
به عقیده آلستُن ما چارهای جز اعتماد بر ادراکهای تجربی خود نخواهیم داشت. و همانطور که مورد پذیرش معرفتشناسی اصلاح شده نیز هست رویّههای باورساز موجود،از قبیل ادراک حسی،حافظه،گواهی و دروننگری و انواع گوناگون استدلال دارای اعتبار اولیه و توجیه در نگاه نخست هستند تا زمانی که شواهد و قرائن کافی بر کذب آنها در دست نباشد.آلستُن برای دفاع از اعتمادپذیری ادراک حسی هم به سراغ استدلالهای پیشینی مانند استدلال استعلایی کانت یا استدلال ویتگنشتاینی میرود که بنابر نظر آنها فرایند یادگیری مفاهیم و به کارگیری آنها مستلزم اعتماد به ادراک حسی است و هم استدلالهای پسینی را مورد بررسی قرار میدهد مانند استنتاج بهترین تبیین، نتیجهای که وی از بررسی این استدلالها میگیرد این است که تمام این استدلالها دچار دور معرفتی 27هستند. همانطور که پیروان معرفتشناسی اصلاح شده اذعان دارند که همة براهین اقامه شده بر قابل اعتماد بودن این رویّههای باورساز به گونهای مبتلا به دور معرفتیاند. و تا زمانی که استدلالهای قویتری (براهین غیردوری) بر اعتماد به ادراک حسی اقامه نشدهاند، باید بپذیریم که برای اطمینانی که برای باورهای به دست آمده از ادراکات حسی داریم نمیتوانیم ادراک حسی را قابل اعتماد بدانیم.
بر همین اساس آلستُن فصل چهارم کتاب ادراک خدا را اختصاص به بررسی اعتمادپذیری ادراک حسی و شأن معرفتی آن میدهد. با این وجود مشکل دیگری که با عدم اعتمادپذیری ادراک حسی مطرح خواهد شد این است که تکلیف سایر رویههای باورساز مانند حافظه و دروننگری و شهود عقلانی و .. چه خواهد شد؟ زیرا اعتماد به هریک از اینها مبتنی بر اعتماد به ادراک حسی خواهد بود بنابراین حتی اگر ادراک عرفانی نیز مشکل دور معرفتی را دارا باشد باز هم ارزش معرفتی آن از ادراک حسی کمتر نخواهد بود.
آلستُن بر آن است تا راه میانهای اختیار کند بین مواجهه کاملاً درونی28، که شیوه انسجامگرایی است، و نظر کسانی که معتقدند میتوان مسئله را به نحو کاملاً بیرونی29، حل کرد30. دور معرفتی برای نظریه انسجام گرایی مشکلی محسوب نمیشود، اما از آنجایی که آلستُن انسجامگرایی را کافی نمیداند قصد دارد در برابر خطر دور معرفتی از مواجهه درونی فراتر رود. از نظر او، در برابر این وضع، گزینه شکاکانه یعنی تعطیل باور را نمیتوان جدی گرفت. از سوی دیگر، معتقد است میتوان از شأن معرفتی شیوههای جا افتاده ایجاد و ارزیابی باورها به نحوی معقول و مفید دفاع کرد. او این دفاع را از طریق رویکرد «روال باورساز» و معقول بودن چنین روالهایی طراحی میکند.( عباسی:1391، ص 71)
3_8 آلستُن و توجیه معرفتی
نظریهی صدق مورد قبول آلستُن، نظریهی تطابقی صدق و نظریهی توجیه معرفتی مورد قبول آلستُن نوعی نظریهی مبناگرایانة اصلاح شده است. در نظریات مبناگرایانة توجیه، مجموعة باورهای موجّه یک شخص به دو زیرمجموعه تقسیم میشود: مجموعة باورهای پایه و مجموعة باورهای غیرپایه. و توجیه معرفتی باورهای پایه از حجیت معرفتشناختی منابعی که این باورها از آن منابع نشأت گرفتهاند، اخذ میشود.
در شکلگیری معرفت، مؤلفة توجیه 31یکی از مؤلفههای اساسی محسوب میشود و آلستُن توجه خاصی به این دارد و از آنجا که توجه به هدف صدق32 را در مفهوم توجیه دخیل میداند، موجّه بودن در باور به P را به این معنا میداند که باور به p مبتنی بر زمینهای باشد که به لحاظ عینی کفایت کند. و زمینة کافی نیز زمینهای است که تا اندازهای زیاد نشان دهندة صدق آن باور باشد.
به عقیده آلستُن دو نوع تلقی از توجیه وجود دارد:
توجیه دستوری و توجیه سنجشگرایانه
توجیه دستوری یا هنجاری33: این توجیه با چگونگی موضعگیری در برابر هنجارهایی که وظایف عقلانی ما را مشخص میسازند، ارتباط دارد؛ وظایفی که به شخص به عنوان یک فاعل شناختی یا به عنوان جستجوگر، تعلّق میگیرد. به تعبیری کلیتر عدم تخلف و سرپیچی شخص از وظایف عقلانی خویش.
