
در داشتن تجربه ديني نقش علّي دارند ربطي به اين ندارد که آن تجربه، اصيل است يا توهم. دارويي که به چشم من ريخته ميشود ممکن است سبب شود که من چيزي را ببينم که اينجا نيست، يا سبب شود چشم هاي من به چيزي باز شوند که در اينجا وجود دارد. و بر فرض وجود خداوند، رياضت روزهداري يا هر چيز ديگري که تجربه ي ديني را به ارمغان مي آورد، به مثابه ي ريختن دارو در چشم است براي ديدن چيزي که وجود دارد.
حالت چهارم
علت وجود معرفتشناختی x را براي فاعل شناسا بتوان از طریق دیگري غیر از پذیرش وجود عینی x تبیین نمود.
سوئینبرن مدعی است این شواهد بیشتر در تجارب عادي و روزمره قابل تصور است و در تجارب دینی به ندرت وجود دارند. به همین دلیل نمیتوان ادعا کرد که به دلیل وجود شواهد فوق اصل آسانباوری در تجارب دینی کاربرد ندارد. و همچنین اعمال اصل آسانباوری را برای تجربههای عادی و روزمره منوط به عدم وجود وضعیتهای خاص میکند.
2_3_4 ویژگیهای اصل آسانباوری از منظرسوئینبرن
اصل آسانباوری جزء اصول عقلانی است.
سوئینبرن ضمن اشاره به اینکه باور عقلانی، آن باوری است که به لحاظ معرفتشناختی موجّه باشد، به بیان معیارهای عقلانیت باور میپردازد. وی اصل بهترین تبیین، اصل گواهی، و اصل آسانباوری را از جمله مهمترین اصول عقلانیت باورمیداند که در تمام حوزههای معرفتی به کار میروند. وی همچنین کاربرد اصل آسانباوری را هم در ادراکات حسی و هم در تجارب دینی بینیاز از شواهد استقرایی میداند.
دیویس در این خصوص بیان میدارد :
«هیچ فیلسوفی تاکنون موفق نشده است که براي اعتماد ما بر فرایندهاي استدلال، تجربهها، حافظهها و گفتههاي دیگر اشخاص توجیه استقرایی فراهم آورد، اما این دلیلی بر تسلیم شدن ما به شک گرایی یا غیرعقلانی شمردن نوع انسان نیست (شاید همچون هیوم به بازيهاي تخته نرد پناه آوریم). اگر اصولی وجود دارد که ما میفهمیم باید به وسیله آنها عمل کنیم، و اگر ما خود را موجوداتی عقلانی به شمار میآوریم، در این صورت خوب است آنها را « اصول عقلانیت » بنامیم، اما نباید استدلالی استقرایی براي عقلانیت آنها متوقع باشیم. هر تلاشی براي فراهم آوردن چنین استدلالی ناگزیر دور باطل خواهد بود. زیرا چنین تلاشی بدون پیشفرض گرفتن اعتبار دست کم برخی از تجربهها وفرایندهاي مورد بحث صورت نمیگیرد.» (Davis:1989،122-123 به نقل از اصغری و موسوی:1391،ص24)
اصل آسانباوری یک اصل فراگیر (عام14) است.
سوئینبرن اصل آسانباوری را قابل اطلاق بر همه تجارب انسانی میداند. به عبارتی اشخاص بر طبق این اصل میتوانند تمامی تجارب خود از قبیل دینی و غیر دینی اعتماد گرده و آنها را واقع نما بدانند در غیر اینصورت دچار شکاکیت در تمامی باورهای خود خواهند شد.
اصل آسانباوری بر حافظه قابل اطلاق است.
سوئینبرن این اصل را نه تنها بر ادراک بلکه بر حافظه هم قابل اطلاق دانسته و حافظه را که یادآوري تجربهاي در گذشته است را قابل اعتماد میداند. البته معتقد است حافظه قدرت کمتری نسبت به تجربه حاضر دارد و گاهی اوقات احتمال درستی آن تجربهای را که به یاد میآوریم ضعیف باشد.
و همچنین من به طور مشابهی به شما نشان خواهم داد که ( در صورت فقدان ملاحظات خاص) حافظه روشن قابل اعتماد است. اگر به نظر برسد که او یک شی را و یا برخی چیزها را او در گذشته درک کرده و یا برخی کارها را انجام داده. پس (با فقدان ملاحظات خاص) او انجام داده آنها را.
