
از باور یا رفتاری است که در یک گروه یا جامعه از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، دارای معنای نمادین یا اهمیت ویژهای است و ریشه آن به گذشته برمیگردد. تعطیلات عمومی و نیز لباسهای غیرمنطقی اما به لحاظ اجتماعی معنیدار (مانند کلاهمویی که قضات در برخی کشورهای غربی در دادگاهها بر سر میگذارند) نمونههای بارزی از سنت هستند.
حتی هنجارهایی نظیر سلام و احوالپرسی کردن نیز سنت تلقی میشوند. سنتها میتوانند در طول هزاران سال به حیات خویش ادامه دهند یا اینکه گسترش پیدا کنند. در عین حال سنتهایی هم هستند که به دلایل سیاسی یا فرهنگی در طول مدت کوتاهی ایجاد شدهاند.
اما گاهی نگاه به سنت نگاهی الهی میشود چنان که خود قران به سنت الهی اشاره دارد که ثابت و خلل ناپذیر است. یاز دیگر معانی سنت این است که سنت از روز ازل بوده است و این غبار فراموشی است که آن را گرفته و بشر آن رافراموش کرده است و از انجایی که خداوند رحیم است، دوباره با فرستادن انبیاء مختلف، وحی را تکرار کرده است، منتها هر دفعه با توجه به قالب آن بشری که قرار است این پیام را دریافت کند، بروز یافته است وچون به واسطه دریافت کنندگان متفاوت برداشتهای متفاوتی از این حقیقت واحد صورت گرفته است ،ظهور وبروز ادیان گوناگون به اشکال گونلگون بوده است .اگر فقط یک نوع انسان میماند، با یک زبان، با یک خصوصیت مثلاً همه بچههای حضرت آدم در یک جزیرهای میماندند، آن وقت ضرورتی در تکثر ادیان نمیبود. همانطور که بشر به خانوادهها، گروهها و نژادهای مختلف تقسیم شده است. ( نصر ، 1386 : 31-33)از نظر آنان، این واژه یك معنای محمود دارد كه قرآن هم به آن اشاره دارد. در آیاتی مانند «سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّةِ اللَّهِ تَبْدِیلاً»(فتح: 38) و یا آیة «لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً»(فاطر: 43). «سنت» یعنی قوانین و نوامیس تغییرناپذیر و مطلق الهی، كه در تمامی وجود، ساری و جاری است و بُعدی از دین، یعنی اساسیترین بُعد دین ناظر به آن است ( اعوانی، بینا مطلق، ملكیان،1377 : 66-67)
2-3-2- سنت گرایان
اما سابقه تاریخی سنّتگرایی، به یك اعتبار، به سابقة تاریخ بشری است، زیرا برطبق ادعای خود سنّتگرایان، مدعیات اصلی سنّتگرایی مجموعه حقایقی است كه شمول تاریخی و جغرافیایی همهگیر دارد. یعنی تمام انسانها در تمام پهنه های جغرافیایی و در تمام ادوار تاریخی توجه ویژه ای به سنت، دارند و خواهند داشت. سنّتگرایی را میتوان در علوم و معارف سنّتی اقوام بدوی نیز، در هر ناحیه از جهان یافت و اشكال و صور متكاملتر آن را در هر یك از ادیان بزرگ جهانی میتوان سراغ گرفت. اما سنّتگرایی بهعنوان گرایش آگاهانه به پارهای از آرا و عقایدی كه درست در برابر