
برخي از موارد جوان به کار برده شده است. از ميان اين عناوين فرد جوان در اسناد مذکور تعريف نشده، ولي مفهوم طفل و نوجوان بهطور کامل تبيين گرديده است.
هرچند که در تعريف فرد نوجوان به اين مورد اشاره شده که نوجوان اعم است از کودک و جوان، ممکن است منظور نويسندگان اين قواعد از به کار بردن لفظ جوان، اطفال بزرگسال باشد، زيرا بهطورکلي ميتوانيم اطفال را به دو دسته کمسال و بزرگسال تقسيم کنيم، که به هر حال طفل بزرگسال ميتواند دربرگيرنده نوجوان و جوان نيز باشد.
بايد خاطر نشان کرد که حدود و ثغور سن طفل، با در نظر گرفتن نظامهاي حقوقي خاص تعيين ميگردد. اين مورد به صراحت در اسناد سازمان ملل متحد، بهويژه ماده 1 معاهده حقوق کودک نيز ذکر گرديده و بدين ترتيب احترام به نظامهاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و حقوقي کشورهاي عضو کاملاً رعايت شده است. اين امر موجب ميشود که در تعريف نوجوان بهطور کامل تنوع سني وسيعي از 7 تا 18 سال يا بالاتر پيش آيد. چنين تنوعي به لحاظ وجود نظامهاي مختلف قضايي ملي، اجتناب ناپذير به نظر ميرسد و از تأثير اين مقررات مربوط به اطفال بزهکار نميکاهد. 30
اين اختيار در تعيين سن کودکان اگرچه به منظور اعتبار بخشيدن به حقوق داخلي کشورهاست، اما آزادي عمل در تقليل سن کودکان و با تعيين معيار سني مسئوليت کيفري بدون هيچگونه محدوديتي ميتواند موجب ناديده گرفتن حقوق اطفال گردد.
مهمترين اسنادي که بعد از جنگ جهاني دوم به حقوق کودکان و نوجوانان توجه داشته و در خلال آنها فکر جلوگيري از تجاوز به حقوق، حفظ و حمايت کلي از حقوق آنها و پيشگيري از ارتکاب جرم يا تکرار جرم و اصلاح و تربيت اطفال و نوجوانان به وضوح پيداست عبارتاند از:
* اعلاميه جهاني حقوق بشر (1948)
* اعلاميه حقوق کودک (1959)
* کنوانسيون حقوق مدني و سياسي (1966)
* پيمان بينالمللي حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي (1966)
* کنوانسيون سازمان بينالمللي کار (1973)
* حداقل مقررات استاندارد سازمان ملل متحد براي دادرسي ويژه نوجوانان (مقررات پکن 1985)
* پيماننامه حقوق کودک (1989)
* رهنمودهاي سازمان ملل متحد براي پيشگيري از بزهکاري اطفال و نوجوانان (رهنمودهاي رياض 1990)
* مقررات سازمان ملل متحد براي حمايت از نوجوانان محروم از آزادي (1990)
مبحث سوم: خانواده
خانواده عبارت است از يک واحد اجتماعي که از ازدواج زن و مردي به وجود ميآيد و فرزندان آنها کاملکننده آن خواهند بود. 31
خانواده از مهمترين ارکان رشد و پرورش اطفال و نوجوانان در همه زمينههاست. پدران و مادران دنياي کودکاناند و طفل بخش اعظم آموختهها و مکتسبات خود را از آنان دارد. آموزشهاي مستقيم و غيرمستقيم والدين، القائات، امر و نهيها، رفتارهاي آنان همه و همه در کودک مؤثرند.
گفتار اول: مفهوم خانواده
خانواده عبارت است از نخستين سلول و واحد زندگي اجتماعي و اساسيترين نهاد جامعه است مرکب از يک يا چند زن که با يک يا چند مرد زندگي ميکنند و ممکن است کودکاني هم داشته باشند. روابط جنسي معيني که مورد قبول جامعه است و حقوق و تکاليف افراد نسبت به يکديگر از ويژگيهاي خانواده است. 32
“جرج مرداک” انسانشناس، تعريفي جهاني از خانواده را بر اساس تحليل خودش از 500 جامعه ارائه کرد. او عنوان کرد که خانواده: يک گروه اجتماعي است که بهوسيله اقامت مشترک، همکاري اقتصادي و توليدمثل مشخص شده است. آن شامل بزرگسالاني از هر دو جنس که حداقل دو نفر از آنان رابطه جنسي مورد تأييد به لحاظ اجتماعي با يکديگر دارند و داراي يک يا چند فرزند خودشان يا فرزندخوانده هستند و بزرگسالاني هم به لحاظ جسمي بدون ازدواج رسمي با هم ارتباط دارند ميشود.33
مطالعات فرا فرهنگي در مورد ترتيبها و روابط خانوادگي نشانگر گوناگوني فراوان نقشها و عملکردهاي اعضاي خانواده است و تجزيه و تحليل تاريخي فرهنگ خودمان نيز به همين شکل، نشانگر وجود تفاوتهايي کاملاً آشکار است.