هرچیزی چگونه به نظرمیرسد؟ یعنی چگونه به نظر ما میرسند؟ ادراک آنها، تجربه آنها، حافظه و یادآوری آنها زمینههای خوبی برای یک باور دربارهی اینکه چطور چیزها هستند یا وجود دارند می باشند. تجربه قویتر حافظه قوی است ، به احتمال زیاد آنچه به نظر ما میرسد برای ادراک یا یادآوری، صادق است و چیزهای دیگر به نحو یکسانی وجود دارند. البته حافظه قدرت کمتری نسبت به تجربه حاضر دارد و گاهی اوقات احتمال آن ضعیف است که آنچه به نظر ما میرسد که به یاد میآوریم درست باشد. این اصل که من آن را اصل آسانباوری مینامم و نتیجه بدست آمده از آن به نظر میرسد برای من درست باشد.( Swinburne: 2004، P.303)
اصل آسانباوری و اعتمادپذیری
به زعم سوئینبرن اگر اشخاص در مقابل اصل آسانباوری قائل شوند که هرگز نباید به نمودها و ظواهر اعتماد کرد مگر آنکه قابل اعتماد بودن آنها اثبات شده باشد، شما هرگز به هیچ باوری دست نخواهید یافت. وی علت آن را چنین بیان میدارد.
زیرا قابل اعتماد بودن نمودها را چیزی جز نمودهای دیگر اثبات نمیکند. و چنانچه شما نتوانید به نمودها به معنای دقیق کلمه اعتماد کنید، به نمودهای جدید هم نمیتوانید اعتماد کنید. دقیقاً همان اندازه که شما باید به حواس معمولی پنجگانة خود اعتماد کنید، اعتمادتان به حس دینی هم معقول است.
کسی که بر این مسئله نظر مخالف دارد، ممکن است بگوید که شما به این دلیل به حواس معمولی خود (مثل حس بینایی) اعتماد میکنید که آنها با حواس سایر مردم سازگارند (یعنی شما ادعای دیدن چیزی را دارید که آنها مدعی دیدن آن هستند)، ولی حس دینی شما با حواس سایر مردم سازگار نیست (یعنی یا آنها هرگز تجربهی دینی نداشتهاند یا اگر داشتهاند از نوع تجربهی دینی شما نبوده است). اما تشخیص این مطلب مهم است که انسان خردمدار، اصل آسانباوری را پیش از آنکه از چیستی تجربه دیگران آگاه شود بکار میبرد.شما به درستی به حواسمان اعتماد میکنید حتی اگر مشاهدهگری که آنها را وارسی کند نباشد و اگر مشاهدهگری دیگری گزارش کند که ظاهراً همان چیزی را میبینید پس از آن شما بایستی به یاد بیاورید که او چنان گزارشی را داده است و این به معنای اعتماد شما بر حافظة خود ( یعنی آنچه شما ظاهراً به یاد میآورید که او او شنیدهاید) بدون تأییدی در مورد آن در حال حاضر است. به هر تقدیر، تجربههای دینی غالباً با تجارب دینی بسیاری از مردم و آگاهی کلی آنها از قدرتی ورای قدرت ما انطباق دارند، قدرتی که زندگیهای ما را اداره و رهبری میکند ( هرچند این آگاهی در اینکه ذات خدا دقیقاً چیست و اهداف خاصش کدام است، گاهی تفصیلی ای نیست.) چنانچه برخی از مردم این تجربهها را نداشته باشند این امر حاکی از آن است که آنها نسبت به واقعیات دینی کورند( دقیقاً همانطور که ناتوانی برخی از افراد در دیدن رنگها هستیم در اشتباهیم، بلکه حاکی از آن است که آنها کور رنگند) (سوئینبرن:1381،ص 201_203)
اصل آسانباوری ادراک حضور است نه غیاب
این اصل، اصلی است ایجابی زیرا مضمون آن گویای تجربه وجودx است و نه غیاب آن.
«نکتهای که این اصل بر آن تاکید دارد این است که که چگونه اشیاء به نحو ایجابیو مثبتی به نظر میرسند، شاهدی بر این است که آنها موجودند اما اینکه چطور چیزها به نظر نمیرسند نمیتوان دلیلی بر نبودشان دانست. به عنوان مثال اگر به نظر من برسد که که هیچ میزی در اتاق وجود ندارد این تنها دلیل بر این فرض است که آن وجود ندارد، اگر دلیل مناسبی برای این فرض وجود داشته باشد که من دارم میبینم همه جای اتاق را و (داشتن چشم ، قابلیت تشخیص یک میز زمانی که آن را میبینم و غیره)باید دیده بشود آن میز اگر آنجا وجود داشته باشد.»(Swinburne: 2004 p. 304)
دلیل سوئینبرن بر این کار آن خواهد بود که تجربههايی که غیرایجابیاند نمیتوانند دلیلی باشند بر اینکه اشیاء واقعاً چگونهاند، بلکه تنها تجربههاي ایجابی میتوانند دلیلی بر آن باشند که اشیاء چگونهاند.
اصل آسانباوری « احتمالا15» واقع نمایی شیء را ثابت میکند.
