
قومی را در یک چهارچوب فرهنگی در مقابل سایر اقوام قرار میدهد؛ همچنان که ایران پیش از انقلاب تأکید خاصی بر تاریخ ایران پیش از اسلام و شکوه و جلال ایرانیان در مقابل سایر اقوام داشت. (آقایی و احمدیان، 1389: 11)
روابط ایران با دنیای عرب همواره متأثر از شکل و ماهیت نظام سیاسی- ایدئولوژیک و بهتبع آن فضا و گفتمان حاکم و غالب در منطقهی خاورمیانه بوده است. حجم وسیعی از این اختلافات به نگاه مذهبی ایدئولوژیکی دو طرف مربوط میشود که در یکسو تشیع و در سوی دیگر تسنن قرار میگیرد. رابطه میان تشیع و تسنن در طول تاریخ نگاه متضاد و حاکی از بدبینی بوده است گاه این نگاه متعادل گشته ولی بهطور عام این قاعده تداوم داشته است. روابط ایران شیعی با اعراب سنی حاشیه خلیجفارس قبل از انقلاب رابطهای بر اساس مدل ونتی رابطهای دشمنی- دوستی بوده امّا پس از انقلاب اسلامی از رویه دگرگون شد و ما شاهد تغییر ایستار به دشمنی _ دشمنی هستیم.
پس از انقلاب بهسرعت ايدئولوژي سياسي و انقلابي شيعه در مقابل ايدئولوژي سني و وهابي به رهبري عربستان قرار گرفت بهنحویکه هر دو ايدئولوژي مشروعيت يكديگر را زير سؤال بردند. ایدئولوژیهای حاكم بر دو کشور ايران و عربستان همراه بهعنوان عامل اساسي شیعهی انقلابي و سني وهابي تأثیرگذار در روند روابط دو کشور قابل ملاحظه است. (حافظ نيا و رومينا، 1386: 5)
اختلافات مذهبي – ايدئولوژيکي موجب شد دو روند مذهبي و ايدئولوژيکي در منطقه احيا گردند و موجبات نگراني کشورهاي ديگر خلیجفارس را فراهم سازند: از یکسو، ايران بهعنوان اسلام شيعه میتوانست موجب بیثباتی برخي کشورهاي منطقه گردد، بهویژه کشورهايي که داراي جمعيت شيعه بودند (اقليت يا اکثريت)- همچون عراق، بحرين و عربستان- و از سوي ديگر، ايدئولوژي تندروي ايران، که سمتوسوی ضد اقتدارگرايي و ضد غربي داشت، میتوانست موجب بیثباتی کشورهاي منطقه گردد که همگي بدون استثنا، اقتدارگرا و همچنين متمايل به غرب بودند .(Www.niazemarkazi.com)
وقوع انقلاب اسلامی و گسترش اندیشههای انقلابی ایران پس از انقلاب عرصه را برای حضور ایران در منطقه و حمایت از حامیان مسلمانان خصوصاً شیعیان را فراهم آورده و موجبات افزایش نفوذ در میان آنان را فراهم آورده بود. این امر خود منجر به تشدید رویکرد تا حدودی منفی تشیع و تسنن در مقابل یکدیگر شد. که جلوه بارز این امر با جنگ تحمیلی و در جنگ با عراق نمود بیشتری یافت. این رابطه به علت حمایت ایران از شیعیان و مذهب مشترک زمینه بیشتری برای افزایش نفوذ و حضور یافته بود. که این مساله خود باعث گردید پس از صدام ایران قدرت و نفوذ خود را در عراق به پشتیبانی از شیعیان بسط داده و قدرت فائقه در عراق شود بهنحویکه تحلیلگران عربی و غربی معتقدند آمریکا عراق را با هزینه خود، دودستی تحویل ایران داد. که این امر خود زمینهای جهت افزایش و غلبه تشیع بر تسنن شد. که نمونه بارز آن را دولت نوریمالکی میتوان عنوان کرد که یکی از علل ناکارآمدی آن هم این نکته بوده که به جمعیت اهل تسنن بها نداده که این خود باعث تشدید اختلاف و قطبی شدن جامعه عراق شده است.
