
للإنسان. و هذه الحقيقة الروحانيّة تنطبق في الظاهر على المجاهدين المنتزعين الخارجين عن أوطانهم و المنقطعين عن أموالهم و أولادهم، الى محاربة الأعداء والجهاد في سبيل اللَّه تعالى. و أمّا التفسير بالملائكة النازعين أرواح المؤمنين أو الكفّار، أو النجوم السيّارة، أو الخيل للمجاهدين، أو غيرها: فلا يلائم المورد.105
همانا اصل یگانه در این ماده این است که چیزی در چیرگیِ چیز دیگری شود به گونهای که اختیار و قدرت از آن منتفی میشود، چه تصرف کننده امر مادی محسوس باشد مانند آب یا معنوی باشد مانند بلاهایی که نفس را دربر میگیرد و افکار تصرف کننده و غیر آن. پس اگر معنای تصرف و سلب قدرت تحقق پیدا کند غَرَق صدق میکند، و مایع بودن یا عمل بودن یا فکر بودن یا ابتلا بودن یا دشمن بودن یا دوست بودن ویژگی تصرف کننده نیست، بله غرق شدن در آب از آشکارترین مصادیقش است، پس به هنگام اطلاق بر آن حمل میشود. وَ قَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْناهُمْ- 25/ 37… وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً- 79/ 1.
نزع: کندن است و نشط: خوبی در عمل است. و غرق اسم مصدر از غرق است که بر حالت افتادن در چیرگی چیزی دلالت میکند. و مراد کسانی است که از تعلقات مادی میکنند و از بندها و عادتهای حاکم بر جهان طبیعت خارج میشوند در حالیکه به جهان نور و روحانیت رو میآورند و در حال مستغرق شدن در چیرگی حکومت الهی و جذبههای ربانیاند و به سوی خداوند متعال با طیب نفس و حالت خوشحالی و اشتیاق رهسپار میشوند. و این معنا در این آیهی کریمه مورد نظر است به قرينهی تقابلش با قلوب واجفة، و اینکه در این سوره مراد بیان مقامهای پنجگانهی انسان است و این حقیقت روحانی در ظاهر بر مجاهدان جان کندگان بیرون رفتهگان از سرزمینهایشان و جدا شده از اموال و فرزندانشان، به سوی جنگیدن با دشمنان و جهاد در راه خدا. اما تفسیر آن به فرشتگانی که جانهای مومنان یا کافران را میگیرند یا ستارههای سیار یا اسبهای مجاهدان یا غیر آن مناسب این مورد نیست.
6- غَرَق: (بر وزن فرس) فرو رفتن در آب و نعمت (مفردات) حَتَّى إِذا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُوا إِسْرائِيلَ يونس:90. تا چون غرق او را دريافت گفت: ايمان آوردم كه معبودى نيست جز آن كس كه بنى اسرائيل به او ايمان آوردهاند. وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ بقره: 50 …. تمام الفاظ اين ماده در قرآن مجيد به معنى غرق در آب به كار رفته جز دو آيه زير: وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً. وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً نازعات: 1 و 2. غَرْقاً بر وزن فلس به معنى شدّت است گويند: «غَرَّقَ وَ أَغْرَقَ فِي الْقَوْسِ» يعنى كمان را به غايت شدت كشيد. غَرْقاً صفت مصدر محذوف است يعنى: «وَ النَّازِعَاتِ نَزْعاً غَرْقاً» قسم بكشندگان كشيدن شديد معنى آيه در «دبر» ديده شود.106
ج) نتیجهگیری
واژهی غرقا از ریشهی غرق است. از نظر ابن فارس غرق یک اصل یگانهای است که بر پایان یافتن در چیزی دلالت میکند که به نهایتش میرسد. برخی از لغویان مصدر ثلاثی مجرد این ریشه را به معنای فرورفتن در آب، دین، بلا و نعمت دانستهاند. از نظر مصطفوی این ریشه به معنای چیزی است که در چیرگیِ چیز دیگری شود به گونهای که اختیار و قدرت از آن منتفی میشود، چه تصرف کننده امر مادی محسوس باشد مانند آب یا معنوی باشد مانند بلاهایی که نفس را دربر میگیرد و افکار تصرف کننده و غیر آن. غرقا در این آیهی کریمه مفعول مطلق نوعی است که جانشین مصدر است و تقدیر و النازعات نزعا غرقا. حال برخی از لغویان غرقا در این آیه را بر اساس يُغْرِقُ النازعُ في القوسِ (کماندار کمان را بیش از اندازه میکشد) معنا کردهاند، ظاهرا به معنای شدت و نهایت در کندن است. بنابراین به نظر میرسد که کاربرد غرقا به معنای شدت در این آیه یک کاربرد مجازیِ کنایی باشد، بر این اساس که شدت، از لوازم اغراق کماندار در کشیدن کمان باشد. اما بر اساس نظر مصطفوی غرق در این آیه به معنای حقیقی به کار رفته است، یعنی غرق شدن در “حکومت الهی و جذبههای ربانی” است.
