
را نظامي کردن فضاي عراق مي دانست.در رد اين طرح،شبيبي پيشنهاد کرد هزينه نظامي شدن صرف سازندگي عراق گردد.اسماعيل راوندوزي از نمايندگان کرد نيز در روزنامه “الاوقاف” چاپ بغداد، هم رأيي خود را با رهبران شيعي و مخالفت با طرح سربازي اجباري اعلام نمود.(سيف زاده،1379:49)
به رغم اين مخالفت ها،ارتش عراق تأسيس شد و به مثابه اهرمي براي سرکوب مخالفان قومي-فرقه اي به کار رفت ولي با وجود سرکوب،اين نهضت تشديد و ادامه يافت.در اين حال دولت بريتانيا،اعمال سرکوب را با مفهوم مصالح ملي عراق توجيه مي نمود.(العلوي،1992:173)
در ماه ژوئن 1920 ده نفر از علماي كربلا به اتهام انتشار نامهاي كه خواستار دفاع از عراق در مقابل “مشركان” شده بودند، دستگير شدند. “يوسف السويدي” نتوانست با پيشنهاد كردن حقوقي معادل 6 پوند در ماه نيروي نظامي در بغداد تشكيل دهد، اما روحانيون شيعه در نجف در تلاش خود براي تحريك عشاير و قبايل موفق بودند. در ماه ژوئيه همان سال، عشاير بخش مياني فرات عليه قيموميت انگليس شورش كردند.
يوسف السويدي و محمدحسن الصدر در طول اين قيام تعهد قبيله ها نسبت به دولت موقت كه در نجف، كربلا و ديگر شهرهاي آزاد شده واحدهاي تشكيلاتي تأسيس ميكرد، خواستار شدند.
بيشتر قبايل سني به اين قيام نپيوستند، زيرا انگليسيها كمكهاي خود به رهبران اين قبايل را بشدت افزايش داده بودند. اين قيام محدود به حدود يك سوم كشور بود و سه ماه ادامه داشت و براي انگليس به قيمت جان 426 نفر و معادل 40 ميليون پوند تمام شد. تعداد تلفات عراقيها بيش از 9 هزار نفر بود و شايان ذكر است كه در شكست اين قيام نيروي هوايي انگليس عاملي تعيين كننده بود (ويلي 34: 1373).
اولين دولت انگليسي عراق
اولين دولت تحت قيموميت بريتانيا در عراق، با انديشه قطع هزينههاي ناشي از اداره عراق و جلوگيري از قيامهاي متعدد، با پادشاهي “فيصل” پسر شريف حسين مكه، با عضويت ده وزير تشكيل گرديد. هر وزير عرب در اين دولت، داراي يك مشاور انگليسي بود كه بدون تأييد وي اين وزير قادر به تصميمگيري و اجرايي نمودن هيچ تصميمي نبود (ويلي 35: 1373) به رغم اكثريت مطلق جمعيت شيعي در عراق، در اين كابينه، هشت سني، يك يهودي و تنها يك شيعه عرب حضور داشتند (العلوي، 181-175: 1992) و جالب اينكه از كردها كسي در كابينه حضور نداشت .دو نفر از افراد كابينه به نامهاي عزت پاشا الكركوكي و جعفر العسكري الكركوكي، نظامي و بقيه غير نظامي بودند. البته از نظر دولت بريتانيا اين كابينه جنبه صوري داشت و ايجاد آن صرفاً به اقتضاي خاموش شدن شورشها و تأمين منافع آن كشور بود (سيفزاده 49: 1379).
در همين دولت در نخستين انتخابات مجلس ملي به “متصرفان” (فرماندارها) اطلاع داده شد كه بايد همه كانديدها پيماني را مورد تصديق قرار دهند كه “حقوق” انگليسي در عراق را به رسميت ميشناخت، و به اين ترتيب تجربه عراق در زمينه دموكراسي، شروعي غيردموكراتيك داشت.
