
– تلاش جهت ایجاد کسب و کارهای جدید با رویکرد کارآفرینانه به گونه ای که از رقابت شدید با سایر شرکتها به دور بوده و باعث افزایش سودآوری گردد.
4- اهمیت عوامل تأثيرگذار در بازار، عواملي كه اگر راجع به آنها اطلاعات كافي و به روز نداشته باشيم، به دشواري ميتوانيم در بازار باقي بمانيم.
5- نخستين گام در راه ایجاد کسب و کارهای جدید، تعيين مخاطبان محصول و یا خدمت و توجه به نيازها و خواستههاي مشتريان است.
6- ريسك ناشي از تصميمات نادرستي كه ممكن است از عدم اطلاعات كافي در ارتباط با موضوعي گرفته شود.
7- لزوم برقراری ارتباط بهتر با مخاطبين بازار کالا و خدمات.
8- بکارگیری تکنیکهای مدون جهت انتخاب بهترین شیوه و سیاستهای کلان سازمانی به گونهای که حداکثر برآورده نمودن اهداف سازمانی مورد نظر را در خود جای دهد. (سلیمی 1386)
در اهمیت انجام این تحقیق و ضرورت تدوین استراتژیهای نوآورانه، لازم بذکر است که ایجاد کسب و کارهای جدید با رویکرد کارآفرینی در حوزه فعالیتهای پیمانکاری، سازمان را از رقابت شدید در عرصه هایی که رقبای زیادی مشغول فعالیت هستند خارج نموده و با ارایه خدمات نوین و مبتکرانه، سودآوری، بقا و موفقیت شرکت را میسر میسازد.
7-1- تعریف متغیرها و پیش فرضهای تحقیق
در این تحقیق معیارهای انتخاب و اولویتبندی مناسبترین استراتژی یا استراتژیها، به عنوان متغیرهای مستقل و استراتژی منتخب به عنوان متغیر وابسته تعریف میگردند. همچنین در این مطالعه فرض بر آن است که معیارهای انتخاب و اولویت بندی استراتژیها مستقل از یکدیگر بوده و هیچگونه تعامل، وابستگی و همپوشانی بین معیارها وجود ندارد (خورشید 1389).
8-1- تعریف مفاهیم و واژگان طرح
استراتژی: مفهومی است که از عرصه نظامی نشأت گرفته و بعدا در سایر عرصهها از جمله اقتصاد، تجارت و به ویژه عرصه سیاست و مملکت داری از کاربرد زیادی برخوردار شده است.ریشه واژه «استراتژی» واژه یونانی “استراتژیا” (Strategia) به معنای «فرماندهی و رهبری» است. اکنون معنای ساده استراتژی عبارت است از یک طرح عملیاتی به منظور هماهنگی و سازماندهی اقدامات برای دستیابی به هدف. البته در اینجا راهبرد به مفهوم هدف نیست بلکه اقدامات و برنامههایی برای رسیدن به اهداف از پیش تعیین شده میباشد. راهبرد چگونگی دستیابی به اهداف را مشخص میکند و به این که اهداف چه چیز هستند یا چه باید باشند یا چگونه باید تعیین شوند کاری ندارد. تعریف دیگری از استراتژی عبارت است از برنامهای جامع، منسجم و کامل که برای تحقق اهداف اساسی سازمان تدوین میگردد. (علی احمدی و تاج الدین، 1382). بنابراین استراتژی یا راهبرد نوعی برنامه است که برای نیل به مقاصد و اهداف اصلی سازمان تدوین میشود و تعیین کننده نوع خدمات یا محصولاتی است که سازمان به جامعه عرضه میکند و الگوی نحوه پاسخگویی سازمان به محیط را شکل میدهد.طبق این تعریف یک استراتژی باید سه چیز را مشخص کند:
• چه اهدافی باید محقق گردد.
• روی کدام صنایع، بازارها و محصولها باید تمرکز کرد.
