
همهگیری را درک و پیشگیری کند . ریشه منطقی بررسیهای اپیدمیولوژی نوین را در تکامل دهه 1600 است که نشان داد رفتار منظم جهان فیزیکی را میتوان با روابط ریاضی بیان نمود. گرانت در سال 1662 کتاب مشاهدههای طبیعی و سیاسی را منتشر کرد که سیاهه میرایی بر اساس آن بود و کاری پیشگام در مطالعه مقایسهای میرایی و ابتلا در جمعیتهای انسانی بود . گرانت با مرتب کردن سیاهههای میرایی ، استنتاجهایی راجع به میرایی و باروری در جمعیتهای انسانی نمود و متوجه تولد زیادتر نوزادان پسر، مرگ زیاد شیر خوران و تغییرات فصلی در میرایی شد . گرانت سعی کرد علل میرایی از بیمارهای حاد ومزمن را از هم متمایز سازد و تفاوت های شهری ـ روستایی در میرایی را مشخص نماید وی از دادههای گردآوری شده نخستین جدول عمر را ساخت و تجربه میرایی را بصورت عدد ، درصد یا احتمال زنده ماندن یا مردن در طول زندگی بیان کرد. با ایجاد اصول ریاضی در اواخر دهه 1600 و اوایل دهه 1700 نظریههای گرانت تصحیح شد.و توسعه یافت . در این دوره نظریه مقایسه گروهها نیز پدیدار گشت و گروه شاهد به گروهی اطلاق می شد که با آن قوانین میرایی متفاوتی ( تجربه یا مطالعه ) را می توان آزمود .
در نیمه دوم قرن بیستم از طریق فعالیتهای جمعیتشناسان، جامعهشناسان وآمارشناسان دوباره اپیدمیولوژی تمرکز بر جامعه را بدست آورد .
دوچارچوب نظری توسط جمعیتشناسان به منظور ارایهی ساختاری در زمینهی تحقیقات مرتبط با پیامدهای حاملگی مورد استفاده قرار گرفته است . چارچوب اول را مدل اجتماعی و از چارچوب دوم اغلب با عنوان مدل پزشکی یاد میکنند(کرامر 1995). مدل اجتماعی بر نقش عوامل و متغیّرهای اجتماعی در تعیین بازماندگی اطفال و اهمیّت تغییرات ساختاری در غلبه بر پیامدهای مختلف توجّه دارند . به طور کلّی ، دانشمندان اجتماعی بر علّتهای پزشکی ویژهی مرگ ومیر تاکید نمیکردند . در نتیجه ، مکانیزمهای تأثیر تعیین کنندههای اقتصادی بر مرگ ومیر تبین نشده باقی ماند . تحقیقات پزشکی اساساً بر فرآیندهای زیستی بیماری و کمتر بر خود مرگ ومیر تمرکز میکنند(جانقربانی،760:1389) .
جمعیتشناسان و سایر دانشمندان اجتماعی بر مدل اجتماعی تأکید دارند، در حالی که مدل پزشکی بیش تر از سوی محقّقان بهداشت عمومی و پزشکی مورد استفاده قرار گرفته است .جز اجتماعی باروری و تولید مثل انسان به اندازهی توانایی زیستی تولید مثل اهمیّت دارد ( ویکس 1999)وجه اجتماعی مسائل مربوط به باروری بر اساس عوامل گوناگون در معرض تغییر است و تحت تأثیر عواملی از جمله هنجارهای اجتماعی ، فرآیندهای اقتصادی اجتماعی و عوامل فرهنگی و محیطی می باشد( حاتم حسینی،1390: 78) .
2-3)مدل متغیرهای بینابین
برای نخستین بار دیویس و بلیک 29( 1956)در یک مطالعه ی کلاسیک با عنوان ساختار اجتماعی و باروری و با هدف تدوین یک چارچوب تحلیلی برای جامعهشناسی تطبیقی در جوامع توسعهیافته و توسعهنیافته ، الگویی را ارایه کردند و تلاش نمودند نحوهی عملکرد و تأثیر گذاری ساختار اجتماعی بر باروری را با استفاده ازاین الگو و از طریق متغیّرهای بینابین تحلیل و بررسی کنند .