وقتي فيصل براي رياست دولتي كه مستقل نبود كانديد انگليسيها شد، علماي شيعه شور و وشوقي را كه نسبت به او داشتند تا اندازهاي از دست دادند. آنچه كه به اين بيميلي آنها ميافزود اين بود كه در دولت جديد بين ده “متصرف” و سي و پنج قائممقام (بخشدار) و هشتاد و پنج مدير (مقام محلي) به جز در شهرهاي مقدس، هيچ فرد شيعهاي حضور نداشت (ويلي 35: 1373).
مقتدرترين گروه عراقي در دولت جديد شامل افسران سابق عثماني بود كه اكثريت اعضاي كابينههاي فيصل را تشكيل ميدادند. آنها مانند فصيل سني بودند و بيشتر، اهل بغداد و از خانوادههاي ميانهرو بودند. كابينههاي اوليه و افسران سابق عثماني معمولا يك فرد يهودي را به عنوان وزير دارايي در ميان خود داشتند و بعد از مدتي، بر اثر فشارهاي شيعيان، يك شيعه نيز به عنوان وزير آموزش و پرورش به آنها اضافه شد. پارلمان كه قدرت زيادي نداشت، تحت سلطة شيخهاي زميندار كه بيشتر سني بودند، قرار داشت.
“ستي الحصري” (1968-1880) تئوريسين ناسيوناليسم عرب غير روحاني، توسط ملك فيصل در سال 1921 به عراق آورده شد. او در عراق يك سيستم آموزشي را ايجاد نمود كه “احساسات لازم را براي نيل به وحدت عربي” به دانشجويان تزريق ميكرد.
الحصري از دستورات ديني سنتي بسيار انتقاد ميكرد و به عنوان مدير آموزش و پرورش از 1923 تا 1927 در وارد كردن معلمهاي عرب از خارج از عراق ترديدي به خود راه نداد. تمام برنامه او براي ترغيب ناسيوناليسم عربي در مدارس دولتي، براي علماي شيعه مسأله آفرين بود و واكنش آنها اين بود كه سعي كردند مدارس دولتي را به مناطق شيعه نشين راه ندهند و به اين ترتيب به بدنامي خود به عنوان افرادي تاريك فكر و مخالف علم و دانش دامن زدند. هر چند ناسيوناليسم عربي بر اساس زبان مشترك و نه نژاد يا مذهب مشترك است و حتي اگر شيعان عراق اصليت غير عربي داشتند، لزوماً آنها را رد نميكرد، اما در واقع ناسيوناليسم عربي دنيوي است و با هويت مذهبي كه قرنها به حفظ تشيع در عراق كمك كرد، هماهنگي ندارد (همان: 36).
كنفرانس كربلا و ادامه مخالفتها
با وجود تشكيل اولين دولت عراق با قيموميت انگليس، علماء مذهبي با وجود داشتن كارنامه سال 1920 و تجربيات آن، همچنان به مخالفت خود با دولت و در راستاي كسب استقلال عراق ادامه دادند.
در آوريل 1922، شيخ “مهدي الخالصي” از مجتهدان شيعه اهل كاظمين، كنفرانسي با حضور دويست نفر از شخصيتهاي مهم شيعه برگزار نمود كه مفاد زير، حاصل اين كنفرانس است:
1- استقلال سياسي كامل و پايان يافتن قيموميت انگليس 2- تشكيل فوري مجلس ملي 3- نيمي از وزراي كابينه بايستي داراي مذهب شيعه باشند 4- نيمي از قواي اجرايي و مقامات دولتي بايستي شيعه باشند 5- اعلام جهاد عليه وهابيون (جليلي حقيقي 82-72: 1347 و الرهيمي 248-242: 1375) در نوامبر 1922 و در ژوئن 1923، علماي شيعه ضمن صدور فتواهايي، مشاركت مردم در انتخابات مجلس مشروطه براي تصويب رابطه قيموميت عراق و انگليس را ممنوع اعلام نمودند.