سقوط صدام حسين موازنه ميان شيعه و سني در خاورميانه را تغيير داد مهمترین نتیجه جنگ، شکلگیری يك حكومت مردمسالار با اكثريت شيعه دریکی از مهمترین كشورهاي عربي يعني عراق بود. وي بر اين باور است كه قدرت گيري شيعه، هرچند ابتدا ممكن است پيامدهاي فرهنگي و مذهبي داشته باشد، درنهايت، ايران را در رأس جريان احياي شيعه قرار خواهد داد .(Nasr, 2006: 170) افزایش نقش ایرانیان در ساختار سیاسی امنیتی عراق و پیروزی شیعیان در عراق مانند انتخابات 2005 را میتوان در این راستا تفسیر کرد.
اشغال عراق و عراق شیعی ازاینجهت که باعث روی کار آمدن یک حکومت شیعی گشته بود زمینه نگرانی دول عرب منطقه را فراهم آورده بود. این رویداد از چندین جهت اعراب را تحت تأثیر داده بود اول اینکه این رویداد زنگ خطری بود برای انفجار در انبار باروت نارضایتیها در کشورهای خود و بستری برای گسترش امواج دموکراسی خواهی میشود. دیگری سبب گشته بود یکی از متحدین سرسخت خود که مدافع واقعی پانعربیسم بود در منطقه از دست بدهند و دیگری اینکه سبب گسترش تشیع در منطقه و روی کار آمدن حکومت شیعی در منطقه شده بود. البته این نگرانی نیز درست بود چراکه تقویت نقش ایران در تحولات عراق و تلاش برای قدرتگیری شیعیان در منطقه توسط ایران به طرق مختلف دنبال میشد که یک نمونه آن را میتوان شرکت ایران در اجلاسهای منطقهای مربوط به امنيت عراق ازجمله در عربستان سعودي، استانبول، مصر و اردن یا کمکهای مالی و تأمین مواد غذایی را نام برد.
یا در مورد لبنان ایران شیعی با حمایت از حماس که در قبال مسئلهی فلسطين و رسميت شناساندن اسراييل داراي موضع مشترك هستند سبب رویارویی دیگری با اعراب سنی بود که حامی فتح بودند، را نام برد. یا رویارویی دیگر آنها را میتوان به دنبال ترور رفیق حریری در دو طرف با حمایت از دو جریان 14 مارس و 8 مارس مشاهده کرد.
یا در مورد مسئله فلسطین و رژیم صهیونیستی اسرائیل اعراب سنی دارای دیدگاهی تساهلی بودند و خواهان برقراری صلح اعراب و اسرائیل بودند و اسرائیل را به رسمیت شناختند درصورتیکه ایران و شیعیان مدافع واقعی انتفاضه در جهت استیفای حقوق خود در طول این سالیان بوده است و رژیم صهیونیستی را هیچوقت به رسمیت نشناخته است بهنحویکه حتی در مسابقات ورزشی از انجام مسابقات با این کشور به نشانه عدم رسمیت از انجام مسابقه سرباز زده است.
در مقابل اعراب در این شرایط با دو ادعا بهطور همزمان مواجه شدند: نخست، قدرت گيري شيعه در منطقه که منجر به شکلگیری يك بلوك شيعي شده بود و دوم، اين بلوك شيعي كه توسط تهران هدايت خواهد شد (Walker, 2006).
