسميت شناختند. در برخي مناطق، ماننده “عماره” مالكيت كامل مناطق وسيعي به شيوخ عشاير واگذار گرديد و اين شيوخ، در عوض مالياتي براي دولت جمعآوري كرده و بخشي از آن را بعنوان سهم و حق الزحمه خويش برداشت ميكردند (ويلي 32: 1373). اين شيوخ، در مقامي كه قرار داشتند خود را در مقابل دولت پاسخگو ميدانستند و در عوض دولت نيز از آنها در مقابل مردم و رقباي احتماليشان حمايت مينمود. در نتيجه چنين سيستمي، اين شيوخ به زودي ثروتمند گرديدند. مالياتهايي كه مردم به انگليس وعوامل آن پرداخت مينمودند، به مراتب بيش از مالياتي بود كه به عثماني ميپرداختند و اين در نتيجه سياست انگليس مبني بر استفاده بهتر از شيوخ و پياده نمودن مدل جديدي در مورد اخذ ماليات بود.
زمينههاي شورش
ژنرال “مود14” سر دسته نيروهاي فاتح عراق، به محض ورود به عراق، اظهارداشت كه بريتانيا علاقمند به نوعي خودمختاري براي ولايت عراق (كه متشكل از سه ايالت بصره، بغداد و موصل بود) است و اين زمينه را براي همكاريهاي داخلي بعضي از سياسيون عراق آماده ساخت.
مليگراهاي بدون اطلاع، اما شيفته استقلال و جدايي از عثماني، مجذوب اظهارات وي شدند و مشغول به همكاري تمام عيار با آنها شدند “جعفر العسكري” و يكي از بستگانش بنام “نوري السعيد” با همراهي “جميل مدحاي” در اين راه سالك ناآگاه راه استقلال ملي شدند، اما پس از شكست از عثماني و جدايي عراق، نه تنها اين وعده و وعيدها عملي نگرديد، بلكه هيچ خبري از استقلال عراق نبود (سيفزاده، 47: 1379).
حتي رهبران عراق نيز از ميان خود اين مردم و از ميان اين ولايات انتخاب نگرديدند، و فقط به پاس خدمات “شريف حسين” حاكم مكه كه با راه اندازي شورش ژوئن 1295 هـ / 1916 م، توانست در معيت نيروهاي پيروز متحدين وارد سرزمين وراي اردن، فلسطين و سوريه گردد، فرزندان وي در منطقه سوريه و اردن به سلطنت رسيدند و با مهار كردن انديشههاي او در مورد ايجاد جماهير عرب، حوزه محدود گفته شده را تحت قيموميت بريتانيا و فرانسه به وي واگذار نمودند.
كنفرانس صلح پاريس و سان رومئو: قيموميت رسمي بريتانيا بر عراق
مفاد ماده 22 اساسنامه جامعه ملل، اين اجازه را به بريتانيا داد تا خود را مالك مطلق عراق جلوه دهد و كنفرانس صلح پاريس را در سال 1298هـ / 1919م تشكيل دهد. يكسال بعد در 25 آوريل 1920، كنفرانس صلح “سان رومئو15” كه از رجال سياسي اروپا در ايتاليا تشكيل گرديده بود، كشورهاي عربي خاورميانه چون غنائم جنگي ميان انگليس و فرانسه تقسيم گرديد (جليلي حقيقي 45: 1347) و بدين سان فلسطين نيز چون عراق تحت قيموميت بريتانيا درآمد و سوريه به فرانسه واگذار گرديد.
پس از اين قرارداد، مسئوليت عالي اداره عراق به “سرپرسي كاكس16” و جانشين او سرهنگ “آرنولد تالبوت ويلسون17” تفويض گرديد، اما در امور داخلي ، فيصل فرزند دوم شريف حسين (سلطان مخلوع سوريه) به توصيه دوستانش از دفتر مستعمرات به سلطنت عراق گماشته گرديد.
بروز مخالفتها: فاز اول مخالفت
با گماردن سلطان دست نشانده بريتانيا (فيصل) بر حكومت بر امور داخلي عراق، حلقه آخر تأسيس دولتي كه منافع بريتانيا را تأمين نمايد (بدون توجه به حقوق حقه مردم عراق و حاكميت ملي آنان). اين امر، موجب بروز نارضايتيهاي شديد در مردم و بخصوص شيعيان گرديد. در واقع شيعيان كه پس از جدايي از عثماني مشاهده نمودند كه نه تنها بريتانيا به شعارهاي خود عمل نكرده بلكه هيچ اهميتي براي حاكميت آنان قائل نيست، و از طرفي به واسطه تسلط يك حكومت غير مسلمان بر يك حكومت مسلمان، دچار تشتت شده بودند با سردمداري روحانيون شيعي، سعي در شكستن اين سلطه نمودند.