توجیه سنجشگروانه 34: ارتباطی با چگونگی موضع گیری کارورز در برابر وظایف عقلانی ندارد، بلکه به قوت و استحکام موضعگیری معرفتی حاصل در باور به گزارة مفروض مربوط است. به این ترتیب قول به اینکه یک رویة معرفتی به معنای « سنجشگرایانه» موجّه است، به این معناست که بگوییم باورهایی که مطابق آن رویه به دست میآیند و اوضاع و احوالی که در آن، انسانها عموماً یافت میشوند، عموماً صادقند و بنابراین رویهای دارای توجیه سنجشگرایانه است که اگر و تنها اگر آن رویه معتبر باشد. (آلستُن:1379،ص150)
ما در مسئله توجیه با « موجّه بودن فاعل شناسا در اعتقاد به یک باور خاص»35 سروکار داریم، نه با « عمل توجیه کردن یک باور»36 یعنی فاعل شناسا میتواند در باور به P یا برای حالت معرفتی خودش نسبت به Pموجّه باشد بدون اینکه برای P یا برای حالت معرفتی خودش نسبت به P استدلال نیاز داشته باشد، درحالی که «عمل توجیه یک باور» این است که فاعل شناسا در دفاع و حمایت از باور به P باید استدلالی را دست و پا کند.
3_9 ماهیت روال باورساز
روال باورساز37 از نظر آلستُن سیستم یا مجموعهای است از منشها رفتار یا عادات و به عبارتی، مکانیزم و سازوکاری38است که بازده هر کدام از آنها باوری به عنوان خروجی39 است؛ و این خروجی به شکل خاصی با یک ورودی40 مرتبط است. مثلاً روال ادراک حسی مجموعهای از فرایندهای موجود باوری است که مبتنی بر ورودیها و دادههای تجربه حسی است.(Alston: 1991، p.153) به عقیده آلستُن درون هر یک از ادیان بزرگ روال باورساز تثبیت شده ای وجود دارد که ورودی هایش تجربه های ادراکی و خروجیهایش باورهای راجع به ذات ،صفات و افعال خداست و در کتاب ادراک خدا درصدد است تا نشان دهد قابل اعتماد دانستن این روالهای باورساز عرفانی در نظر اول معقول و موجه است.
ویژگیهای روال باورساز
1) مجموعهای از مکانیزمهای تشکیل باور: هر روال باورسازی مجموعهای از مکانیزمها یا عادات تشکیل باور است. هر مکانیزمی، دارای عملکردهای خاصی است که بازده آن باورهایی با محتوای خاص، از ورودیهای مشخص است. چنین عملکردهایی، با توجه به وسعت ورودی و خروجیها که با آن درگیرند، متفاوت هستند. مثلاً یک ورودی میتواند با توجه به وضعیت معینی از کیفیت حسی خاص محدود باشد و همچنین یک خروجی نیز در نسبت یک ورودی که خاص باشند، به یک خروجی خاص میانجامد و نیز میتواند، حوزه وسیعتری از خروجیها را شامل شود. (Alston:1991،p.155)
2) روالهای تکوینی و تبدیلی: ورودی روال باورساز ممکن است دادهای باور بنیاد یا غیرباوربنیاد باشد. روالهای تکوینی از ورودیها و دادههای غیر باوربنیاد باور تولید میکنند و روالهای تبدیلی باورهایی را میگیرند و آنها را به باورهای دیگری تبدیل میکنند و هر روال تکوینی بنیادینی دسترسی مارا به قلمرو خاصی از واقعیت ممکن میسازد: روال ادراک حسی به محیط اجتماعی و مادی پیرامونمان، روال درونگری به حالات آگاهی خود شخص،… (عباسی،1391،ص73)
3) جنبه ارزیابی کننده41 روالهای باورساز جنبه ارزیابیکننده نیز دارند که ویتگنشتاین تأکید زیادی بر آن داشته که شامل روش متمایزی برای ارزیابی و اصلاح باورهای شکل گرفته است. به عبارتی یک نظام ارزیابی است از بخشی از آنچه ما به عنوان عادات صرف رفتن از یک نوع ورودی به یک نوع مرتبط از خروجی میآموزیم.(Alston: 1991، p.158)
بنابراین هر روال باورسازی شیوههای ارزیابی و توجیه، خاص خودش را دارد که بخشی از خود آن روال باورساز است. آلستُن معتقد است، باورهایی که توسط رویه باورساز ایجاد میشود، موجّه هستند، اما توجیه آنها توجیه در بادی امر42 است. این باورها به وسیله یک نظام بازبینی کننده، مورد ارزیابی قرار میگیرد. بنابراین هر رویه باورساز باید روشهای مناسبی برای یافتن شواهد له یا علیه توجیه یک باور را با خود داشته باشد.
