
گردید.
مینگ جیان و تی جی ونگ (2010) به بررسی تقویت سود از طریق معاملات با اشخاص وابسته در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار چین برای سالهای 1998 تا 2002 پرداختند. شواهد آنها نشان داد که مالکان این شرکتها در معاملات اشخاص وابسته در تقویت سود شرکت نقش داشتند. آنها نشان دادند که فروش به اشخاص وابسته در این شرکتها جایگزین اقلام تعهدی اختیاری شده و شرکتهایی که معامله فروش با اشخاص وابسته دارند، برای مدیریت سود به جای اقلام تعهدی از این معاملات استفاده کردهاند. همچنین آنها به این نتیجه رسیدند که میزان تقویت سود از طریق این معاملات در مناطقی که نهادهای اقتصادی ضعیف هستند نسبت به سایر مناطق بیشتر است.
چن و سو (2010) به بررسی ارتباط میان معاملات با اشخاص وابسته و عملکرد شرکت و نیز، بررسی اینکه آیا راهبری شرکتی اثری مثبت بر رابطه معاملات با اشخاص وابسته و عملکرد شرکت دارد یا خیر، پرداختند و برای اندازهگیری تأثیر راهبری شرکتی، از معیار استقلال هیئت مدیره استفاده و فرض کردند تأثیر معاملات با اشخاص وابسته بر عملکرد شرکت، متأثر از مکانیزمهای راهبری شرکتی است. نتایج نشان داد مکانیزمهای راهبری شرکتی، این معاملات را از معاملات فرصتطلبانه به معاملات کارا تغییر میدهد و استقلال هیئت مدیره، در این معاملات نقش تعدیلکننده را بازی میکند.
عبدالوهاب و همکاران(2010) در کشور مالزی به بررسی رابطه بین معاملات با اشخاص وابسته و عملکرد شرکت پرداختند. نتایج آنها حاکی از وجود رابطه منفی بین این دو متغیر است. آنها همچنین نتیجه گرفتند که سازوکارهای راهبری شرکتی می تواند باعث کاهش شدت این رابطه شده و در نتیجه نقش حفاظی برای عملکرد شرکت داشته باشد.
کل بک و برایان(2010) پژوهشی در زمینه ارزش بازار سهام شرکت هایی که معامله با اشخاص وابسته را افشا می کنند و شرکت هایی که این کار را انجام نمی دهند، بعمل آورند و به این نتیجه رسیدند که ارزش بازار سهام شرکت های داراری معاملات با اشخاص وابسته، نسبت به سایر شرکت ها کمتر بوده است. همچنین این گونه شرکت ها دارای عایدی کمتری نسبت به سایر شرکت ها بوده اند.
داو و مکگیور (2009)، معاملات نفوذی و حمایتی را در شرکتهای تجاری هلدینگ ژاپنی مورد بررسی قرار دادهاند و تغییرات این شرکتها را در شرایط اقتصادی و قانونی سالهای 1987-2001 بررسی نمودهاند. در این تحقیق دو موضوع مورد بررسی قرار گرفته است :
معاملات حمایتی و نفوذی در شرکتهای تجاری، و
نقش بازار سرمایه داخلی.
نتایج این پژوهش حاکی از آن است که شرکتهای هلدینگ که وابستگی قویتری دارند، از اعضای خود در بحران اقتصادی بیشتر حمایت میکنند تا در آینده بتوانند به عنوان طرف دیگر معاملات نفوذی از آنها استفاده کنند.
چئونگ و همکاران (2008) نمونهای از معاملات با اشخاص وابسته با سهامداران کنترلی را در شرکتهای چینی برای سالهای 2001-2002 بررسی کردند. سهامداران اقلیت در این شرکتها بوسیله رفتارهای فرصتطلبانه دچار سلب مالکیت میشوند و از طریق رفتارهای کارا تقویت میشوند لیکن رفتارهای فرصتطلبانه بیشتر از رفتارهای کارآ میباشد. ایشان اشاره دارد که این معاملات میتواند موجب تضعیف عملکرد شرکت شود و از طرفی مدیران شرکتهایی که به اینگونه معاملات روی میآورند، جزئیات کمتری را از معاملات با اشخاص وابسته افشاء میکنند. وی دریافت که بین اینگونه معاملات و تحریف در صورتهای مالی رابطه مثبت وجود دارد.
چئونگ و همکاران (2008) یک نمونه 254 تایی از معاملات با اشخاص وابسته در خصوص خرید و فروش داراییها را مورد بررسی قرار دادند. نمونه انتخابی ایشان مربوط به شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار هنگ کنگ در سالهای 1998-2000 میباشد. در این پژوهش مشخص شد که خرید با قیمت بالاتر نسبت به قیمت متعارف و فروش با قیمت پایینتر به اشخاص وابسته موجب کاهش ارزش سهام شرکتها میشود و بین معاملات خرید و فروش با اشخاص وابسته که به قیمتهای نامتعارف صورت میپذیرد و ارزش شرکتها رابطه معکوسی وجود دارد.
