
ميتوان يکي از قواعد ظهور و تجلّي را در نزد ابنعربي نازل شدن حقيقت دانست؛ تا آنجا كه حتّي براي عنوانبندي بابهاي مختلفي از کتاب “الفتوحات المکيه” نيز بحث نزول انتخاب شده است. از جمله آن موارد ميتوان به موارد ذيل اشاره کرد:
– نزول الرب من العرش إلى سماء الدنيا 463
– نزول الرب من العماء إلى السماء 464
– نزول الرب في ظلل من الغمام … 465
– تنزيه العبد و نزول الحقّ … 466
– نزول الحقّ للتعليم و التعريف و هو علم الخبرة … 467
– الغت و الغط في نزول الوحى … 468
– في معرفة منزل كيفية نزول الوحي على قلوب الأولياء و … 469
– نزول الأملاك من الأفلاك في الأحلاك … 470
موارد اشاره شده تنها مربوط به سرفصلهاي کتاب “الفتوحات المکيه” و آن هم دربار? واژ? “نزول” است. همانگونه که مشاهده ميشود بحث نزول هم از جهت وجودي و هم از جهت شعوري بطور ويژه مدّ نظر ابنعربي قرار دارد. تقسيم تجلّي در دو بُعد وجودي و شعوري در نظر ابنعربي، به تبعيت از فرهنگ قرآني صورت گرفته است. در آيات شريفه “قرآن” بسياري از صفات و افعال بندگان به خداوند نسبت داده شده است؛ از جمله اين آيه از سورة بقره که: “چه کسي است که به خداوند قرض نيکو دهد”471 و يا اين آيه شريفه که: “و هنگامي که تو تير انداختي تو نبودي که تير انداختي، بلکه خدا بود که تير انداخت”472 همچنين در روايتي نبوي منقول است: “خداوند روز قيامت از بنده ميپرسد چرا گرسنه كه بودم مرا طعام ندادي؟ بنده ميپرسد: خداوندا در حالي که تو ربّالعالميني چگونه غذايت ميدادم؟ پاسخ ميآيد: برادر مسلمانت گرسنه بود و تو به او غذا ندادي؛ اگر او را غذا ميدادي مرا طعام داده بودي”473
در معناي اين کلام، ابنعربي در ذيل توضيح انواع عُلُو اشاره ميکند که برخي تجليات نسبت به برخي ديگر بلندي به فضل دارند و اين بلندي به تجلّي حضرت حقّ در مظاهرش است؛ زيرا که برخي تجليات نسبت به برخي ديگر برتري دارند474 امّا برتري و فضيلت بر يکديگر امري است که ريشه در کلمات الهي دارد. مانند گفتار خداي تعالي که فرموده است: “شما برتريد”475 و “خدا با شما است”476 خداوند سبحان تجلّياي دارد كه برتر از آن وجود ندارد؛ حضرت حقّ در تجلّي آخر بيمانند ظهور کرده است مانند: “نيست مانند او چيزي”477 و “من با شمايم، ميشنوم و ميبينم”478 و “گرسنه بودم، به من غذا ندادي”479 در توضيح اين حکمتها جامي ميگويد: “تجليات صفت و اسمي از أسماء حضرت حقّ بسته به رتبه آن اسم، بالا و پايين ميپذيرد.”480
فرغاني نيز در “مشارق الدراري”، کلامي جالب در توضيح اين مطلب دارد که به آن اشاره ميشود: ” پس هر صفتى كه اكنون در اين صورت عنصرى مرا وصف كنند از ضحك و بكا و سخط و رضا و جوع و مرض و امثال اين، آن وصف حضرت ذات معشوقم باشد، و هر صورتى و شكلى كه او را باشد از حسن و جمال و عظمت و كبريا و نحوها، چون اكنون ما هر دو ذات، يكى شدهايم، آن هيئت و صورت من باشد و از اينجا حقيقت مَرِضتُ فَلم تَعِدُني وَ جِعتُ َفلَم تَطعَمني و ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ الله رَمى و إِنَّ الَّذِينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ الله و رأيت ربّي في أحسن صورة و إنّ الله جميل يحبّ الجمال و يتجلّى لهم الرّب في أدنى صورة، و امثال اين معلوم مىشود.”481
در خصوص ارتباط بحث تجلّي با نزول و همچنين ذکر برخي مراتب وجودي آن، به بخشي از مطالب کتاب “مفتاح الغيب” قونوي اشاره ميشود. قونوي معتقد است اعيان موجود (تکويني) نازل شده، هم دلالت بر حضرت حقّ يا همان حقيقه الحقايق دارند و همچنين محلّ ظهور و بروز اقتدار الهي هستند. سپس او اسراري را در اين زمينه بيان ميکند. به نظر او ابتدا کرسي کريم ظهور پيدا کرده و پس از آن عناصر أربعه و سپس آسمانهاي هفتگانه. ظهور اعيان به ترتيب جلو رفته تا در انتهاي اين آثار، انساني ظاهر شده که مجتمعِ تمامي کمالاتِ اعيان ديگر است. امر الهي بر اين قرار گرفته که از حقيقه الحقايق (حضرت جمع و حضرت وجود) نزولي غيبي صورت گيرد. قونوي اين