آرا و عقاید انسان متجدد قرار میگیرد، با مساعی رنه گنون، عالم، حكیم و عارف فرانسوی(1886_1951) و آناندا كنتیش كوماراسوامی، عالم، هنرشناس و حكیم سیلانی كه ضمناً بزرگترین تاریخنگار هنر هندی است (1877_1947) هویت و موجودیت مستقلی یافت و اندیشمندان بسیاری را به خود جلب كرد. اگرچه این مسلك گاه با عنوان «قائلان به وحدت متعالی ادیان» (transcendentalist) خوانده میشود و آنان خود عنوان «قائلان به حكمت جاویدان» (Perennialist) را بیشتر میپسندند، اما بههرحال امروزه با عنوان سنّتگرا (traditionalist) معروف گشتهاند. دو مركز عمده و اولیه دیدگاه سنّتی، در فرانسه (دهههای 1910 و 1920 ) و انگلستان (دهة 1920 ) واقع بودنداین امر از اینجا نشئت میگرفت که کنون بیشتر به زبان فرانسه مینگاشت و کوماراسوامی انگلیسی را برگزیده یود . طی دهههای 1930 و 1940 نفوذ كوماراسوامی در آمریكا و كانادا در رابطه با شرح و اشاعة سنّت گسترش یافت. طی همین دوره بود كه فریتیوف شوان_ كه او را پس از گنون و كوماراسوامی بزرگترین شارح و مفسر سنّت میدانند- از اروپا به ایالت ایندیانا نقل مكان كرد و در فعالیتهایی در جهت انتشار هم آثار جدید و هم ترجمه آثار سنّتی صورت گرفت. جریان سنّتگرایی افزون بر 50 نظریهپرداز و متفكر در سطوح مختلف دارد كه از جملة آنها به افراد ذیل میتوان اشاره كرد: رنه گنون، آناندا كوماراسوامی، فریتیوف شوان، تیتوس بوركهارت، هیوستون اسمیت، مارتین لینگز، سیدحسین نصر، لُرد نُرث بورن، ماركو پالیس، فیلیپ شرارد، جیكوب نیدلمن، ویتال پری، راما كوماراسوامی، المیره زولا، ژیبر دوران، ولفگانگ اسمیت، تئودور روژاك و كیت كریچلو. سنّتگرایی در ایران تاكنون چهار دوره به خود دیده است. دوره نخست، دوران آغاز فعالیت این مكتب است كه با جلب توجه خاورشناسان غربی به عرفان شیعی توسط هانری كربن، با علاقة مصرانه گنون به عرفان اسلامی، و با ارتباط سیدحسین نصر با جهانبینی سنّتی و هواداران آن همراه بود. كربن از طریق یك سری آثار برجسته در تبیین حوزهای فراموششده از عرفان شیعی ایران، زمینهای مناسب برای اشاعة تعبیر گنون از عرفان اسلامی در تهران فراهم آورد. دوران اوج سنّتگرایی در ایران زمانی بود كه انجمن حكمت و فلسفه ایران فعالیت گستردهای را انجام داد و در كنار تصحیح و تألیف و تدریس آثار و دروس مهمی كه در همین زمینه در آنجا صورت میگرفت مجلهای با عنوان «جاویدان خرد» با مقالاتی به پنج زبان منتشر گردید. در همین دوران بود كه اندیشمندان بزرگی چون توشیهیكو ایزوتسو و ویلیام چیتیك در كنار هانری كربن به فعالیت در آن انجمن پرداختند. این سه شخصیت گرچه خود به معنای دقیق كلمه سنّتگرا نبودند، ولی به رواج این جریان در غرب بسیار مدد رساندند. آنان از آنجا كه به دینشناسی پرداختند.