• چگونه برای بهرهبرداری از فرصتهای محیطی و مواجهه با تهدیدهای محیطی به منظور کسب یک مزیت رقابتی منابع تخصیص یابد و چه فعالیتهایی انجام گیرد.
یکی از مفاهیم مرتبط با استراتژی عبارتست از مدیریت استراتژیک که به مجموعه ای از تصمیمات و فعالیتهای یکپارچه در جهت توسعه استراتژیهای مؤثر، اجرا و کنترل نتایج آنهاست. بنابراین مدیریت استراتژیک، فعالیتهای مربوط به بررسی، ارزشیابی و انتخاب استراتژیها، اتخاذ هر گونه تدابیر درون و بیرون سازمانی برای اجرای این استراتژیها و در نهایت کنترل فعالیتهای انجام شده اطلاق میشود (پیرس و رابینسون 1388).
تصمیمگیری: تصميمگيري شامل انتخاب يك راه و روش، از ميان دو يا چند روش موجود مي باشد. تصميم به معناي انتخاب خود آگاه است كه به فرد امكان ميدهد تا براساس مجموعه شرايط داده شده، نحوه رفتار و طرز تفكر خاص آن مجموعه را بررسي و سپس يك گزينه قبول و سپس اجرا گردد.تصميم زماني گرفته ميشود كه انتخاب انجام شده باشد. از تصميمگيري نميتوان صرفنظر كرد، زيرا امتناع ورزيدن از گرفتن تصميم خودش يك نوع تصميمگيري است (کرمانینژاد 1391).
اصولاً تصميمات را در دو گروه تقسيم بندي ميكنند:
• تصميمات برنامهريزي شده
• تصميمات برنامهريزي نشده
تصميمات برنامهريزي شده: بر اصول تثبيت شده سياستها، قواعد، مقررات و يا روشها استوار است. بعنوان مثال وقتي مدير داخلي يك شركت مهندسي تقاضايي مبني بر افزايش حقوق و دستمزد از جانب كارگر متصدي يكي از ماشينها دريافت ميكند. تصميمگيري نهايي اين درخواست مبتني بر يك سري اصول برنامهريزي شده است. تصميم مبني بر موافقت با درخواست اضافه حقوق در راستاي سياست بنيادي سازمان مورد بررسي قرار ميگيرد. اين تصميمي برنامهريزي شده ميباشد(کرمانی نژاد 1391).
تصميمات برنامهريزي نشده: در چهارچوب سياستها، قواعد و يا روشها قرار نميگيرد. اين چنين تصميماتي معمولاً در موارد استثنايي و هنگام بروز مشكلات جديد گرفته شده و بر پايه قريحه داوري و قضاوت مديريت استوار است. بعنوان مثال تصميمي که يک مدير در هنگام مواجه شدن با يک بحران بصورت ضرب العجلي مي گيرد يک تصميم برنامهريزي نشده مي باشد.
نوآوری: منظور از نوآوري فرآورده جديد يا محصول خلاقي است كه توسط يك سازمان ارائه مي گردد . فراورده خلاق مي تواند نرم افزاري مانند انواع خدمات (مثل خدمات آموزشي ، خدمات بهداشتي درماني ، خدمات اداري و …) و يا سخت افزاري مانند كالاها (مثل محصولات صنعتي ، محصولات داروئي ، محصولات غذائي و…) باشد. به طوري كه ملاحظه مي شود تعاريف خلاقيت و نوآوري داراي عناصر مفهومي همچون تازگي و نويي ، جديدي ، سرآغاز بودن ، اول بار بودن و همچنين مفيد بودن مي باشند. بنابراين انواع كشفيات علمي نظريه هاي علمي (تئوري ها و فرضيه ها) ، ابداعات و اختراعات و نيز آثار بديع هنري و ادبي جلوه هائي از خلاقيت و نوآوري مي باشند. منظور از نوآوري، خلاقيت متجلي شده و به مرحله عمل رسيده است، به عبارت ديگر نوآوري يعني انديشه خلاق تحقق يافته؛ نوآوري همانا ارائه محصول، فرايند و خدمات جديد به بازار است؛ نوآوري بكارگيري تواناييهاي ذهني براي ايجاد يك فكر يا مفهوم جديد است. نوآوري فرايند كسب انديشهاي خلاق و تبديل آن به محصول و خدمت و يا يك روش عملياتي مفيد است. واژه نوآوري به عنوان معادل واژه “نوآوری”5 به شكل هاي زير تعريف شده است (سلیمی 1386).
