
ميکنند و چهبسا که خانه را هم پشت سر گذارند، بعضي سربار جامعه گردند و بعضي راه کج در پيش گيرند.
خانوادههايي که بي رويه توليد فرزند، يکي پس از ديگري همت ميگمارند از مراقبت در رفتارشان عاجز ميمانند. ناگزير آنها را به حال خود رها ميسازند و اينگونه کودکان به ناچار بايد در کوچهها در ميان ولگردان بزرگ شوند. به زودي هر رذيلهاي را خواهند آموخت و آنچه نبايد بر سرشان خواهد آمد.
والدين با انتخاب محل جغرافيايي مسکن خويش، اطرافيان اجتماعي کانون خانواده خود را در هيئت اجتماع نيز تعيين ميکنند و موقعيت کانون خانوادگي به نوبه خود در حد وسيعي به برخورد کودک با انواع الگوها رفتار دامن زده و از اين رهگذر اثراتي خوب يا بد در تکوين شخصيت اين موجودات نقشپذير از خود به يادگار ميگذارد.
اگر کانون خانواده در منطقهاي قرارگرفته باشد که بروز بزهکاري در آن فراوان باشد احتمال برخورد کودک با نمونههاي متعددي از بزهکاري بيشتر است تا اينکه کانون خانواده در منطقهاي قرارگرفته باشد که وقوع جرم در آن منطقه بهندرت صورت ميگيرد. به سخن ديگر احتمال برخورد با بزهکاري نسبت مستقيم با فراواني آن دارد.
تحقيقات مرکز “وکرسون” در فرانسه 4/22 درصد موارد بزهکاري را ناشي از کثرت جمعي داخلي منزل دانسته است. 106
کوي کارگري و محلاتي که از خانههاي محقر و ناسالم تشکيل شده بهطورکلي کانون بزهکاري نوجوانان شناخته شده از مقايسه اين دو محله چنين بر ميآيد:
کثرت جمعيت در محلاتي که از خانههاي محقر و ناسالم تشکيل شده، سه برابر جمعيت کوي کارگري است. معهذا کودکان اين دو ناحيه به يک نسبت مرتکب بزه ميگردند. 107
مبحث دوم: ازهمگسيختگي کانون خانواده
از هم پاشيدگي سازمان اصلي خانواده ضربت مهلکي بر سعادت آينده فرزند و اجتماع اوست. حتي اجتماعاتي که به مکتب نرفتهاند و خط ننوشتهاند نيز به اين عقيدهاند که نابساماني در خانواده تأثير شومي بر فرزندان خواهد گذاشت. کما اينکه يک ضربالمثل قبيله اي در افريقاي جنوبي ميگويد اگر پرنده پير بميرد، تخمهايي که گذاشته است، ميگندد. اين پندار چندان دور از واقعيت نيست زيرا پژوهشها نشان ميدهد که 30 تا 40 درصد بزهکاران متعلق به خانوادههاي از هم پاشيده هستند، و به اين ترتيب ميتوان گفت که بهطور متوسط 40 درصد از بزهکاران ثمره تلخ از هم پاشيدگي کانون خانوادههاست. 108
گفتار اول: زندگي والدين با يکديگر
حضور والدين در خانه زمينهساز رشد عاطفي کودکان و نوجوانان و ايجاد امنيت و آرامش آنهاست و نوجوانان که از اين رشد عاطفي محروماند نميتوانند وضع عادي داشته باشند. ناگفته نماند گاهي والدين حضور دارند اما در محيط خانواده بسيار تند و خشن هستند، بدرفتاري آنها به حدي شدت دارد که جمع خانواده را براي کودکان و نوجوانان تحمل ناپذير ميکند.
“ني” پي برد که در خانوادههايي که وحدت عليرغم نفاق و اختلافات موجود حفظ ميکنند وقوع بزهکاري بيشتر است تا در خانوادههايي که از هم پاشيده ميشوند و وحدت خود را از دست ميدهند. 109
کودکان و نوجوانان به دلايل خانوادگي، تربيتي و فرهنگي ممکن است به رفتارهاي بزهکارانه سوق داده شود. در گام نخستين اين خانوادهها هستند که با حفظ پيوندشان ميتوانند نقش سرنوشتسازي در آينده کودکانشان داشته باشند. چنانکه با تربيت درست ميتوانند کودک را به راه درست هدايت کنند.
پژوهشگران و انديشمندان با تحقيقات اجتماعي، وضع نابسامان محيط خانوادگي را در بروز جرائم تأييد کردهاند و اذعان داشتهاند که وضع خانوادگي شخص رابطه مستقيم با بروز حالت خطرناک و بزهکاري وي دارد. بهعبارتديگر حمايت از خانواده و حفظ پيوند زناشويي سبب کاهش جرائم خاص نوجوانان خواهد شد.
