
گرفتن خلافت، کناره گیری کرد؛ در چنین حالی، معاویه بر حکومت چیره شد و دربرابر شوری و جماعت مسلمانان، از جمله انصار و مهاجران، استبداد وخودکامگی را پیشه ساخت و این در سالی بود که آن را «عام الجماعة» خواندند، در حالی که عام الجماعه نبود؛ بلکه سال جدایی وزورگویی بود و سالی بود که امامت به سلطنت کسری ها، و خلافت به پادشاهی قیصرهای روم بدل شد. تا مدتی گناهان از نوعی بود که ذکر شد تا آن که آشکارا حکم رسول الله را در مورد «ولد الفراش و مایجب للعاهر»303 رد کرد، وبا این کار از حکم فجار خارج شد و در حکم کفار درآمد و این نخستین کفر در اسلام بود.
بعد از این، کارهایی که از پسرش یزید سرزد، از قبیل لشکرکشی به مکه و سنگباران کعبه و قتل عام مردم مدینه و کشتن حسین و بیشتر اصحاب او، که چراغ هایی در تاریکی ها وستون هایی برای اسلام بودند. فرض کن آنچه درباره یزید روایت کرده اند، از جمله به زبان آوردن اشعاری که تکلم به آنها، شرک و تمثل به آنها کفر است304، یک امر ساختگی و غیرواقعی میباشد؛ اما چه میتوان گفت دربارۀ کوبیدن چوب، میان دندان های حسین و سوار کردن دختران پیغمبر و سلم بر روی جهازهای305 برهنۀ شتران چموش؟ و چه میگویید درباره این سخن عبیدالله بن زیاد که به برادران و یاران خود گفت: بگذارید من اورا (علی بن الحسین را) بکشم که او باقیمانده این نسل است، تا این فتنه را ریشه کن کنم و این درد را بمیرانم و این ماده را قطع کنم.
روزگار سپری شد تا آن زمان که عبدالملک مروان و پسرش ولید و عاملشان حجاج بن یوسف روی کار آمدند. باز هم کعبه را ویران ساختند و قبله واسط را تغییر دادند306 نماز جمعه را تا نزدیک غروب به تأخیر انداختند؛اگر کسی میگفت: از خدا بترسید، چرا نماز جمعه را از وقتش به عقب بردید؟ آشکارا او را میکشتند. پیش از روی کار آمدن عبدالملک و حجاج، بعضی از مردمان صالح، پاره ای از زورگویان و ستمگران را موعظه میکردند و آنها را از عاقبت کارشان میترسانیدند؛ لیکن چون این دو تن آمدند، نهی از منکر را منع کردند و هر کس که به این وظیفه دینی میپرداخت، به کیفر میرسانیدند و میکشتند و دیگر کسی یارای این که آنها را از منکرات نهی کند نداشت. اگر کسی به آنها میگفت: از خدا بترسید، جز به این امر راضی نمی شدند که مغز سر او را بر روی سینه اش بپاشند و او را در برابر خانواده اش به دار بیاویزند.
از کارهای دیگر آنها که نشانه تمردشان در برابر خدای عزوجل و استخفاف به دین میباشد، این است که عمال آنها در روزهای جمعه درروی منبر میخوردند و میآشامیدند.307
ابن ابی الحدید به نقل از کتاب افتراق بنی هاشم و عبدشمس، نوشتۀ ابوالحسین محمد بن علی بن نصر، معروف به ابن روبه دباس، مطلبی ذکر کرده که کوتاه شده ای از آن، در این جا آورده میشود:
بنی أمیه در هنگام حکمرانی خود، یکی از خطبه های نماز عید یا جمعه را در حال نشسته و دیگری را ایستاده ایراد میکردند. نخستین کسی که نشسته خطبه خواند، معاویه بود. عمال بنی امیه از کسانی از اهل ذمه که اسلام آورده بودند، جزیه میگرفتند و میگفتند: اینان برای فراز از جزیه، اسلام آورده اند. آنها بابت اسب، صدقه میگرفتند و چه بسا وارد سرای کسی میشدند که اسبش مرده یا آن را فروخته بود، چون نظرشان به اسطبل اسب میافتاد، میگفتند: در این جا اسبی بوده است، صدقِۀ (ظ- نوعی عوارض) آن را بیاورید. خطبه را به حدی طول میدادند که وقت نماز جمعه به تأخیر میافتاد و از وقت عصر میگذشت و نزدیک میشد آفتاب زرد شود.
