
موسيقي، كتاب و نشريات توسط شبكههاي جهاني اطلاعات، همه و همه به افزايش تشابهات فرهنگي كمك كردهاند. به عبارت ديگر چنانچه روابط متقابل و تأثير مناسبات توليدي و فرهنگ جامعه مورد مطالعه قرار گيرد ميتوان استنتاج كرد كه آزادي تجارت باعث تغيير مناسبات توليدي در سطح جوامع شده و به تبع آن ارزشهاي فرهنگي نيز تدريجا متحول خواهد گرديد.
رابرتسون جهاني شدن را “احساس يكي شدن” ميداند. احساس يكي شدن، طريق ديگري است براي بيان اين مطلب كه جامعه بشري در حال هويت سازي نويني است. اگر هويت سازي نويني انجام ميگيرد، اجبارات هويتها و فرهنگهاي پيشين مورد تهديد قرار گرفتهاند. فرهنگهاي پيشين توسط پسوند “ملي” تعريف ميشوند، اما جهاني شدن اين مفهوم را دربردارد كه عامل ملي در فرايند فرهنگ سازي رفته رفته كاركرد خود را از دست ميدهد، پس احساس تعلق داشتن به يك فرهنگ ملي رو به ويراني ميرود. به عبارت ديگر جهاني شدن در حوزههاي مختلف از جمله در حوزه فرهنگي، موجب نوعي واگرايي و همزمان موجب همگرايي شده است. از سوي ديگر احساس يكي شدن يا هويت سازي جهاني، نقش كليدي در جهاني شدن يك واگرايي فرهنگ در سطح ملي و يك همگرايي فرهنگ در سطح كلان و جهاني در حال شكلگيري را دارد.62
در مجموع محورهاي اصلي در جهاني شدن فرهنگ را ميتوان اين چنين برشمرد:
ـ افزايش پيوند بين فرهنگهاي متعدد در سطوح محلي يا خرد.
ـ توان مطرح كردن و مطرح شدن فرهنگهاي كوچكتر با استفاده از نظامهاي ارتباطي نوين، كه موجب خودشناسي و احياي فرهنگها ميشود و بدين وسيله فرهنگهايي كه پيشتر حاشيهاي تلقي ميشدند، يعني حضور فرهنگي در سطح جهان نداشتند، امروزه به بازيگران و فرهنگ سازان موثر مبدل شدهاند.
ـ ترسيم و شكل گيري فرهنگ بر اساس تاريخ فرهنگها و پديدههاي بيروني يا محيطي.
ـ رابطه ديالكتيكي بين فرهنگ بومي و جهاني يا در سطح گستردهتر، پيوند بين ابعاد محلي و جهاني فرهنگ.
ـ شكل گيري مشتركات فرهنگي در سطح جهاني همراه با نمايان شدن تفاوتهاي فرهنگي در درون جوامع.
ـ وجود منابع متعدد هويت سازي كه منجر به چند فرهنگي شدن فرد ميگردد.63
فصل دوم:
جهاني شدن حقوق بشر
در زندگي بينالمللي كنوني، بسياري از مسائل جهاني شده و موضوعات زيادي با خروج از شمول مسائل داخلي، جزء مسائل بينالمللي يا از جمله مسائل مورد علاقه جهاني گرديدهاند. از جمله اين مسائل جهاني شده، موضوع حقوق بشر است. دراين نگاه، “انسان بما هو انسان”، چيزي وجود دارد كه مافوق فرهنگ، قوم، نژاد و امثال آن است و انسان، زنداني هيچ كدام از اين عوامل تبعي و طفيلي حيات جمعي نيست. هر انساني از حرمتي ذاتي برخوردار است و بر اين اساس برخي چيزها نبايد و برخي بايد نسبت به انسان انجام گيرد. بنابراين، هنجارها و اصول عيني اخلاقياي وجود دارند كه براي گذشتگان، حال و آيندگان يكسان معتبر است. معيارهايي كه ذات بينالمللي را در معرض قضاوت يكديگر و نهادهاي غيردولتي قرار ميدهد و آنها را وادار ميدارد كه پاسخگو باشند. پارادايم در حال ظهوري كه در آن چارچوبهاي ملي جاي خود را به سطح تحليلي جهاني ميدهد و ايده شكلگيري “جامعه مدني جهاني”64 كه از كنترل دولتها و سازمانهاي بينالمللي خارج، بلكه بر آنها تأثيرگذار است، مورد توجه قرار ميگيرد.
