
خط بر روی ظروف و اشیای مختلف فلزی، سفالین و غیره در دورههای پیشین هنری، از جمله ظروف سفالین نیشابور متعلق به قرن چهارم هجری که منقش به خطوط کوفی میباشد، همهوهمه حکایت از توجه به وجودآورندگان این گونه آثار به جنبههای تزئینی و بصری خوشنویسی دارد. بنابراین ردپا و ریشه های مکتب خط-نقاشی معاصر را به راحتی میتوان در لابلای هنرهای مختلف ایرانی اسلامی، به ویژه هنرهای سنتی بازیافت.» (شریفی، اوجی، 1388)
در تاریخ هنر و هنرمندان آمده است: « نظر به اینکه مسلمانان میدان خود را در ابراز قریحه فنی تنگ دیدند، ناچار شدند خط عربی را صورت فنی بدهند و به قدری آن را آراستند که خودش یکی از شعب نقاشی شد و خط زیبا دارای جمال مخصوصی گردید.» از این گفتار بر میآید که هنرمندان آن دوره برای اینکه خط را زیباتر کنند، عناصر تزئینی را بدان اضافه میکردند و این مسئله شروعی برای حضور هر چه بیشتر نقاشی برای زیباتر کردن خط در دوران اسلامی بود. (گمبریج، 1387: مقدمه) قراریابی حروف بیرون از امر نوشتاری صرف، همچون آثار سیاهمشق خوشنویسان ایرانی یا در شکل و شمایلنگاریاش، عرصهای دیگر را پیش روی ما میگشاید، تا جایی که دیوید کارسون36 طراح امریکایی به وجه دیگری از ویژگی شمایل نگارانه خط اشاره میکند. اینجاست که ما میتوانیم حتی نسبت به آیکونهای اسکیموها و یا خالکوبی ها بر روی بدن انسان، به گونه دیگری نگاه کنیم. (دادبه،14:1389) «اصطلاح مودره که از زبان اوستایی و متن مقدس گاهانی وارد در زبان سانسکریت شده، در آغاز به معنای “مهر و نشان نشانه منتره” بود و از زبان سانسکریت نیز وارد زبان چینی و سپس ژاپنی شده است. حتی ترتیب قراریابی حروف معجم (ترتیب ایرانی) و ترتیب سانسکریت در نسبت با بدن و دستگاه گویش انسان مرتبط میشود و ترتیب مییابد، نه شکل ترتیبی و ظاهری حروف37.» به نوعی ادامه نگارشگری در فرهنگهای کهن ادامه سنت مودرهها است. چنانچه در همان فرهنگها مرز تفکیکشدهای میان نقاشی و خوشنویسی، تصویرسازی و شمایلنگاری وجود ندارد. (همان) (تصاویر 2-27 و 2-28)
2-6- نگاهی به اعتقادات فرقه حروفیـه
«اهمیت کلام نزد حکما در گذر تاریخ ایران تا انتساب آن به امر قدسی پیش رفته است. چنین نگرشی موجبات توجیه حضور فراگیر نوشتار در صنایع و فنون را فراهم کرده و همزمان فرق زیادی را به بحث پیرامون این موضوع و صدور آرا و تفاسیر مختلف برانگیخته است. آمیختگی انکارناپذیر خط و نوشتار با بسترهای حکمی آن، لزوم تعمق در این بسترها را برای شناخت نوشتار فارسی و خط-نقاشی فراهم میسازد. فرقه حروفیه از شناختهشدهترین جنبشهای فکری پیرامون حروف و کلمات است و عقاید آن بر اساس اهمیت حروف بنا شده است. این فرقه در زمان پادشاهی تیمور به دست فردی به نام فضلالله استرآبادی38 تأسیس شد. وی شرح تفاسیر خود را برای نخستین بار در کتاب جاوداننامه مطرح کرد. (هوارت، 1360: 56)
