
مشروط ميسازد، بر ويژگي عام و جهانشمول عقل تأكيد ميكند. وي در عين حال كه زمينهمند بودن عقل را ميپذيرد، ولي برخلاف پست مدرنيستها معتقد است كه معيارهاي خود عقل مستقل از زمينۀ خاص آن است(هابرماس،1380).
تحقیقات بسیاری در زمینه عقل و انواع و ملازمات عقل انجام گرفته است برخی از تحقیقات مانند محقق داماد (1388) در تحقیقی تحت عنوان نظریه عقل در فلسفه فارابی نظریه عقل فارابی را اینگونه بیان می کند نظریه فیلسوف مسلمان یعنی فارابی در خصوص عقل به مبانی روانشناختی مابعدطبیعی آن مربوط می شود، مهاجرنیا (1390)در تحقیقی تحت عنوان شناخت عقلی در نظرفارابی نظریه عقل فارابی را چنین عنوان می کند عقل منبع شناخت حسی از محسوسات است زیرا صور محسوسات در حس منقش می گردد و ایجاد معرفت می کند.خادمی (1385)در تحقیقی تحت عنوان چگونگی پیدایش کثیر از واحد از دیدگاه فارابی فیض را باقیود متعدد سلبی تبیین می کند و اولین مصادیق را عقل نخستین معرفی می کند.اما تحقیقی که بتوان به درستی روشهای عقلی مناسب را مقایسه و وجوه افتراق و اشتراک آنها را مطرح کند شاید کمتر وجود دارد که باعث شده محقق در پی آن برآید تا تحقیق حاضر را ارایه دهد و با توجه به نظریات عقلی حاضر دلالت های تربیتی را نیز استخراج کند. به این گونه که با معرفی مفهوم عقل ابزاری و عقل ارتباطی و در نتیجه استخراج افتراقات و اشتراکات و در آخر استنتاج دلالت های تربیتی به ما کمک می کند تا به شناخت مناسب از نظریات عقلی جدید دست یابیم. با توجه به این هدف سعی برآن داریم تا به این سوال پاسخ دهیم که مفهوم عقل ابزاری و ارتباطی به چه معناست عقل از دیدگاه فارابی در کدام یک از حوزه های عقل ابزاری و عقل ارتباطی قرار می گیرد و وجوه افتراق و اشتراک آن کدامند و چه دلالت های تربیتی را می توان با توجه به این نظریات مرتبط با عقل استخراج کرد؟
1-2- اهمیت و ضرورت پژوهش:
1-2-1- اهمیت و ضرورت نظری
1. توسعه شناخت از نظریات عقل ابزاری و عقل ارتباطی
2. توسعه شناخت از جایگاه نظریه عقل فارابی و نسبت آن با نظریات عقل جدید
1-2-2- اهمیت و ضرورت کاربردی
1.کمک به دانشجویان رشته های مرتبط (علوم تربیتی، فلسفه،الهیات) با نظریه عقل فارابی
2.کمک به اساتید رشته های مرتبط (علوم تربیتی، فلسفه، الهیات)برای تدریس درس فلسفه اسلامی در خصوص نظریه عقل فارابی.
1-3- گزاره های پژوهش
1-3-1- هدف کلی و اهداف جزئی پژوهش :
هدف کلی این پژوهش مقایسه نظریه عقل فارابی با نظریات عقل ابزاری و ارتباطی و دلالت های تربیتی آن می باشد .
