
مختلف منطقه، آن را نقطه اميد و ايران را مأمني براي خود تصور كردند. هرچند مسلمانان اعم از شيعه و سني به انقلاب اسلامي ايران دل بستند و آن را تجسم آمال خود يافتند، شيعيان دلبستگی خاصي به آن پيدا كردند. ازاینرو، يكي از مهمترین انگیزههای مخالفت با انقلاب اسلامي بهویژه در كشورهاي عربي، نگراني از خيزش شيعيان منطقه براي دستيابي به حقوق انساني خود و درنتیجه، بیثباتی اين حکومتها بود. اشغال عراق و شکلگیری حكومت با اكثريت شيعه در انتخابات سال 2005، مساله قدرت گيري شيعه را مجدداً مطرح كرد و موجب نگراني در جهان عرب شد. اين بار تفاوت در اين بود كه براي اولين بار در جهان عرب سني، يك دولت عربي شيعه شكل میگرفت. عراق بهعنوان يكي از قدرتهای عمده عربی و يكي از پرچمداران ناسيوناليسم عربي پس از سرنگوني صدام، تحت كنترل دولتي قرار گرفت كه بر اساس ضوابط دمكراتيك توسط اكثريت شيعيان، اداره میشود.
در این هنگام درواقع، دو ادعا بهطور همزمان مطرح شد: نخست، قدرت گيري شيعه در منطقه منجر به شکلگیری يك بلوك شيعي شده است و دوم، اين بلوك شيعي توسط تهران هدايت خواهد شد. .(Walker, 2006)
در اواخر سال 2004 زماني كه از یکسو، بحران هستهای ایران به اوج خود رسيده بود و از سوي ديگر، عراق به سمت جنگ داخلي شتاب گرفته بود، ملك عبدالله دوم – پادشاه اردن – ادعا كرد نتيجه اصلي جنگ در عراق، شکلگیری يك هلال شيعي تحت سلطه ايران بوده است. از ديد او: اگر احزاب يا سیاستمداران طرفدار ايران بر دولت جديد عراق مسلط شوند، يك » هلال جديد شامل جنبشها يا حکومتهای مسلط شيعه از ايران تا عراق، سوريه و لبنان ظاهر خواهد شد كه موجب برهم زدن موازنه قوای موجود ميان شيعه و سني شده و چالش جديدي براي منافع آمريكا و متحدانش خواهد بود …. برنامه ريزان استراتژيك در دنيا بايد در مورد اين احتمال، آگاهي داشته باشند .(Wright and Baker, 2004)
انديشمندان و محققان نيز در تفسير تبعات اشغال عراق در سال 2003 توسط نيروهاي آمريكايي از پديده قدرت گيري شيعيان از مفاهيمي چون احياي شيعه، خيزش شيعه، محور شيعه، پان شيعيسم، بینالملل شیعه، رنسانس شیعه، بلوک شیعه، امپراتوری شیعه، شیعیتستان و بیداری شیعه استفاده کردهاند. البته، هشدار نسبت به شيعه از قبل وجود داشته و عمدت ا سنیهای وهابي عربستان به اين امر دامن زدهاند؛ براي نمونه، صفر احوالی – يكي از علماي وهابي عربستان سعودي – در سال 1991م. و پس از قيام شيعيان جنوب عراق، نسبت به شکلگیری يك «قوس رافضي» (شامل شيعيان افغانستان، پاكستان، ايران، عراق، علویهای تركيه و سوريه، و شيعيان لبنان) كه منظور همان شيعي است، هشدار داده بود .(Sefr al-Hawali, 1991)
نصر در این مرود معتقد است پان شيعيسم به حكومت مشخصي ارتباط ندارد بلكه به اين معناست كه شيعيان در كل منطقه میتوانند تقاضاهاي بيشتري داشته باشند و آنها را به دست آورند.