در روایت آمده است و النازعات غرقا فرشتگانیاند که جانهای کافران را با شدت میکشند همانگونه که کماندار در کشیدن زه کمان زیادهروی میکند و آن را بیش از اندازه میکشد. که این معنا اشاره به همان معنای کنایی غرق است که با معنای لغوی آن سازگار است.
3-4. ناشطات
(وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً (2))
“و فرشتگانى كه (روح مؤمنان) را با مدارا و نشاط جدا مىسازن
الف) روایات
1- فروى زين السالكين و جمال العارفين ابن فهد بإسناده إلى معاذ بن جبل أنه قال:كنت رديف رسول الله9… فقال:…و لا تمزق الناس فيمزقك كلاب أهل النار- قال الله تعالى وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً أ فتدري ما الناشطات؟ أنه كلاب أهل النار تنشط اللحم و العظم.107
…ابن فهد از معاذ بن جبل روایت کرده است که گفت: نزد رسول9 بودم …پس گفت: … مردم را پاره نکن (تار و مار نکن)، که سگهای جهنم تو را تکه تکه خواهند کرد. خداوند بلندمرتبه فرمود وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً آیا میدانی ناشطات چیست؟ آنها سگهای اهل دوزخ هستند که گوشت و استخوان را جدا میکنند.
2- نقل عن أمير المؤمنين عليّ7… و الناشطات الملائكة التي تنشط أرواح الكفار ما بين الجلد و الأظفار حتّى تخرجها من أجوافهم بالكرب و الغمّ.108
از امام علی7 نقل شده است که… و ناشطات فرشتگانی اند که جانکفار را از بین پوست و ناخنها میکشند تا اینکه آن را از درون آن با رنج و اندوه خارج کنند.
ب) اقوال لغویان
1- نَشِطَ الإنسانُ يَنْشَط نَشَاطا فهو نَشِيط، طيب النفس للعمل و نحوه، و النعت: ناشِط. و الناشِط: اسم للثور الوحشي، و هو الخارج من أرض إلى أرض.109
نَشِطَ الإنسانُ يَنْشَط نَشَاطا پس او نشیط است، طیب نفس (رضایت یا خوشدلی) برای عمل و مانندش، و صفت: ناشط است. و ناشط نامی برای گاو وحشی است که از زمینی به سوی زمین دیگر بیرون میرود.
2- النون و الشين و الطاء: أصلٌ صحيح يدلُّ على اهتزازٍ و حركة. منه النّشاط معروفٌ و هو لما فيه من الحركة و الاهتزاز و التَّفتُّح. … و الثَّور ناشط، لأنّهُ يَنْشِطُ من بلدٍ إلى بلد.110
نشط: اصل صحیحی که بر جنبش و حرکت دلالت میکند. از آن نشاط (سرزندگی) شناخته شده است، چرا که در آن حرکت و جنبش و شکفتگی است… و ثور ناشط است، چرا که سرزمینی به سرزمین دیگر حرکت میکند.
3- وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً- النازعات/ 2 گفتهاند ستارگانى هستند كه از شرق به غرب با سير و گردش مدار خود پيوسته ميگردند يا با گردش و جابجائى خود از مغرب به مشرق در حركتند، چنانكه درباره گاوى كه از زمينى به زمينى ديگر ميرود ميگويند- ثور نَاشِط. و نيز گفتهاند- نَاشِطَات- فرشتگانياند كه قابض ارواح هستند، يعنى جانها را از بدنها دور ميكنند و ميگيرند، و يا فرشتگانى هستند كه امور آفرينش را منعقد ميكنند و به جريان مياندازند، چنانكه ميگويند: نشطت العقدة-نَشْط- در اينجا براى مربوط ساختن و گره زدن چيزى است كه باز كردنش سهل و آسان است (نه به معنى گره كوره زدن).111
4- نَشِطَ، كسمِعَ، نَشاطاً، بالفتح، فهو ناشِطٌ و نَشِيطٌ: طابَتْ نَفْسُه للعَمَلِ و غيرِه،… – وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً، أي: النُّجومُ تَنْشِطُ من بُرْجٍ إلى آخَرَ، أو الملائِكَةُ تَنْشِطُ نَفْسَ المُؤْمِنِ بقَبْضها، أي: تَحُلُّها حَلًّا رَفيقاً، أو النُّفوسُ المُؤْمِنَةُ تَنْشِطُ عندَ المَوْتِ نَشاطاً.112
نَشِطَ، مانند سمِعَ، نَشاطاً، با فتحه، پس او ناشِطٌ و نَشِيطٌ است: برای عمل یا غیر آن خوشدل شد..- النَّاشِطاتِ نَشْطاً، یعنی ستارگان از برجی به برج دیگر حرکت میکنند، یا فرشتگان نفس مومن را با گرفتن جانش سرزنده میکند، یعنی، آن را با ملایمت خارج میکند، یا نفسهای مومن هنگام مرگ سرزنده میشوند.