در واقع اين خانوادهها هستند که با ايجاد کانوني گرم کودک را به مسير صحيح هدايت ميکند و يا بستر گناه و جرم را خواسته يا ناخواسته براي او مهيا ميسازد. انسان به دليل اجتماعي بودن خود از بدو تولد تحت تأثير افکار و عقايد و رفتار والدين قرار ميگيرد و بعدها به تقليد از اين رفتارها و گفتارها، الگوهايي را که به نحوي در ارتباط با او هستند سرمشق رفتارهاي خود قرار ميدهند. خميرمايه مؤلفههاي اصلي شخصيت متعادل و پويا و يا متزلزل و آسيبپذير کودکان و نوجوانان در کانون خانواده در سايه تعامل مطلوب و زندگي مشترک والدين شکل ميگيرد.
رسول اکرم (ص) در خصوص دورههاي مختلف رشد و تحول شخصيت فرزندان، بهويژه هفت سال اول زندگي، فرمودهاند: فرزند در هفت سال اول زندگي “محبت پذير است”، در هفت سال دوم “آموزش پذير است” و در هفت سال سوم حيات خود “مشورت پذير است” است. ويژگيهاي زيستي و رواني و اجتماعي کودکان در سالهاي اوليه رشد (هفت سال اول حيات) بهگونهاي است که بيشترين تعلقخاطر را به پدر و مادر دارند و ميخواهند همواره همه وجود پدر و مادر خود را در قبضه مهر خود داشته باشند. از همين رو زيباترين و مؤثرترين روش پرورش فرزندان با زندگي مشترک والدين که با حضور آنها در کنار هم است، شکل ميگيرد. بنابراين محروميتهاي عاطفي و ازهمگسيختگي خانوادگي به دلايل مختلف ميتواند از آسيبهاي اجتماعي فراواني را در اطفال و نوجوانان به وجود آورد.
تحقيقات زيادي نشان دادهاند که ارتباط زيادي بين بزهکاري يا جرم و خانوادههاي تک والدي وجود دارد. تحقيق “رايت” (1994) نشان داده است که خانوادههاي تک والدي، بخصوص مادر تنها، در مقايسه با خانوادههاي دو والدي نوجوانان بزهکار بيشتري به جامعه عرضه ميکنند در واقع کم بودن تعداد خانوادههاي سالم باعث جذب نوجوانان به گروههاي گانگستري ميشود. 110
به عقيده رايت خانواده دو والدي سرپرستي و نظارت بيشتري را در زمينه مالکيت فراهم ميآورد و اين در حالي است که خانواده تک والدي احتمال بزهکاري و قرباني شدن کودکان و نوجوانان را به اين سبب که در اينگونه خانوادهها فقط يک نفر رفتار کودکان و نوجوانان را نظارت ميکند، افزايش ميدهد.
اگرچه اکثر بزهکاران از خانوادههاي تک والدي هستند اما بزهکاري به علت نبودن رابطه والدين با نوجوان نيز تقويت ميشود، ميزان نظارت بر رفتارهاي کودک از طريق خانواده نيز موجب بروز رفتارهاي بزهکاري ميشود. صرف وقت با نوجوان به عنوان يک عضو خانواده نه تنها نظارت لازم براي آگاهي از اينکه از او در کجا به سر ميبرد، چگونه از لحاظ عاطفي عکسالعمل نشان ميدهد. و اينکه چگونه به عنوان يک نوجوان رفتار ميکند، به دست ميدهد که بلکه ميتواند ارتباط متقابل مثبت با والدين را که براي تربيت سالم ضروري است فراهم آورد. 111
طبق گزارش مجله روانپزشکي کودک آمريکا تقريباً يک سوم کودکان که والدين آنها جدا از يکديگر زندگي ميکنند. افت تحصيلي شديدي به مدت سه سال تجربه ميکند. بهطور معمول هر چقدر کودکان زمان طولانيتري را فقط با مادر خود سپري کنند. افت تحصيلي بيشتري پيدا ميکنند. 112
به نظر “سلوين”، “هانسون”، و “نوبل” (1980) حاملگي و زايمان نامشروع، و غياب پدر از منزل رايجترين پيشبيني کنندههاي سوءاستفاده از کودک و نوجوانان هستند. 60 درصد مرداني که داراي جرم جنسي هستند و 72 درصد مردان قاتل متعلق به خانوادههايي هستند که بدون پدر بودهاند.
گفتار دوم: ازدواج مجدد والدين
فقدان پدر و مادر گذشته از فشار مادي که براي فرزندان ايجاد ميکند از جنبه تربيتي و عاطفي سختترين ضربات و عميقترين جراحات را بر روح و روان اطفال و نوجوانان وارد ميسازد.
ازدواج مجدد والدين بنا به دلايل فوت، طلاق يا عوامل ديگر احتمال انواع آزارها نسبت به کودک را افزايش ميدهد. 113
خانوادههاي داراي ناپدري يا نامادري بهطور مختلفي به عنوان خانوادههاي دوباره تشکيل يافته، ترکيبشده، يا داراي ازدواج مجدد و داراي معيارهاي مختلف شناخته ميشوند. يک نا والد اغلب با رابطهاي مبهم وارد خانواده هستهاي ميشود. در آن موقع، نا والد يک بيگانه است و هيچ پيوند خوني بين نا والد و فرزندها وجود ندارد هرگز آن حس خانوادگي که بين عموها، عمهها، پسرعمهها و… است وجود ندارد. از طرف ديگر ناپدري يا نامادري شخصي شده است که نزديکترين فرد نسبت به کودک شده است و نا والد در مرکز چرخه دروني خانواده قرار ميگيرد.