. (Nasr, 2006: 179 – 184)
ماكسيميليان ترهاله – كارشناس آلماني خلیجفارس – ضمن طرح سؤال در مورد خيزش شيعه، شکلگیری يك هلال شيعي را رد میکند. وي معتقد است اشغال عراق و بعدازآن جنگ 33 روزه اسرائيل و حزبالله، موجب شد شيعيان كشورهاي عربي از حالت گرفتاري فراموششدگی خارج شوند. مطابق ديدگاه وي، اهميت يافتن شيعه در منطقه به سبب سه تحول به هم مرتبط در خاورميانه بوده است: نخست، افزايش اهميت ژئوپليتيك ايران پس از سقوط طالبان در كابل و صدام د ر بغداد است. دوم، عبارت از افزايش آگاهي شيعيان در كشورهاي منطقه است كه به سياست آمريكا براي ايجاد و گسترش مردمسالاری در منطقه ارتباط دارد. در حال حاضر شيعيان ساكن كشورهاي منطقه كه عمدتاً دولتهای سني دارند، بهصورت آشكارتر خواهان كسب و رعايت حقوق خود شدهاند و سرانجام، تحول سوم عبارت از كاهش قدرت آمريكا در عراق همراه با توانايي ايران در مقابله با فشارهاي بینالمللی براي توقف فعالیتهای هستهای خود است. البته، نويسنده اشارهای به شكست اسرائيل در جنگ 33 روزه و تأثير عمده آن در قدرت گيري شيعه نمینماید. ترهاله در مقاله خود به انكار ادعاي شکلگیری هلال شيعي میپردازد- كه بعداً به آن اشاره خواهيم کرد . (Terhalle, 2007)
در این میان پروژه ایران هراسی نیز در ادامه بهعنوان مکمل از جانب غرب و کشورهای عرب ادامه پیدا کرد. کشورهای منطقه درواقع ایران هراسی و شیعه هراسی را در قامت ایران تعریف کرده و بازیگر موردنظر آنها قطعاً ایران است. این در حالی است که در سایر کشورهای منطقه شیعیان در عرصه سیاسی و اقتصادی حضور دارند، احزاب مخالف دارند ولی این مساله سبب هراس و نگرانی آنها نگردیده است. این بدان علت است که اعراب قدرتیابی شیعیان در منطقه پس از 2003 را که بسیار مشهود و گسترده بوده را از چشم ایران میبینند. روی کار آمدن دولت شیعی در عراق، افزایش نقش ایران در سوریه، جنگ لبنان و فلسطین در 2006، تقویت گروههای جهادی و … نشان از افزایش قدرت شیعیان در منطقه داشته است که زمینه ترس و نگرانی اعراب از ایران را دوچندان کرده است.
درعینحال وجود عللی چون برنامهی هستهای ایران و دستیابی به انرژی صلحآمیز از طرف ایران برای اعراب ناخوشایند جلوه کرده و عدم اعتماد به برنامه هستهای ایران موجب مخالفت با این طرح و اتهام به ایران مبیّن بر ساخت سلاح اتمی شده است. که مخالفت خود را در قالبهای مختلفی از زیستمحیطی گرفته تا امنیتی مطرح کردهاند.
در عین این امر وجود اختلافات ارضی و مرزی با برخی از اعضای شورا خود زمینهای برای گسترش تنش و رویکرد تهاجمی اعراب حوزه خلیج و همچنین افزایش بدبینی نسبت به ایران را دوچندان کرده است.