بر همين اساس ميتوان گفت، امروزه توجه و اقبال بينالمللي نسبت به حقوق بشر، افزايش يافته است؛ به طوري كه از سال 1948 به بعد، هنجارهاي حقوق بشر رو به جهاني شدن داشتهاند و اين امر با اجرا شدن ميثاق بينالمللي حقوق مدني و سياسي65 و ميثاق بينالمللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي66 و ديگر كنوانسيونهاي منطقهاي و بينالمللي، شتاب بيشتري نيز گرفته است. همانطور كه “پطروس پطروس غالي”67، دبيركل سابق سازمان ملل متحد نيز در كنفرانس وين اظهار داشت، زبان بينالمللي حقوق بشر بطور نسبي يك شكل شده است، ولو اينكه برخي كشورها با آن سازگار نيستند. برهمين اساس، هرچند كه تعدادي از كشورها در 10 دسامبر 1948 به اعلاميه رأي ممتنع دادند، اما همه آنها به جز آفريقاي جنوبي، به ماده 7 قطعنامه اعطاي استقلال به سرزمينها و مردم مستعمره، مصوب 1960 مجمع عمومي، رأي مثبت دادند. اين ماده، اشعار ميدارد: همه دولتها با حسن نيت، دقيقاً مقررات منشور ملل متحد، اعلاميه جهاني حقوق بشر و اعلاميه حاضر را … رعايت مينمايند. در سال 1968 نيز در كنفرانس جهاني حقوق بشر، نمايندگاني 84 دولت در تهران حضور يافتند و اعلاميه تهران را پذيرفتند كه تأييد مينمود، اعلاميه جهاني حقوق بشر، همه اعضا را به آن متعهد كرده است.68
همچنين، دومين كنفرانس جهاني حقوق بشر كه در جريان تحولات بينالمللي و پس از جنگ سرد در ژوئن 1993 در وين با حضور 171 كشور برگزار گرديد و به تصويب “اعلاميه و برنامه عمل وين 1993” منجر شد، نيز بر اهميت ويژه نسبت به حقوق بشر و ارتقاء آن و جهانشمولي هنجارهاي حقوق بشري تأكيد كرده است. در بند 1 بخش اول اعلاميه مزبور آمده است: “سرشت جهانشمولي اين حقوق و آزاديهاي اساسي انكارپذير است… ” و در بند 5 همين بخش تصريح شده است: “تمامي انواع حقوق بشر جهان شمول و تقسيمناپذيرند و با هم وابستگي متقابل و ارتباط تنگاتنگ دارند. جامعه بينالمللي بايد حقوق بشر را به نحوي فراگير، عادلانه و منصفانه برپايهاي برابر در نظر بگيرد و براي كليه حقوق اهميتي يكسان قائل شود. ضمناً، در نظر داشتن پيشينههاي ملي، منطقهاي و تنوع زمينههاي تاريخي، فرهنگي و مذهبي، برعهده دولتهاست كه صرف نظر از نظام سياسي، اقتصادي و فرهنگي، به تقويت و حمايت از تمام حقوق بشر و همه ازاديهاي سياسي بپردازند.”69
اين اعلاميه، همچنين از كشورها مي خواهد كنوانسيونهاي بينالمللي حقوق بشر را بدون قيد و شرط بپذيرند (بند 62) و مقررات آن را وارد قوانين داخلي خود نمايند (بند 38). طرح اجرايي اعلاميه وين، غيرقابل انفكاك بودن حقوق بشر، برخورد برابر، منصفانه و هماهنگ جامعه بينالمللي و اهميت ويژگيهاي ملي و منطقهاي و تفاوت پيشينه ديني، فرهنگي و تاريخي دولتها در حقوق بشر را مورد اشاره قرار ميدهد و اعلام ميكند كه دولتها وظيفه دارند بدون توجه به نظامهاي فرهنگي، تاريخي، اقتصادي و سياسي خود، براي ارتقاء و حمايت از حقوق بشر و آزاديهاي اساسي اقدام نمايند (بند 5).