اکنون ديگر چندان اثري از خانوادههاي بسيار بزرگ و گسترده باقي نمانده و در فرهنگ ما اغلب خانوادهها بهطور منفرد و جداگانه به حيات خويش ادامه ميدهند و حتي شبکههاي محلي بستگان و آشنايان نيز به تدريج بر اثر الگوهاي تازه مسکن، نياز به تحرک شغلي و غيره، درهم فرو ريخته است. همراه با مهار گسترده مواليد از اواسط قرن بيستم، شاهد کاهش سريع اندازه واحدهاي خانوادگي بودهايم و الگوهاي تغيير يافته طلاق و ازدواج مجدد نيز، توجه همگان را به نيازها و الگوهاي متفاوت دخيل در خانوادههاي داراي ترکيب تازه معطوف کرده است.
الگوهاي آموزشي و انتظارات شغلي در حال تغيير و ضرورتهاي اقتصادي، تعداد فزايندهاي از زنان را به محل کار آورده که پيامدهاي مهمي را براي درآمد و الگوهاي هزينه خانواده و نقش فرزندان در پي داشته است. 34
بند اول: خانواده از ديدگاه جامعهشناسان
خانواده از آغاز تاريخ بشر به اشکال مختلف و عناوين زير نمودار شده است:
1- خانواده هستهاي شامل زن، شوهر و فرزندان آنها
2- خانواده گسترده شامل خانواده هستهاي و ساير بستگان سببي و نسبي
3- خانواده به اعتبار تعداد همسر، تکهمسري، چندهمسري، و گروهي
4- خانواده به اعتبار مالکيت (پيوسته يا اشتراکي، گسسته يا مالکيت اختصاصي)
5- خانواده از لحاظ قدرت (پدرسالاري، مادر سالاري، تساوي زوجين) 35
هرچند تمامي جامعهشناسان و انديشمندان به اهميت خانواده در حيات اجتماعي تأکيد دارند، ليک اين مفهوم هنوز هم يکي از ابهامبرانگيزترين مفاهيم اين علم است. 36
لوي مينويسد: “خانواده واحدي است اجتماعي که بر اساس ازدواج پديد ميآيد.”37
“ويليام گراهام سمنر” و “آلبرت کلر”، جامعهشناسان آمريکايي در خصوص خانواده اظهار ميدارند: “خانواده عبارت است از يک مينياتور سازمان اجتماعي که دستکم شامل دو نسل است و مبتني بر ارتباط خوني است.”38
خانواده يک نهاد اجتماعي است و نهاد اجتماعي بخش نظامي از ارزشها، شيوههاي قومي، آداب و رسوم و قوانين تعريف شده است که نقش آن استقرار رفتارهاي مناسب براي ايفاي کارکردهاي اساسي در يک جامعه است. 39
“آگوست کنت”، جامعهشناس فرانسوي اعتقاد داشت که خانواده بايد واحد اجتماعي علم در حال گسترش جامعهشناسي قرار گيرد. 40
چارلز مورتن کولي، جامعهشناس آمريکايي، خانواده را اولين و ايده آل ترين مثال براي گروههاي نخستين ميداند، گروههايي که وظيفه نگهداري و حمايت از موجود انساني را بر عهده دارند و خالق زيباترين احساسات شناخته شده بشري هستند. 41
در تعريفي نهايي که گيدنز ارائه داده است و مبتني بر جمع بندي نهايي ميباشد، خانواده را گروهي از افراد که با پيوندهاي خوني ازدواج يا فرزندخواندگي با يکديگر مربوط بوده، يک واحد اقتصادي را تشکيل ميدهند و اعضاي بزرگسال آن مشغول پرورش کودکان هستند.
همه جوامع شناخته شده داراي شکلي از نظام خانواده هستند، اگرچه ماهيت روابط خانواده بسيار متغير است. هرچند در جوامع امروزي شکل اصلي خانواده، خانواده هستهاي است، اما انواع روابط گسترده نيز يافت ميشود. 42
بدين قرار خانواده واحدي است اجتماعي چند ساختي با ابعاد گوناگون زيستي، اقتصادي، رواني و جامعهشناختي و متشکل از افرادي است که داراي روابط سببي (زن و شوهر) احياناً نسبي در صورت وجود فرزندان، و گاه فرزند پذيري با يکديگرند و تداوم زماني و مشروعيت اجتماعي آن از ديگر ويژگيهاي اساسي به شمار ميرود و در همه زمانها و همهجا خانواده واحد توليد مثل به شمار ميرود و علاوه بر آن خانواده نهادي است اجتماعي که همچون آينهاي عناصر اصلي جامعه را در خود دارد و انعکاسي از نابسامانيهاي اجتماعي است.
گذشته از اين خانواده از اهم عوامل مؤثر بر جامعه است. هرگز هيچ جامعهاي نميتواند به سلامت برسد، مگر آنکه از خانوادههاي سالم برخوردار باشد. 43
بند دوم: خانواده از ديدگاه حقوقدانان
عبارت است از گروهي مرکب از شخص و خويشاوندان نسبي و همسر او و گروهي که از يکديگر ارث ميبرند. مواد 861 و 1032 قانون مدني که طبقات اقرباي نسبي را بيان ميکند ناظر به اعضاي خانواده بدين مفهوم است. ضابطه اين خانوادهها همان ارث بردن از يکديگر است.
