
سكانس پلاتفرمي شامل سازند ماسهسنگ لالون است كه به تدريج روي رسوبات زاگون قرار ميگيرد و خود توسط سازند آهكي ميلا دنبال ميشود. سپس سازند غالباً شيلي و ماسهسنگي اردويسين لشگرك كه در منطقه نبود چينهشناسي دارد بر روي آن مينشيند. سيلورين، دونين زيرين و مياني در البرز با نبود چينهاي كلي مشخص شده است كه آن را به فاز خشكيزايي كالدونين نسبت ميدهند. سريهاي دونين بالايي شامل يك واحد ماسهاي شيلي است كه به صورت ناپيوستگي همشيب به دنبال طبقات قديمي آمده و توسط رسوبات دريايي آهكي ادامه مييابد كه مجموعاً سازند دونين مياني ـ كربونيفر زيرين جيرود را ميسازند. در دوره كربونيفر اختلاف بين بخش شمالي و جنوبي البرز بوجود ميآيد. به طوري كه در دامنه شمالي رسوبات گسترش يافته تورنزين، تا، نامورين به وضوح قابل تشخيصند. (بزرگنيا، 1973) ولي در دامنه جنوبي فقط رسوبات مربوط به كربونيفر زيرين مشاهده ميشود كه بخش بالايي سازند جيرود را ميسازد. در كربونيفر بالايي نبود چينهاي در سراسر البرز حاكم بوده است كه آن را متأثر از فاز كوهزايي هرسينين ميدانند. اين نبود در قاعده پرمين كاملاً مشهود است. در انتهاي پالئوزوئيك نيز سازندهاي دورود، روته و نسن به سن پرمين مياني تا پاياني در البرز جنوبي رخنمون دارند.
مزوزوئيك:
در اين دوران فعاليتهاي رسوبگذاري همراه با تغييرات رخساره سنگي متأثر از جنبشهاي آلپي آغازين ادامه يافت است. شرايط پلاتفرمي كه از پرهكامبرين پاياني آغاز شده بود تا پايان ترياس مياني ادامه يافت. بينظمي موجود در ضخامت سازند روته، وجود يك فاز فرسايش قبلي از ترياس را تأييد ميكند. به طوري كه سازند اليكا در فاز كوهزايي ترياس با ليتولوژي آهكي ـ دولوميتي) با ناپيوستگي موازي بر روي سازندهاي روته و نسن مينشيند اين سازند در فاز كوهزايي ترياس مياني چين خورده است و سازند شمشك با ناپيوستگي زاويهدار بر روي آن قرار ميگيرد. سازند شمشك خود با آهكهاي مارني سازند دليچايي و سكانس آهكي ـ دولوميتي سازند لار پوشيده ميشود. تفاوت رخسارههاي بين البرز شمالي و جنوبي از ژوراسيك مياني آغاز ميشود. فاز فشاري ژوراسيك پسين ـ كرتاسه (Late Kimmerian) باعث شده تا دريا از قسمتهاي وسيعي از ايران مركزي و شمال ايران عقبنشيني كند و نواحي قارهاي فرسايشي ايجاد نمايد. مرز بين ژوراسيك و كرتاسه به طور كلي با ناپيوستگي زاويهدار، نبود چينهاي (Hiatus) و رسوبات قرمز قارهاي و تبخيري مشخص ميشود.
پيشروي درياي كرتاسه كه در بارمين و آپسين آغاز گرديد صرفاً مناطق چين نخورده قبلي را پوشاند. وقوع اين پديده در دامنه جنوبي با ناپيوستگي موازي موجود بين سازند تيزكوه و سازند شمشك تأييد ميشود. در دامنه شمالي پيوستگي رسوبات سازند تيزكوه را بدون ناپيوستگي بر روي سازند شمشك آورده است.