چارچوب دیویس و بلیک (1956)با این فرض آغاز میشود که از نظر اجتماعی فرآیند تولید مثل مستلزم آن است که:1)آمیزش جنسی صورت بگیرد، 2) این آمیزش به آبستنی منجر گردد و 3) حاملگی به وضع حمل منتهی شود . بر پایهی این فرض ، دیویس و بلیک یک طبقه بندی از 11متغیر بینابینی را که تأثیر مستقیم بر باروری دارد ، ارائه کردند . عوامل اقتصادی ، اجتماعی ، زیستی و دیگر عوامل فقط دارای اثر غیر مستقیم هستند. متغیر های بینابینی در سه رده جای میگیرند : متغیرهای مربوط به آمیزش، متغیرهای مربوط به آبستنی و متغیرهای مربوط به حاملگی. هر متغیر بینابینی ممکن است اثر مثبت (اضافی) یا منفی (کاهشی) بر باروری داشته باشد . آنها بر این باورند که هر متغیّر دیگری که ممکن است سطح باروری را تحت تأثیر قرار دهد، از طریق عوامل یازدهگانهی مذکور و به طور غیر مستقیم عمل میکند . شاید مدل متغیّرهای بینابین دقیق ترین تقسیم بندی از عوامل و تعیین کنندههای مستقیم و غیرمستقیم باروری باشد.عوامل مورد بحث در این مدل، عوامل زیستی و رفتاریای هستند که متغیّرهای زمینهای از طریق آنها بر باروری تأثیر میگذارند و بر همین اساس آنها را متغیّرهای بینابین میگویند. این الگو نیز به مدل متغیّرهای بینابین معروف است.
متغیرهای بینابین از طریق سه دسته متغیّر عملیاتی میشوند و در سه دستهی کلّی زیر قرار میگیرند : متغیرهای مربوط به آمیزش که دو دسته عوامل را در بر میگیرد : الف ) عواملی که موجب شکل گیری و فروپاشی ازدواج در طول دوران تولید مثل میشود . سن ازدواج ، تجّرد قطعی و طول دورهی تولید مثل که بعد از پیوند زناشویی یا در جریان آن در اثر عواملی چون طلاق و بیوهگی هدر میرود از جملهی این عوامل است . ب ) عواملی که قرار گرفتن در معرض آمیزش جنسی را در جریان زندگی زناشویی تحت تأثیر قرار میدهد . خودداری ارادی ازآمیزش جنسی ،خودداری غیر ارادی به دلایلی چون ناتوانی جنسی مرد ، بیماری و جدایی اجتناب ناپذیر اما موقّت ، و فراوانی آمیزش جنسی از جملهی این عوامل است .
متغیّرهای مربوط به آبستنی شامل قابلیّت زایش یا نازایی به دلایل ارادی و غیر ارادی ، و استفاده یا عدم استفاده از روشهای مدرن یا سنّتی پیش گیری از حاملگی .
متغیّر های مربوط به وضع حمل شامل سقط جنین عمدی و غیر عمدی .
دیویس و بلیک بر این باورند که تمام متغیّرهای یازدهگانهی فوق در هر جامعهای به نوعی بر باروری تأثیر میگذارند . فقدان یک متغیّر خاص به این معنی نیست که آن متغیّر هیچ تأثیری بر باروری ندارد ، بلکه این فقدان خود شکلی از تأثیر است . به بیان دیگر، هر متغیّر بینابین ممکن است اثر مثبت یا منفی بر باروری داشته باشد . ممکن است در جامعهای یک متغیر تأثیر افزایشی بر باروری داشته است و متغیّر دیگر تأثیر کاهشی . بنابراین باید در نظر داشت که میزان باروری واقعی چنین جامعهای مبتنی بر تعادل خالص تأثیرهای تمام یازده متغیر است نه فقط یک متغیر(لوکاس ومیر 1381: 91) .