4) روابط متقابل روالهای باورساز43 روالهای باورساز هم در ایجاد باورها هم در ارزیابی و اصلاح آنها به یکدیگر وابستهاند و به این شکل دارای روابط متقابلند. روالهای تبدیلی نیز در نهایت به روالهای تکوینی وابستهاند. مثلاً رویههای تبدیل کننده برای تهیه باورهای خروجی خود از باورهای ورودی تولید کننده استفاده میکنند. همچنین ما برای توسعه شناخت خود از واقعیات مختلف، در عمل مجبور به ذخیره باورهای خروجی در حافظه و ارزیابی و استدلال بر طبق آن باور هستیم. اما این ربط و نسبت متقابل آنقدر نیست که بشود تمام این روالهای باورساز را ذیل یک روال گنجاند، زیرا ورودی و خروجی، همچنین عملکرد ورودی و خروجی هر یک از آنها، تفاوت های مبنایی مهمی با یکدیگر دارد.(عباسی:1391،ص74 ؛نظرنژاد،ص121)
5) تکوین پیش از تأمل و آگاهی 44 آلستُن معتقد است، نکتهای که ویتگنشتاین بر آن تاکید داشت این بود که شخص قبل از اینکه به صراحت از روالهای باورساز آگاهی داشته باشد آنها را کسب کرده و رفتارش درگیر آن خواهد شد. و به تشکیل باورهای خود بر اساس این رویه میپردازد. و زمانی که افراد به سن آگاهی و تفکر میرسند خود را ملزم به درگیرشدن و تعامل با رویهها از طریق عمل کردن به آنها میدانند. به عنوان مثال ما اگر یادگیری درگیرشدن با رویههای استنتاجی را نیاموخته بودیم الان نمیتوانستیم یک نظام منطقی را بسط و گسترش بدهیم و به همان صورت اگر تصحیح و ارزیابی باورهای مشخص را نیاموخته باشیم منبعی برای صورتبندی مسائل فلسفی وجود جهان خارج و حالات معرفتشناسانه باورهای ادراکی در دست نخواهیم داشت.(Alston، 1991، p.163)
پس میتوان گفت به عقیده آلستُن نحوه عمل ما مقدم بر نظر ماست و بدون عمل نمیشود نظریه داشت، به بیان دیگر اعمال رویه باورساز مقدم بر تفکر در مورد آنهاست. همچنین تفکر در مورد رویههای باورساز بدون عمل به رویههای مختلف امکان پذیر نیست.
6) مشارکت در حوزههای وسیعتر رویهها: ما باورهای ادراکی را میآموزیم تا به اهداف معرفتیمان دستیابی پیدا کنیم. و به عنوان مثال رویههای باورساز ما درمورد دیگر افراد ارتباط بسیار نزدیکی با رفتار بین فردی دارد و همچنین در رویه باورساز مبتنی بر ادراک عرفانی، شکلگیری باورهای ادراکی دربارۀ خداوند کاملا با سوگیری مشخص در نگرش، احساسات و اعمالش به سوی خداوند درآمیخته شده است.(Ibid: p.163)
بنابراین دستیابی به هر باور صادق توسط هر روال باورسازی ،فراهمآورندۀ زمینهای است تا ما نیاز اساسیتر خود را در رابطه با واقعیت مورد شناخت توسط آن رویه را برآورده سازیم. (نظرنژاد:1391،ص122)
7) تثبیتشدگی اجتماعی45 روالهای باورساز به لحاظ اجتماعی تثبیت شدهاند. به نظر آلستُن رویههای باورساز از طریق آموزشهای تحت نظارت جامعه، به لحاظ اجتماعی تثبیت شده و مردم در آنها مشارکت خواهند نمود. و به عقیده وی مشارکت در هر روال باورسازی که به لحاظ اجتماعی تثبیت شده باشد و همچنین دلایلی کافی برای عدم اعتمادپذیری آن وجود نداشته باشد کار معقولی خواهد بود. البته از نظر آلستُن ساختن باورهای ادراکی بر مبنای رویههای باورسازی که از جامعهیمان به دست میآوریم به معنای رد و انکار گرایشهای فطریمان نخواهد بود هرچند که تامس رید بر ساختارهای فطری تأکید مینمود و ویتگنشتاین بر یادگیری اجتماعی به هر صورت هر دوی اینها بر ایجاد باور نقش اساسی خواهند داشت.(Alston: 1991، p.163)
8) در معرض تغییر و تحول46 : ما نباید فرض را بر تغییر ناپذیری این روالهای باورساز بگذاریم این روالها تغییرپذیر و در حال تحولاند و تغییرات در روالهای باورساز به وضوح قابل رؤیت هستند به عنوان مثال رویه باورساز مبتنی بر ادراک حسی نیز تغییر پیدا میکند هنگامی که ما درباره ادراک حسی بیشتر میآموزیم. و همچنین پسزمینه نظام باورهای مسیحی دستخوش تغییرات مشخص شدهای بویژه در قرون اولیه خود شده است آن بازتابی است برای رویههای باورساز تجلی بنیاد و که هر دو برای آن