» آنها به تأثر از گفته پادشاه اردن، اذعان کردند که هلال جديد شامل جنبشها يا حکومتهای مسلط شيعه از ايران تا عراق، سوريه و لبنان ظهور کرده است كه موجب برهم زدن موازنه قواي موجود ميان شيعه و سني شده و چالش جديدي براي منافع آمريكا و متحدانش خواهد بود .(Wright and Baker, 2004) « و در مقابل به ایجاد تئوری ایران هراسی و شیعه هراسی اقدام و در جهت تضعیف نور مقاومت به رهبری ایران عمل کردند
همچنین اعراب و در رأس آنها عربستان که همواره خود را در نقش يك مدافع تمامعیار اهل سنت تعريف كرده است و نسبت به كاهش نقش سنیها در عراق، لبنان و يا كشورهاي همجوار خود، حساس و نگران بوده و هست به تقویت گروههای سنی در کشورهای منطقه ازجمله عراق و لبنان مبادرت کرد.
بههرروی تحقق یک سری از این رخدادها شرایطی متفاوت را برای خاورمیانه ایجاد کرد که سبب تقویت گفتمانهای رقیب، تشدید رویکرد ایدئولوژیکی سیاست خارجی کشورها، تقویت گروهها و احزاب حامی، جبههبندیهای مذهبی، دخالت در کشورهای موردنظر و… شد. این شرایط وضعیتی را پیچیدهای را برای منطقه رقم زد که درنهایت در جهت تقویت نقش ایران و بهبود وضعیت شیعیان در ساختار سیاسی کشورهای منطقه شد.
این شرایط، فضای مطلوبی را برای آنها در جهت اتحاد مابین آنها ایجاد کرد و آستانه امیدواری آنها برای دستیابی به قدرت را فزون کرده است، که نشانههای این احیا و بازیابی قدرت آنها را میتوان در سه مورد مشاهده نمود: قدرتیابی شيعيان عراق در حال حاضر، خيزش كنوني ايران بهعنوان رهبر منطقهای و قدرتیابی شيعيان در لبنان، عربستان سعودي، كويت، امارات متحده عربي، و پاكستان .(Nasr, 2006: 179-184)
وقوع این تحولات و فرآیندها، پیچیدگی درک و شناخت روابط بینالمللی خاورمیانه را سبب گردید است بهطوریکه ولی نصر در کتابی با عنوان «احیای شیعه» معتقد است که پدیدههای مانند مدرنيته، مردمسالاری، بنیادگرایی، ملیگرایی سكولار و غيره نمیتواند به تبیین و توضیح پویشها و تحولات خاورمیانه بپردازد بلكه دعواي قديمي شيعه و سني است كه در حال حاضر ايستارسازي میکند، اتحادها و ائتلافها را شکل میبخشد، مرزهاي سياسي را ترسيم میکند و سیاست خارجی کشورها را مشخص مینماید» .(Nasr, 2006: 82)
تحولات و خیزشهای عربی موسوم به بیداری اسلامی با انقلابهای ملت عرب با ویژگیهای اسلامی بودن، مردمی بودن و استکبارستیزی در اواخر 2010 شروع شد. این جنبشها در جهت مطالبات سیاسی- اجتماعی، سعی در جهت ایجاد یک حکومت اسلامی، مخالفت با دخالت کشورهای غربی و نداشتن استقلال، بهبود شرایط نامناسب اقتصادی و… فضای پیچیدهای را برای کشورها ایجاد کرد بهنحویکه شاهد ایجاد گروهبندیها، ایجاد احزاب و گروههای فشار، سقوط و تضعیف برخی دولتهای منطقه، تلاش جناحهای مختلف برای نیل به قدرت سبب ایجاد گفتمانهای مختلف در این شرایط شد بهنحویکه هر گفتمان سعی در بهبود وضعیت خود در منطقه داشت که این امر را به اقسام مختلف پیگیری میکرد، از دخالت آشکار در کشور دیگر تا حمایت از مخالفین یا کمکهای مالی _ رسانهای.