درواقع میتوان برخی از علل پروژه ایران هراسی و شیعه هراسی از جانب اعراب را در دلایل زیر عنوان کرد:
1- غلبه بر بحران مشروعیت
2- تضعیف رقیب دیرینه منطقهای خود (ایران)
3- استفاده ابزاری جهت حضور نیروهای خارجی در منطقه
4- طرح ایدئولوژی خود بهعنوان ایدئولوژی غالب (وهابیسم)
با وقوع تحولات بیداری اسلامی در منطقه پروژه ایران هراسی و شیعه هراسی وارد مرحلهای تازه شد. بیداری اسلامی در کشورهای اسلامی با الهام از انقلاب اسلامی ایران بهعنوان خیزشی در جهت مقابله با طلسم اختاپوس استبداد داخلی، وابستگی سیاسی و اقتصادی خارجی، تحقیر فرهنگی و بازگشت به خویشتن و اصالتهای فرهنگی خود بود. و در این میان انقلاب اسلامی، بهعنوان پدیدهای که بر مبنای باورهای دینی بنیان و بر اساس شیوههای نوین مردمسالاری، ساختار سیاسی بدیل را به جهانیان عرضه داشت، اکنون الگوی مدیریتی جدیدی را برای مقاومت و بیداری در منطقه شده بود. (مقیمی و ستوده، 1392: 252)
ارزیابی مجدد حکومت و ساختار در کشورهای خاورمیانه و بهزعم بسیاری از تحلیلگران حاکی از ارتباط و الهام این خیزشها از انقلاب ایران دارد .(Dareieni, 2011: 12) درواقع بیداری اسلامی بهعنوان یک پدیده متأثر از نهضت فکری جمهوری اسلامی در عصر امروز در قالب جنبش اجتماعی و سازمانی ظاهرشده است. بیتردید انقلاب اسلامی عامل عمدهای بیداری اسلامی بوده است و نقش ویژه در بیداری ملل مسلمانان منطقه ایفا کرده است این جنبشها تحت تأثیر انقلاب ایران و ایدئولوژی اسلامی ایران توانسته سبب افزایش حاکمیت هویت مذهبی در کشورهای خاورمیانه و نفوذ بیشتر ایران منجر شود .(Nordland and kirkpatrick,2011: 8) که جهتگیری ایران نسبت به پدیده بیداری اسلامی و خیزشهای مردمی منطقه، استکبارستیزی و مقابله با زیادهخواهی امریکا در منطقه، حمایت از مسلمانان لبنان و فلسطین، و همچنین گفتارها و رفتارهای ایدئولوژیک ایران در عراق نیز خود دلیلی بر حمایت از تحولات اخیر در منطقه و مخالفت با سیاست سرکوب توسط اعراب منطقه بود. (برزگر، 1388: 115)
درواقع با تحولات اخیر بیداری در منطقه تنش بین ایران و کشورهای عرب حوزه خلیجفارس تشدید شده است در پی این تحولات نفوذ ایران بهطور بالقوه گسترش پیداکرده است بهعنوانمثال در مصر پس ارز سقوط مبارک، روابط ایران و مصر رو به بهبودی نهاد که نشان آن را میتوان از عبور دو کشتی جنگی ایران از کانال سوئز برای رسیدن به سوریه با اجازه مصر که خود سبب نگرانی و هراس کشورهای عرب خلیجفارس را موجب گردید (Lynch, 2011:4) . روند افزایش قدرت و نفوذ ایران با تحولات بحرین و یمن افزایش و در تحولات سوریه به اوج خود رسید. ازاینجهت ترس و نگرانی گذشته اعراب دوچندان قبل بر آنها مستولی شده و اسباب هراس آنها را موجب گردید. زیرا آنها باسابقه انقلابی ایران، حضور در منطقه، حمایت از جنبشهای آزادیبخش و حمایت از مظلومین احتمال وقوع انقلاب و تکرار انقلاب 57 ایران را برای خود تصویر میکردند.
ازاینجهت پروژه ایران هراسی و شیعه هراسی در این دوره بسیار گستردهتر از قبل در لوای دخالت ایران در امور داخلی کشورهای عرب منطقه از طریق تحریک و تقویت گروهای معارض و برهم زدن نظم داخلی این کشورها مطرح گشت. و بیشازپیش ایران را متهم به دخالت در امور داخلی خود کردند.