در اين راستا گروه “حرس الاستقلال” كه از سوي علماي برجسته شيعي حمايت ميشد تشكيل گرديد (ويلي، 33: 1373).
رهبر گروه شيعه – سني “حرسالاستقلال” “سيدمحمدحسن الصدر”، از علما و از يك خانواده روحاني برجسته شيعه در كاظمين بود. ديگر اعضاي مهم آن عبارت بودند از: “علي البازرگان” كه از سنيهاي عثماني بود؛ “جلال بابان” از كردهاي سني؛ و “شيخ محمود” از عربهاي سني بغداد. از جمله اهداف ذكر شده در اساسنامه اين گروه از بين بردن دستهبندي مذهبي در عراق و روي كار آوردن يكي از پسران “شريف حسين” (از مسلمانان سني) به عنوان پادشاه در عراق بود.
در همان ايام، در سال 1919، آيت الله “محمدتقي شيرازي حائري” مهمترين مجتهد شيعه در عراق بود كه به مخالفت با انگليسيها پرداخت. وي فتواي مشهور خود را در مخالفت با حضور انگليس در عراق اينگونه بيان نمود: “ليس لاحد من المسلمين ان ينتخب اويختيار الاماره و السلطه علي المسلمين غير المسلم” (جليلي حقيقي 32: 1347).
هيچ يك از مسلمين نبايد غير مسلماني را جهت امارت يا هر نوع تسلط بر مسلمين انتخاب يا اختيار نمايد.
بدنبال صدور اين فتوا، حركتهاي اعتراضي مردم عراق اوج گرفت كه به انتشار يك دادخواست، مبني بر تشكيل يك دولت عرب مسلمان تحت رهبري يكي از پسران سيد شريف (حسين) و يك مجمع نماينده ملي براي مردم عراق منجر گرديد. انگليسيها نيز در پاسخ، شش نفر از متشخصان اين جريان را دستگير كرده و تبعيد نمودند.
اما در اين ماجرا آيتالله شيرازي كه هنوز آزادي عمل داشت، نامهاي به شريف حسين درباره تأسيس يك پادشاهي عرب در عراق نوشت. اين نامه براي امضا شدن توسط رهبران عشاير و قبايل كناره فرات مخفيانه به آنجا فرستاده شد و بعد نيز شخصاً توسط شيخ محمدرضا الشبيبي، فرستاده مخصوص آيتالله شيرازي، تحويل شريف شد. در شهر شيعهنشين كاظمين نيز، علماي برجسته با تدوين دادخواستي كه خواستار “دولت اسلامي مستقل عرب به رياست يكي از پسران شريف” بود، از اين تلاش حمايت كردند.
در ماه مه 1920 ميلادي شيعيان و سنيها مراسم جشن تولد پيامبر اسلام]ص[ را در مساجد خود برگزار كردند. بعد از مراسم جشن نيز اشعار ميهني خوانده و سخنرانيهاي سياسي ايراد شد. از جمله مبتكران سني مذهب طرح وحدت شيعه و سني عبارت بودند از “احمد داوود”، از علماي شرق بغداد؛ “يوسف السويدي” از قاضيهاي شرعي سابق “الكرخ”؛ و علي البازرگان، از غير روحانيون عضو “حرس الاستقلال”، “جعفر ابوالتمن” از وكلاي ثروتمند كاظمين نيز در امر سازماندهي شيعان به محمد الصدر پيوست (ويلي، 34: 1373).
فاز دوم مخالفتها
پس از كنفرانس سان رومئو و واگذاري عراق به انگليس، نخبگان و مردم عراق به اين نتيجه رسيدند كه بدون جنگ نميتوان به مقصود رسيد، فلذا اعتراضات وارد فاز جديدي از حيات خويش گرديد.
پس از استقرار قيموميت بريتانيا، در سالهاي دهه 1920، سرپرسي كاكس كه مسئوليت امنيت داخلي عراق را عهدهدار بود، همراه با “لرد كرزن” وزير خارجه بريتانيا به بهانه كاستن از هزينههاي مالي و جاني ناشي از استقرار دائمي نيروهاي بريتانيا خواهان تشكيل ارتشي محلي در عراق شدند.
انديشه تاسيس ارتش محلي و سربازگيري اجباري،شيعيان را به وحشت انداخت.روزنامه ” نهضة ” در اين زمان نوشت که براي دفاع از ميهن راههاي فراوان ديگري غير از سربازگيري اجباري وجود دارد.شيخ محمد باقر الشبيبي،هدف از تأسيس ارتش محلي