چیونگ و همکاران (2006)، در پژوهش خود تحت عنوان معاملات نفوذی و حمایتی، معاملات با اشخاص واسته را در هنگ کنگ در بین سالهای 1998-2000 مورد بررسی قرار دادند. در این پژوهش آنها به سه سوال پاسخ دادند:
چه نوعی از معاملات با اشخاص وابسته باعث سلب مالکیت سهامداران اقلیت میشود؟
چه شرکتهایی با استفاده از این معاملات باعث سلب مالکیت میشوند؟
آیا بازار قابلیت پیشبینی سلب مالکیت شرکتها را دارد یا خیر؟
در این تحقیق مشخص شد که شرکتهایی که معاملات با اشخاص وابسته را اعلام میکنند، بازده اضافه منفی چشمگیری را به دست میآورند. نتایج حاصل از این تحقیق همچنین نشان داد هنگامی که شرکت معاملاتی با اشخاص وابسته انجام میدهد، سهامداران اقلیت ضرر عمدهای میکنند.
گوردون و هنری (2005) به بررسی رابطه معاملات با اشخاص وابسته با مدیریت سود در 331 شرکت در سالهای 2000و2001 پرداختند و به این نتیجه رسیدند که انجام معاملات با اشخاص وابسته همبستگی مثبت اما محدودی با مدیریت سود دارد. ایشان عنوان میکند، به نظر می رسد که نگرانی در مورد معاملات مربوط به اشخاص وابسته ضروری می باشد، اما تنها در مورد برخی از معاملات با اشخاص وابسته. همچنین وجود معاملات با اشخاص وابسته لزوما نشاندهنده اعمال مدیریت سود در شرکتها نمیباشد.
جیانگ و همکاران (2005)، نیز به بررسی معاملات نفوذی از طریق وامهای درون شرکتی پرداختهاند، این تحقیق نشان داده است که سهامداران کنترل کننده در شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار برای خروج وجوه نقد از شرکت از وام شرکتی استفاده میکنند. این وامها که اغلب به عنوان سایر دریافتنیها گزارش میشود، سهم قابل توجهی از داراییهای گزارش شده و سرمایه شرکتهای چینی را شامل میشود. در این تحقیق نشان داده شد که وامهای شرکتی، بلندمدت هستند و به اشخاص وابسته سهامداران اصلی اعطا میشوند. نتایج این تحقیق نشان داد که هرگاه نسبت سایر دریافتنیها به کل دارایی عدد بزرگی باشد، عملکرد آتی شرکت به مخاطره میافتد و شرکت در معرض حذف از فهرست شرکتهای پذیرفته شده نزد سازمان بورس اوراق بهادار قرار میگیرد. در این تحقیق مطرح گردید که تلاشهای طولانی مدت و طاقت فرسائی انجام شده است که از انجام این نوع معاملات نفوذی جلوگیری شود.
کوهلبک و میهیو (2004) رابطه بین معاملات با اشخاص وابسته و تئوری نمایندگی و قراردادها را برای نمونهای از 261,1 شرکت بررسی کردند. تئوری نمایندگی بیان میکند که معاملات با اشخاص وابسته منجر به رفتارهای فرصتطلبانه میگردد، همچنین معاملات با اشخاص وابسته میتواند ناشی از قراردادهای مدیریت باشد. ایشان دریافتند که بین انجام چنین معاملاتی و انگیزه برای دریافت پاداش رابطه مثبتی وجود دارد. از طرفی بین وقوع این گونه معاملات و اعطای اختیار خرید سهام به مدیریت رابطه مثبت برقرار است. همچنین دریافتند که بین حسابرسی و کاهش انجام این معاملات رابطه معنیداری برقرار است. در تحقیق ایشان بررسی بازده شرکت در دوره پس از افشاء معاملات با اشخاص وابسته نشان داد که شرکتهایی که معاملات با مدیران ، اعضاء هیئت مدیره و سهامداران اصلی داشتند بازده کمتری داشتند.
گردون و همکاران (2004)، در تحقیقی رابطه بین معاملات با اشخاص وابسته و حاکمیت شرکتی و ارزش شرکت را بررسی کردند. دادههای مربوط به معاملات با اشخاص وابسته از شرکتهای بورسی برای سالهای 2000و2001 به میزان 224 سال- شرکت انتخاب گردید. شواهد بدست آمده بیانگر این بود که سهامداران از معاملات با اشخاص وابسته سودی نمیبرند و در حقیقت این معاملات به ضرر آنها میباشد. بررسی ایشان در مورد چگونگی اداره امور شرکتهای درگیر در معاملات با اشخاص وابسته و تاثیر آنها بر ارزش شرکت از فرضیه وجود تضاد منافع بین مدیران/اعضاء هیئت مدیره و سهامداران حمایت میکند. نهایتاً نتایج تحقیق نشان میدهد که بین معاملات با اشخاص وابسته و ارزش شرکت رابطه معکوسی وجود دارد.