آگاهیهای لازم دربارة ادیان را برای سنّتگرایان فراهم آوردند و در گرایش متفكران این مكتب به اسلام سهم بزرگی دارند. با ظهور انقلاب اسلامی، مباحث نظری مكتب سنّتگرایی در ایران رو به افول نهاد و در سالهای بعد تنها آن جنبه از تفكر آنان كه در نقد فرهنگ و اندیشة غرب شكل گرفته بود ترجمه و منتشر شد. تا اینكه در دهة اخیر بار دیگر با ترجمه كامل آثار سنّتگرایان و ویژهنامه و پایاننامههایی كه به اندیشههای آنان اختصاص یافت و نیز با استقلال انجمن حكمت و فلسفة ایران با عنوان جدید مؤسسه پژوهشی حكمت و فلسفة ایران و از سرگیری فعالیتهای آن، بار دیگر راه شیوع این جریان در ایران هموار شد. از آثار سنّتگرایان در به حداقل رساندن تأثیرات منفی مدرنیزاسیون میتوان یاری جست. این آثار حساسیت ما را نسبت به چگونگی بازتاب اصول و تعالیم دینی در زمینههای گوناگون فرهنگی و نیز نسبت به این امر كه مدرنیزاسیون چگونه به این اصول و تعالیم خدشه وارد میكند، میتوانند افزایش دهند. و این نكتهای است كه غالباً از سوی بانیان اصول سیاست و سیاستمداران و نیز دانشگاهیان مورد توجه قرار نمیگیرد. بههرحال سنّتگرایی را چه پروژهای تمام بدانیم چه ناتمام، این پروژه مقبول اهل ادیان باشد یا نباشد، روح زمانه اقتضای آن را داشته باشد یا نداشته باشد، هیچیك نمیتواند مجوزی برای عدم طرح آن در جامعة فرهیخته ما باشد.
هستیشناسی در دیدگاه سنت
بنابر هستیشناسی مندرج در این جریان، هستی را باید در پیوند با مبدأ واحد متعالی آن در نظر گرفت. با دقت هرچه تمامتر در آثار آنان، به این واقعیت دست می یابیم كه عالم هستی دارای منشأ واحدی است. شوآن، بهعنوان نماینده این جریان به هستی، نگاهی دینی دارد. وی هستی و جهان را دارای هدف می داند كه توسط حقیقتی مطلق، خلق شده است؛ حقیقتی كه در رأس سلسلهمراتب است كه كثرات همه از او سرچشمه می گیرند. ایشان تأكید می كنند كه حقیقةالحقایق عالم هستی، تجلی ذات واحد است و كثرت واقع در هستی از منشأ واحد متعالی سرچشمه می گیرد. بهعبارت دیگر، صریح ترین بیان ممكن از معرفت عرفانی، تفكیك میان آتما و مایا است . ( Cutsinger ،1997 : 36)با نگاهی به آثار شوآن، می توان دریافت كه هر سنتی اصیل و معتبر باشد، باید بر نظریه جامع و مانعی در خصوص ذات مطلق مبتنی باشدSchuon)،1987 : 87 ( در غیر این صورت سنت، سنت نخواهد بود و وجود خارجی هم نخواهد داشت. براهینی هست كه چه كسی آنها را بفهمد و چه نفهمد، به خودی خود بسنده اند و در حقیقت، اركان تعلیم مابعدالطبیعی هستند Schuon)،1990 : 60(ایشان بر این تفكر است كه هر زمان انسان «نامتناهی» را در زمان و مكان، «مطلق یا واجبالوجود» را در هستی اشیاء، «كمال یا خوبی» را در قابلیت ها و صفات اشیاء، «خود الهی و برین» را در پدیده شگرف نفس مدرِك ببیند وجود خدا به اثبات می رسد. Schuon)،1991 : 55-56 ( طریق اهل باطن به اشارت نشان دادن است، نه به دلیل اثبات كردن، استدلال آنها از نوع نشانه طریق و یادآوری است؛ زیرا دلیل آن ذات مطلق جز خود وی نتواند بود Schuon)،1997 : 19.( ذات خدا وجوهی دارد كه از هر قسم منطقِ محدودیتآور مستقل است Schuon)،1984b : 112)وی در باب تجلی مبدا المبادی اشاره می كنند كه خدای تعالی در وجود و از مجرای وجود تا حدودی به جهان مبدل می شود. اگر چنین چیزی ممكن باشد از قبل عینیت مابعدالطبیعی موجود در بین مبدا المبادی و تجلی است؛ عینیتی كه بیشك به بیان آوردنش دشوار است، ولی همه طریقت های باطنی به آن گواهی می دهند Cutsinger) ،1997 : 42.(