کارآفرینی: کارآفرینی به معنی حقیقی و علمی خود، تعاریف مختلف و متنوعی دارد. در تعاریف صاحب نظران و دانشمندان تفاوت آشکاری بین کارآفرین، سرمایه گذار، مدیر و … وجود دارد. کارآفرین مخترع، عالم و هنرمند نیست ولی توان بهره برداری مناسب از علم و تخصص و هنر دیگران را دارد و این از استعداد های مهم کارآفرینان است. یعنی شناسایی راه حل ها، بدست آوردن آنها و تبدیل آنها به فرآورده های موفق بازرگانی. می توان گفت نخستین گام برای شناخت و درک هر مفهوم یا پدیده، ارائه تعریف واضح و روشن از آن میباشد . کارآفرینی یکی از مفاهیم مطرح در حوزه علوم انسانی است و از آنجا که مفاهیم علوم انسانی همانند مفاهیم علوم تجربی قطعی و واحد نیست، ارائه یک تعریف مشخص برای واژه های آن که مورد تائید همگان باشد، کاری بسیار دشوار و حتی غیر ممکن است. اغراق نیست اگر بگوییم که به تعداد صاحبنظران این حوزه، برای کارآفرینی تعریف وجود دارد (خنیفر 1387).
کسب و کار: نويسندگان مختلف، تعاريف متفاوتی از کسب و کار دارند. در واژه نامهی آکسفورد، کسب و کار به معنی خريد و فروش و تجارت آمده است. در واژه نامهی لانگ من، کسب و کار به فعاليت پول در آوردن و تجارتی که از آن پول حاصل شود، گفته میشود.به زبان ساده، کسب و کار عبارت است از حالتی از مشغوليت و به طور عام، شامل فعاليتهايی است که توليد و خريد کالاها و خدمات با هدف فروش آنها را به منظور کسب سود، در بر میگيرد(کرمانینژاد 1389).
9-1- قلمرو تحقیق
این تحقیق در بازه زمانی بهمن 1392 تا بهمن 1393 در شرکت پیمانکاری سیف بنا انجام گرفت و از نظر قلمرو محتوایی نیز به تجزیه و تحلیل بازار خدمات قابل ارایه در صنعت پیمانکاری به منظور تدوین استراتژیهای نوآورانه با رویکرد کارآفرینی کسب و کارهای جدید، پرداخته شد.
فصل دوم:
مبانی نظری و پیشینه تحقیق
1-2- مقدمه:
افزایش مهیج رقابت جهانی همراه با تغییر جهت به اقتصاد بر مبنای دانش، تاکید مجدد برای نوآوری را ایجاد می کند. تغییرات سریع در محیط رقابتی، جهان جدید رقابت را ایجاد می کند. این اقتصاد جدید توسط آنهایی که نوآور هستند، خلاقند، دانش را ایجاد می کنند یا آن را به محصولات و خدمات و روش های جدید تبدیل می کنند، سریع تر از سایر رقبا هدایت می شود. نوآوری در راس همه چیزهایی که توسط اقدام کارآفرینانه پشتیبانی می شود قرار دارد و هدفش ایجاد ارزش از طریق کاربرد دانش می باشد. بنابراین ارزش ممتاز برای مشتری از طریق نوآوری در سازمان ها منتقل میشود. نوآوری و کارآفرینی کسب و کارهای جدید زمانی باعث موفقیت و پیشرفت سازمان ها می گردد که بصورت پایدار و بلندمدت دنبال گردد و سازمانها برای اجرای آنها دارای برنامه بوده و بصورت هدفدار دنبال نمایند. بعبارتی در تدوین استراتژیهای کسب و کار سازمانی، توجه به نوآوری و امور خلاقانه مدنظر قرار گیرد. در ادامه مبانی نظری تحقیق پیش رو و پیشینه تحقیقات انجام شده در این زمینه ارایه میگردد.
