
صادق7 نقل شده است که: … وَ كَواعِبَ أَتْراباً یعنی دختران نارپستان.
ب) اقوال لغویان
1- الكَعَابُ بالفتح: الكاعِب، و هى الجارية حين يبدو ثَدْيُها للنُهُود.53
الكَعاب با فتحه: زن هنگامی که پستانش به دلیل برجستگی آشکار شود، و او را همچنین کاعب گویند، و جمع آن كَوَاعِبُ است.
2- الكاف و العين و الباء أصل صحيح يدلُّ على نتوٍّ و ارتفاعٍ في الشيء. من ذلك الكَعْب: كعب الرّجل، و هو عَظْم طرَفَي السّاق عند ملتقَى القدمِ و السَّاق. و الكعبة: بيتُ اللَّه تعالى، يقال سمِّي لنتوِّه و تربيعه….و كَعَبَتِ المرأةُ كَعَابةً، و هي كاعِبٌ، إذا نتأ ثَديُها.54
کعب اصل صحیحی که بر برجستگی و بلندی در چیزی دلالت میکند. از آن کعب قوزک پا، و آن استخوان دو طرف ساق پا در جای پیوستن کف پا و ساق است. و کعبة: خانهی خدای متعال، و گفته شده است به دلیل برجستگی و چهارگوشه بودنش چنین نامیده شده است… كَعَبَتِ المرأةُ كَعَابةً، و او كاعِبٌ است، هنگامی که پستانش برجسته شد.
3- الكَعاب بالفتح: المرأة حين يبدو ثديها للنّهود، و هى الكاعِب أيضا، و جمعها: كَوَاعِبُ.55
4- وَ كَواعِبَ أَتْراباً قد فَلَكَتْ ثُدِيُّهُنَّ و هنَّ النَّواهِدُ، و قيل: نُتُوءُ الثَّديِ أوَّلهُ التَّفليكُ، ثمَّ النُّهودُ، ثمَ التَّكْعِيبُ.56
وَ كَواعِبَ أَتْراباً پستانهایشان برآمده و آنها نارپستاناند، و گفته شده است که برآمدگی پستان اولش تفلیک است سپس نهود است و سرانجام تکعیب است.
5- أنّ الأصل الواحد في المادّة: هو النتوّ في الشيء، أى تورّم و انتفاخ فيه متّصلا في مادّىّ أو معنوىّ…وَ كَواعِبَ أَتْراباً- 78/ 33. الْكَوَاعِبُ كالطوالب جمع كاعبة: بمعنى المتعالي المرتفع شأنا من جهة الروحانيّة و النورانيّة، و هي في ذلك الحال و مع تلك المرتبة الرفيعة، متواضعة في غاية الخضوع و الانخفاض كالأتراب. و كلمة الأتراب جمع ترب بمعنى من ثبت له الخضوع و الانخفاض، و هذه الكلمة قرينة على المفهوم المذكور من الكواعب.و أمّا مفهوم الناتئ ثديا: فغير مناسب، مضافا الى لزوم وجود القرينة في تعيين أحد المصاديق، و أمّا مفهوم الذات المرتفع المتعالي النورانىّ: فهو مفهوم مطلق للذات من دون خصوصيّة.57
اصل یگانه در این ماده: برجستگی در چیز، یعنی تورم و باد کردن در آن به صورت پیوسته به لحاظ مادی یا معنوی…وَ كَواعِبَ أَتْراباً. کواعب مانند طوالب جمع کاعبة است به معنای متعالی بلندمرتبه از جهت معنوی و نورانی بودن است، و او در آن حال با آن جایگاه والا، فروتن است در نهایت فروتنی و پایین بودن مانند اتراب. و کلمهی اتراب جمع ترب است به معنای کسی است که فروتنی و پایین بودن در او است، و این کلمه قرینهای است بر مفهوم ذکر شده دربارهی کواعب. و اما مفهوم برآمده پستان، مناسب نیست، علاوه بر اینکه نیاز به وجود قرینه برای تعیین یکی از مصداقهاست، اما مفهوم ذات بلند، والا و نورانی، پس آن مفهوم مطلق ذات بدون ویژگی است.
6- كعب: كعوب و كعابة بزرگ شدن و بر آمدن پستان دختر است (قاموس) كاعب دختر نارپستان جمع آن كواعب است. إِنَّ لِلْمُتَّقِينَ مَفازاً …وَ كَواعِبَ أَتْراباً نباء: 31 و 33. براى پرهيزكاران نجات هست … و نارپستانهاى همسن مال آنهاست.58
7- …. و كَعَّبَتِ الجاريةُ: نَهَدَ ثَدْيُها. و جارية كَعَابٌ و مُكَعَّبٌ و كاعِبٌ، و جمعُ الكاعِبِ كَوَاعِبُ. و كَعَبَ الثَّدْيُ: نَهَدَ.59
و كَعَّبَتِ الجاريةُ: پستانش برآمد. و کنیز كَعَاب و مُكَعَّب و كاعِب، و جمع كاعِبِ كَوَاعِب است. و كَعَبَ الثَّدْيُ: برآمد.
