
انرژیهای غریبه متفاوت است. تفاوت آن با دعا این است که دعا را با زبان مرسوم مینویسند ولی در طلسم کلماتی از دعا را با حروف مرموزی مینویسند و فهم آن نوشتهها برای همه ممکن نیست. کاربردهای جادو در ایران کهن، مانند تمدنهای پیشین، گوناگون و متفاوت بوده است. تاریخ ایران بزرگ آکنده از اساطیر و باورها و فرهنگهای دیرین و دیرپا و گوناگون است. جادوی سفید و سیاه، طلسم باد، طلسم آتش، طلسم رعد و برق، طلسم اژدها، پیشگویی با وسایل خاص جادویی، انواع فالگیریها، اختر شماری، افسونها و تعویذها ازجمله طلسمات هستند. از کتیبهها، تصاویر، علائم و اشیایی که از حفاریهای باستان شناسان به دست آمده است، چنین برمیآید که طلسم و جادو از زمانهای خیلی قدیم در میان مردم رواج داشته است و آن را مورد استفاده قرار میدادند.
طلسم از انواع جادوهای سیاه است که برای آزار رسانی به دیگران به کار میرفت. در متون حماسی به صورت ایجاد سرمای کشنده و برف و بوران، ابر، باد، آتش، تاریکی چشم و هوا، تسخیر ناپذیری دژها و قلعهها، مسخ کردن و انجماد افراد، نگهداری افراد در یک حالت ویژه به مدت طولانی و … نقل شده است. ساحران به جادوگری و طلسم آب، باد، آتش و خاک را مسخر خود میکنند. ابر بیارند و باران ببارند، هوا را تیره و تار سازند و در آفتاب تموز برف و یخ و سرمای سخت ایجاد کنند. چنان که پادشاه یمن بر پسران فریدون به کمک جادو سرمای سخت پدید آورد و آنان به یاری یزدان افسون او را خنثی کردند و یا دیو سفید با افسون و جادو جهان را بر سپاه کاووس تیره و تار کرد، بر آنان سنگ و خشت بارید و چشمانشان را کور و نابینا ساخت. طلسمات سرما و گرما معمولاً سه روز طول میکشید و در روز چهارم طلسم از بین میرفت.
سیه دیو را گفت یکسر بگوی کزین بعد ما را چه آید به روی
بدو گفت کای پهلوان سپاه از ایدر که ماییم سه روزه راه
گذر کرد باید به ریگ روان همه درد و آسیب و رنج گران
ز گرما بسوزد به تن استخوان ندانم بدین ره شدن چون توان
(خسرو کیکاووس،405)
سه روز و سه شب بود در راه برف برفتند از آن راه برف شگرف
چهارم چو آمد میان دو کوه سراسر همه لشکرش شد ستوه
(همان: 409)
« جادو دانستن و آگاه بودن از رموز آن و مقابله با اعمال جادویی، از ویژگیهای شاهان پیشدادی و کیانی بوده است. مشهورترینشان فریدون است که از کاردانان جادوگران بودهاند. تهمورث سی سال اهریمن را به صورت اسبی در آورد و زمین را درنوردید.» (رضی، 1381: 2490)
طهمورث یک تنه با دیوان نبرد میکند و آنان را به بند میکشد. طهمورث که از پادشاهان پیشدادی است افسونی که بکار میبرد افسون اهورایی است زیرا در مقابله با دیوان از آن استفاده میکند.
آتش محور اصلی طلسمات است و از این منظر تأثیر پذیری از آموزههای اسلامی مبنی بر آفرینش دیوان و جنیان از آتش به وضوح دیده میشود. پیشینه هیچ قوم و ملتی از جادو و گونههای آن تهی نیست. استفاده از جادو را در میان متون حماسی پس از اسلام از جمله شاهنامه و آثار دیگر ادبی میتوان مشاهده کرد. در آثار غربی از مغان به عنوان نخستین جادوگران یاد شده است و آنان را پیشوای جادوان جهان به شمار آوردهاند.