سنوزوئيك: اختلاف چينهشناسي البرز جنوبي و شمالي در دوره ترشياري به نحو بارزي ادامه مييابد به طوري كه در دامنه جنوبي سازند فجن با رخساره كنگلومرا و ماسهسنگ قاعدهاي با ناپيوستگي زاويهدار ناشي از جنبش كوهزايي كرتاسه پاياني ـ پالئوسن بر روي سازندهاي قبلي ميآيد و خود توسط سنگهاي آهكي ـ تخريبي زيارت و سپس آذر ـ آواريهاي (Pyroclastic) ائوسن پوشيده ميشود. در حالي كه در دامنه شمالي اين رسوبات هرگز وجود ندارند. لايههاي اليگوسن پسين به علت جنبشهاي پاياني ائوسن به صورت ناپيوستگي زاويهدار بر روي سنگهاي ائوسن قرار ميگيرد. سپس شرائط قارهاي حاكم شده و البرز يك مرحله فرسايش را گذرانده است. در دامنه جنوبي رسوبات اليگوسن بالايي ـ ميوسن زيرين با واسطه رسوبات آهكي معادل سازند قم به رسوبات مولاسي سازند قرمز بالايي (يا معادل آن) ميرسد. در دامنه شمالي سنگهاي كرتاسه با ناپيوستگي به رسوبات دريايي ميوسن ميرسد. تمامي طبقات ترشياري در فاز نهايي آلپي ـ پليوپلئيستوسن چين خوردهاند. چينخوردگي لايههاي كنگلومراي هزاردره مؤيد اين فاز كوهزايي هستند. به دنبال آن نيز در كواترنر پادگانههاي رودخانهاي قديمي و جديد، مخروطههاي طغياني سيلابي، لغزشها و ريزشها و واريزهها (مجموعاً كوهرفتها) نهشته شدهاند.
چينهشناسي:
در حوضه آبخيز مورد مطالعه 18 واحد چينهشناسي و چينهسنگي ديده ميشود كه قديميترين آنها متعلق به اوايل دوران دوم زمينشناسي و جديدترين آنها مربوط به نهشتههاي منفصل عهد حاضر ميباشد. به طور عمومي در این حوضه سازندها از شمال به جنوب و جنوب به شمال به طرف مركز و ميانه طرح جوانتر ميشوند. به عبارت ديگر، امتداد رودخانههاي اصلي از محور يك ناوديس بسيار بزرگ شرقي ـ غربي ميگذرد. در ذيل هر يك از اين سازندها و واحدهاي چينهاي تشريح شدهاند.
3-3-1- سازند شمشك Js
نام آن از معدن زغالسنگ شمشك در البرز مركزي گرفته شده و در مقطع تيپ شامل چندين بخش سنگي است. اين سازند از نظر سني متعلق به ژوراسيك زيرين (لياس) ميباشد. طبقات اين واحد شامل رخسارههاي ماسهسنگي ريزدانه تا متوسط دانه به رنگ خاكستري و شيلهاي ورقهاي نازك لايه سيلتي ـ رسي ميباشد. بخشهاي زغالدار در اين سازند در گستره طرح بسيار ناچيز بوده و قابليت برداشت ندارند.
امتداد لايهبندي آن عمدتاً شرقي ـ غربي و شيب آن به سمت شمال و شمال شرقي ميباشد. اين سازند در اکثر مناطق حوضه به وسعت 137 هكتار ديده ميشود و در ساير زيرحوضههاي اين آبخيز رخنمون آن ديده نميشود. ضخامت آن در اين محل حدود 250 تا 300 متر بوده كه عمدتاً توسط واريزههاي آهكي بلوكي و قطعه سنگي سازند لار پوشيده شده است.