ج) نتیجهگیری
مادهی کعب از نظر ابن فارس در اصل به معنای برجستگی و بلندی در چیزی است. کواعب جمع اسم فاعل کاعب است. از نظر لغویان کاعب به معنای زنی است که پستانش برجسته شده است. در روایت هم به این معنا یعنی دختران نارپستان آمده است و اقوال لغویان و روایت باهم سازگار است. اما مصطفوی اصل این ماده را برجستگی در چیزی، یعنی تورم و باد کردن در آن به صورت پیوسته به لحاظ مادی یا معنوی میداند. او کاعب را در این آیه به معنای متعالی بلندمرتبه از جهت معنوی و نورانی بودن میداند و معتقد است که معنای برآمده پستان در این آیه مناسب نیست.
2-7. روح
(يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا لا يَتَكَلَّمُونَ إِلاَّ مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً (38))
“روزى كه «روح» و «ملائكه» در يك صف مىايستند و هيچ يك، جز به اذن خداوند رحمان، سخن نمىگويند، و (آن گاه كه مىگويند) درست مىگويند!”
الف) روایات
و روى علي بن إبراهيم بإسناده عن الصادق7 قال هو ملك أعظم من جبرائيل و ميكائيل.60
علی بن ابراهیم با سند خود از امام صادق7 نقل کرده است که (روح) فرشته ای است که از جبرئیل و میکائیل بزرگتر است.
ب) اقوال لغویان
1- الرُّوح: النفس التي يحيا بها البدن. يقال: خرجت رُوحُهُ، أي: نفسه، و يقال: خرج فيذكر، و الجميع أَرْوَاح. و الرُّوحانيُ من الخلق نحو الملائكة، و خلق رُوحا بلا جسم. و الرُّوح: جبرئيل7. [و هو] رُوح القدس و يقال: الرُّوح ملك يقوم وحده فيكون صفا.61
الرُّوح: نفسی که بدن با آن زنده میشود. گفته میشود: روحش خارج شد، یعنی نفسش، خرج به صورت مذکر هم گفته میشود و جمعش أَرْوَاح است. والرُّوحانيُ از مخلوقات مانند فرشتگان است، و روحی بدون جسم آفریده شد. و الرُّوح: جبرئیل7 است و او روح القدس است و گفته میشود: روح فرشته ای است که تنها میایستد پس یک صف میشود.
2- الراء و الواو و الحاء أصلٌ كبير مطّرد، يدلُّ على سَعَةٍ و فُسْحَةٍ و اطّراد. و أصل [ذلك] كلِّه الرِّيح. و أصل الياء فى الريح الواو، و إنّما قلبت ياءً لكسرة ما قبلها. فالرُّوح رُوح الإِنسان، و إنّما هو مشتق من الرِّيح، و كذلك الباب كلّه…و الرُّوح: جَبْرَئِيل7. قال اللَّه جلَّ ثناؤُه: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. عَلى قَلْبِك.62
روح یک اصل گستردهی عام است که بر گستردگی و جاداری و توالی دلالت میکند. و اصل کل آن الرِّيح (باد) است. و اصل (ی) در ریح (واو) است، و همانا به خاطر مکسور بودن حرف قبل از آن به (ی) قلب شده است. پس رُّوح روح انسان است، و آن از ریح مشتق شده است، و همچنین همهی بابها…و الرُّوح: جَبْرَئِيل7 است. خداوند ستایش شده فرمود: نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ. عَلى قَلْبِك.