طرح اجرايي، اهميت تضمين جهان شمولي و عيني بودن هنجارهاي حقوق بشر و گزينشي نبودن ترتيبات منطقهاي در ارتقاء و حمايت آن را مورد تاكيد مجدد قرار ميدهد (بندهاي 32 و 37).70 برهمين اساس، در پرتوي اعلاميه وين و برنامه اجرايي آن، ميتوان اجزاء ذيل را براي جهاني شدن هنجارهاي حقوق بشر در نظر گرفت:
ـ هر بشري موضوع حقوق بشر است، بدون در نظر گرفتن اينكه آيا حقوق داخلي اين حقوق را تأييد ميكند يا خير؛ خصلت جهاني بودن حقوق بشر از كرامت انسان ريشه ميگيرد.
ـ حمايت بين المللي از حقوق بشر بر پايه اين فرض بنا شده كه اين حقوق به طور جهاني قابل اعمال هستند.
ـ حمايت از حقوق بشر و آزاديهاي اساسي، بر پايه اصل برابري درجه و مقام آنها و وابستگي متقابل و عدم تفكيك پذيري قرار دارد.
ـ مسئوليت اوليه پيشبرد و حمايت حقوق بشر بر دوش دولتها است.
ـ پيشبرد و حمايت بشر، ملاحظات مشروعي براي جامعه بينالمللي بوجود ميآورد كه در چارچوب اهداف و اصول سازمان مالي قرار دارد.71
در اين راستا، درك ماهيت حقوق بشر، ميتواند به روشن شدن هرچه بيشتر مطالب كمك نمايد.
مبحث اول: ماهيت حقوق بشر
“حقوق بشر” در زبان فارسي يا “حقوق الانسان” در زبان عربي يا “Human Rights” در زبان انگليسي و يا “Dorits de I’Homme”در زبان فرانسوي، عبارت است از حقوقي است كه شخص از اين حيث كه انسان است از آن برخوردار ميباشد، حقوق بشر در عين حال حقوقي غيرقابل سلب (Inalienable) هستند؛ زيرا فارغ از اينكه ما چگونه رفتار ميكنيم، نميتوانيم برازنده چيزي غير از انسان باشيم. به عبارت ديگر، هر فردي صرفاً از اين حيث كه انسان است، مستحق برخورداري از حقوق خود است. بر اين اساس، اگرچه افراد به درستي تابع دسته وسيعي از تعهدات سياسي و اجتماعي هستند، حقوق بشر مجموعهاي غيرقابل سلب از كالاها، خدمات و فرصتهاي فردي را معين و مشخص ميكند كه فرد فرد اجتماع در شرايط و اوضاع و احوال عادي موظف به رعايت و اجراي آنها هستند.72
به عبارت ديگر، انسانها فارغ از اينكه در كجا زيست ميكنند، به چه زباني سخن ميگويند، چه باورها و اعتقاداتي دارند و صرف نظر از تفاوتهايي كه به لحاظ عوامل زيستي و اجتماعي بر آنها عارض شده است، از حيث انسان بودن هيچ تفاوتي با هم ندارند. همين وجه مشترك تمام آحاد جامعه بشري، مبناي برخورداري آنها از حقوق و آزاديهايي شده كه مقيد به زمان و مكان نيست. اعتقاد به حيثيت و كرامت و برابري تمام افراد نوع بشر- شالوده آنچه امروزه حقوق بشر نام گرفته است- مانند بسياري از ديگر اصول اساسي، تقريباً در تمام فرهنگها و تمدنها، مذاهب و مشربهاي فلسفي بازيافته ميشود و نميتوان آن را مختص كشور و جامعهاي