
شايد مشکلاتي که بعدها در سنين جواني خودنمايي ميکنند اصلاً به وجود نيايند.
نوجوانان هنگامي که با مسائل زندگي روبه رو ميشوند واکنشهايي از خود بروز ميدهند که منبع الهام آنها، واکنشهاي والدين آنها در چنين شرايطي است. 123
ارتباطات موجود بين پدر و مادر نقش مهمي در عملکرد و بزهکاري کودکان و نوجوانان دارد. “کلارک” و “شيلدز” معتقدند که اهميت ارتباطات مثبت در عملکرد مطلوب خانواده بيشترين تأثير را در رفتار بزهکارانه دارد. آنها همچنين متوجه شدند که برقراري ارتباط در انجام رفتار بزهکاري و پيدايش تفاوت موجود مربوط به سن، جنس و وضعيت ازدواج در خانواده مؤثر است. 124
“گورمن”، “اسميت” و “تولان” دريافتند که کشمکش والدين و پرخاشگري آنها موجب پيدايش خشونت و آزار رساني به ديگران ميشود. اين در حالي است که کمبود محبت مادري و خشونت پدر در شکلگيري جرائم مربوط به اموال ديگران در نوجوانان مؤثر بوده است. ويژگيهاي خانوادگي نشان ميدهد که رفتار ضداجتماعي يا ارزشهايي نظير سابقه خانوادگي در زمينه رفتارهاي جنايي، سختگيري والدين و درگيري خانوادگي از مواردي هستند که از ثبات بالايي برخوردار هستند. در مطالعه ديگري که توسط گورمن اسميت و همکارانش صورت گرفت، اطلاعات نشان داد که کودکان هنگامي به خشونت گرايش پيدا خواهند کرد که در خانواده آنها روابط مبتني بر خشونت وجود داشته باشد. 125
کودکاني که شاهد اختلافات و دعواهاي خانوادگي هستند در معرض خطر بيشتري براي بزهکار شدن هستند. تحقيقات رابطه بين طلاق والدين و دعواي خانوادگي از يک طرف و آشفتگي رواني کودکان در دوره بزرگسالي از طرف ديگر را تأييد کردهاند. 126
آقاي “رايت” در نظريه تئوري يادگيري اجتماعي معتقد است که رفتارهاي پرخاشگري اکتسابي هستند. به همان صورتي که والدين رفتار پرخاشگري از خود نشان ميدهند، کودکان نيز ياد ميگيرند که به منظور رسيدن به اهداف خود از وسيله قابل قبولي مثل پرخاشگري استفاده کنند.
وقتي کودکي متولد ميشود پدر و مادر اولين کساني هستند که با وي در ارتباط هستند. کودک تازه متولد شده فاقد هرگونه دانش، شناخت و آگاهي است. البته منظور ما دانشهاي فطري که بهطور ذاتي در هر فرد آدمي وجود دارد نيست، بلکه بيشتر دانشهاي اکتسابي که مبتني بر تجارب يادگيري است، مدنظر ميباشد. به عقيده جان لاک ذهن کودک مانند لوح سفيدي است که هيچ چيز بر آن ثبت نشده است.
نتايج آزمون تجربي روي 900 جوان 12-19 ساله نشان ميدهد، الگوهاي کنش متقابل اعضاي خانواده روابط معناداري با بزهکاري دارد. بيشتر جوانان بزهکار در اين نمونه مورد مطالعه با والدين خود تعارضات و اختلافات آشکار داشتهاند و در حالي که با والدينشان به سختي ارتباط برقرار ميکردند، تعامل آنان با دوستانشان به سهولت انجام ميگرفت.
گفتار چهارم: نابسامانيهاي موجود در خانواده
بحث فوق از روابط بين افراد خانواده بخصوص رابطه والدين با فرزندان و نحوه رفتار با آنها و تبعيض در خانواده و بزهکاري والدين و واکنشهاي گوناگوني که از اين حيث به وجود ميآيد ناشي ميشود.
اين بحث از مسائل مهم جرمشناسي ميباشد. چه وجود همين روابط است که شالوده اصلي و اوليه خانواده را پايهگذاري و نوع و کيفيت آن اثر قطعي در استحکام و تزلزل خانواده و بقا و زوال آن ميگذارد.
آنچه که در مورد اختلاف والدين بيشتر جلب توجه ميکند، علت اختلاف آنهاست که مبين نابسامانيها و نارساييهايي موجود در خانواده ميباشد. گاهي مشکلات خانوادهها منجر به قهر و حتي ترک يکي از والدين از محيط خانواده ميشود. بنابراين ملاحظه ميشود که اختلاف خانوادگي و ناسازگاري زن و شوهر باهم تأثير مستقيم و نامطلوبي بر روي کودکان معصوم گذاشته و غالباً آنها را بهسوي ارتکاب جرم و يا خودکشي سوق ميدهد، زيرا در خانوادههايي که تفرقه و جدايي حکومت ميکند، اگرچه طفل عملاً و در ظاهر امر از کانون خانوادگي طرد نشده، ولي باطناً از محبت پدر و مادر و يا هر دو محروم شده و درنتيجه از نظر روحي پژمرده و عبوس و بي حوصله ميگردد.