تفسير را ادامه ميدهد تا به تفسيرِ عُلُو و نزول نيز اشاره ميکند. علو از آن جهت است که از مرتبة وُسطية قطبي مرکزي، حرکتي به سمت نفس رحماني، بعد از آن به مرتبة قلمي عقلي و همينطور به جانوران و سپس به انسان اتّصال مييابد. پس ترتيب ظهور از حضرت حقّ به تجلّياتي است که از آن مرتبه دورتر هستند. لذا بالاتر بودن در اينجا نسبت به مرتبة بعد از مرتبة قبل است. البته ترتيب نزول امر بعد از استواء يعني دميده شدن روح در کالبد انسان، غير از ترتيب قوس نزول است. يعني بعد از تحقّق صورت انسان، امر، ديگر نزولي نيست و از اينجا صورت انساني منعطّف به حقيقت کلّي کمالي ميشود؛ اين کمال تنها اختصاص به حقيقه الحقايق دارد. پس يک دائرة کامل دائمي شکل ميگيرد. حرکت اوّل غيبي، معنوي، أسمائي، ذاتي و احاطي است و لذا از بالا به پايين؛ اين حرکت نزولي را عرفاء قوس نزول ناميدهاند؛ ولي از انسان به بعد حرکت اوجي است و عرفاء آنرا قوس صعود گفتهاند.482 بطور خلاصه حقايق به ترتيب از مرتبه حقيقة الحقائق ظهور مييابند تا به حدّ استواء ميرسند. در اينجاست که انسان متحقّق ميشود. اين نزول وجودي است امّا بعد از استواء ترتيب بر عکس است. زيرا اين مرحله صعودي بوده و اين قوس شعوري است و با انسان به انجام ميرسد. از آن جهت که انسان همه حقائق را در خود جمع ميكند، ميتوان آن را بازگشت و صعود ناميد. به اينگونه است که دايره تامّ و کامل ميشود.
استفاده از کليدواژة نزول در ادبيات عرفاني ابنعربي از اهمّيت بسياري برخوردار است. ابنعربي مانند ديگر صوفيان سعي دارد انديشة خود را بر طبق متون اصلي دين يعني “قرآن کريم” يا سنّت نبوي پايهريزي کند و در اين راه حتّي در انتخاب واژگان نيز از متن وحي بهره ميبرد. در “قرآن کريم” واژه نزول و مشتقّاتش بسيار بهکار گرفته شدهاند. البته نزول در “قرآن” هم به معناي نزول وحي است و هم نزول وجودي. از اينجاست که عُرفاء نيز دو نحوة نزول را در ادبيات خود وارد کردهاند. بطور نمونه در آيه انتهايي سور? طلاق به نزول وجودي عالم اشاره شده است. “الله الَّذِي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ من الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الأمر بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ الله عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ وَ أَنَّ الله قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْماً”483 از اين آيه شريفه ميتوان برداشت کرد که عالَم مرتّباً از مزاتب بالا به پايين در حال نزول است و از اين رو بحث نزول عميقاً با بحث تجلّي ارتباط مييابد. در توضيح اين آيه شريفه از ابن عباس منقول است که اگر تفسيرش را بگويم مرا سنگسار خواهيد کرد و يا مرا کافر خواهيد دانست.484
ابنعربي نيز در توضيح اين کريمه با استفاده از آية شريفة “كذلك أَوْحى في كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها” ميگويد: “اينکه خداوند ميفرمايد به هر آسماني امر مخصوصي وحي شده است، منظور آية آخر سورة طلاق است که امر خداوندي بر آسمانها و زمين دائماً نازل ميشود. او معتقد است در اين آيه اسرار بسيار بزرگي وجود دارد. او اسم عالم خداوند را در اين نزول دائمي دخيل ميداند؛ به نظر او اسماء در حکم پدر براي فرزند هستند و همانگونه که فرزند از پدر متولّد ميشود، موجودات اين عالم، اعمّ از آسمانها و زمين، از روي أسماء خداوند ظاهر ميشوند. برطبق آية “أنّ الله علي کلّ شيء قدير” و آية قبلي و نيز آية شريفة “إنّ الله قد أحاط بکلّ شيء علماً” خداوند دو صفت علم و عمل را در مرتبة بعد از خود که در حکم پدر دوم براي تجلّيات بعدي است قرار داده است. اين موجود که در انديشة محييالدّين پدر دوّم است؛ همان نفس کليهاي است که هم عليم است و هم قدير. امر الهي دائماً براي ايجاد بر آسمان و زمين که در حکم پدر و مادر تجلّيات اين عالم هستند نازل ميشود.485