معين دانست. بنابراين حقوق بينالملل بشر يا حقوق اساسي نوع بشر مجموعه امتيازاتي است كه باتوجه به شأن و مقام انسان شكل گرفته است. فلسفه وجودي حقوق بينالملل بشر، اعتلاي منزلت اين حقوق بوده است، تا آنكه با رعايت موازين آن در سراسر جهان، همه افراد بشر بصورتي يكسان از اين امتيازات بهرهمند گردند. غايت اين حقوق، حرمت نهادن به انسانيت انسان در تمام زمينههاست. حق حيات، ممنوعيت شكنجه، ممنوعيت تبعيض، حق كار، حق تشكيل خانواده، حق آزادي بيان، حق آموزش و پرورش و بسياري ديگر از حقوق كه لازمه زيست اجتماعي انسان و رشد و شكوفايي همه جانبه شخصيت اوست در قالب مثلث آزادي، برابري و امنيت جاي گرفتهاند.73 برهمين اساس در خصوص مفهوم حقوق بشر، تعاريف متعددي از سوي حقوقدانان ارائه شده است كه در اينجا به دو تعريف بسنده مينمائيم. در دايرهالمعارف حقوقي چاپ انتشارات دانشگاه آكسفورد، حقوق بشر به آن دسته از حقوق و آزاديهايي اطلاق شده است كه هر فرد محق به دارا بودن آنهاست.74
“پروفسور بدوان” در فرهنگ حقوق بينالملل، حقوق بشر را چنين تعريف كرده است:
حقوق بينالملل بشر يا حقوق انسان عبارت است از مجموعه امتيازاتي كه با توجه به شأن و مقام انسان شكل گرفته است. فلسفه وجودي حقوق بشر، اعتلاي منزلت اين حقوق بوده است تا آنكه با رعايت موازين آن در سراسر جهان، همه افراد به صورتي يكسان از اين امتيازات بهرهمند گردند.”75
براي شكوفايي حقوق بشر، آن را بر اصول پايهگذاري متكي ميدانند كه براساس آن، بشريت ميتواند از زندگي شايسته در جلوههاي متفاوت برخوردار شود، اين اصول كه در بادي امر، مولود انديشههاي فلسفي و اخلاقي و ديني ميباشد و در آن سعادت بشري همواره مورد نظر است، در روابط فردي و اجتماعي، نظام حقوقي داخلي و بينالمللي را بارور ميسازد. براي اين اصول پايهگذار، ميتوان از ماده 1 اعلاميه جهاني حقوق بشر الهام گرفت كه اعلام ميدارد: “تمامي افراد بشر آزاد به دنيا ميآيند و از لحاظ جيثيت و حقوق با هم برابرند”. اصول “حيثيت”، “آزادي” و “برابري” انسانها در عين آنكه به عنوان منبع حقوق قابل درك است؛ به قواعد حقوقي، ارزش و محتوا ميبخشد و به طور مستقيم يا غيرمستقيم ايجاد قاعده ميكنند.76
بند اول: اصل حيثيت و كرامت انساني
اعتراف به بنيادي بودن حيثيت و كرامت انساني77 سابقه طولاني دارد و اديان و مذاهب گوناگون نيز بر اهميت آن تأكيد كردهاند. هرچند كه تاريخ بشريت حكايت از ناهنجارهاي حرمت شكن انساني همچون كشتار جمعي، تخريب، جنگ، استثمار، بردگي و ظلم و تجاوز ميكنند و در اين روند است كه حيثيت و منزلت انساني همواره مخدوش و پايمال شده است؛ با وجود اين خاطره مصيبت