کودکان همانند نهال نورسي هستند که نياز به پرورش و نگهداري و مواظبت دارند، و اين امر جز به سرپرستي پدر و مادر ميسر نخواهد بود. بديهي است که اگر اطفال و نوجوانان در خانه رنگ آرامش و صميميت را نبينند، به ناچار آن را در جاي ديگري خارج از محيط منزل به دست ميآورند و چهبسا به دام شيطانصفتان و انسانهاي منحرف بيفتند و از راه راست منحرف گردند.
بنابراين نفاق، ناسازگاري، درگيري و مشاجره دائمي پدر و مادر و اطرافيان، آثار شومي در روح و روان کودک خواهد گذاشت و طفل به دليل مشکلات عصبي و رواني که دارد نه در تحصيل و نه در اشتغال موفق نخواهد شد، زيرا هميشه ذهن او درگير اينگونه نابسامانيهاي موجود در خانواده است و لذا دست به فرار ميزند.
روابط درون خانواده از چنان عمقي برخوردار است که قابل مقايسه با هيچ يک از گروههاي اجتماعي نيست. 127
پي ناتل مينويسد: “در علت شناسي بزهکاري خردسالان و نوجوانان خانواده ايفاگر نقش مستقيم و بسيار مهمي است. بزهکاري در اغلب موارد واکنش تعارضي است که در وضع خانوادگي پديد ميآيد، اما ماوراي اين نقش مستقيم، خانواده اصلي در تکوين شخصيت بزهکار و شکل دادن بدان دخالتي مؤثر دارد.”128
بند اول: رابطه والدين با فرزندان
اولين و مهمترين کنش خانواده تأمين ارزش محبت در ميان اعضاي خود و سپس اشاعه و ترويج اين ارزشها از راه ايجاد روابط محبت آميز و دوستيهاي ژرف در ميان افراد جامعه است. وظيفه خانواده به عنوان مرکز اصلي اخلاقي جامعه و روابط و پيوند دهنده آن، ناشي از خاصيت ايجاد وحدت انساني آن است.
وجود محبت والدين براي کودک امري ضروري براي رشد عاطفي و شکوفايي کودک است. همان طور که براي رشد جسماني، کودک به انواع و اقسام مواد غذاي و پروتئين احتياج دارد، به همان اندازه نيز براي رشد عاطفي خود و ورود به اجتماع احتياج به محبت و احساسات عاطفي دارد. کودکان بيش از غذاي خوب، لباس گرم، اسباببازي و هواي آزاد نيازمند آن هستند که مقبول والدين قرار گيرند و دوست داشته شوند و احساس کنند که به کسي تعلق دارند.
“کارن مورتاي” در مطالعات روانشناسي محور اصلي خود را محبت و برخورداري از آن را در سالهاي اوليه زندگي تأکيد ميکند، چنانچه کودک در سالهاي اوليه زندگي خويش، از برخورداري محبت محروم بماند، هسته اصلي و اساسي عصبيت و بيماريهاي رواني در وي تکوين مييابد که بعدها در بزرگسالي منشأ خيلي از درگيريهاي عاطفي و اضطراب عميق در فرد ميشود. 129
تحقيقات روان شناسان و متخصصين اطفال نشان ميدهد کمبود رابطه محبتآميز غالباً يکي از عوامل بسيار قوي است که اطفال و نوجوانان را بهسوي ارتکاب بزهکاري سوق ميدهد. گاهي ديده ميشود که بعضي از کودکان بر اثر بيتوجهي و بي مهري والدين خود راه دزدي و زورگويي و کتک زدن ديگران را در پيش ميگيرد تا موردتوجه قرار گيرد.
نوجواني که محبت کافي از پدر و مادر دريافت نکرده است براي انواع اختلالات رفتاري و انحرافات اخلاقي آمادگي بسيار دارد. محبتي که فرزندان در خانواده دريافت ميکنند، موجب آرامش رواني آنها ميشود و همين آرامش رواني، آنها را از تمايل به بسياري از لغزشهاي اخلاقي بازميدارد. دختر نوجواني که کمبود محبت دارد به هر کس که سر راه او قرار گيرد و به او اظهار محبت کند، علاقهمند ميشود. البته نوع محبت بسته به سن و سال فرزندان متفاوت است ولي در هر حال بايد دلهاي فرزندان را با فروغ محبت و نوازش والدين روشن کرد و نياز فطري آنها به محبت پدران از اين راه ارضا شود.