انگليسيها در واكنش نسبت به اين فتوا، شيخ مهدي الخالصي و پسرش، شيخ محمدالخالصي و همچنين سيدمحمد حسن صدر را كه همگي اهل كاظمين بودند، تبعيد كردند. تبعيد شدن آنها، آيتالله “محمدحسين نائيني” (1936-1860) و “سيد ابوالحسن اصفهاني” (تاريخ فوت 1945) كه دو مجتهد محترم در كربلا بودند و چند تن ديگر از علماي برجسته را بر آن داشت كه عراق را ترك كرده و به ايران بروند. در تهران، برخي از علماي عراقي “سازمان عالي نمايندگان عراق” را كه به “جمعيت بينالنهرين” نيز معروف بود، تشكيل دادند تا در راه استقلال عراق تلاش كنند. با اين حال، انگليسيها عراق را در كنترل كامل داشتند و علما مجبور بودند با اين حقيقت بسازند. برخي از تبعيديها، تعهدنامهاي مبني بر پرهيز از سياست امضا كردند و انگليسيها به آنها اجازه دادند در سال 1924 به عراق بازگردند (ويلي 38: 1373).
به هر حال، مخالفت علماء و شيعيان همچنان ادامه داشته و گهگاه بروز مييافت. شيعيان در دوره قيموميت انگليس، در نظرات سياسي اختلاف داشتند. “حزب وطني” حامل ايده ارجحيت دادن به همكاري با عراقيهاي سني براي خلاص شدن از دست انگليسيها بود. اما در مقابل، “حزب نهضت” نماينده نظريه اعمال فشار بر دولت سني حاكم، براي كسب نمايندگي و شغل براي شيعيان بود. در سراسر دوره قيموميت انگليس، كه چهار دهه به طول انجاميد (از دهه 1920 تا دهه 1950)، عملكرد دولت، نمايانگر پايگاه حمايتي ضعيف آن در داخل عراق بود. هواپيماهاي انگليسي كه ميتوانستند از هوا همه جا را زير نظر گرفته و مورد حمله قرار دهند، اغلب اوقات براي تحت كنترل نگه داشتن قبايل سركش وارد كردن آتها به پرداخت ماليات موردنياز بودند. دولت همواره در انتخابات تقلب ميكرد و بندرت به كانديداهاي دوم اجازه داده ميشد به كرسي مجلس دست يابند. “احزاب سياسي” متعددي تشكيل شدند، اما اين احزاب حول شخصيتهاي مهم فعاليت داشتند و فاقد سازمان در سطح محلي بودند (ويلي 42-41: 1373).
استقلال عراق و عضويت در جامعه ملل
فصل نوين تاريخ عراق، از دهه 1930 به بعد آغاز ميگردد. در سال 1930، دولت عراق يك پيمان اتحاد 25 ساله با انگليس به امضا رسانيد، كه بعنوان شرطي براي كسب استقلال محسوب ميگرديد. در 13 اكتبر 1932، عراق بعنوان يك كشور مستقل در جامعه ملل به ثبت رسيده و پذيرفته گرديد، اما نفوذ انگليس در عراق با حضور “نيروي هوايي سلطنتي” به صورت وجود مشاوران انگليسي وزراي كابينه، و از طريق كنترل انگليس بر شركت نفت عراق، كه منبع عمده درآمد دولت بود، ادامه يافت.
