
ل گویی هم ، که تماماً با ساخت فرهنگ و جامعه گذشته هماهنگی داشت، تا حدّی زیادی عدم کفایت خود را در ایفای نقشهای سیاسی و اجتماعی تازهای که به شعر محول شده بود، نشان داد.» (یاحقی،1377،ص.20)
مهمترین ویژگیهای شعر سیاسی و اجتماعی مشروطیّت بیان ساده ،صریح و اقبال عمومی بود که این عوامل با ظهور واژگان عامیانه در شعر بدست آمده بود. حذف وصفهای سنتی و بهره بردن از توصیفهای ساده تفاوت عمدهی این شعرها نسبت به دورهی پیش بود.
«سنّت شکنی مستلزم خروج از سنّت و از بیرون به سنّت نگریستن است اما شاعران مشروطه از درون سنّت و از دریچهی سنّت به چشمانداز تازهای مینگریستند که شرایط و اوضاع و احوال تازه اجتماعی بر جامعه حاکم بود. کوشش آنان در زمینه تجدّد در شعر ، در اسیر کردن چشم انداز جهان جدید در قید وبند سنّت خلاصه میشد. و این کوشش شعر را متجدّد نمیکرد.
این جریان، اشتباه همهی شاعران سنّتگرا بود که در عصر مشروطه و پس از آن در هوای سنّت شکنی بودند و نیما نیز در مجموعهای چشمگیر از شعرهای سنّتی و نیمه سنّتی خود در این اشتباه با آنها شریک بود.
امّا به تدریج با تفکّر و تأمّل و غلبه بر وسوسهها شهرت و ملازمات آن، توانست راه درست سنّتشکنی و تحوّل ادبی را پیدا کند و فارغ از حبّ و بغضهای دیگران و صبر بر تمسخرها و طنز و کنایه به سنّت وابستگان، حتّی با قبول شهادت ادبی که زمانی شهریار به او یادآورشده بود، رسالت خود را در ایجاد تحوّل اساسی در شعر فارسی به انجام رساند.»(پورنامداریان،1389،ص.33)
2-3-2-2-درونمایه های برجسته شعر بیداری:
افکار و اندیشههای مردم همراه با پیشرفتهای اجتماعی روند رو به رشد دارد و دغدغههایی که اغلب اذهان عمومی را به خود مشغول میکند زمینهساز مفاهیم جدیدی در شعر و ادبیّات میشود. در این میان مشروطیّت و تحوّلات ناشی از جامعه آن زمان، سبب گردید تا مفاهیمی جدید در شعر آن دوره منعکس شود. برجسته ترین این درون مایه های به قرار زیر است:
«آزادی:که در اینجا به مفهوم دموکراسی غربی نزدیک میشود و بر روی هم به این معنی است که مردم
علاوه بر این که از نظر فردی حقوق و آزادیهایی دارند، از نظر اجتماعی نیز مختارند. چنین درونمایههایی پیش از آن در ادبیّات و فرهنگ شعری ما وجود نداشت و نخست بار در دوران مشروطیّت پدید آمد.
وطن: به معنی سرزمینی که مردمانی دارای مشترکات قومی ، زبانی و فرهنگی در آن زندگی میکنند ، مفهوم دیگریست که از عصر بیداری وارد قلمرو ادبیّات فارسی شد.
قانون: نظام حکومتی مشروطه خود آزادی فردی و اجتماعی را از طریق قانون تأمین میکرد. بنابراین طبیعی بود که قانونخواهی و ترویج اندیشه و نظامی مبتنی بر قانون، در عصر بیداری از موضوعات برجسته باشد.
