
همزمان ولي نيمهوقت يا پاره وقت شاغلاند.
3- زن و مرد متناوب شاغلاند يعني نصف روز زن و نصف ديگر روز مرد.
4- مرد شغل آزاد دارد و از نظر زماني شغل او انعطافپذير است، اما زن شغل اداري و انعطافپذير نيست.
5- مرد فقط شبها شاغل است و زن روزها يا بالعکس.
تحقيقات نشان داده است که در بسياري از موارد مادران غير شاغل بهتر ميتوانند به نيازهاي عاطفي، اجتماعي و شخصيت فرزندان خود پاسخ دهند و در حين رسيدگي با وي تعامل رفتاري و عاطفي برقرار کرده و او را از عواطف محبتآميز خود بهرهمند گرداند. 87
مادري که با فراغت کامل در انجام دادن وظيفه خانهداري و مادري موفق باشد و محيط خانه را امنيت و آرامش خاطر خود و فرزندان و همسرش قرار دهد، بهتر ميتواند بين خود و ساير اعضاي خانواده روابط عاطفي و انساني ايجاد کند و از اين طريق، الگوهاي صحيح و مناسب را به فرزندان منتقل سازد. به عکس مادراني که در خارج از منزل به انجام کار مشغولاند، به دليل خستگي يا حالتي کسل و بي حال به خانه بر ميگردند، نميتوانند بهطور صحيح به وظايف خود در خانه عمل کنند. در چنين مواردي نه پدر و نه مادر به دليل خستگي ناشي از کار نميتوانند ارتباط لازم را با فرزندان برقرار سازند مشکلات عاطفي و رواني در کودکان ايجاد ميکند. چهبسا اين کمبودها در آينده ابعاد مختلف زندگي آنان را مختل ميسازد.88
تحقيقات انجام شده در اشتغال زوجين بهصورت تمام وقت نشان ميدهد که اين صورت از اشتغال مضرترين صورت اشتغال زوجين است، زيرا بيشترين آسيب به خانواده بهخصوص فرزندان وارد ميشود اگر زن و مرد بهصورت تمام وقت هر دو شاغل باشند.
کمترين ارتباط عاطفي بين فرزندان و والدين قرار ميگيرد حتي زوجين حوصله تعامل با يکديگر را هم ندارند و بيشتر براي استراحت به منزل ميآيند. والدين گاهي اوقات به جاي ابراز محبت به فرزند آنکه ساعات زيادي در انتظار بودهاند، با پرخاشگري و خشونت با آنها برخورد ميکنند. در اين خصوص کودکان در ابعاد گوناگون آسيبهاي جدي ميبينند. 89
بنابراين اشتغال تمام وقت زوجين، بهويژه مادر، براي فرزندان بسيار مخاطره آميز خواهد بود و تحقيقاتي که اخيراً توسط محققان در اين زمينه انجام گرفته مؤيد اين مدعاست. در اينجا فقط به نتايج يکي از تحقيقات انجام شده اشاره ميکنيم. در دانشگاه کون کورديا در مونترال، گروهي از محققان، مطالعهاي کامل و جامع درباره تأثير اشتغال مادر در کودکاني که در سه سطح سني 4 و 10 و 15 ساله بودند به اجرا درآوردند. اين تحقيق روي تعداد زيادي از پسرها و دخترها انجام گرفت. براي هر گروه سني مفاهيم نقش جنس، سازگاري اجتماعي و عملکرد شناختي مورد اندازهگيري قرار گرفت. نتايج اين تحقيقات نشان داد که از نظر سازگاري کودکان 10 ساله نمره پايينتري نسبت به کودکان پيش دبستاني از مادران غير شاغل آوردند. البته از ساير جنبهها تفاوت چشمگيري بين فرزندان مادران شاغل و غير شاغل ديده شد. 90
اشتغال زوجين بهصورت نيمهوقت اما هم زمان، گرچه اين سرعت از اشتغال زوجين آسيب کمتري براي خانواده و فرزندان دارد، اما عدم حضور زوجين بهطور هم زمان باعث ميشود برخي از نيازهاي ضروري کودکان، بهخصوص خردسالان که به شدت به حضور مادر نيازمند هستند تأمين نشود و کودکان براي ساعاتي از حضور مادر محروم بمانند. مهد کودک نيز نميتواند اين خلأ را پر کند، زيرا افراد شاغل در آن مراکز بر اساس وظيفه شغلي اين کار را انجام ميدهند و هرگز نميتوانند رابطه عاطفي لازم را با کودک برقرار کنند. کمترين ضرري که ممکن است به کودکان وارد شود، اين است که احساس اعتماد در آنها به خوبي شکل نميگيرد.
اشتغال زوجين هرچند بهصورت نيمهوقت باشد ممکن است باعث شود والدين نتوانند نيازهاي کودک را به موقع و به شيوه ثابتي تأمين کنند. اين مسئله موجب ميشود که کودک دنياي خود را بهخوبي نشناسد و نتواند با آن تعامل برقرار کند. همين عدم تعامل مشکلاتي را بهصورت دائمي و در فرآيند رشد کودک ايجاد ميکند.