این شرایط موجب گسترش اختلاف و تعارضات میان تسنن و تشیع و گروهای حامی هر دو طرف شد. دو طیف تشیع و تسنن مخصوصاً شاخه وهابیت آن سعی کردند از طریق گفتمان سازی و حمایت از نیروهای سیاسی مطلوب خود در جهت گسترش نفوذ و تعمیق قدرت خود در منطقه گام بردارند. بدین گونه که با حمایت از طرفداران خود در جهت تفوق گفتمان خویش به تکاپو پرداخته و ایفای نقش نمودهاند. دو گفتمان رقیب در این خیزشها گفتمان اسلام رادیکال یا انقلابی شیعی به رهبری ایران و گفتمان دیگری اسلام سلفی یا محافظهکار به رهبری عربستان در منطقه بودند.
ايران از جنبشهای اعتراضي مردم در مصر، تونس، ليبي، بحرين حمايت كرده و تمايل داشته كه اين جنبشهای مردمي را با گرایشهای اسلامي و استقلالطلبانه معرفي كند.
مثلاً در مصر كه رژيم حسني مبارك ساقط شد، عربستان تلاش كرده است كه از سلفیها، از یکسو براي مقابله با خیزشهای مردمي و ممانعت از دگرگونیهای جدي استفاده كنند و از سوي ديگر خواسته است كه با حمايت از سلفیها نفوذ خود را در اين كشورها گسترش دهد. يعني عربستان سعودي با برجسته كردن گفتمان سلفي در كشورهاي عربي، هم به مقابله با گسترش تغييرات پرداخته و هم نفوذ خود را در تحولات آينده افزايش داده است.
مخالفت باارزشهای دموکراتیک و حقوق بشری دستاورد جهان غرب، در زیر عنوان «مهار نفوذ ایران» و «جهاد مقدس با شیعیان رافضی» است. سعودیها در مصر روی نظامیان اقتدارگرا سرمایهگذاری کردند که نتیجه این سرمایهگذاری به حاشیه راندن نیروهای دموکراسی خواه (اعم از سکولار و مذهبی) بود.
بیداری اسلامی و خیزشهای عربی موجب گسترش جریانهای سیاسی اسلامی در منطقه و سبب تلاش برای کسب کرسیهای قدرت در منطقه هستند. عدم کارایی نظامهای سنتی و نیز شکستهای دولتهای ناسیونالیست عربی در مقابل اسرائیل، زمینههای بسیار خوبی برای احیا و استقرار نیروهای اسلامی به وجود آمد و اسلام سیاسی بهعنوان نیروی فکری و سیاسی جدیدی در برابر نیروهای سنتی پیشین یعنی ناسیونالیسم عربی، سلطنت گرایی و نیز مدل غربی قرارگرفته است و جنبشهایی که با الهام از اسلام در منطقه رفتهرفته به قدرت رسیدهاند یا میرسند، خود را بهعنوان یک نمونه ساختار حکومتی جایگزین و بدیل موفق برای مردم خاورمیانه مطرح مینمایند. قدرت رسیدن گروههای اسلامی در خاورمیانه بیشک تأثیر مهمی بر سیاست خارجی کشورهای منطقه خواهد داشت. (خادمی، 1392)
جنبشهای اسلامی بهعنوان بازیگری مؤثر درسته مسائل سیاسی، نظامی و اجتماعی منطقهای نقش ایفا نمودند. اتحادها و ائتلافهای جدید منطقهای، مناقشات و منازعات، پیدایش سازمانهای سیاسی و نظامی نوین در منطقه و نقش و تأثیرگذاری بر سیاست خارجی کشورهای منطقه ازجمله عرصههای مهم بازیگری این نهضتها به شمار میرود. بهطورکلی حرکتهای اسلامی مخالف نظم موجود بوده و با هرگونه نظمی که خارج از ارزشهای اسلامی برقرار باشد چه از سوی کشورهای محافظهکار منطقه که در مدار غرب هستند و چه از سوی غرب تحمیل شوند مخالفت مینمایند و خواهان نظم جدیدی در راستای ارزشهای