« بنابراین جادوگری نه تنها وسیلهای بوده است برای تسکین انسان در برابر سختیهای طبیعت و مرگ، بلکه همچنین راه میانبری به جانب قدرت بود.» (مختاری ،1379 : 76)
نبرد و ستیز ایران و توران آویزش سپیدی با سیاهی، روشنایی و تاریکی، روز وشب، نیکی و پلیدی است. کیخسرو شهریار آرمانی شاهنامه با براندازی دژ اهریمنی بهمن روشنایی را برمیدمد و تیرگی را نابود میکند. او در این نبرد نیکی بر بدی و راستی بر کژی چیره میگردد.
بر انگیخت کیخسرو اسب سیاه چنین گفت با پهلوان سپاه
که بر دژ یکی تیر باران کنید هوا را چو ابر بهاران کنید
برآمد یکی میغ بارش تگرگ تگرگی که بردارد از ابر مرگ
ز دیوان بسی شد به پیکان هلاک بسی زهره کفته، فتاده به خاک
از آن پس یکی روشنی بردمید شد آن تیرگی سر به سر ناپدید
(فردوسی، 1388: 3/246)
نمونهای از طلسم سازی ترکان در جنگ با ایرانیان، در گرشاسپنامه چنین است:
چنین بود یک هفته پیوسته جنگ جهان گشت بر چینیان تار و تنگ
بد از خیلشان جادوان بی شمار گرفته بی اندازه پرنده مار
به افسونگری بر سر تیغ کوه شدند از پس پشت ایران گروه
همی مار کردند پران رها نمودند از ابر اندرون اژدها
تگرگ آوریدند با باد سخت پس از باد سرما که درد درخت
چنان گشت کز باد بفسرد شخ همه دشت و که برف گسترد یخ
(اسدی طوسی،1354 : 395)
در فرامرز نامه گنج گرشاسپ به طلسمی آراسته بود که فرامرز آنرا شکست:
طلسمی بدیدند در تیره چاه درو کرد شیر دلاور نگاه
ز فیروزه مردی بر اسبی ز زر به دست اندرون خنجر جان سپر
نشسته بر آن اسب زرین چنان که گفتی به رزم اندر است این زمان
چو مرد اندر آن جایگه پا نهاد بگردید خنجر به کردار باد
به گردن زدش در زمان تیغ تیز به ناگه بر آورد از او رستخیز
جهان پهلوان در شگفتی بماند بسی زیر لب نام یزدان بخواند
(خسرو کیکاووس،1386 : 340)
رستم نیز طلسم افکنی است که نره دیوان از او در هراسند و از قدرت و شهامت او بیمناک. دیوان با دیدن زور بازوی رستم چارهای جز بندگی و چاکری ندارند.
طلسم افکن نره دیوان تویی فروزنده نام ایران تویی
زبان برگشاد آن که دیو پلید ثنا خواند بر پهلوان چون سزید
(همان: 30)
تو کردی مرا خود در این رهبری که بستم طلسم و ره کافری
(همان: 84)
در پادشاهی هرمزد، ساوه شاه به جادوگران فرمان داد تا بر لشکریان ایران به طلسم، باد و ابر برانگیختندو از میان آن باران تیر بر سپاه ایران باریدن گرفت:
چنین گفت پس با سپه ساوه شاه که از جادویی اندر آرید راه
بدان تا دل و چشم ایرانیان بپیچد نیاید شما را زیان
همه جادوان جادوی ساختند همی در هوا آتش انداختند
برآمد یکی باد و ابری سیاه همی تیر بارید از او بر سپاه
خروشید بهرام کای مهتران بزرگان ایران و کنداوران
که آن سر به سر تنبل و جادویست ز چاره بر ایشان بباید گریست
(فردوسی، 1388 : 8/364)
نغزترین طلسم سازی، طلسم زن گریان در پادشاهی خسرو پرویز در نهمین جلد شاهنامه نمودار است که ساخته طلسم سازان قیصر میباشد:
بفرمود قیصر به نیرنگ ساز که پیش آر اندیشههای دراز
بسازید جای شگفتی طلسم که کس باز نشناسد او را به جسم
نشسته زنی خوب بر تخت ناز پر از شرم با جامههای طراز
نشسته بر آن تخت بی گفت و گوی به گریان زنی ماند آن خوب روی
زمان تا زمان دست بر آختی سرشکی ز مژگان بینداختی
طلسم بزرگان چو آمد به جای بر قیصر آمد یکی رهنمای
از آن جادوی در شگفتی بماند فرستاد و گستهم را پیش خواند
(همان، 1388 :9/ 91)
دژها و قلعهها و کاخها نیز از جمله مکانهایی هستند که بر سر آن ها طلسم قرار دارد فریدون از راز طلسمات آگاه است با نوشتن نامهای طلسم شکن به خط پهلوی و با عنبر، دژ تسخیر ناپذیر و طلسم شده بهمن را میگشاید چنانچه طلسمی را که ضحاک بر فراز کاخش برفرازیده بود به دست او پست شد.