انسان شناسی در دیدگاه سنت گرایان
ازجمله مبانی سنت گرایان ، نگاه معنوی به انسان است. ایشان معتقدند انسان، جوهره الوهی دارد و چنان امكان معنوی در خود دارد كه می تواند با امر مطلق، وحدت یابد و حركت و سیر او را به سوی وحدت مطلق می دانند. تلقی شوآن از انسان، این است كه خداوند، انسان را از روح واحد آفریده است و این روح، همان معرفت و عشق است. همچنین در انسان ارادهای وجود دارد كه هریك از این دو را تداوم میبخشد. «خداوند «روح محض» است، تلویحاً بیانگر این است كه خداوند در آنِ واحد، معرفت، عشق و قدرت است. قدرت یا اراده، كاركرد معرفت یا عشق است؛ تداوم هریك از این دو، در گروی قدرتی متناسب با آنهاست. همچنین است برای انسان: او از روح آفریده شده است. خمیرهاش معرفت و عشق ـ یا آگاهی و احساس ـ و سپس اراده است» ( رحمتی ، 1385 ) ایشان می افزاید كه انسان چیزی بیش از این مخلوق صرف است، اگر انسان سراسر متناهی یا نسبی بود تصوری از تناهی و نسبیت نداشت، چه رسد به اینكه چنین مفهومی را در مورد خود به كار برد. «اینكه ما مشابه خدای متعال هستیم ـ یعنی «بر صورت او آفریده شده ایم» ـ یقینی است، و الا وجود نمی داشتیم. این هم كه ما مغایر خدای تعالی هستیم، یقینی است و الا غیر از او نبودیم. بیوجود مشابهت با خدا هیچ بودیم و بی وجود مغایرت با او، عین او بودیم» ( Schuon ،1976 : 167)
بنابر دیدگاه شوآن، عالم اصغر، آینه عالم اكبر است؛ یعنی انسان جهان هستی را نشان می دهد. بهعبارت دیگر، چیزی در عالم كبیر نیست كه از مافوق عالم مایة نگرفته باشد و در عالم صغیر هم یافت نشود(Schuon, 1981, p. 17-18). وی انسان را مانند جهان به چهار مرتبه تقسیم می كند كه مرتبه آخر آن، روحی است كه تشخص و تفردبردار نیست. ایشان معتقدند: روح انسان را به دلیل صفات غیرمتشخص با خدای ناشناختی وحدت و عینیت دارد كه در ادیان مختلف وجود دارد؛ یعنی در هندوان اتحاد آتمن و برهمن جلوه می كند؛ در بودا به سرشت معرفی می شود و…. فیلسوف حكمت خالده جایگاه انسان در ادیان را برجسته می داند: هیچ دینی هیچ گاه اندیشه ای را كه منطق به هر طریق از نزدیك شدن به آن عاجز است، بر ذهن آدمی تحمیل نكرده و نمی تواند بكند. خطاب دین با آدمی است و آدمی همان اندیشه است (Schuon ، 1984a ) ایشان سهم عمده ای را برای عقل عقل انسان می گشایند و قائل است كه خرد كه بر سطح مفاهیم می لغزد، بی آنكه حقیقتاً برای درك آنها حوصله به خرج دهد، دیگر تیزی نیش معانی را نمی چشد (Schuon ، 1995 : xi)
نگرش سنتگرایان در باره دانش و معنویت
با توجه به اینکه سید حسین نصر از جمله وفاداران به جریان سنت گرایی است، از مولفههای فکری سنت گرایان این است که میان علوم و دانش با معنویت و مابعدالطبیعه یا به تعبیر دیگر علم