اشتغال زوجين بهصورت غير هم زمان، در اين قسم از اشتغال زوجين به شرط اينکه بين آنان توافق و همکاري باشد. يعني مرد ساعاتي که همسرش در خانه حضور ندارد جاي خالي او را پر کند و بتواند رابطه عاطفي فعال با کودکان برقرار کند و در انجام کارهاي خانه نيز مشارکت فعال داشته باشد. پيامدهاي منفي عدم حضور مادر به حداقل ميرسد. البته در همين صورت نيز، احتمالاً فرزندان دختر که فاقد الگوي مناسب براي همانندسازي هستند دچار تعارض در نقش پذيري متناسب با جنسيت خواهند شد.
شغل آزاد و اداري زوجين، اگر زن و مرد بهگونهاي باشد که يکي از آنها داراي شغل آزاد با ميزان ساعات کار انعطافپذير باشد. در اين صورت اگر زوجين در انجام مسئوليتهاي پدر و مادري با يکديگر همکاري کنند و در ساير ابعاد زندگي هم تفاهم داشته باشند ميتوانند از بروز برخي از آسيبهاي احتمالي ناشي از اشتغال جلوگيري کنند و يا آنکه آن را به حداقل برسانند چون در اين مورد هر يک از والدين نيمي از روز را در کنار فرزندان هستند و علاوه بر نظارت بر آنان ميتوانند نيازهاي آنان را در صورت امکان رفع نمايند.
از تحقيقات انجام شده بر ميآيد کودکاني که مادران شاغل دارند، از والدين خود الگوهاي تثبيتشده و رايج کمتري دريافت ميکنند و به کار ميبندند و از اينکه مادر وقت بسيار کمي را با آنان ميگذراند شکايت دارند. 91
اشتغال والدين در شب، زوجيني که بهطور متناوب شبها شاغلاند يعني يک هفته مرد و يک هفته همسر او، در اين صورت نيز اگر بين زن و مرد سازگاري و همکاري در منزل وجود داشته باشد، برخي از آثار سوء اشتغال کاهش خواهد يافت، ولي درعينحال عدم حضور والدين در شبها ميتواند بخصوص در دختران که نياز مبرم به مادر دارند، انواع مشکلات رواني و عاطفي از قبيل اختلال در خواب و ترسهاي مرضي را در پي داشته باشد.
سخن آخر اينکه اگرچه اشتغال زوجين فوايدي مانند بهبود وضعيت اقتصادي و مسکن و بهداشت و نيازهاي مادي خانواده و رفاه کودکان را در پي خواهد داشت، ولي درعينحال عدم حضور يکي از والدين ميتواند اثرات سوء در رفتار و نيازهاي روحي و رواني اطفال و نوجوانان داشته باشد.
گفتار دوم: سطح تحصيلات والدين
ميزان تحصيلات از شاخههاي مهم در طبقه اجتماعي افراد است، سطح تحصيلات والدين نقش اساسي در کاهش و يا افزايش ميزان بزهکاري اطفال و نوجوانان دارد. بهعبارتديگر شرايط و زمينههاي بزه و بزهکاري را ميتواند کاهش و يا افزايش دهد. خانوادههاي با تحصيلات بالا در صورت بروز بزه از سوي فرزندانشان با توجه به سطح و ميزان آگاهي که دارند آن را تجزيه و تحليل کنند و بهترين راه را براي مقابله با آن انتخاب نمايند. 92
بديهي است کساني که محروم از تحصيلات بوده و بينش صحيح نسبت به جامعه و تربيت و اخلاقيات و… نداشته باشند امکان برخورد صحيح و انعطافپذيري لازم را در زمان لازم براي مقابله با اعمال انحرافي و خلاف قانون فرزندان ندارند.
اگر خانواده نسبت به چگونگي نيازمنديها و استعداد و عواطف فرزند خود جاهل باشد، لطمه بزرگ و خسارت جبرانناپذيري متوجه شخصيت و سلامت رواني فرزند خود مينمايند. مقصود از تحصيل و باسواد بودن والدين، تنها خواندن و نوشتن نيست بلکه پايين بودن سطح فرهنگ و عدم آگاهي نسبت به مسائل پرورش، روحي و رواني و مسائل علمي نيز ميتواند زمينهساز انحراف اطفال و نوجوانان و درنهايت بزهکاري آنان گردد. 93
فقر فرهنگي و محدوديتها و تبعيضهاي ناشي از فقر فرهنگي موجب سوق يافتن جوانان بهسوي انحرافات اجتماعي است. از عوامل مهم پيدايش بزهکاري، سطح و طبقه اجتماعي و فرهنگي خانواده است.
چنانکه سطح تحصيلات (بيسوادي يا کمسوادي اعضاي خانواده) سطح پايين و نازل منزلت اجتماعي خانواده، نه آگاهي اعضاي خانواده بهويژه والدين از مسائل تربيتي، اخلاقي و آموزههاي مذهبي، عدم همخواني خانواده با هنجارهاي رسمي و حتي غيررسمي جامعه، هنجارشکني اعضاي خانواده و اشتهار به اين مسائل ديگري ازايندست مؤلفههايي هستند که در قالب فقر فرهنگي خانواده در ايجاد شوکهاي رواني به فرزندان نوجوان و جوان مؤثر است و انگيزه ارتکاب انواع جرائم آنان را دوچندان ميکند. 94
گفتار سوم: ميزان درآمد خانواده
بيکاري در ابعاد گسترده و کاهش ميزان برنامههاي اجتماعي براي کمک به فقرا و شدت نياز مالي باعث افزايش بزهکاري شده است.