3- الرَّوْحُ و الرُّوحُ في الأصل واحد، و جعل الرّوح اسما للنّفس… و ذلك لكون النّفس بعض الرّوح كتسمية النوع باسم الجنس، نحو تسمية الإنسان بالحيوان، و جعل اسما للجزء الذي به تحصل الحياة و التّحرّك، و استجلاب المنافع و استدفاع المضارّ، و هو المذكور في قوله: وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي [الإسراء/ 85] و سمّي أشراف الملائكة أَرْوَاحاً، نحو: يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا [النبأ/ 38]، تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ [المعارج/ 4]، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ [الشعراء/ 193]، سمّي به جبريل، و سمّاه بِرُوحِ القدس في قوله: قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ [النحل/ 102]، وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ [البقرة/ 253]، و سمّي عيسى7 رُوحاً في قوله: وَ رُوحٌ مِنْهُ [النساء/ 171]، و ذلك لما كان له من إحياء الأموات، و سمّي القرآن رُوحاً في قوله: وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا [الشورى/ 52]63
رَوْح و رُوح در اصل يكى است و روح نامی برای نفس قرار داده شده است … وآن به خاطر این است که نفس بخشی از روح است مانند نامگذاری نوع با نام جنس مانند نامگذاری انسان به حیوان. و نامی برای بخشی قرار داده شده است که به وسیلهی آن حیات و تحرک و به دست آوردن منفعتها و دور کردن زیانها حاصل میشود، و آن در سخن خداوند ذکر شده است: وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي [الإسراء/85] و برترین فرشتگان ارواح نامیده شدهاند، مانند: يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا [النبأ/ 38]، تَعْرُجُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ [المعارج/ 4]، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ [الشعراء/ 193]، جبريل به آن نامیده شد، و آن را رُوحِ القدس نامید در قولش: قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ [النحل/ 102]، وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ [البقرة/ 253]، و نامیده شد عيسى7 رُوح در قولش: وَ رُوحٌ مِنْهُ [النساء/ 171]، وآن به خاطر این است که توانایی زنده کردن مردگان را داشت، و قرآن رُوح در قولش نامیده شد: وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا [الشورى/ 52]
4- و قوله تعالى: يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا قال الزَّجّاج: الرُّوح: خَلْقٌ كالإِنس و ليس هو بالإِنس. و قال ابن عباس: هو مَلَك في السماءِ السابعةِ وَجْهُه كوَجْه الإِنسان، و جسَدُه كالملائِكَةِ، أَي على صُورتِهم. و قال أَبو العبّاس: الرُّوحُ: حَفَظةٌ على الملائكةِ الحَفظةِ على بني آدم، و يُرْوَى أَن وُجوههم [مثل] وجوه الإِنس، لا تَرَاهم الملائكة، كما أَنَّا لا نَرَى الحَفَظَة و لا الملائكة.64
و سخن خداوند متعال: يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا. زجاج گفت: روح آفریدهای مانند انسان ولی انسان نیست. و ابن عباس گفت: او فرشتهای درآسمان هفتم است که صورتش مانند صورت انسان است، و بدنش مانند فرشتگان، یعنی شبیه آنهاست. و ابو عباس گفت: روح: نگهبانان فرشتگانیاند که نگهبانان فرزندان آدم هستند، و روایت میشود که صورتشان مانند صورت انسان است، و فرشتگان آنها را نمیبینند همانطور که ما نه نگهبانان را میبینیم و نه فرشتگان را.
5- الرُّوحُ: النَّفْسُ، تُذكَّرُ و تؤنثُ. و فى التنزيل: وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي [الإسراء: 85] و تأويلُ الروحِ أنه ما به حياةُ النفس. و قولُه تعالى: يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ [غافر: 15] قال «الزجَّاجُ»: جاء فى التفسيرِ أن الروحَ الوحىُ، و جاء أنه القرآنُ، و جاء أيضاً أنه أمرُ النبوَّةِ، فيكونُ المعنى: يُلقى الوحى أو أمرَ النبوَّة.و قولُه تعالى: يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا [النبأ: 38]- قال «الزجاجُ»: الروحُ خَلْقٌ كالإنسِ و ليس هو بالإنسِ.و رُوحُ اللَّهِ: حُكمُه و أمرُه.و الرُّوحُ: جبريلُ7، و فيه نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ [الشعراء: 193].و الروحُ: عيسى7.و الرُّوحُ: حَفَظةٌ على الملائكةِ الحفَظةِ على بنى آدمَ، و يُروَى أن وجوهَهم مِثلُ وجوهِ الإنس. و قولُه: تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ [القدر: 4] يعنى أولئك.65
رُوح نفس است، هم مذکر به کار میرود و هم مونث. و در قرآن: وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي [الإسراء: 85] وتأویل روح آنچه که به وسیلهی آن حیات نفس است. و سخن خداوند متعال: يُلْقِي الرُّوحَ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ [غافر: 15] زجاج گفت: در تفسیر آمده است که روح وحی است، و آمده است که قرآن است و همچنین آمده است که امر نبوت است. پس معنا اینگونه میشود: فرو میفرستد وحی یا امر نبوت. وقول خداوند: يَوْمَ يَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِكَةُ صَفًّا [النبأ: 38]-زجاج گفت: روح خلقی مانند انسان است ولی انسان نیست. و روح اللَّه حکم و امرش است. و رُوح جبريل7، و دربارهی او نازل شد نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِينُ [الشعراء: 193].و روح عيسى7 است. و روح نگهبانان فرشتگانیاند که نگهبانان فرزندان آدم هستند، و روایت میشود که صورتشان مانند صورت انسان است. و سخنش: تَنَزَّلُ الْمَلائِكَةُ وَ الرُّوحُ [القدر: 4] يعنى آنها.
6- أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الظهور و جريان امر لطيف. و من مصاديقه: تجلّى الفيض، جريان الرحمة و ظهورها، ظهور مقام النبوّة و إرسالها، جريان الوحى، تنزيل الكتاب و