تعلیم و تربیت نوین: لزوم تعمیم آن به زن و مرد مسألهای است که در ادبیّات این دوره مطرح شده است، بویژه که با ظهور صعنت چاپ و نشر و مطبوعات و همچنین ضرورت آگاهی همهی مردم از مسائل سیاسی و حوادث جاری ، نیاز به سواد آموزی همگانی بیش از پیش احساس می شد.» (یاحقی،1380،ص. 16)
« یکی از عوامل مؤثّر دیگر در تحوّلات ادبی این دوران، آشنایی روشنفکران ایرانی با ادبیّات اروپایی بود. به باور آنان انقلاب مشروطیّت با انقلاب فرانسه مشابهت داشت و قادر بود فضای تازهای ایجاد کند که در آن چهرههای برجستهای پرورش یابند که با شاعران و نویسندگان برجسته اروپا قابل مقایسه باشد. علاقه و توجّه روشنفکران به ادبیّات اروپا و بخصوص ادبیّات فرانسه باعث شد تا برخی آثار نویسندگان بزرگ آن زمان اروپا مانند ویکتور هوگو، لامارتین، ژان ژاک روسو،آلفونس دوده و شاتو بریان ترجمه شود که بر نوشتههای بسیاری از ادیبان ایرانی تأثیر گذاشت.»( کریمی حکاک،1384 ،ص. ۱94)
2-3-3- جدال کهنه و نو:
با پیدایش هر سبک جدیدی در ادبیّات (نظم و نثر) ابتدا مخالفتهایی در سنّتگرایان شکل میگیرد که زمینهی جدالهای فکری را در دو گروه نوپرا و سنتگرا پدید میآورد. آنچه در این جدال اهمّیّت دارد تغییر و پذیرش اصول نو از جانب سنّت گرایان و قانع کردن این گروه توسط نو پردازان است.
«در روزگاران قدیم اگر میخواستند قدرت شاعری و هنرمندی شاعری را بسنجند ، ساختن قصیدهای را در موضوعی معیّن به او پیشنهاد میکردند، در حقیقت ساختن قصیده از ساختن هر نوع دیگر از انواع شعر فارسی دشوارتر است.از همان روزگاران قدیم شاعران در اندیشه بودند که به طریقی دشواریهای قصیده را در هم شکنند و راهی ساده تر و سهل الوصول تر برای نیل به هدف بیابند.»(جهانبخش،1384، ص.225)«آنچه سبب شد قالبهای شعر کلاسیک برای قرنها ثابت بماند ، مقیّد بودن شاعران کهن به دو اصل «تساوی وزنی مصراعها»و «رعایت نظم مبتنی بر تکرا قافیه » بود که در همهی قالبها و صورتهای شعر کهن به نوعی رعایت میشد.»( پورنامداریان،1389،ص.28)
ادبيّات كلاسيك ايران با قواعد و قوانين مزاحم و سختگير خود ، ديگر آن قدرت و قابلیّت لازم را نداشت كه اوضاع اجتماع معاصر را بيان كند و نويسندگان و شاعراني كه می خواستند مسائل حاد و مبرم روز را در آثار خود انعکاس دهند از هر جهت خود را اسیر مقررات و صنایع ادبی مییافتند.
«میتوان گفت که تجدّد در آغاز از میان محافل محافظهکار فرهنگی به تدریج در جامعه رسوخ میکند و اقلّیّتی از آنها خواستار تجدید نظر در سنّتهای ادبی و سازگاری آنها با شرایط متحوّل جامعه میشوند. اما گذر زمان، خواستاران و هواداران را وارد جامعه میکند که جبهههای مخالف در مقابل تجدّد خواهان ادبی نخستین را تشکیل میدهند. این خواستاران نوپا ،خواهان فروپاشی سریع و شتاب انگیز سنّتهای دست وپا گیر ادبی هستند و در این خواستهها گاهی عنان عقل را رها میکنند.» (آژند،1386،ص.156)
«تجدّد طلبان معتقد بودند که هیچ کس مخالف تجدّد خواهی ادبی نیست ؛ حتّی نثرها و نظمهایی را که از نظر لفظ و معنا هیچ نشانی از تازگی ندارند تحت عنوان ادبیّات جدید و غزل تازه چاپ میکنند، پس باید نثر نو و شعر نو جایگزین نثر کهن و نظم سنّتی شود.