سازند لار JL
در آبخيز جليزجند اين سازند از آهكهاي ضخيم لايه و تودهاي آندزيت دار به رنگ خاكستري حاوي ندول و باندهاي چرتي تشكيل يافته است. آهكهاي لار در اثر ماهيت سنگ شناسي خود عموماً از سيماي صخرهاي و رخساره تودهاي با دامنه نامنظم برخوردارند كه ارتفاعات و ستيغهاي بلند كوههاي بزميچال، نالي فيروديلار در شمال گستره مطالعاتي را بوجود آوردهاند. سازند لار به دليل ليتولوژي خاص خود غالب ارتفاعات بلند سلسله جبال البرز را تشكيل ميدهد. آهكهاي خاكستري تا كرم رنگ اين سازند با داشتن ندولهاي چرتي از آهكهاي سازند دليچايي قابل تفكيك هستند. كوههاي سلمان كش و سفيدلو كه منطبق بر رأس تاقديس مي باشند از اين سازند شكل گرفتهاند و اين به دليل سختي نسبتاً بالاي سنگهاي آهكي چرتدار اين سازند ميباشد. اين سازند همراه با سازندهاي آهكي كرتاسه بلنديهاي اين آبخيز را تشكيل دادهاند. ضخامت اين آهكها در گستره طرح به بيش از 200 متر نيز ميرسد. امتداد لايههاي آن عمدتاً شرقي غربي و شيب آنها بسته به موقعيت قرارگيري آنها به سمت جنوب تا شمال متغير است. فرسايش فيزيكي در اين سازند به صورت شكستگي بلوكي در امتداد درزهها به واسطه عامل دما و يخزدگي آب و فرسايش شيميايي به صورت انحلال و پديده كارست قابل تشخيص است. بر روي نهشتههاي اين سازند به طور ناپيوسته رسوبات كرتاسه پسين تيزكوه و يا سنگهاي آتشفشاني بازيك با بافت بادامكي و ديابازي (ملافير) قرار گرفته است. سن سازند لار ژوراسيك پسين (مالم) ميباشد اين سطح معادل 11 درصد از كل آبخيز مورد مطالعه ميباشد.
نهشتههاي كرتاسه K
نهشتههاي كرتاسه در البرز عموماً شامل نهشتههاي كربتاته ميباشد و تا كنون نامگذاري مشخصي و استانداردي بر روي اين رسوبات انجام نشده به جزء سازند تيزكوه بقيه رخسارههاي اين دوره به صورت غيررسمي مورد شناسايي و نامگذاريهاي مختلف براي آنها انجام شده است. در اين مطالعات واحدهاي سنگي و رسوبي كرتاسه زيرين به ترتيب از قديم به جديد با علائم Kc Km و Kt (سازند تيزكوه) و نهشتههاي كرتاسه بالايي با علائم K2 و K3 معرفي شدهاند. اين تقسيمبندي تا حدود بسيار زيادي از تقسيمبندي دلبناخ پيروي مينمايد كه طي آن سازند تيزكوه K1 و تناوب آهكهاي بيوژنيك K2 (شامل سه واحد K2a، K2b و K2c) و K3 در آن وجود دارد. سازند تيزكوه از تيزكوه واقع در جنوب غرب كوه دماوند (غرب دهكده پلور) برگرفته شده اين سازند در قاعده از آهكهاي تخريبي زردرنگ و قرمزرنگ با ميان لايههايي از كنگلومراي پليژنتيك قرمز رنگ است كه بر روي آن آهك دانهريز اربتيولين دار خاكستريرنگ و در برخي رخنمونها تودههاي بازالتي فرسوده (ملافير) Km گسترش دارد. اين سازند در زيرحوضه G1، G2 و G3 رخنمون داشته و حدود 1268 هكتار وسعت دارد. واحد Km شامل سنگهاي آتشفشاني بازيك با بافت بادامكي و يا ديابازي (ملافير) است. در نمونههاي سالم بافت افيتيك ديده ميشود ضخامت آن حداكثر به 90 متر ميرسد و سن آنها با توجه به موقعيت چينهشناسي كرتاسه زيرين و ماقبل آپسين مشخص شده است. سازند تيزكوه كه بر روي آنها قرار گرفته شامل سنگهاي آهكي دانهريز و متراكم دانه ريز و متراكم به رنگ روشن كه اغلب حاوي فسيل اوربيتولين است. ضخامت متوسط آن در گستره طرح به حدود 200 متر ميرسد و از نظر مورفولوژي سنگهاي پرشيب و پلكاني را تشكيل ميدهند.