تحقيقات اخير نشان داده است که محدوديتهاي مالي زمان بيشتر به ارتکاب جرم و بزه ميانجامد که همراه با توزيع نابرابر اجتماعي باشد.
اگر کودک و نوجوان احساس کند که نيازهاي مادي و معنوياش به ميزان ديگر کودکان و نوجوانان برآورده نميشود، نوعي سرکشي و ستيزهجويي در او به وجود خواهد آمد. همه کودکان بايد از تغذيه، پوشاک و تفريحات مناسب برخوردار باشند. کودک و نوجوان ديگر نبايد براي تهيه لباس و خوراک خود به هر کاري در جامعه دست بزند يا خود را هدف نامشروع ديگران قرار دهد و استثمار شود. اگرچه بنا بر قوانين و مقررات فعلي جامعه اسلامي، کودکان و نوجوانان تحت توجه و سرپرستي والدين خود بوده و حتي به هنگام اختلافات والدين و يا جواني آنان از يکديگر طبق قانون تکليف، سرپرستي و هزينه زندگي کودکان از طرف دادگاه معين خواهد شد، ولي به هر حال بدون کمک و مساعدت مالي و معنوي دولت، بعضي از خانوادهها نميتوانند براي فرزندان خود زندگي مناسبي را فراهم سازند.
امروزه اکثر کودکان در فضاي تنگ آپارتمانها اسير شده و جاي ورزش و تفريح آنان در محوطه اتاقها، کوچهها و يا خيابانهاست. پارکهاي فعلي شهر ما هم براي ورزش يا گردش آنان کافي نيست و امکان استفاده از اين قبيل وسايل نيز يکسان و برابر نيست که جا دارد مسئولين امکانات لازم را در جهت رفع اين خلأ به وجود آورند.
بيکاري، تنهايي، نداشتن تحرک و فعاليت، نداشتن سرگرميهايي که موردتوجه و علاقه اطفال و نوجوانان است، از عوامل ايجاد انحراف و بزهکاري است.
“آلبرت کوهن” در کتاب پسران بزهکار: فرهنگ دار و دستههاي نوجوانان بزهکار، الگويي را ارائه ميدهد که شالودهاش را مفهوم ساختي “فشار” ميداند.95 “جري” اين الگو را به کجروي پايگاه اجتماعي و تفاوت طبقات اجتماعي نسبت ميدهد. منشأ آن را در دسترسناپذير بودن اهداف موردقبول جامعه ميجويد و درنهايت آن را اعتراضي ناشي از نوميدي و حرمان طبقات محروم و کمدرآمد ميداند که، در عمل شکل ويرانگري و انکار جلوهگر ميشود. کوهن در اين خصوص تأکيد ميکند که نوجوانان و جوانان طبقات فرودست با توسل به جرمهاي ويرانگر در واقع در برابر طبقه متوسط است.
برخي از نظريههاي جامعهشناسي انحرافات نظير بوم شناختي (شاو و مک کي، 1942) و نظريه فشار (موتن، 1938) با استناد به آمارهاي رسمي انحرافات اجتماعي، پايگاه اقتصادي، اجتماعي خانواده را از متغيرهاي مربوط به بزهکاري دانستهاند. صاحبنظران اين نظريهها بر اين باورند که احساس محروميت جوانان در خانوادههاي با پايگاه اقتصادي، اجتماعي پايين، نبود شرايط مناسب زندگي و ارضاي نامناسب نيازهاي جوانان، آنان را به سمت رفتار بزهکارانه سوق ميدهد. اين نظريهها موقعيت شغلي سطح تحصيلي و درآمد والدين را به عنوان شاخصههاي عمده پايگاه اقتصادي، اجتماعي خانواده در نظر گرفته و تأثير اين شاخصها را به رفتار بزهکارانه جوانان نشان دادهاند.
اين نظريهها همچنين به ناتواني والدين از ارائه پاداشهاي مناسب به رفتارهاي بهنجار اشاره ميکند. عدم ارضاي نيازهاي جوانان و به تأخير انداختن کاميابيهاي آنان در خانوادههايي که فقر اقتصادي و اجتماعي دارند، توجيهي است براي جواناني که تنها به ارضاي تمايلات و آرزوهاي کوتاه مدت خود را از طريق رفتار بزهکارانه عمل ميکنند.
فقر و تنگدستي به پدر و مادر که گرداننده امور خانواده و رهبران و مديران اعضاي آن هستند اثر ميگذارند. چون پدر نميتواند مخارج زندگي را تأمين کند دائماً آشفته و نگران و نسبت به زندگي بدبين و بدرفتار است. وقتي منابع درآمد براي خانواده محدود