طلسمی که ضحاک سازیده بود سرش بآسمان بر فرازیده بود
فریدون ز بالا فرود آورید که آن جز بنام خداوند دید
(همان، 1388 : 1/ 68)
در گرشاسپ نامه آمده که وقتی پهلوان گرشاسپ به جزیره بندآب میرسد با طلسمی روبرو میشود که بر در حصاری است بالای کوه:
حصاری بر آن که ز جزع سیاه بلندیش بگرفته بر ماه راه
بزیر درش نردبانی ز سنگ درازیش سی پایه پهناش تنگ
مه از پیل بر نردبان یک سوار گرفته در حصن را رهگذار
بپرسید ملاح را پهلوان که از چیست این اسپ و این نردوان
چنین گفت کاین را نهان ز اندرون طلسمست کان کس نداند که چون
(اسدی طوسی،1354 : 186)
گرشاسپ پس از یافتن راز این طلسم و راه یافتن به آن مکان لوحی مییابد که بر روی آن نوشته شده است آن جا گنج طهمورث دیو بند پنهان است و به پهلوان پندهای فراوان میدهد.
منم پور هوشنگ شاه بلند جهاندار طهمورث دیو بند
حصار و طلسمی چنین ساختم بسی گوهر و گنج پرداختم
طلسمی که بستم تو دانی گشاد چو دیدی ز کردار ما دار یاد
نگر تا نبندی دل اندر جهان نباشی از او ایمن اندر نهان
(همان)
در فرامرز نامه هندوان را جادوگران میخوانند و در آن جا گنجهایی نهان است دارای طلسم:
نداند کسی راز آن جادوان همان بد رگ و بد کنش هندوان
(خسرو کیکاووس، 1386 : 220)
بتازند تا کشور هندوان برآرند گرد از دل جادوان
(همان: 235)
چو بشنید شاهنشه دادگر ورا گفت: بخشیدمت سر به سر
ببر همچنانش به هندوستان به سوی بر و بوم جادوستان
(همان: 245)
در شاهنامه نیز هند سرزمین جادو است و ضحاک به سمت این سرزمین رفت.
بگفتند کو سوی هندوستان بشد تا کند بند جادوستان
(فردوسی، 1388 : 1/70)
ایرانیان همیشه از جادو و جادوگری به دور بودند و آنرا کاری ناشایست میدانستند. آنان همواره یزدان پاک را در نظر داشتند و به یاری از امیدوار بودند چنانچه بهرام گور جادوگر را میکشد و همه چیز را از خداوند میداند. او باور دارد که همه چیز پیروزی و فرهی، بزرگی و شادی در دست داور دادو راست است و جادو و جادوگری و بدی آن به ناپاکان و بیخردان برگشته میشود.
چنین داد پاسخ که من جادوم ز مردی و از مردمی یکسوام
هر آن کس که سالار باشد به جنگ به کار آیمش چون بود کار تنگ
اگر یابم از تو به جان زینهار یکی پر هنر یافتی دستوار
چو بشنید بهرام و اندیشه کرد دلش گشت پر درد و اندیشه زرد
زمانی همی گفت کین روز جنگ به کار آیدم چون بود کار تنگ
زمانی همی گفت بر ساوه شاه چه سود آمد از جادویی بر سپاه
همه نیکویها ز یزدان بود کسی را کجا بخت خندان بود
بفرمود از تن بریدن سرش جدا کرد جان از تن بی برش
(همان: 8/370)
رستم ایمان دارد که طلسم دیو را با توکل به پروردگار از بین میبرد.
کنون من کمر بسته و رفته گیر نخواهم بجز دادگر دستگیر
تن و جان فدای سپهبد کنم طلسم دل جادوان بشکنم
(همان: 2/90)
رستم در فرامرزنامه نیز طلسم افکنی میکند و آنرا از قدرت و حمایت داور دادگر میداند.
تو کردی مرا در جهان بهرهمند