5- قوله تعالى: وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً [79/ 2] قيل هم الملائكة تَنْشَطُ أرواح المؤمنين، أي تحلها برفق كما ينشط العقال من يد البعير، و هو أن يحل برفق…. يقال نَشَطْتُ العقدة، إذا عقدتها و أنشطتها إذا حللتها، و قيل يعني النجوم تَنْشَط من برج إلى برج كالثور النَاشِط من بلد إلى بلد.113
سخن خداوند متعال: وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً گفته شده است که آنها فرشتگان هستند که جانهای مومنان را خارج میکند، یعنی با ملایمت جدا میکنند همانطور که ينشط العقال من يد البعير، یعنی پابند شتر از دست شتر با ملایمت جدا شود….گفته میشود نَشَطْتُ العقدة ، هنگامی آن را گره زدم و أنشطتها هنگامی که آن را باز کردم، و گفته میشود یعنی ستارگانی که از برجی به برج دیگر حرکت میکنند مانند گاو نر ناشط که از سرزمینی به سرزمین دیگر میرود.
6- أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو العمل بوظيفة مع طيب النفس و إقباله. و من مصاديقه: الحركة و الاهتزاز أو الإسراع في العمل مع طيب و إقبال. و التفتّح و الخفّ و المشي إذا كان بطيب النفس. و النشاط في الدوابّ إذا كان عملها و سيرها مع طيب و بدون كراهة. و الطريق الناشط إذا كان مستقيما و منشعبا عن الشارع، فكانّ الطريق فيه اهتداء و طيب لا ضلال و لا تعب فيه. و الحلّ أو العقد أو القشر إذا قرن بيسر و سهولة من دون صعوبة. فلا بدّ من لحاظ القيدين في تحقّق مفهوم الأصل. و أمّا مفاهيم- مطلق الشدّ و العقد، و الحلّ و الإطلاق، و الإسراع و الخفّ، و الحركة:فمن لوازم معنى الأصل، و هي تجوّز. و إمّا الإسراع في حالة البرء و الإفاقة و العزيمة: فمن مصاديق الأصل إذا لوحظ القيدان المذكوران. وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً- 79/ 2.
سبق في موادّ الآيات أنّها راجعة الى المراحل الخمس في السلوك الى لقاء اللّه تعالى، و قد بحثنا عنها في رسالة اللقاء.وَ النَّاشِطاتِ: النفوس الّذين يعملون على وظائفهم الإلهيّة و يأتون بالتكاليف الدينيّة و العقليّة مع طيب نفس و إقبال قلبىّ، و ذكر المصدر إشارة الى الاهتمام و الدقّة و المجاهدة في هذا العمل.114
اصل یگانه در این ماده انجام وظیفهای همراه با طیب نفس (خوشدلی یا رضایت) و روآوریاش است. و از مصداقهایش حرکت و لرزش یا سرعت در عمل همراه با خوشی و روآوری است. و (همچنین از مصادیقش) شکفتگی و سبکی و راه رفتن اگر همراه با طیب نفس باشد. و نشاط در چهارپایان، اگرعملش و حرکتش همراه با خوشی و بدون اکراه باشد. و (گفته میشود) راه ناشط اگر مستقیم و منشعب از خیابان باشد، پس گویی راه در آن هدایت شدن و خوشی هست و گمراهی و خستگی در آن نیست. و (گفته میشود به) گشودن یا گره زدن یا پوست کندن اگر با آسانی و سهولت باشد بدون سختی. پس باید آن دو قید را در تحقق معنای اصلی لحاظ کرد. و اما مفاهیم – مطلق بستن و گره زدن و گشودن و رها کردن، و شتاب کردن و سبک بودن و حرکت کردن: پس از لوازم معنای اصلی است، و آن فراروی (از معنای اصلی) است. و اما شتاب در حالت سلامتی و هوشیاری و عزیمت: پس از مصادیق اصل است اگر آن دو قید ذکر شده لحاظ شوند. وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً وَ السَّابِحاتِ سَبْحاً- 79/ 2. در کلمات آیات (قبلی) ذکر شد که این آیات دربارهی مراحل پنجگانه سلوک به سوی لقاء خدای بلند مرتبه است، و در رسالهی لقاء از آن بحث کردهایم. و ناشطات: جانهایی که وظایف الهیشان را انجام میدهند و تکالیف دینی و عقلی را با طیب نفس و تمایل قلبی ادا میکنند، و به کار بردن مصدر اشارهای است به توجه و دقت و تلاش در این عمل.
7- وَ النَّازِعاتِ غَرْقاً. وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً نازعات: 1 و 2. نشط به معنى كندن و خارج شدن و غيره آمده است «نَشَطَ من المكان: خرج»… ناشِط گاو وحشى را گويند كه از محلّى به محلّ ديگر خارج شود يعنى قسم به آنها كه به شدت جذب ميكنند و قسم به آنها كه به طرزى خارج و جذب ميشوند …. اين لفظ دو بار بيشتر در كلام اللّه نيامده است.115
ج) نتیجهگیری
واژهی