آنها کسی را که دینی بر عهده داشت و زمان پرداخت آن رسیده (و نپرداخته) بود، به بردگی میگرفتند؛ از جمله ابوعمیر بن معن کاتب را که مرد آزادی بود، در مقابل دینی که بر ذمه داشت، فروختند.308
ولید بن یزید در اوقاتی که مست نبود(و به ندرت چنین چیزی پیش میآمد) به طرف دیگری غیر از قبله نماز میگزارد، چون به او اعتراض میکردند، پاسخ میداد:(أینما تولوا فثم وجه الله).309
حجاج در ضمن خطبه ای که در کوفه ایراد کرد، دربارۀ کسانی که قبر مطهر پیغمبر را در مدینه زیارت میکنند، گفت: تباهی به آنان باد! که به دور مشتی چوب و استخوان پوسیده (نعوذ بالله) طواف میکنند؛ چرا به دور قصر امیرالمؤمنین عبدالملک طواف نمی کنند؟اینها نمی دانند که خلیفه انسان از فرستادۀ اوبهتر است؟
همچنین حجاج، مردی از اهل شام را به نام «ثعلبه» عامل مدینه قرار داد، وی در بالای منبر مینشست و در همان حال، مغز گوسفند را بیرون میآورد و میخورد و بر روی آن خرما میخورد.
بنی أمیه به همان گونه که بر گردن اسب، داغ مینهند، به گردن مسلمانان مهر میزدند تا نشانۀ بردگی ایشان بوده باشد؛ و نیز به نشانه بردگی، در دست مسلمانان، همان نقشی را میزدند که به دست بردگان رومی و حبشی میزدند310.
بلاذری گوید: حجاج بعد از کشتن عبدالله زبیر وارد مدینه شد؛ یک ماه یا دو ماه در آن جا ماند؛ در این مدت با مردم مدینه بدرفتاری کرد و درباره آنان، خفت روا داشت و به ایشان میگفت: شما کشندگان امیرالمؤمنین عثمان هستید، آنگاه دست جابر بن عبدالله (انصاری) و گروهی دیگر را، به همان گونه که دست اهل ذمه را مهر میزنند، با سرب مهر زد.311
همچنین مسلم بن عقبه (همان کسی که از طرف یزید بن معاویه، مردم مدینه را قتل عام کرد) چون وارد مدینه شد (بعد از شکست مردم مدینه و قتل عام آنان) مردم را دعوت کرد بیعت کنند بر این که بردگان یزید بوده باشند و او با خانواده و خو ن و مالشان، هر چه میخواهد بکند.312
از این شنیع تر این که، عبدالملک مروان در سال 83 هـ به حجاج دستور داد، مردم را برای بیعت دعوت کند، هر کس به کافر بودن خود اقرار کرد، وی را رها سازد و (اگر نکرد به قتل رساند). حجاج مردی به نام عمران بن عصام وضیعی را خواست و به او گفت: آیا به کفر خود شهادت میدهی؟ او در پاسخ گفت: از آن هنگام که به خدا ایمان آورده ام، به او کافر نشده ام. حجاج او را به قتل رسانید.313
اتهام ونسبت های دروغین وبکار بردن الفاظ زشت علیه دیگران به ویژه شیعه، نیز یکی از روشهای وهابیون است تا از این طریق وجهه دیگران را درعالم مخدوش وتصویری بدی از آنها در جهان ترسیم کنند که این وسیله را از آغاز پیدایش شان تا کنون مورد استفا ده قرار داده اند، دیگران به ویژه شیعه را گاهی کافر ومشرک، گاهی مرتد و بت پرست و بدتر از آن مینامند .به عنوان شاهد علامه به نقل از رساله تطهیر الاعتقاد عن ادران الالحاد نوشته محمد بن اسماعیل یمنی صنعانی (معاصر محمدبن عبدالوهاب) می گوید:« هرگاه سؤال شود که قبوریون گویند: ما مشرک نیستیم و برای خدا شریک قرار نداده ایم و پناهندگی بر قبر اولیاء و انبیاء شرک نیست؟ »در پاسخ میگوییم:« آنان به زبانی سخن میگویند که در دلشان نیست اینان معنی شرک را نفهمیده اند چون تعظیم اولیاء و کشتن قربانی برای آنها و امثال آن همگی شرک است و این سخن شان فائده ای به آنها ندارد چون عمل شان سخن شان را تکذیب میکند». وی با مطرح کردن بحث جهل به شرک ادامه میدهد: « فقها در باب ارتداد گفته اند: اگر شخصی سخنی کفر آمیز بر زبان براند اگر چه معنای آنرا قصد نکند، کافر میشود و این هم خود دلیل آن است که آنها ماهیت اسلام و توحید را درک نکرده اند، پس کافرند ؛ آنهم کافر اصلی نه مرتد. و کسی که شب و روز و آشکارا و پنهان و از روی ترس و طمع خدا را میخواند مع ذلک سپس دیگری را نیز میخواند، در پرستش خدا دچار شرک شده است» 314