ازدواج مجدد امروزه يک عمل معمول در تمام کشورهاست. ازدواج مجدد به عنوان يک عمل فشارزايي رشدي بهنجار تعريف شده است. حال بايد توجه داشت که به وجود آمدن شخصيتهاي جديدي چون نامادري و ناپدري چه اثراتي را در فرزندان به وجود مياورد.
بند اول: ازدواج پدر
ازدواج مجدد براي پدر و مادرهايي که فرزند يا فرزنداني دارند ممکن است به راحتي صورت پذيرد، اما ادامه آن هميشه همراه با مشکلاتي نظير نوع رابطه فرزندان با همسر يا فرزندان اوست. اطفال و نوجوانان فرد جديدي را که عضوي از خانواده آنها نبوده به سختي ميپذيرند و گاهي بنا به دلايلي باب ناسازگاري و بدخلقي را پيش ميکشند. در واقع اين امر زماني پررنگ تر است که فرزندان در سنين تشخيص باشند و خاطره حضور پدر يا مادرشان را به خوبي به ياد داشته باشند، به هيچ وجه توان تحمل فرد جايگزين پدر يا مادر را ندارند.
امروزه در اغلب کشورها مرد تنها ميتواند يک همسر داشته باشد و به ندرت کشورهاي وجود دارند که زن ميتواند چند شوهر داشته باشد. در جوامع اسلامي به دلايلي مرد ميتواند چند همسر برگزيند. بحث و گفتگو در خصوص اين امر بسيار است و چون صحيح و ناصحيح بودن اين امر جاي بحث در اين تحقيق را ندارد، به ادامه بحث ميپردازيم. ازدواج مجدد پدر به چند گونه ميتواند باشد يا همسر او فوت کرده يا جدا شدهاند، يا باوجود همسر اقدام به ازدواج مجدد کرده است. در هر صورت ازدواج مجدد پدر عليرغم اينکه ميتواند براي پدر گاهي مؤثر باشد ميتواند مشکلات عديدهاي را در فرزندان به وجود آورد. مخصوصاً زماني که همسر جديد داراي چند فرزند باشد و بخواهد آن فرزندان را نيز با فرزندان خودش در يک مکان نگهداري کند. در اينگونه موارد قطعاً ناسازگاريهاي زيادي بين نامادري و فرزندان پدر به وجود ميآيد. پدري که تا به امروز مهر و محبتش را به فرزندان خود داشت، حال باوجود فرزنداني جديد بايد آن را با ديگر فرزندان تقسيم کند. اين ميتواند در ميان فرزندان نوعي تنش و تبعيض به وجود آورد. کودکان و فرزندان بنا به دلايلي باب ناسازگاري و تنش را به وجود ميآورند. از رويي به دليل ازدواج مجدد پدر احساس نوعي سرشکستگي و حقارت ميکنند. در اين ميان نقش نامادري بسيار حساس ميشود. نوع رفتار و برخورد او با فرزندان خود و فرزندان جديد بسيار سخت ميشود. علي رغم اين موضوع فرزندان تا مدتي حتي او را ترد ميکنند و رفتار درستي را با او نخواهند داشت. متأسفانه در اغلب موارد در اينگونه رفتارها با تنبيه شديد از سوي نامادري يا ناپدريها مواجه ميشويم. کودکي که احساس تنهايي ميکند و به دليل به وجود آمدن مشکلات روحي و رواني باب ناسازگاري را ميگشايد از باب رواني کاملاً آماده است، حال جرقهاي لازم است تا او را بهسوي بزهکاري يا فرار از منزل سوق دهد. در تحقيقات انجام شده مشاهده گرديده است که در اغلب موارد با افت تحصيلي دانش آموزان در اين مواقع رو به رو هستيم و در تحقيقات ديگر در کانون اصلاح و تربيت معلوم شد که اغلب بزهکاران در رفتارهاي خود با نامادري دچار مشکل بودند.
بررسيهايي که بر روي نوجوانان 13 تا 18 ساله پسر تهراني که به دلايل و انگيزه هاي مختلف اقدام به فرار از منزل را کرده بودند نشان ميدهد که کمبود عاطفي، درگيري با والدين، شرايط نامناسب زندگي در خانه به دلايلي چون فوت، طلاق، ازدواج مجدد والدين و فشارهاي ناشي از اختلافات والدين با يکديگر از علل به وجود آورنده فرار از خانه بوده است. 114
بند دوم: داشتن نامادري
نامادري به زني گفته ميشود که با پدر خانوادهاي که مادر آن خانواده در اثر طلاق يا مرگ از آن خانواده جدا شده است، ازدواج کرده است.
خانوادههايي که مادران خود را به دلايل متفاوت از دست دادهاند و شخص ديگري به عنوان نامادري وارد