«فضلالله ابتدا از پیروان سهروردی (فوت 587 ه.ق) و فلسفه اشراق بود، اما به تدریج مکتبی را با پندارهای تازه که اساس آن بر جاذبه حروف و کلمات بود، بنا ریخت … فضلالله، تنها حافظ قرآن نبود، بلکه انجیل و تورات را نیز میدانست و به زبانهای ترکی و عربی آشنایی داشت.» (تناولی، 1385: 21) «استرآبادی به علم حروف که از قدمتی بسیار برخوردار بود آشنایی داشت و نتایج تلاش جستوجوگران این علم را دستمایه کار خود قرار داد و آن را در آئینی جدید متکامل کرد. او با استفاده از علم حروف، تمام امور و احکام دینی را به ۲۸ حرف عربی و ۳۲ حرف فارسی ارجاع داد و معتقد بود که چون خدا محسوس نیست و جز از راه کلمه و لفظ قابل شناختن نیست، پس پایه شناخت خدا “لفظ و کلمه” است. سخن، مرکب از حروف است و بنابراین اصل و لُب سخن و صدا حرف است. از سوی دیگر لفظ، مقدم بر معناست و تصور معنا بدون لفظ مقدور نیست. به عقیده فضلالله، تعبیر معانی با حروف و اصوات در دو قالب ریخته شده است: نخست، قالب حروف عربی که ۲۸ عدد و زبان قرآن و زبان حضرت محمد(ص) است و دوم، حروف فارسی که ۳۲ عدد بوده و کتاب جاودان نامه فضل با این حروف میباشد. فضلالله به تطبیق تمام مظاهر آشکار و پنهان جهان با ۲۸ حرف عربی و ۳۲ حرف فارسی پرداخت. (میرجعفری، ۱۳۸۴:۱۷۰) از این رو فضلالله «فیض هستی را که از ذات خدا سرچشمه میگیرد به “نطق” یا “کلام” و سَرَیان آن را در موجودات به “حرف” تعبیر نمود و هر یک از ۳۲ حرف الفبای فارسی را جلوهای از جلوههای وجود شمرد و اجتماع یا ترکیب هر چند تا از آنها را منشأ ترکیبهای صورت و هیولا و پیدایی وجود جسمانی چیزها میدانست.» (صفا، ۱۳۶۲:۲۵) فضلالله فعالیتهای وسیعی را آغاز کرد و طرفداران ویژه خود را از میان کاتبان و اهالی قلم برگزید. یکی از شاخصترین این چهرهها “مولانا معروف بغدادی” خوشنویس دورهی تیموری بود.
«یکی از بدعتهای حروفیه، تلخیص کلمات و نوشتن آنها به صورت رمز بود. فضلالله و پیروانش به جای پارهای از واژههای فارسی و عربی، یک یا چند حرف آن را مینوشتند و برای بازشناسی، گاه روی آنها خط کشیده و یا مد میگذاشتند.» (تناولی، 1385: 21) بنابراین خواندن نوشتههای حروف بدون شناختن رمزها آسان نبود. جنبش حروفیه، هرکدام از حروف الفبای عربی و فارسی را تفسیر و تأویل عرفانی نمودند «که بنا به نظر آنها، هر حرف نماد یا رمزی است بیانگر ارزشی ویژه، نظریهای که به گفته کُربن، بیارتباط با کابالا39 نیست.» (احمدی، 1370: 507) (تصویر 2-29) «بعد از مرگ فضلالله، نقطویان یا پسیخانیان، پیرو محمود پسیخانی گیلانی بودند که به ظاهر در سال ۸۰۰ ه.ق. در زمان سلطنت امیرتیمور گورکان، مذهب نقطوی را بنیان گذاشتند. اما فضلالله او را به دلیل خودپسندی و نافرمانیاش طرد کرد و به “محمود مطرود یا مردود” مشهور شد.» (صادق کیا، 1320 :39)