وهابیت در کتابی به نام الشیعة و التقریب که چند سال جلوتر در عربستان سعودی نوشته شده، مؤلف آن مبانی وحدت و تقریب را مطرح میکند و در پایان میگوید: ما باید با مسلمانها وحدت داشته باشیم ولی شیعه را مسلمان نمی دانیم ! اولین شرط تقریب با شیعیان این است که ثابت کنند که مسلمان هستند ! شخصیت شماره دو علمی عربستان با فتوایی رسماً اعلام گرد که شیعیان به چند دلیل کافر است:اول این که اینها قرآن را تحریف شده میدانند، دوم این که صحابه و سنت پیامبر را قبول ندارند، سوم به اهل بیت متوسل میشوند، بنابر این شیعیان عضو امت اسلامی نیستند. در عربستان یک هیئت عالی وجود دارد که در راس آن مفتی اعظم عربستان است و ازین هیئت بطور رسمی اعلام کرده که امکان تقریب با شیعه وجود ندارد همان گونه که تقریب با یهود و نصارا برای ما امکان پذیر نیست بر همین اساس است که عبدالمالک ریگی در ایران شاخه نظامی وهابیت را ایجاد کرده و جنگ مسلحانه با نظام جمهوری اسلامی به عنوان مظهر حکومت شیعی و کشتن شیعیان را واجب و وسیله رسیدن به بهشت اعلام میکند .زر قاوی – رهبر وقت شاخه نظامی وهابیت در عراق – دو ماه قبل از هلاکت، رسماً اعلام کرد که دشمن واقعی ما امروز امریکا و اسرائیل نیستند بلکه شیعیان هستند . در جنگ سی و سه روزه حزب الله لبنان با صهیونیسم، سه تن از رهبران فکری و دینی وهابیت فتوا دادند که هرگونه مساعدت به حزب الله حرام است چرا که اینها در حقیقت جسم شیطان هستند ! حتی دعا کردن برای پیروزی حزب الله را گناه کبیره دانستند.315عباس جعفری در فصلنامه پویا به نقل از علمای اهل تسنن میگوید: محمد بن عبدالوهاب اگر میخواست کسی را وهابی کند، میگفت باید چند شهادتین را جاری کنی، اگر این شهادت ها را به زبان میآورد، او را مسلمان تلقی میکرد وگرنه گردنش را میزد ! میگفت باید شهادت بدهی که
1- کافر بودی وبا ورود به این مذهب مسلمان شدی ؛
2- پدر ومادرت در حال کفر از دنیا رفته ان وحق استغفار برای آنها را نداری ؛
3- تمام علمای اسلامی به حال کفر از دنیا رفته اند و حق طلب مغفرت به آنها را نداری316 گاهی یک سری عقاید و افعال مضحک وبی اساس را به شیعه نسبت مید هند که هیچ احمقی این کار ها را انجام نخوا هد داد واز این رو میخواهند چهره شیعه را در دنیا مخدوش ومنفور جلوه داده و عقاید خویش را در جهان تبلیغ نمایند که برخی از ان ها به عنوان نمونه ذیلا ذکر میشود: شیعه اجازه میدهد که در اطراف مرقدهای امامان شان طواف کنند و بجای خانه خدا به حج شاهد مشرفه بروند و شیعه ها قربانی ها و نذورات خود را به پیغمبر و امامان خویش تقدیم میدارد . شیعه ها قبور پیغمبر و ائمه خویش را مسجد میدانند و آنها را پرستش میکنند همچون کعبه روبروی آنها به نماز میایستند.317 یکی از اتهامات معروف شان این است که درمیان عامه شان از دیر زمان این باور را رائج کرده اند که تمام شیعیان هنگامی که مراسم حج را به جا میآورند هدفی پنهانی را در سر میپرورانند و آن آلوده کردن کعبه مقدس با مدفوع انسانی است، در واقع چنین ادعا میشود که دست کم یک شیعه در چند دهه پیش به این جرم اعدام شده است318 جعفر مرادی در فصلنامه فرهنگ پویا آورده است:قفاری یکی از اساتید دانشگاه های مدینه، در کتاب « اصول مذهب الشیعة الامامیة » آورده است: امام خمینی اسمش رادر اذان نماز ها داخل کرده است و حتی از اسم پیغمبر اکرم هم پیش انداخته است. پس اذان نماز در ایران بعد از این که (امام)خمینی به قدرت رسید در تمام استان ها وشهر های شان این گونه است: الله اکبر الله اکبر خمینی رهبر اشهد ان محمد رسول الله319
2- تحریف دین
وقتی بنی امیه سرکار آمدند، کسانی را که مطرود پیامبر بودند، به ریاست و حکومت رساندند؛ مثل حکم بن عاص و مروان بن حکم که حتی اولی و دومی هم حاضر نشدند این ها را سر کار بیاورند، چون از اقوام بنی امیه بودند. کسانی مثل ولیدبن عتبه را والی کوفه قرار دادند که در حالت مستی وارد محراب نماز شد و نماز صبح را چهار رکعت خواند. به او گفتند: نماز صبح را چهار رکعت خواندی! گفت: اگر بخواهید، باز هم برایتان میخوانم. وقتی هم با فشار مردم کوفه عزلش کردند، برای تظاهر آمد محراب و منبر را آب کشید. ولید بن عتبه کسی بود که آیه قرآن برای او نازل شده است: «یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ جاءَکمْ فاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَینُوا أَنْ تُصیبُوا قَوْماً بِجَهالَةٍ فَتُصْبِحُوا عَلى ما فَعَلْتُمْ نادِمینَ» 320حضرت علی این گونه تعبیر میآورد: این ها مال الله را