2-4)مدل بونگارت30
بونگارت(1978)در مطالعاتی که انجام داد به این نتیجه رسید که بعضی از تعیین کنندههای بلافصل در مقایسه با عوامل دیگر نقش بیشتری در تعیین میزان تغییرات باروری دارند . بونگارت 11 متغیر بینابینی را به هشت متغیر ، تبدیل کرد و آنها را تعیین کنندههای بلافصل نامید . 1 ـ نسبت زنان ازدواج کرده یا زنان در وصلتهای جنسی 2ـ الگوهای فعالیت جنسی 3ـ تغذیه با شیر مادر و ناتوانی باروری بعد از وضع حمل 4ـ جلوگیری از حاملگی 5ـ سقط جنین اختیاری 6ـ سقط جنینهای غیر عمد ( تلفات جنینی ) 7ـ نازایی طبیعی 8ـ نازایی آسیبشناختی . در واقع ، تنها چهار متغیّر از هشت متغیّر مورد نظر بونگارت بیش ترین اهمیّت را در تبیین تغییرات باروری داشتند(لوکاس ومیر : 1381) . از نظر بونگارت این متغیّرها که در بعضی از جمعیّتها حدود 96 درصد از تغییرات باروری را تبیین میکردند عبارتند از :
نسبت ازدواج کرده ها
استفاده از وسایل پیشگیری از حاملگی و کارایی آنها
سقط جنین عمدی
نازایی پس از وضع حمل
بونگارت تفاوتهای باروری از یک جامعه به جامعهی دیگر را عمـدتاً ناشی از این چهار متغیّر میداند .این عوامل تأثیرمهمّی برسطح باروری و توزیع موالید در دامنهی سنی تولید مثل دارند. این تعیینکنندهها مجموعهی کاملی را تشکیل میدهند که عوامل محیطی و اقتصادی یا عوامل زمینهای، تنها از طریق یک یا چند تا از آنها باروری را تحت تأثیر قرار میدهند .
2-5)مدل موسلی و چن31
در چارچوب متغیرهای بلافصل موسلی وچن با ترکیب متغیرهای زیستی و اجتماعی و تلفیق روشهای تحقیق استفاده شده توسط متخصصّین اجتماعی و پزشکی ، چارچوب جدیدی را در کشورهای در حال توسعه ارائه شد . این چارچوب مبتنی بر این فرض است که همهی تعیینکنندههای اقتصادی و اجتماعی مرگ ومیر اطفال الزاماً از طریق مجموعهی مشترکی از مکانیزمهای زیستی یا تعیینکنندههای بلافصل بر مرگ ومیر تأثیر میگذارند . عوامل اقتصادی اجتماعی در سه سطح اجتماع، خانوار و فرد از طریق پنج عامل بلافصل بهداشت باروری ، آلودگی محیطی ، تغذیهی ناکافی یا سوءتغذیه ، صدمات و آسیبها و مقاومت فردی در مقابل بیماریها بر سطح مرگ ومیر اطفال تأثیر میگذارند . در سطح اجتماع، نابرابری اجتماعی در دسترسی و دست یابی به منابع و امکانات مرتبط با بهداشت و سلامت مورد توجّه است . عوامل در سطح خانوار در بر گیرندهی کیفیّت مسکن ، امکانات و تسهیلات مسکونی و دسترسی به آب آشامیدنی سالم و بهداشتی میباشد . در سطح فردی نیز ویژگی ها و مشخصههای والدین در زمینههایی چون سطح سواد و تحصیلات ، وضعیت شغلی ، درآمد و…مورد توجّه است. اگرچه سنخ شناسی موسلی و چن ویژگی های مادران را در بر میگیرد ، اما بیشتر در جهت عوامل زیست پزشکی شامل تأثیرات زیست محیطی، تغذیه، آسیب و کنترل بیماریهای شخصی ، پیشگیرانه و درمانی ، به عنوان عوامل مداخلهگر جهت یافته و در نتیجه کمک میکند تا رویکردهای اجتماعی و پزشکی با هم تلفیق شوند . کلید این مدل شناسایی مجموعهای از تعیینکنندههای بلافصل یا متغیرهای بینابین است که به طور مستقیم خطر اختلال در سلامتی و مرگ ومیر را تحت تأثیر قرار میدهند . عوامل زمینهای و تعیینکنندههای اقتصادی- اجتماعی از طریق تعیینکنندههای بلافصل بر بازماندگی نوزادان و اطفال تأثیر میگذارند .