جواب مخالفان به این مانیفست جوابی مستدل و منطقی و منطبق بر عقل و ادراک و انصاف بود: «ما کاملا موافقیم تحوّل و تجدّد در ادبیّات امری لازم است ،لازم و طبیعی ، و این تحوّل بارها در ادبیّات ایران رخ داده است .تحوّل ادبی با تئوری و فرضیّه ایجاد نمیشود. ما میل داریم کارهای حاضر و آمادهی مکتب نوین را ببینیم و بر آن گردن نهیم.» بدیهی است که تجدّدخواهان برای سخنان خود نمونههایی داشتند و این نمونهها را اشعاری تشکیل میدادند که از تقی رفعت ،خانم کسمایی،جعفر خامنهای و یکی دو تن دیگر بود.» (سید جوادی،1382،ص.323)
و در این میان نیما میکوشید شعر معاصر فارسی را با نیازهای ایران مدرن سازگار کند. پس از جنبش مشروطه عرصه حیات اجتماعی ایران تغییر کرده بود. نثر فارسی با تلاشهای کسانی نظیر طالبوف، حاج زینالعابدین مراغهای، صور اسرافیل و دیگران متحوّل شده بود و به نوعی خود را سازگار کرده بود. (ثروت،1377،ص. ۱۱)
شعرنو با تازگي و طراوت و لطف خاص خود در برابر اصول و قواعد سنتي ، كه يك هزار سال بر شعر فارسي سايه افكنده بود ، قد علم كرد . اما با ظهور شيوة نو شيوة سنتي به دست فراموشي سپرده نشد و ارزش و اعتبار آن كاهش نيافت ؛ زيرا اين بناي عظيم ، كه ذوق و قريحة نوابغي چون فردوسي ، سعدي ، حافظ ، خيام ، نظامي و مولوي بدان صلابت و استحكام بخشيده است در برابر هيچ پديدهاي آسيب پذير نيست .
2-3-4- وجوه انقلاب ادبی نیما:
انقلاب ادبی نیما دارای جنبه های مختلفی بود از جمله:
1)تحوّل در فرم بیرونی شعر
2)تحوّل در فرم درونی یا صورت ذهنی
3)تغییر شیوه معنا پردازی
4)تحوّل در کیفیت و نظام ایماژی، ساختار زبانی ، سیستم موسیقیایی و عاطفه شعر
5)انقلاب در جهان بینی شاعرانه. (زرقانی،ص198-210)
2-3-5- شعر نو:
درونمایه شعر نو کمتر ساختگی و نمایش بوده و بیشتر برگرفته از احساس و اندیشهی شاعر است. در شعر نو نشانههای اقلیمی و عناصر محیط زندگی شاعران ، به وفور دیده میشود و این موارد سبب تمایز دلپذیر شعرها شده است . نیما اگر چه هنوز هم مخالفانی در میان شاعران سنتگرا دارد توانسته است پیروان قابل توجهی برای خود دست و پا کند و ظرفیت تازهای به شعر کهن فارسی اضافه کند.
«شعر نو محصول اندیشه و احساس چند تن پیر و جوان هوس باز نیست بلکه یک نیاز بزرگ اجتماعی است و این نیاز در همهی ادوار وجود داشته است.»( نادر پور،1382،ص.6). در شعر نو ، تقیّد شاعران به این که فقط بعضی چیزها را به حریم شعر راه دهند، از میان رفت و شاعر مجال یافت که از هر چه در پیرامنش می بیند استفاده کند.(کاظمی،1389،ص. 412)
در کتاب «جامعه شناسی ادبیّات» شعر نو ، بخشی از فرهنگ و پدیدهای اجتماعی معرفی میشود که با جامعه ، و هنر و هنرمند پیوندی ناگسستنی دارد.( ترابی ،1379،ص.20-21 )
شمیسا معتقد است که شعر نو از نظر قالب سه نوع است:
«شعر نیمایی که بدان شعر آزاد گویند.