تا اين زمان، هيچ هويت ملي در اين كشور شكل نگرفته بود، چرا كه موضوعيت رژيم پادشاهي فيصل و صلاحيت وي در اين امر مسأله ساز بود. طي چهار دهه 1920 تا 1950 ميلادي، عمده اقدام دربار، صرف مشروعيتسازي براي رژيم و اقتدار خود ميشد. در دهه چهل، بريتانيا و رژيم پادشاهي، خود را با تهديد ناسيوناليسم رمانتيك، بين بخشي از افسران افراطي مواجه ديد. اين گروه تحت تأثير ناسيوناليسم افراطي آلماني، كوشيدند موانع موجود بر سر راه خلق مليت مستقل عراقي را مرتفع كنند. در ابتدا اين گرايش مليگرايانه صرفاً جلوه ضد خارجي داشت و رشيد عالي گيلاني نيز سخنگو و عامل اين نوع مليگرايي به شمار ميرفت. اين گرايش ضد بريتانيايي به رغم تحولات دهه سي به وقوع ميپيوست؛ از جمله در 13 اكتبر 1932، با وجود به استقلال رسيدن عراق، حتي عضويت آن كشور در جامعه ملل براي مليگرايان بسنده نمينمود. در اين ميان ادامه نفوذ انگليس مليگرايان را به همكاري با آلمان و مقابله با انگلستان واداشت؛ ناگفته نماند كه فوت ملك فيصل و به سلطنت رسيدن ملك غازي 21 ساله نيز به تقويت گرايشهاي ملي ياري رسانده بود (سيفزاده 51: 1379).
در واقع، تاريخ عراق پس از استقلال را ميتوان از دهه 1930 به بعد به چهار دوره تقسيم نمود، كه طي آن گفتمانهاي خاصي در عرصه اجتماعي و سياسي به منصه ظهور رسيدند، كه مهمترين آنها ،گفتمان شيعي و مبارزات آن است كه در فصول بعد به آن پرداخته خواهد شد. چهار دوره مذكور، پس از استقلال عراق بدين شرح است: 1- دوران گذار و كودتاهاي پي در پي (1958-1930 م)
2- دولت انقلابي قاسم (1963-1958 م)
3- كودتاي 1963 و همكاري مليها و بعثيها (1968-1963 م)
4- كودتاي 1968 حزب بعث و دوران ثبات تحميلي
5- از سقوط صدام تا تشكيل دولت شيعي (2003 به بعد)
اكنون بطور اجمال و گذرا به هر كدام از دورهها اشاره ميكنيم:
دوران گذار و كودتاهاي پياپي (1958-1930 م)
در سپتامبر 1933، ملك فيصل پادشاه دست نشانده انگليس در سوئيس درگذشت، و با از بين رفتن نفوذ آشتي دهنده وي درگيريهاي داخلي عراق بيشتر شد.
فرزند او ملك غازي در ستيزه قدرت ميان مليگرايان و نفوذ بريتانيا، نميتوانست توازن برقرار كند. در اين بين مليگرايان، به طور فزايندهاي، دربار را عامل تداوم نفوذ استعماري ميدانستند. با فراهم شدن زمينههاي آشوب داخلي، رقابت بين مليگرايان شهري و شيوخ و فرقهگرايان قبيلهاي يا مذهبي عراق را در بر گرفت كه در پي آن، كودتاي بكر صدقي در 1936، اولين كودتاي نظامي در كشورهاي عربي خاورميانه، در عراق به وقوع پيوست، بدان اميد كه به آشوبهاي داخلي پايان دهد.
در سال 1934 خدمت اجباري نظام به اجرا گذاشته شد، تا تعداد پرسنل ارتش را بين سالهاي 1932 و 1936 به دو برابر افزايش دهد.
در سراسر سال 1935 در مناطق قبيلهاي اعتراضات پراكندهاي عليه زمنيداران بزرگ و قانون خدمت نظام شد. تقاضاهاي شيعيان عبارت بود از: نمايندگي در پارلمان به نسبت تعداد آنها در جمعيت كشور، انتخابات آزاد، آزادي مطبوعات، و كاهش مالياتها. در سال 1935 و 1936 قبايل بخش مياني فرات بار ديگر شورش كردند، ولي اين بار قيام آنها به وسعت قيام سال 1920 نبود. در جريان اين شورش يك ژنرال عراقي به نام “باقر صدقي” كه كرد بود دستور بمباران قبايل به وسيله هواپيما را صادر كرد (ويلي 43: 1373).
رخداد كودتا در عراق نقطه عطفي در