این تعیینکنندهها در پنج مقوله گروه بندی میشوند:
1)عوامل مادری شامل سن ، زندهزایی و فاصلهگذاری بین موالید.
2)آلودگیهای محیطی شامل هوا ،غذا ،آب ، خاک ،حشرات حامل.
3)کمبود تغذیه: کالری ، پروتئین ، ویتامینها و مواد معدنی.
4)آسیب و صدمات: تصادف ، عمدی .
5)کنترل فردی بیماری : اقدامات پیشگیرانه ی فردی ، درمان های پزشکی ( حاتم حسینی1390 :82).
2-6)نظریه انتقال اپیدمیولوژیک
عمران 32(1971) برای اولین بار از اصطلاح انتقال اپیدمیولوژیک برای ویژگیهای خاص انتقال مرگ و میر استفاده کرد. از این اصطلاح برای توصیف تغییرات منظم در ترکیب علل مرگ و میر که در آن بیماریهای عفونی همهگیر جای خود را به بیماری های مزمن میدهند ، استفاده کرد . تمرکز تئوری انتقال اپیدمیولوژیک بنا به گفته عمران روی تغییرات پیچیده در الگوهای سلامتی و بیماری ، رابطه بین این الگوها و تعیین کنندههای آن و نتایج جمعیت شناختی ، اقتصادی و اجتماعی و زیستی آنهاست .درجریان گذار جمعیت شناختی در سیمای سلامت جمعیت تغییر به وجود میآید . از نظر مفهومی ، انتقال اپیدمیولوژیک بر تغییرات پیچیده در الگوی سلامتی و بیماری و کنش متقابل بین این بیماریها و تعیین کنندهها و پیامد آنهاست . اینکه چرا برخی بیماریها و آسیبها برخی از مردم را مبتلا میسازد ؟ و چرا بعضی بیماریها در محلهای خاص و زمانهای خاص رخ میدهند ؟
قضیه اساسی عمران این بود که جمعیتها چگونه به سطوح مرگ ومیر پائین با توجه به الگوی علل مرگ انتقال پیدا میکنند؟ در این راستا عمران تبیین کرد که چگونه علل مرگ از عوامل واگیری و عفونی در سطوح مرگ ومیر بالا به عوامل مزمن در سطوح پائین تغییر میکنند .
نظریه عمران شامل سه بخش است : 1ـ مرحله قبل از انتقال مه به عصر طاعون معروف است . عمده ترین عامل مرگ در این دوره طاعون ، وبا و سل است . 2ـ مرحله دوم ، دوره کاهشی پاندمی های عالم گیر است. در این مرحله عامل عمده مرگ ومیر بیماری ـ های عفونی و انگلی است 3ـ مرحله سوم ، شیوع بیماری های ساخته دست بشر است ؛ در این مرحله سرطانها ، بیماریهای قلبی و عروقی و حوادث مهمترین عامل مرگ ومیر را تشکیل میدهند .
کلینجرو رکیونا 33از نظریه پردازان انتقال جمعیت معتقدنددر مرحله اول انتقال جمعیتی( باروری و مرگ ومیر بالا) میزان سقط جنین پایین است و با گذارجامعه به مرحله دوم انتقال( باروری بالا و مرگ ومیر پایین)میزان سقط جنین روند صعودی مییابد بهطوریکه در اواسط این مرحله به حداکثر میزا