دلایل افزایش ایران هراسی از جانب اعراب حوزه خلیجفارس در جریان تحولات عربی را میتوان در موارد زیر عنوان کرد:
1- معطوف کردن دلایل ناآرامیها به عامل خارجی نه داخلی
2- انگ خارجی زدن به خیزشها جهت سرکوب بیشتر شیعیان
3- متهم کردن ایران به دخالت در امور داخلی جهت مخدوش کردن چهره ایران و جلوگیری آن از تبدیلشدن به دولت سرمشق برای این تحولات
4- فضاسازی رسانهای جهت کاهش نفوذ ایران در منطقه
5- محکومیت ایران در جامع بینالمللی
فصل چهارم
بیداری اسلامی و اثرات آن بر روابط ایران و شورایهمکاریخلیج فارس
(2010- 2013)
1-4 نتیجه تأثیر بیداری بر روابط ایران و شورای همکاری خلیجفارس
1-1-4 تشدید تقابلات و رقابتهای منطقهای
تحولات اخیر در کشورهای عرب منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا بر سیاستگذاریهای کشورهای حوزه خلیجفارس تأثیر بسزایی گذاشته است و هرکدام از کشورهای این زیرسیستم، موضع خاص خود را در قبال خیزشهای مردمی خاورمیانه و شمال آفریقا پیگیری میکنند. کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس نیز بر اساس منافع و ارزشهایی که برای خود ترسیم نمودهاند، به تصمیم سازی و واکنش در قبال تحولات سیاسی اخیر در خاورمیانه اتخاذ کردهاند. شورای همکاری خلیجفارس بهعنوان یک نهاد منطقهای بهرغم اختلافات داخلی خود سعی کرده است سیاستهای یکنواختی را در قبال خیزشهای مردمی جهان عرب اتخاذ کند و ضمن تلاش برای ممانعت از تضعیف محور اعتدال عربی، از قدرت گرفتن شیعیان جلوگیری کند و حتی ادامه حکومت شیعیان در سوریه و عراق را با چالش جدی مواجه کند. آنها در برای اجرای و تحقق منویات خویش سیاستهای جلوگیری از تحرکات منطقهای ایران از طریق سرکوب کانونهای انقلابی منطقه، تضعیف متحدین ایران در منطقه ازجمله سوریه از طریق ائتلاف و اتحاد با بازیگران منطقهای، ایجاد شکاف در ژئوپلیتیک محور مقاومت و … اشاره داشت که شرح مبسوط آن در زیر ارائه میشود.
1-1-1-4 جلوگیری از تحرکات منطقهای ایران
شورای همکاری با سلطاننشینهای حاشیه خلیجفارس همواره نگران از گسترش امواج اسلامخواهی، مردمسالاری و تجدیدنظرطلبانه مخالف است. شورا یکی از حربههای خویش را برای تضعیف محور مقاومت و گسترش تلاش برای دست بالا داشتن در حوادث اخیر سعی کرد که با حرکتهای مردمی_ اسلامی که در منطقه در حال رخ دادن بود مخالفت و آنها را سرکوب نماید ازاینجهت دو نمونه بارز مداخله و اتخاذ سیاست تهاجمی نسبت به خیزشها را در بحرین و یمن شاهدیم.
1-1-1-1-4 بحرین:
این در حالی است که کشورهای عضو شورای همکاری خلیجفارس در برخورد با تحولات بحرین روندی کاملاً متفاوت در پیش گرفتند و علاوه بر اینکه از قیام مردمی بحرین حمایت نکردهاند حتی به کمک رژیم آل خلیفه شتافتند و با اعزام نیروی نظامی سپر جزیره4 سعی کردند تظاهرات مردم بحرین را سرکوب کنند هرچند که حتی بر اساس مفاد توافقنامه شورای همکاری