کوهلبک و میهیو (2004)، مشوقهای مالی و شاخصهای نظارتی را در شرکتهایی که اقدام به انجام معاملات با اشخاص وابسته کرده بودند، مورد بررسی قرار دادند. در نمونه آنها، معاملات با اشخاص وابسته وجود داشت، ولی از نظر نوع معامله و نحوه افشا با یکدیگر تفاوت داشتند. آنها دریافتند که راهبری شرکتی با معاملات با اشخاص وابسته ارتباط معکوس دارد و رابطه معکوس میان پاداش نقدی مدیران با معاملات با اشخاص وابسته برقرار است.
2-7 تحقیقات داخلی
رضایی و پناهی (1392)، در تحقیقی به بررسی رابطه بین معاملات با اشخاص وابسته با مالکیت نهادی (بلند مدت/کوتاه مدت) و ترکیب هیات مدیره شرکت ها پرداختند. نمونه انتخابی ایشان شامل 100 شرکت پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران در طی سالهای 1385 تا 1389 میباشد. نتایج بدست آمده حاکی از آن است که بين نسبت اعضای غيرموظف هيئت مدیره و ميزان معاملات با اشخاص وابسته، (داد و ستد کالا با اشخاص وابسته) و (داد و ستد منابع مالی با اشخاص وابسته) رابطه معنادار و معكوسی برقرار است، بين مالكيت نهادی کوتاه مدت و ميزان معاملات با اشخاص وابسته، (داد و ستد کالا با اشخاص وابسته) و (داد و ستد منابع مالی با اشخاص وابسته) رابطه معنادار و معكوسی برقرار نيست و در نهایت نتایج تحقيق نشان داد که بين مالكيت نهادی بلند مدت و ميزان معاملات با اشخاص وابسته، (داد و ستد کالا با اشخاص وابسته) و (داد و ستد منابع مالی با اشخاص وابسته) رابطه معنادار و مستقيمی برقرار است.
رضایی و قمری (1392)، در پژوهشی به بررسی تاثیر برخی از مکانیسم های حاکمیت شرکتی بر ارتباط بین معاملات با اشخاص وابسته با عملکرد شرکتهای پذیرفته شده در بازار اوراق بهادار تهران پرداختند نتایج بررسی ایشان نشان می دهد بین داد و ستد عملیاتی با اشخاص وابسته و عملکرد شرکتهای نمونه آماری ارتباط معکوس و معنادار به لحاظ آماری وجود دارد. به عبارت دیگر، شرکتهایی که بطور بالقوه، معاملات بیشتری در حوزه مالی با اشخاص وابسته داشته اند بازده دارایی آنها کمتر بوده است. این یافته در خصوص داد و ستد مالی نیز مصداق دارد و نشان می دهد که معاملات با اشخاص وابسته در هر حوزه ای، تاثیر نامطلوبی بر کارآیی و بهره وری شرکت ها داشته است. مطابق با یافته ها، در شرکتهای با کیفیت حسابرسی بالا، شدت ارتباط معکوس بین داد و ستتد عملیاتی با اشخاص وابسته و عملکرد، ضعیف تر است. همچنین، ترکیب هیات مدیره بر ارتباط بین داد و ستد عملیاتی با اشخاص وابسته و عملکرد شرکت ها، تاثیر مثبت داشته است. یافته های اخیر حاکی از نقش مکانیسم های نظارتی در تعدیل اثرات نامطلوب معاملات با اشخاص وابسته هستند.
شعری و حمیدی (1391)، در تحقیقی به شناسائی انگیزههای معاملات با اشخاص وابسته پرداختند. ایشان برای تشریح دلایل انجام معاملات با اشخاص وابسته دو تئوری متضاد، تضاد منافع در مقابل فرضیه معاملات کارآ را بررسی کردند. نمونه انتخابی شامل شرکتهای پذیرفته شده در بورس اوراق بهادار تهران در سالهای 1385 تا 1389 میباشد. دیدگاه حاکم بر انگیزههای معاملات با اشخاص وابسته، اشاره به وجود رفتار فرصتطلبانه (فرضیه تضاد منافع) در انجام این معاملات دارد. در این تحقیق ایشان بیان می کند که، از میان متغیرهای بازار، ارتباط سطح تمرکز مالکیت با مبلغ معاملات با اشخاص وابسته معنادار و معکوس است که نشانههایی از فرصتطلبانه بودن این معاملات را آشکار میکند. متغیر دیگری که از جمله متغیرهای بازار است، نسبت ارزش واحد تجاری به ارزش دفتری داراییها میباشد که ارتباط معنادار بین این متغیر با مبلغ معاملات با اشخاص وابسته بدست نیامد، ولی مثبت بودن این رابطه، میتواند نشاندهنده ماهیت متمرکز مالکیت شرکت باشد. از متغیرهای راهبری شرکتی، نسبت اعضای غیرموظف هیئت مدیره و اهرم از جمله عواملی هستند که وجود