1. شناسایی مفهوم عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارتباطی
2. شناسایی عقل از دیدگاه فارابی
3. شناسایی وجوه اشتراک و افتراق عقل فارابی با عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارتباطی
4. شناسایی دلالت های تربیتی عقل فارابی با توجه به عقل ابزاری و عقل ارتباطی
برای رسیدن به هدف کلی تحقیق ، اهداف جزئی زیر تدوین شده است:
1-3-2- فرضیه ها و سوالات پژوهش:
بر اساس هدف های جزئی، سوال های پژوهشی زیر تدوین گردیده است:
1. مفهوم عقلانیت ابزاری و عقلانیت ارتباطی چیست؟
2. مفهوم عقل از دیدگاه فارابی به چه معناست؟
3. وجوه اشتراک و افتراق عقل فارابی با عقلانیت ابزاری و ارتباطی چیست؟
4. دلالت های تربیتی عقل فارابی با توجه به عقل ابزاری و عقل ارتباطی چیست؟
1-4- تعریف مفاهیم تحقیق
تعریف مفهومی از یک پدیده بیانی است که آن پدیده را در موقعیت های مختلف تعریف می کند. تعریف مفهومی در همه جا کاربرد دارد و اکثرا باید آن را در نظریه های تربیتی و سابقه های علمی بررسی کنیم .
بررسی مقایسه ای (تطبیق) 1 : شناخت یک پدیدار یا دیدگاه در پرتو مقایسه به عبارت دیگر توصیف و تبیین مواضع وفاق و خلاف(قراملکی،1385؛294).
عقل: معناى اصلى عقل در لغت عرب، منع، نهى، امساك، حبس و جلوگيری است(غزالی،1412) معانى ديگر عقل نيز از همين معنا اخذ شده،با آن مناسبت دارد. مثلا كه به وسيلهاى كه شتر را با آن مىبندند «عقال» گفته مىشود، چون شتر را از حركت بازمىدارد. به عقل انسان نيز عقل گفته مىشود چون او را از جهل و كردار زشت باز مىدارد. خليل نحوى مىگويد:«عقل نقيض جهل است (دیلمی،1398). فارس بن زكريا نيز وجه تسميه عقل را اين مىداند كه انسان را از گفتار و كردار زشت بازمىدارد. جرجانى هم معتقد است عقل صاحبش را از انحراف به راه كج منع مىكند) ابن سینا،1403). مىبينيم كه لغت شناسان،گذشته از بيان معناى اصلى عقل كه منع است،به ابعاد يا كاركردهاى مهم عقل يعنى دو جنبه معرفتى و ارزشى عقل نيز اشاره كردهاند.
عقل ابزاری:جهت گیری اصلی عقلانیت ابزاری تسلط آدمی بر طبیعت است. فرانسیس بیکن با رویکرد به این معنا در کتاب نو ارغنون گفت که دانایی توانایی است. ماکس وبر رفتارهای انسان غربی را که متاثر از غلبه عقلانیت ابزاری است، کنش های عقلانی معطوف به هدف می داند، یعنی رفتارهای که متوجه هدف های دنیوی قابل دسترس است.تکنولوژی، صنعت و بروکراسی ازآثار و نتایج غلبه این معنای عقلانیت شمرده شده است(جهانگیری،1369).
عقل ارتباطی: عقلانیت ارتباطی به ارتباط رها از سلطه و آزاد و باز می انجامد. عقلانیت در اینجا مستلزم رهاسازی و رفع محدودیت های ارتباط است.هابرماس مشروع سازی و ایدئولوژی را دو عامل اصلی تحریف ارتباط می داند(بشیریه،1372).
نظریه عقل فارابی: به نظر فارابی، استعدادی که تمام آدمیان از ابتدا در آن شریکند عقل بالقوه نامیده می شود، زیرا درک عقلانی بالفعل جوهری غیر مادی نیست بلکه نوعی قوه در ماده است نظیر مابقی نفس سافل. بنابراین در می یابیم که، بنظر او، عقل بالقوه نوعی نفس یا نیروی نفس یا چیزی همانند آن است(فارابی،1384).
فصل دوم
مبانی نظری و پیشینه پژوهـش
2-1- مبانی نظری تحقیق : بخش اول : عقل
2-1-1-تعاریف عقل
واژه ”عقل” مشترك لفظي است و داراي معاني مختلف و متعددي است. فارابي در رسالة عقل هفتاد و دو معنا براي عقل قائل است. اشتراك لفظي عقل زمينه بروز بسياري از اشكالات رابطه عقل و وحي را باعث ميشود(فارابي،1376). معنای عقل را می توان به دو قسمت معانی لغوی و معانی اصطلاحی تقسیم کرد.