2-2- تعریف مفهوم استراتژی:
در کل استراتژی به معنی راهکار، ترفند، طرح و نقشه و راهبرد است. یعنی اینکه با توجه به جمیع شرایط و توانمندیها و فرصتها و تهدیدات، چگونه و از چه راهی برای رسیدن به هدف باید اقدام کنیم. از جنبه تاریخی این مفهوم در ابتدا در جنگها بکار میرفت که بر روی نمودار، تاریخچه آن بصورت زیراست :
شکل 2-1: نمودار تاریخی پیشرفت مدیریت استراتژیک
استراتژی به عنوان یک دیدگاه : سازمانهایی هستند که از بازاریابی طرفداری میکنند و مسلک کلی را در محیط آن بنا میکنند (مانند IBM)، برخی هم با مهندسی چنین برخورد میکنند و بعضی دیگر تنها بر کارآیی تولیدی تکیه میکنند مانندMcDonald’s)) در این ارتباط، استراتژی به سازمان همان نسبتی را دارد که شخصیت به فرد.
استراتژی به عنوان یک موضع
تاکتیک یا دانش رزمآرایی چگونگی استفاده از نیروهای مسلح را به هنگام درگیری به ما میآموزد و استراتژی به چگونگی استفاده از درگیریها در جهت هدف جنگ مربوط است.
آر پی روملت میگه : استراتژی یک شخص، تاکتیک شخص دیگری است و استراتژیک بودن چیزی بستگی به آن دارد که شما کجا مینشینید. آنچه امروز تاکتیکی جلوه میکند شاید فردا استراتژیک باشد.
نتیجهگیری کلی درباره مفهوم استراتژی
• استراتژی مفهومی است کهریشهدرثباتداردنهتغییر. سازمانهااستراتژیهاراباهدفثباتدنبالمیکنند. اما آنها گاهی اوقات به تغییر استراتژیک (تغییرات اساسی) نیز نیاز دارند. آنها مجبورند در پاسخ به محیط تغییر یافته، مسیرهای مقرر و خطمشیهای موجود خود را تغییر دهند.
• بزرگترین شکستهای مدیریت استراتژیک زمانی به وقوع پیوسته که مدیران یک مکتب و یک دیدگاه را خیلی جدی گرفتهاند.
• شکلگیری استراتژی یعنی طراحی دقیق و موشکافانه، بینش شهودی و یادگیری نوظهور، شکلگیری استراتژی با تغییر و تحول و همچنین ثبات و پیوستگی مرتبطه و باید مستلزم شناخت فردی و تعامل اجتماعی، همکاری و تعارض و در برگیرنده تحلیل قبل از عمل، برنامهریزی پس از عمل و مذاکره حین عمل است.
• یک استراتژی ممکن است یادگیری را در نظر نگیرد. استراتژی دیگری نیز ممکن است کنترل را مدنظر نداشته باشد. همه استراتژیهای واقعی این دو را ترکیب میکنند. به عبارت دیگر استراتژیها باید شکل گیرند و همچنین تدوین شوند.
دقت شود که مفهوم استراتژیک با استراتژی تفاوت دارد. وقتی میگوییم یک موضوع یا مکان استراتژیک است یعنی حیاتی و اساسی است و این مفهوم با استراتژی تفاوت