« من معتقدم که این یک اصل عقلانی است که اگر به نحو معرفتشناختی به نظر یک فاعل شناسا برسد که xحاضر است، آنگاه احتمالاً x حاضر است.» (Swinburne،P.303)
همانطور که دیدیم، سوئینبرن در اصل آسانباوری از واژه «احتمالاً» استفاده میکند. امر ناشی از دیدگاه خاصی است که سوئینبرن از آن پیروي میکند و آن عبارت است از «عقلگرایی انتقادي» بر اساس این دیدگاه نظامهاي اعتقادات دینی را باید مورد نقد و ارزیابی قرار داد، اگر چه اثبات قاطع چنین نظامهایی امکانپذیر نیست. عقلگرایی انتقادي برخلاف تلقی بیش از حدخوشبینانهاي که عقلگرایی حداکثري از عقل دارد، نگاه فروتنانهتر و محدودتري به توانمنديهاي عقل دارد و همیشه به دو جهت برطرح دیدگاه هاي رقیب تأکید دارد: اولاً محاسن دیدگاههاي رقیب را در مقایسه با دیدگاه خود میسنجد؛ و ثانیاً دیدگاه خودشان مورد انتقادات جدي قرار می گیرد و از این روست که مدافعان این دیدگاه بر ماهیت بی وقفه و پایان ناپذیر تأملات تأکید دارند و برخلاف ایمانگرایان و عقلگرایان افراطی هرگز قاطعانه حکم نمیکنند که بحث درباره حقیقت و اعتباراعتقادات دینی به نتیجه نهایی رسیده است و هیچ تضمین عقلی محرزي مبنی بر صحت دیدگاه خود در اختیار ندارند (ر.ک : اصغری و موسوی:1391؛ص34 ،جعفری،ص34)
همچنین نزد سوئینبرن باور همراه با احتمالپذیری است. وی در باب باور، نیز قائل به قطعیت کامل نیست.
« باور به اینکه ( الف، ب است) تا جایی باور «قوی» محسوب میشود که دارندة آن باور (فاعل شناسا) معتقد باشد که P محتملتر از غیر P است.»( Swinburne: 2005، p 7)
در جایی دیگر آورده:
«رأی اصیل من آن است که کسی که (باوری در باب احتمالات مرتبط با هم دارد) باور دارد که P اگر و فقط اگر باور داشته باشد که تمام شواهد در دست او،P را از تمام رقبای آن، محتملتر میسازد.».( P.P 22)
دراینجا میبینیم که او به تفسیر یک احتمال و ارائه ملاک برای آن میپردازد. درجة احتمال را بر اساس شواهد توضیح میدهد.
فصل سوم
بازسازی دیدگاه آلستُن در قالب اصل آسانباوری در عرصه مباحث معرفتشناسی دینی
در این فصل به بررسی آرای فیلسوف بزرگ دیگری که در این زمینه تلاشهای قابل توجهی نموده است خواهیم پرداخت. ویلیام آلستُن که یکی از فیلسوفان برجسته فلسفه دین محسوب میشود درصدد توجیه باورهاي دینی بوسیله تجارب دینی برآمده و کتاب ادراک خدا گویای تمامی هّم وی برای اثبات حجیت باورهای دینی از طریق ادراک و آگاهی بیواسطه از خداوند است.
این فصل درصدد است تا گوشه چشمی از این تلاش بیدریغ را به نمایش بگذارد و همچنین کوششی خواهد بود برای نشان دادن جایگاه اصل آسانباوری در بطن اندیشه آلستُن که موجب شکلگیری چنین تفکری شده است.
در ابتدا نگاهی گذارا به سیر فکری و آثار وی خواهیم داشت سپس به فحوای اثر جاودان وی «ادراک خدا» نظری افکنده و بعد از آن وارد محورهای اصلی اندیشه آلستُن و بیان دیدگاه وی خواهیم شد.
3_1 کتاب ادراک خدا
ترجمة دقیق واژه Perceiving در عنوان کتاب « Perceiving God» به معنای ادراک حسی است که این انتخاب زیرکانه توسط آلستُن بیانگر قصد وی برای نشان دادن تشابه میان ادراک حسی با ادراک عرفانی بوده است.
به طور کلی هدف عمدة کتاب «ادراک خدا» دفاع از این دیدگاه است که آگاهی مستقیم مفروض ما از خدا میتواند توجیهگر برخی از انواع باورهای راجع به خدا باشد. و شخص میتواند به واسطة ادراک خدا به مثابة موجود یا انجام دهندة فلان کار، در اعتقاد به برخی از انواع باورهای مربوط به خدا موجّه باشد. وی در ابتدا به تبیین چگونه اندیشیدن دربارهی آگاهی مستقیم از خدا، ویژگیهای حیاتی او ….، اشاره نموده و سپس مدل ادراکی را مطرح مینماید که داعیة هم ساختاری با ادراک حسی را دارد، و از آن دفاع خواهد کرد. در فصل دوم روایتی عام از توجیه معرفتی، و از توجیه باورهای ادراکی بیان میدارد.در فصل سوم به بررسی اقدامات انجام شده برای احراز اعتمادپذیری ادراک حسی، آن هم بدون این که گرفتار «دور معرفتی» شود اختصاص داده شده است.و فصل چهارم به دنبال پاسخگویی به این پرسش خواهد بود که آیا ما هیچ مبنای کافی برای فرض قابل اعتماد بودن و توجیهگر