2-1-1-1- عقل در معناي لغوي
واژة عربي ”عقل” اسمي است گرفته شده از عَقَلَ كه به معناي “خرد”، “دانش”، “دريافت”، “فهم” و “قيد” است. دورانديش، بيدار، مصلحت بين، گره گشا، ذوفنون، حيله گر، رنگ آميز، متين، دل خام، طينت، ناقص، تيره، روشن بين، بلندبازو، خرد، خردمندي، ردا، روبه، روع، زبر، زوزه، زور، زير، طعم، ظرافت، فرزانگي، كيس، كياست، لب، پناه جستن، جاي پناه و دل قلعه و دژ، تدبير و ادراك. از ديگر معاني عقل به شمار ميآيد(نفیسی،1380).
2-1-1-2- عقل در معناي اصطلاحي:
1.عقل در معناي متعارف آن: فارابي عقل را در نگاه عوام به تشخيص مصلحت و منفعت تعريف ميكند(فارابي،1346؛3).ابن سينا و ملاصدرا نيز همين معنا را در آثار خود به كار برده اند(ابن سينا، 1385؛419).
2. عقل به معناي اخلاقي: ابن سينا در تعريف آن ميگويد: قوهاي از قواي نفس كه به وسيله آن ميتوان بين امور قبيح و حسن فرق گذاشت(ابن سينا، 1385؛419).
3. عقل در قرآن: در قرآن از اين واژه منبع معرفت قصد شده است.تعبيراتي كه در قرآن براي اين منبع معرفت به كار رفته است بسيار است. از جمله: عقل، لب، فؤاد، نُهي، صدر، روع و نفس(مکارم شیرازی،1385). علاوه بر اين، تعبيرات ديگري دربارة كار عقل در قرآن آمده از جمله: ذكر، فكر، قصد، شعور، بصيرت و درايت(مکارم شیرازی،1385).
4. عقل در اصطلاح عرفا: در اصطلاح عرفا، عقل در دو معنا به كار رفته است اول عقل معاش كه همان وسيله تميز (فرق گذاشتن) است(رازي، 1380؛50). دوم عقل معاد كه به تعبير پيامبر(ص) نوري است در قلب كه به وسيله آن بين حق و باطل فرق گذاشته ميشود(جامي،1387؛263).
5. عقل در اصطلاح فلاسفه: عقل قوهاي است براي نفس ناطقه و قوة عاقله چيزي مغاير با نفس ناطقه است. در اينجا نفس فاعل و عقل وسيلهاي براي آن محسوب ميشود مانند چاقو براي قصاب(جرجاني،1385؛ 65). يا به عبارت ديگرعقلي كه سبب معرفت به معناي علم و فلسفه ميشود.انديشيدن عقلاني روشي براي كسب معرفت است. در حالي كه فلسفه، علمي با موضوع و نظام خاصي است كه انديشيدن عقلاني روش آن شمرده ميشود؛ به همين جهت كاوش فلسفي يا تفلسف فقط انديشيدن عقلاني نيست بلكه انديشيدن دربارة موضوع يا نظامي خاص است.