وقتي کودک براي اينکه موردتوجه ديگران قرار گيرد و دست به بزهکاري ميزند هيچگونه تنبيه و تهديدي هرچند سخت و شديد در رفع اين عادت ناشايست مؤثر نخواهد بود مگر اينکه پدر و مادر علت اصلي را يافته و طفل را موردتوجه و نوازش قرار دهند. ناگفته نماند که هميشه مشکلات عاطفي و رواني کودکان معلول کمبود محبت نيست، بلکه در موارد متعددي محبت افراطي و مراقبت بيش از حد والدين از کودک مشکلآفرين است. در اين خصوص حديثي از امام محمدباقر (ع) نقل شده است که ميفرمايند: “عن ابي جعفر عليهالسلام شر الآباء من دعاه آلبر إلي الإفراط” يعني بدترين والدين آنهايي هستند که در محبت ورزيدن به فرزندانشان از حد اعتدال گذشته و زيادهروي مينمايند. مراقبت شديد والدين ممکن است معلول عوامل زير باشد.
گاهي والدين فرزندان قلبي خود را از دست داده درنتيجه بيش از اندازه از فرزند فعلي خود مراقبت مينمايند. والديني که براي مدتها بچه دار نشده و اکنون صاحب فرزندي شدهاند فرزند جديد خود را زياد تحت مراقبت قرار ميدهند. 130
در مواقعي پدر و مادر نميتوانند پاسخ گوي نيازهاي عاطفي يکديگر باشند بر روي اين اصل، کودک را مرکز عواطف و احساسات خود قرار ميدهند. مثلاً خانمي که از محبت شوهر محروم است فرزند خود را جانشين شوهر ميکند و به او بيش از حد مهر ميورزد.
البته عکسالعملهاي کودکان در مراقبت شديد والدين به صورتهاي مختلف ظاهر ميشود. گاهي طفل حالت اطاعت و تسليم به خود ميگيرد و استقلال خود را از دست ميدهد و يا در مقابل آنها حالت طغيان و سرکشي ظاهر مينمايد. اين دسته از کودکان معمولاً نميتوانند با کودکان ديگر به سر برند و نازپرورده و زودرنج شده و تحمل سختيها و موانع روزگار براي آنها غير قابل تحمل است.
همبازي شدن و بازي کردن با کودکان و نوجوانان هميشه لذتبخش و شادي آفرين است. کودکان و نوجوانان از بازي و ورزش کردن با اعضاي خانواده نهايت لذت را ميبرند و درعينحال فرصت خوبي را براي بيان احساسات و عواطف خود پيدا ميکنند و به تدريج راه کنترل احساسات را فرا ميگيرند و به سمت و سوي اجتماعي شدن پيش ميروند. در اين فرايند کودک احساس ميکند که کارهاي او تا اين اندازه ارزنده است که والدينش با او همکاري ميکنند. وجود رابطه صميمانه باعث ميشود تا فرزندان رازهاي خود را قبل از هر کسي با والدين در ميان بگذارند و از راهنماييهاي آنان بهرهمند گردند. برخوردهاي امر آميز و امر و نهي لجاجت برانگيز و تحقير فرزندان همه و همه باعث عقدههاي رواني در اطفال و نوجوانان خواهد شد که اثرات جبرانناپذيري را خواهد داشت. پدر و مادر بايد با اطفال و نوجوانان خود از در صميميت و رفاقت و همفکري وارد شوند. گفتگو در زمينههاي گوناگون، بها دادن به رأي و نظر آنها به برقراري روابط صميمانه و بي تکلف با فرزندان کمک ميکند.
والدين در سراسر دوره نوجواني، تأثير مهمي در ياري کردن جوانان براي شناخت خويش و شکل دهي به زندگي آتي خود دارند. 131
تحقيق گلوک ها در زمينه روابط عاطفي پدر و مادر و کودکان و نوجوانان نشان داد که کودکان غير بزهکار در برابر کودکان بزهکار رابطه عاطفي مثبتي با پدر و مادر داشتهاند.
همچنين تحقيق آنان نشان ميداد که بي مهري و رفتار خصمانه پدر با کودک در بزهکاران در حدود سه برابر و روابط خصمانه با کودک بزهکار حدود 5 برابر کودکان غير بزهکار است. 132
محبت محبت ميآفريند. ارزش محبت موجب افزايش ميزان و توسعه حوزه آن ميگردد. در پايه ريزي شخصيت و چگونگي رشد عواطف اشخاص، هيچ عامل اجتماعي به پاي محيط کوچک خانواده نميرسد. تار و پود حيات رواني اشخاص را در کانون خانواده به هم ميتنند.
والدين با عشق و محبت خود در تکوين شخصيت سالم و توانا و باتقوا و سازنده و مؤثر و مفيد و مورد احترام فرزندان خود نقشي انکارناپذير دارند. خانواده با تشکيل ارکان و مباني اوليه شخصيت در تأمين انواع ارزشهاي اجتماعي، چون قدرت، دانش، ثروت، تقوي، احترام و… مؤثر است.
در تربيت و رفتار و شخصيت کودک، ضمن رشد هماهنگ تمام نيروهاي انساني او بهسوي کمال و دستيابي وي به آرمانهاي تأييدشده انساني، عقايد رايج و مستحسن در جامعه انعکاس مييابد و اين عقايد به علت وضع طبقاتي و مقام و موقعيت فرد تعديل پيدا ميکند.
بند دوم: تبعيض در خانواده
در بعضي از خانوادهها ميان فرزند دختر و پسر