همانگونه که مشاهده ميشود ابنعربي با استفاده از اين آيه نزول را تنها به وحي مختص نميداند و تمام عالم را به دليل تجلّي صفات و أسماء الهي وجوداً نازل شده از حقّ ميداند. طبق اين گفته او به تمامي آسمانها و عوالم وحي ميکند و از اين وحي، امر از آسمانها (ملکوت) به زمين (ناسوت) نزول ميکند. از اين روست که مراتب مختلف و خسّت و فضيلت در بين موجودات عالم به وجود ميآيد. او با استفاده از اين آيات توجيهي مناسب و محکم در خصوص اختلاف ميان تجليات ارائه داده است. در فصوص نيز در مواضع متعدّدي به اين مطلب اشاره کرده است؛ همچون فقرهاي در فص عيسوي که ميگويد: “چون امر الهي اينگونه است که صفت و حکم هرمرتبهاي به تجلّيات واقع در آن مرتبه نيز بار ميشود و هر چه در هر مرتبه و عالَمي ظاهر شود، همان احکام آن مرتبه را دارا ميشود؛ پس مرتبهاي که مأمور است، تمامي مظاهر موجود در آن رتبه نيز مأمور خواهند بود. همچنين اگر مرتبهاي آمر باشد تجلّيات آن مرتبه نيز آمر خواهند بود.”486
ابنعربي در اين خصوص به أسماء الهي همچون اسم متکلّم توجه ويژه دارد و لذا با تکيه به آيات الهي موجودات را کلمات نام مينهد و از اين باب نيز قواعدي را بر بحث تجلّي حقيقت مترتّب ميکند. به نظر او آنجا که خداوند در مورد عيسي عليه السلام ميفرمايد او کلمة الهي است که به مريم القا شده است؛ اين کلمه بودن تنها مختصّ به عيسي عليه السلام نيست و تمامي موجودات به جهت دلالت سمعيه کلمات محسوب ميشوند.487
با استفاده از اين مباني است که او نزول را تنها به معرفت وحياني محدود نميداند و قائل است مفهوم کلام علاوه بر تشريع در وجود نيز جاري و ساريست و تا روز قيامت ادامه خواهد داشت. او در بابي با عنوان “كلمات الله لا تنقطع و هي الغذاء العام لجميع الموجودات” چنين ميگويد: که نبوّت تا روز قيامت در خلق عالم ساري و جاري است. هرچند تشريع قطع شده امّا تشريع تنها جزئي از اجزاء نبوّت است و محال است ارتباط يعني خبرهاي آسماني زمين و آسمان بطور کامل قطع شود. او نزول از بالا به پايين را در حکم غذا براي بدن ميداند و معتقد است عالَم بدون غذا باقي نميماند. او اين معنا را تفسيري براي آية قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبِّي … ميداند. خداوند هرچه را ميخواهد بيافريند با قولِ کُن خلق ميکند. اين است که خداوند فرموده است كه کلمات الهي بيانتهاست و قطع نميشود. اين قول و امر الهي در خلق موجودات عالَم جزئي از اجزاء نبوّت محسوب ميشود.”488
او موجودات را به وجود آمده از نفس رحماني الهي ميداند. به نظر عرفاء و ابنعربي فيضي که خداوند با آن به اعيان وجود ميدهد، مرتبة پاکي است که به فيض مقدّس (مرتبة واحديت) مشهور است. همانگونه که نفس انسان باعث ايجاد کلماتي ميشود که معناي مورد نظر گوينده را انتقال ميدهد؛ موجودات عوالِم با فيضي که نفس رحماني نام دارد، آفريده شدهاند. همانگونه که نفس انسان در مخارج حروف شکل ميگيرد و با پيوستن حروف کلماتي با معنا ايجاد ميشود؛ موجودات نيز بر اساس نفس رحماني ظاهر ميشوند. استفاده از تمثيل نَفَس به جهت اين است که انسان کاملترين مراتب عالَم است و در وجود انسان تمامي مراتب ديگر به نوعي حضور دارند و حتّي صفات الهي نيز در انسان متحقّق هستند. انسان خليفة الهي است و صفات او را به صورت خليفگي داراست.
4- مرتبه الوهيت (واحديت) و شروع تجلّي
“چون مقام وحدت و احديت ذات حق از احاطه حدود و جهات بيرون است و کسي را در آن جا راهي نيست، حتّي مقربان درگاه ربوبي از آن مشهد بهرهاي ندارند و مقربان درگاهش به گفتار ما عرفناک حق معرفتک مترنمند:
خراباتيست بي حد و نهايت نه آغازش کسي ديده نه غايت
در مقام ذات مقدس حقّ که حقيقت صِرفه و بحته وجود است، جميع کثرات محو است، الحقيقة صحو المعلوم و محو الموهوم [برداشت شده از حديث مشهور به حديث حقيقت489] به جهت تمامي ذات و کمال اطلاق اشار? حسيه و عقليه هم برنميدارد … مقام ذات مقام لاتعيني است.”490 از اينرو نزد ابنعربي تجلّي به مرتبة واحديت به بعد مرتبط ميشود.
قونوي به عنوان يکي از شارحان اصلي ابنعربي در