محمود پسیخانی اعتقاد داشت «نقطه، نهایت همه نهایتهاست زیرا او را نه طول است و نه عرض و نه عمق.» (تناولی، 1385: 23) آنها به تناسخ اعتقاد داشتند و بین وجود خدا، انسان و حروف ارتباطهایی متصور بودند. به هر حال نهضت حروفیه و دنبالهی آن نقطویه در ایران از بین رفت اما در ترکیبها تغییراتی چند به سلسله “بکتاشیه” تبدیل شد که هنوز هم باقی است.» (همان: 21) «توجه خاص و وجه پررنگ گرایش فضلالله، حروفی به اهمیت حروف آبشخوری دیرین در حافظه کهنه تاریخی بشر دارد. تقدس بعضی اعداد و ارقام و حروف از زمانهایی چون عهد عتیق و پس از آن در تاریخ اسلام (به ویژه در قرآن) به صورت جدی و علمی از زمان خلافت مامون با غور و بررسی در حروف عربی توسط “ابومحمد سهل بن هارون بن راهبون” دنبال شده، همچنین در آثار کسانی چون کندی، ابنسینا و غزالی نیز محوریت حروف مطرح میباشد. پس از غزالی، بازی با حروف بار دیگر وارد تصوف میشود و یکی از مشخصههای شناخت صوفیانه قلمداد میگردد. پژواک این (قسم معرفت) در آراء ابن عربی نیز مشاهده شده است. بنابراین رویکرد ایدئولوژیک رهبر حروفیه به ارزش حروف عربی و فارسی نه تنها بعید
نمینمایاند بلکه کاملاً طبیعی و زیرکانه تصویر میگردد. از معاصران فضلالله، صوفیای به نام احمدبن عبدالله (ابوذر) به معرفت علم حروف زبانزد بود و سیدعلی همدانی صاحب کتاب اسرارالنقطه و شرح اسماءالله الحسنی از جمله افرادی است که به دلیل تخصص در این علم مورد توجه حکومت وقت قرار گرفت.» (رحیمی، 1379) «این اعتقادات بکتاشیها به طور مستقیم و غیرمستقیم دوباره به دامان متصوفه ایرانی بازگشت که فرقهی علی اللّهی (اهل حق) که به یارسان40 نیز شهرت دارند، در معرض این اندیشهها قرار گرفتند و حسین زندهرودی41 یکی از هنرمندان سقاخانهای نیز به شاخهای از این فرقه پیوسته است. تأثیر حروفیه را میتوانیم در بسیاری از آثار هنرمندان سقاخانه ای مشاهده کنیم.» (الیاسی، 1388: 163) «ظاهراً اکنون در ایران اثری از وجود این فرقه باقی نیست هر چند بلاشبهه بسیاری از تعالیم و عقاید آنها هنوز در میان عرفای آن سرزمین وجود دارد و نیز بسیاری از نظریات عجیبه و اصطلاحات غریبه ایشان با مبادی فرقههایی مانند بابیه آمیخته شده است.» (دهخدا، 1320: 484)
2-7- شیوههای حروفنگاری در دوران گذشته
در گذشته زمانی که «خطاطان هنرور چون خود را بر قلمی مسلط دیدند، ذهن آماده و مواج آنان به سراغ قلم یا اقلام دیگر میرود و از آن پس خاطر هنرجوی خود را به فروغ و خطوط تفننی تسلی میبخشند. اینجاست که چربدستی و شیرینکاری آنها آثاری از بدایع تفننی را به وجود میآورد و چشمهای بینندگان را از ترکیبهای عجیب که آراسته به صفاء بهجت است، خیره میسازد.»
(فضائلی، 1362: 642) این گفتار شاید از اولین تفکرات نوآور پیرامون خط-نقاشی باشد، تفکراتی که از آینده و تأثیرگذاری آن بیاطلاع بودند.