شکل شاملویی که بدان شعر سپید گویند.
شعر موج نو.» (شمیسا 1375،ص 308-310)
2-3-6- جریانهای شعر معاصر:
بعد از تحوّل اساسی که در شعر رخ داد، در زمان معاصر شعر نو با یک روند کلّی تداوم نیافت بلکه جریانهایی در آن بوجود آمدکه هر کدام سرآغاز فصل جدیدی در شعر معاصر بود.«جریان شعری بـر فـعالیت هـنری گروهی از شاعران اطلاق میشود که براساس و معیارهای زیباشناختی هنری مشترک، برای خلق آثاری بدیع در حـال تـلاش و کـوشش هستند.»( پور نامداریان،طاهری،1384،ص.7)
شمس لنگرودی در تاریخ تحلیلی شعر نـو کـه مـفصلترین اثر چاپ شده در این حوزه است، ضـمن مـعرفی شـاعران بـرجسته نـقد و تـحلیل آثار آنها، به نوعی جریانشناسی نیز نزدیک میشود. وی مستقل به جریانهایی نظیر نو سنتی، نیمایی، سپیدگویان، موج نو، شعر حجم و شعر سیاهکل پرداخته و آثار برجسته این جـریانها را مورد نقد و تحلیل قرار داده است.(لنگرودی، 1377، ج 3 ، 32-52 )
مهرداد فلاح در مقالهای با عنوان«جای دوربینها عـوض شـده است»، به بررسی تحولات شعر فارسی دو دهـه اخـیر مـیپردازد. در این بررسی که تنها به شعر نـو پرداخـته شده است، چهار نسل شعر نو ایران از حیث میزان تأثیرپذیری یا رویگردانی از نـیما طـبقهبندی و تحلیل میشوند:
الف-نسل دوم- این نسل با تـوسعه بـخشیدن به نـظرات نـیما و افـزودن پیشنهادهای جدید، گامهای تازهای در گسترش و تـثبیت شـعر نو برداشتند که شاملو و نصرت رحمانی شاعران برجسته این نسل هستند.
ب-نسل سوم- از نـظر الگـوهای ذهنی تغییر چندانی نسبت به دو نـسل قبل ندارند، ولی از نظر الگـوهای زیـباشناختی توانستند فضاها و الگوهای تازهای پدیـد آورنـد مانند منوچهر آتشی، محمد علی سپانلو، محمد حقوقی، ضیاء موحد، منصور اوجی و عـلی بـابا چاهی.
ج-نسل چهارم- این عده سعی میکنند الگـوهای ذهـنی تـازهای ارائه نمایند، ولی هنوز پیـوندهای خـود را با سه نسل گـذشته تـا حدودی حفظ میکنند. لذا باید این جریان را «بینابین» نامید. هرمز علی پور، بیژن نجدی، شمس لنگرودی، فـرشته سـاری، سید علی صالحی، و مسعود احمدی شـاعران بـزرگ این جـریان هستند.
د-نسل پنـجم- این نـسل گسست نسل چهارم را کـامل میکند و الگوهای زیباشناختی و ذهنی متفاوتی را ارائه مینماید.این گروه پس از پایان دهه شصت ظهور کردهاند. نازنین نظام شـهیدی، مـهرداد فلاح، علی عبد الرضایی، رضا چـایچی، حـافظ مـوسوی، بـهزاد زریـنپور، بهزاد خواجات، یـزدان سـلحشور و پگاه احمدی. (فلاح،1379، ص.34-41)
براساس این طبقه بندی شعر شمس، شعر نسل چهارم است نسلی که که الگوی تازهای را عنوان میکنند امّا سعی میکنند پیوستگی خود را با نسل پیش حفظ نمایند. شمس لنگرودی از جمله شعرایی است که در میانهی انقلاب و جنگ تحمیلی و پس از آن به سرودن شعر پرداخته است و با یک نگاه کلّی می توان