واحد Km در زيرحوضههاي G1، G2 رخنمون داشته و وسعتي معادل 857 هكتار درگستره مورد مطالعه دارد. واحدهاي كرتاسه بالايي عمدتاً آهكي بوده و بر روي نهشتههاي كرتاسه زيرين به واسطه يك دگرشيبي فرسايشي قرار گرفتهاند واحد K2 با ليتولوژي سنگهاي آهكي بيولوژيك چرتدار (سيليسدار) در كوههاي خولرز و سفيد لد و به طور كلي ديواره ارتفاعات جنوبي آنها رخنمون دارند. سن اين سنگها براساس مطالعات اشتايگر 1964 سنومانين ـ تورونين مشخص شده است. امتداد آنها تقريباً شرقي ـ غربي و شيب آنها عموماً به سمت شمال شرق با زاويه زياد ميباشد. در قاعده اين واحد يك چينه سنگي كنگلومرايي با ضخامت حدود 20 تا 30 متر در رأس ارتفاعات ديده ميشود كه كنگلومراي پليژنتيك با سيمان سخت آهكي ميباشد. اين واحد با علامت KC بر روي نقشه نشان داده شده است. اين كنگلومرا در زيرحوضههاي G1 و G3 رخنمون داشته و وسعتي در حدود 58 هكتار دارد.
نهشتههاي آهكي واحد K2 نيز در زيرحوضههاي G2-5، G2-6 و G2-7 رخنمون داشته و در كل گستره طرح 261 هكتار وسعت دارد. واحد K3 نيز در همين ارتفاعات و بر روي ارتفاعات و بر روي واحد K2 شامل يك رديف از سنگهاي آهكي مطبق و دانهريز به رنگ روشن بژ تا خاكستري روشن بوده كه ضخامت آنها نسبتاً زياد بودو و از نوع بيوميكرايت و حاوي راديوار فرامنيفر و تيغههاي اسفنجي است. سن اين آهكها براساس آمونيتهاي گزارش شده توسط دلنباخ كامپانين و مائس تريشتين است. اين واحد با مجموع 137 هكتار در كل گستره طرح در زيرحوضههاي G2-5، G2-6 و G2-7 رخنمون دارد. در واحد K2 يكسري سنگهاي ديابازي و جريان گدازههاي به شدت هوازده ديده ميشود كه به مساحت 31 هكتار در زير حوضههاي G2-2 و G2-3 قرار گرفتهاند.
3-3-2- سازند فجن PEF
در فاصله بين دوران دوم و سوم فاز فرسايشي مهمي بر منطقه حاكم بوده، تداوم اين فاز يا مرحله فرسايشي در البرز منجر به تخريب و فرسايش بسيار از سنگهاي دورانهاي قديميتر گرديده است. در اثر اين امر اغلب واحدهاي سنگي متعلق به دوران سنوزوئيك با سطوح ناپيوستگي دگرشيب بر روي سنگهاي قديميتر يا به تعبيري رخسارههاي سنگي و رسوبي مزوزوئيك واقع گرديدهاند. نهشتههاي ترشيري در گستره طرح مشتمل بر سازندهاي فجن، زيارت و كرج بوده كه اختصاصات آنها به شرح ذيل است:
سازند فجن در قاعده نهشتههاي ترشير قرار گرفته و به صورت دگرشيب بر روي سنگهاي سازندهاي كرتاسه و ژوراسيك گسترش دارد. اين واحد با سن پالئوسن تا ائوسن زيرين با رخسارههاي زير ديده شده است. تناوب طبقات كنگلومرا با سيمان آهكي، آهك كنگلومرايي و ماسهسنگ است كه قطعات سنگهاي دوران مزوزوئيك تا پالئوزوئيك در آنها قابل مشاهده است. درگستره آبخيز مورد مطالعه تناوب طبقات كنگلو مرايي ضخامت بيشتري داشته و ضخامت طبقات ماسهسنگي بسيار ناچيز ميباشد. گسترش اين سازند نسبت به ساير نهشتههاي سنوزوئيك يعني سازند كرج ناچيز ميباشد. سازند فجن به غير از زيرحوضه G2-2 در بقيه زيرحوضهها رخنمون ندارد و مجموعاً مساحت 33 هكتار از سطح منطقه مورد