«اصل خطوط اسلامی یکی است و صورت همه حروف شکل واحد دارد و اگر اختلافی در ظاهر حروف به نظر میرسد، به واسطه تصرف و تفنن کاتبان است و این اختلاط از لحاظ ثقیل و خفیف بودن، تند و ملایم، درشت و ریزه، آشکارا و درهم،کشیده و مدور، متفرق و جمع نوشتن حروف و نزدیک و دور بودن سطور به یکدیگر است.» (راهجیری، 1345: 52) «خوشنویسی ایرانی با بهره جستن از اشکال دوازدهگانه اقدام به طراحی یکسری خط نمود که امروزه از آن به عنوان خطاطی یاد میشود. در این نحوه از کار با استفاده از یک خط سنتی، سمبلهایی همچون شیر، شتر، مرغ پرنده و بعضاً انسان به تصویر کشیده میشد، که نه تنها به عنوان نوشته، بلکه از آن به عنوان نشان خانوادگی در مراسم خاص استفاده میشد.» (چاریی، 1383)
«در طول تاریخ خطوط اسلامی-ایرانی، برای ابداع فرمهای نوین و کشف ظرفیتهای بصری نوشتار، تلاشهای بسیاری انجام گرفته است و در آن نقش و خط به گونهای همساز در هم میآمیزند و گاهی خط تبدیل به تصویر (نقش) میگردد. استادان این هنر با افزودن نقشونگاری اندکی بر حروف، در هم پیچاندن حروف، ابداع فرمهای جدید برای کاربردهای خاص، ترکیب حروف در قالبهای فیگوراتیو، چون شکل و شمایل انسان و جانداران و اشیاء یا فرمهای انتزاعی چون “خط آئینهای” برگردان، “خط تزئینی” و آفرینش شیوههایی که شاعران “زلف عروس”،”خط طاووسی”،”خط شعلهای”،”خط هلالی” و نظایر آنها اصطلاح کردند، نقوش زیبا و دلپسندی از نام خدا، پیامبر و امامان ابداع کردند که بر کاشیهای رنگارنگ، سرلوحهها روی جلد کتابها، سکهها، مهرها، ظروف و غیره جای گرفت.» (نجابتی، 1381: 4) «همزمان با پیدایش و تنوع خطوط اسلامی نوعی از خطوط تألیفی و تفننی که با طرحهای هندسی توأم بود، تکوین یافت که نوعی خط و نقاشی است. مشهورترین این خطوط، طغرا و شبهطغرا، توأمان، گلزار، مثنی، معما، تفننی، سیاهمشق، قطعات جامع و ارقام بود.» (مددپور، 1384: 174)(تصویر 2-30)
شاید یکی از دلایلی که امروزه مانع نوآوری و حرکتهای خلاقانه و بدیع در خوشنویسی میشود، «پرهیز از نقد اصولی و وجود احترام آمیخته با تعصبی است که همواره خطاطی و خوشنویسی در کشور ما از آن در جهت انزوا و انحطاط استفاده کرده است. اگر نگاهی آمیخته با شالوده علمی و قواعد بصری به خوشنویسی داشته باشیم در مییابیم که در گالری و نمایشگاههای ما جز جلوهای عبوس و تکراری ازاقلام ستّه و کپیهای خلاق و نسخهبرداری کورکورانه از نسخههای نخنماشده و تکراری وجود ندارد.» (خانجانزاده، 1385: 18)
2-7-1- بدایـعنگاری
«بدایعنگاری شیوهی از مکاتب کتابتی است که خوشنویسان هنرمند و سریعالقلم در جهت آفرینشهای هنری همراه با نوآوریهای مبتنی بر اشتیاق آکنده از محبت خداوند بدیعالجمال اهتمام وافر داشتهاند و خلاقیتهای آنها، بر هر دیوار یا صفحهای، رقمی از دستنگاری است. در بررسی آثار کتابتی، بدایعنگاری را نوعی”خامهسنجی”، آن جادوطرازان پیرو صنع یزدانی نیز میدانند که با هدف متعالیکردن هنرهای خاکیان تا به آستان افلاکیان، از انفاس قدسیان استمداد کرده و بر صحایف دل افروز، نقش جان را رقم کردند. اینک فرصتی شایسته فراهم است تا به مصاحبت و زیارت آن آثار قدمی برداشته شود تا فرزندان فرزانه و هنرمند امروز را