گاهي خانواده را به معناي گستردهتري به کار برده و کليه خويشاوندان سببي را هم داخل در آن دانستهاند. 44
در قوانين ما واژه “خانواده” به علت وضوح ترکيب و نقش و کنش آن در بين عامه مردم، تعريف نشده است و شناخت عرفي آن را قانونگذاران براي مقاصد خود و مردم کافي دانستهاند و حقوقدانان نيز از وجود بابي تحت عنوان “خانواده” در قانون مدني و بحث قرابت اعم از نسبي، سببي، ازدواج و طلاق، اولاد، اجداد، برادر و خواهر، اعام، عمات، اخوال، خالات و با توجه به مقررات ديگر، خانواده را مجموعه اي از اشخاص خواندهاند که بهواسطه قرابت به همبستگي دارند و محور اين قرابت اعم از اينکه نسبي باشد يا سببي، ازدواج است. 45
فرهنگ حقوقي دالوز، خانواده را چنين تعريف کرده است: “خانواده يک نهاد حقوقي است متشکل از اشخاصي که بهوسيله رشتههاي زناشويي با خون يا فرزندخواندگي به يکديگر پيوند يافتهاند. در معناي محدودتري کلمه خانواده معرف شرکت ناشي از زناشويي است که شامل زن و شوهر و فرزندانشان ميشود.”
بندهاي 1 و 2 ماده 16 اعلاميه جهاني حقوق بشر، خانواده را ثمره ازدواج دانسته و بند 3 اين ماده درباره آن چنين اعلام ميدارد: “خانواده رکن طبيعي و اساسي اجتماع است و حق دارد از حمايت جامعه و دولت بهرهمند شود.”
در همين زمينه است که اصل مهم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ضمن تعريف ماهيت خانواده براي قانونگذاران آينده، خطمشي و اصول کلي به اين شرح تدوين کرده است:
“از آنجا که خانواده واحد بنيادي جامعه اسلامي است، همه قوانين و مقررات و برنامهريزيهاي مربوط بايد در جهت آسان کردن تشکيل خانواده پاسداري از قداست آن و استواري روابط خانوادگي بر پايه حقوق و اخلاق اسلامي باشد.”46
و در بند 3 اصل 21 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران دولت موظف است که براي حفظ و کيان و بقاي خانواده “دادگاه صالح” ايجاد کند.
هيچ کودکي خانواده خود را بر نگزيده است، زيرا انتخاب فرع بر وجود اراده است و در مورد کودک اين امر سالبه به انتفاع موضوع است. 47
گفتار دوم: اهميت خانواده در بزهکاري اطفال و نوجوانان
اساساً افراد پس از تولد تحت تأثير افکار، عقايد و رفتار اعضاي خانواده خود قرار دارند، لذا خانواده اولين محل و عاملي است که در رفتار تأثير ميگذارد. خانواده حکم کانالي را دارد که بدان وسيله طفل با فرهنگ اجتماع خود مأنوس و عادت و عواطفي در انسان ايجاد ميکند که شخصيت او را تحت تأثير قرار ميدهد. بهطور کلي طرز تفکر والدين با ساير اعضاي خانواده به هر شکلي که باشد، کم و بيش در فرزندان آنان اثرپذير است. آنچه در اين مورد بيشتر تحت توجه است آثار سوء، نواقص و کمبودهاي خانوادگي است که متوجه ساير اعضاي خانواده نيز ميشود. چه نتيجه همين کمبودها و اختلالات و آثار آن است که تحت شرايط خاص کودکان و نوجوانان را در معرض فساد و تباهي قرار داده و آنها را به بزهکاري سوق ميدهد.
در سنين اوليه زندگي، کودک با اينکه هنوز راه نميرود، و حرف نميزند، معهذا حس تقليدپذيري قوي دارد، حرکات و رفتار اطرافيان در ضمير او حک شده و شخصيت طفل تکوين مييابد. پايههاي شخصيت انساني در سالهاي اول زندگي شکل ميگيرد و خانواده به عنوان مهمترين شکلدهنده شخصيت، جايگاه خاصي در عقايد و رفتارهاي بعدي کودک دارد.
هرچند پيشرفتهاي فناوري و تبعات آن آثار خود را در عرصه خانوادهها نيز بهجا گذاشته و کيفيت ارتباطات اعضاي خانواده و ابعاد آن را دچار دگرگوني کرده است، ولي هنوز خانواده نقش مهمي در ساختار ذهني فرد ايفا ميکند. امروزه خانواده بيشتر بهصورت يک واحد اقتصادي درآمده و علت اشتغال پدر و مادر، ساعت نگهداري کودکان در محيطهاي غير از خانه و به سر بردن در کنار افراد غير از پدر و مادر، تأثير کانونهاي آموزش و پرورش،