2-1-1-3- محدوديتهاي عقل
اساس ظهور دين و ضرورت وحي به محدوديتهاي عقل در چيستي و چرايي پاسخ به سئوالات بنيادين زندگي انسان است. وحي از آنجايي كه با علم لايزال الهي گره ميخورد چون و چرايي ندارد و مطابق با واقع است يعني حقيقت محض. اما عقل بنابر محدوديتهاي خاصي كه دارد در مواردي نميتواند آنچنان كه بايد و شايد حكم دهد. اين محدوديت در حوزة عيوب و اشكال و خردهگيري بر عقل نيست بلكه خاصيت و طبيعت عقل ايجاب ميكند كه آن محدوديت را دارا باشد مثل اينكه بگوييم سنگ، سخت است. سنگ در مقام سختي خود هيچ اشكال و عيبي بر آن مترتب نيست بلكه جزء ويژگيهاي لاينفك و ذاتي سنگ، سختي آن است بنابراين به هيچ وجه قصد ما بيان عيوب و اشكالات عقل نيست بلكه بيان اين محدوديتها خود جزو ويژگيهاي عقل است.انسان غربي، كه با فراموشي كامل واقعيت الهي و دينيِ عالم و آدم همراه بود، دو جريان فكري نوين را پديد آورد: اول، عقلگرايي است كه با دكارت آغاز و با افرادي، همانند اسپينوزا و لايپنيتز ادامه يافت و با هگل به تماميت خود رسيد. دوم، حسگرايي است كه با فرانسيس بيكن آغاز و از آن پس، با افراد، نظير لاك، بركلي، هيوم، كنت، استوارت ميل ادامه يافت و در نهايت، پس از تحولات چند به عنوان ديدگاه برتر، بر حوزههاي علمي غرب چيره شد(پارسانیا،1390).
2-1-2- پیشینه عقل در فلسفه
در گذشتة تاريخ، تعقل سوداي انكار حقايق برتر را نداشت، بلكه به عنوان گذرگاه، انسان را به سوي آگاهي و معرفتي كه از شهود و حضوري فراعقلي، نه ضدعقلي بهرهمند بود، رهنمون ميساخت. پس از رنساس، خصوصيت بارز عقلگرايي، انكار هر نوع معرفت فراعقلي و نفي يا ايجاد ترديد در ابعادي از هستي است كه فراتر از افق ادراك عقلي انسان ميباشد. فلسفة دكارت، با شك و ترديد در همه چيز آغاز ميشود و با تفسيري عقلي از جهان پايان ميپذيرد. عقلگرايي به معناي تبيين عقلي انسان و جهان، به وسيلة ديگر فيلسوفان غرب تداوم يافت. كانت گرچه اشياء و حقايق فراعقلي را قبول كرد، ولي آن را ناشناختني خواند و رابطة انسان با آن را به طور كامل قطع كرد. هگل نيز كوشيد تا نظام عقلاني جهان را تبيين كند و در سير استدلال خود، آنچه را بالقوه در انديشة دكارت نهفته بود، با اين بيان آشكار ساخت كه آنچه انديشدني نيست، وجود ندارد و هرچه هست، انديشدني است.رنساس عصر رازگشايي بود. عقلگرايي با تكيه بر عقل و علم انسان ـ بدون وحي و شهود ـ ميخواست همة حقايق و اسرار هستي را بفهمد. از اينرو، هر حقيقتي كه خارج از دسترس عقل بشربود، انكار شد. با رشد اين ديدگاه همة معارف پيشيني، كه ماهيت فراعقلي داشتند و در قالب سنتهاي ديني و رمزهاي الهي به حيات خود ادامه ميدادند، در معرض نقادي عقلي قرار گرفتند؛ عقلي كه يا به انكار فراسوي خود ميپرداخت و يا آنكه هر نوع راهي را براي آگاهي از آن انكار ميكرد. واقعيتي كه از رهگذر اين نقادي به دست ميآمد، هويتي عقلاني داشت و الزاماً ضد ديني نبود. ولي دين و خداوندي كه در اين عرصة ظهور مييافت، بايد از تبيين و توجيهي صرفاً عقلاني برخوردار باشد(پارسانیا،1390).
گنون مينويسد:
متجددان، به نام علم و فلسفهاي كه آن را به صفت عقلي متصف ميكنند، مدعي حذف هرگونه «راز» از عالم، آن چنان كه خود تصور ميكنند هستند. در واقع، ميتوان گفت: هرچه بينش محدودتر و تنگتر باشد، عقليتر شمرده ميشود(گنون،1372).به عقيدة گنون، عقل گرايي افراطي عصر مدرن، مقدمة دنيوي شدن و غرق شدن در ماديت است؛ زيرا، فلسفة تعقلي نفي هرگونه مبدأ عاليتر از عقل است
