
اين کشورها در برابر مداخلات خارجي و قدرت هاي فرا منطقه اي
– حمايت همه جانبه از تحقق دولتي مستقل در فلسطين با مشارکت همه گروه هاي سياسي به منظور رفع مشکلاتي که از سوي اسرائيل و قدرت هاي فرا منطقه اي به اين کشور جديد التأسيس وارد مي شود.
– تلاش براي ارتقاي نقش سازمان ملل و عرصه رقابت هاي بين المللي و حمايت از عضويت اين سازمان در شوراي امنيت در جهت دفاع از اسلام
همگرايي و همکاري در جهت حفظ و تماميت ارضي کشورهاي اسلامي با انعقاد پيمان هاي امنيتي و عدم تجاوز به يکديگر و گسترش حسن اعتماد و همبستگي.
– همگرايي در حمايت از سازمان کنفرانس اسلامي به نمايندگي از جهان اسلام به منظور ايفاي نقش فعال تر در ايجاد زمينه هاي لازم و ساختار تشکيلاتي و قانوني براي گسترش همکاري هاي اقتصادي ميان اعضاء با ايجاد و تقويت مراکز تحقيقاتي و دانشگاهي براي توسعه جهان اسلام.
– ايجاد شبکه هاي ماهواره اي و گسترش ارتباطات و پايگاه هاي اطلاعاتي به منظور گسترش فعاليت هاي تجاري و اقتصادي به عنوان ضرورتي اجتناب ناپذير.
2-5- تجارب همگرايى در جهان اسلام
از زمان استقرار نظام دولت- ملت در سرزمينهاى اسلامى، طرحهاى مختلفى براي همگرايى پيشنهاد شده که برخى از آنها عملى گرديده و برخى ديگر در حد پيشنهاد باقى مانده است. از ميان طرحهايي که اجرا شده، برخي به شکست انجاميده و برخي ديگر به اميد موفقيتهاي آينده همچنان به فعاليتهاي خود ادامه دادهاند. در اينجا دو دسته از اقدامات انجامگرفته براي همگرايى در جهان اسلام مطالعه مىشود. يکى، ايجاد اتحادها و ائتلافهاى سياسى است که در اين ميان چهار نمونه شامل جمهورى متحده عربي، فدراسيون عربى، اتحاديه عرب و سازمان کنفرانس اسلامى بررسى ميگردد و ديگري تشکيل اتحاديههاى اقتصادى است که در اينجا به بررسي چهار مورد شامل شوراى همکارى خليج فارس، شوراى همکارى عرب، گروه دى هشت و سازمان همکارىهاى اقتصادى (اکو) خواهيم پرداخت.
2-6- اتحادها و ائتلافهاى سياسى
2-6-1- جمهورى متحده عربي
در ژانويه 1958، رهبران مصر و سوريه با امضاى توافقنامهاى، وحدت خود در قالب جمهورى متحده عربي را اعلام کردند. متعاقباً در فوريه همان سال، تشکيل اين جمهوري در هر دو کشور به همهپرسى گذاشته شد که مورد تأييد اکثريت مردم هر دو کشور قرار گرفت (Peretz, 1963, p.229).
به اين ترتيب، دو کشور مصر و سوريه بر پايه نظرية فدراليسم در يکديگر ادغام گرديدند و قانون اساسى واحدى براى آنها نوشته شد که به موجب آن، سوريه و مصر دو ايالت شمالي و جنوبي جمهوري متحده عربي را تشکيل ميدادند و براي اين جمهوري يک رئيس جمهور، يک پارلمان و يک ارتش واحد در نظر گرفته شده بود. بر اين اساس، جمال عبدالناصر، رئيس جمهور وقت مصر، با رأى مستقيم مردم دو کشور بهعنوان رئيس جمهور اين فدراسيون انتخاب شد(Peretz, 1963, p.229).
بنيانگذاران حزب بعث سوريه اتحاد با مصر را فرصتى تاريخى براى رسيدن به اصلىترين هدفشان يعنى وحدت اعراب مىدانستند (اسماعيل، 1369، ص25). بااينحال، آنچه سوريه را به سمت وحدت با مصر سوق مىداد، تهديداتى بود که در داخل و خارج، موقعيت آنها را به خطر انداخته بود. در داخل، احزاب مخالف بهويژه کمونيستها در حال قدرت گرفتن بودند (برزين، 1365، ص99) و در صحنة بينالمللي و منطقهاي، موقعيت بعثيها رو به ضعف نهاده بود. اين وضعيت که نگراني مصر را برانگيخته بود، موجب ترغيب اين کشور به اتحاد با سوريه شد (نشاشيبي، 1350، ص445)، ضمن اينکه نزديک شدن به سوريه، رهبرى مصر بر جهان عرب را تقويت مىکرد. بااينحال، اتحاد مصر و سوريه، پس از سه سال و نيم، در سال 1961، با کودتاى افسران سورى و جدا شدن سوريه از اين جمهورى، به فروپاشى منتهى شد. مهمترين عواملى که به شکست اين اتحاديه انجاميد، بيثباتي سياسي ناشي از بحران هويت در سوريه، استبداد و خودکامگي افسران مصري و تصميم ناصر مبني بر بهبود روابط با آمريکا بود. البته عامل جغرافيا را نيز مىتوان در شکست اين جمهورى مؤثر دانست؛ بهويژه آنکه رژيم صهيونيستي، دشمن مشترک آنها، در ميان آن دو قرار گرفته بود (Abboushi, 1970, p.161).
2-6-2- فدراسيون عربى
بعد از امضاى سند تشکيل جمهورى متحده عربي بين مصر و سوريه، پادشاه اردن از عراق دعوت به اتحاد کرد و دو هفته بعد از اعلام اتحاد مصر و سوريه، دو کشور عراق و اردن در 14 فوريه 1958، تشکيل فدراسيون عربى را اعلام کردند. عراق و اردن با تدوين يک قانون اساسى واحد براى فدراسيون عربى، نحوة روابط خود را در چارچوب يک فدراسيون مشخص کردند. بعد از تصويب قانون اساسى جديد، شاه عراق بهعنوان پادشاه فدراسيون و شاه اردن بهعنوان وليعهد وى منصوب گرديدند. در اساسنامه فدراسيون آمده بود که دو کشور بهمنظور وحدت در سياست خارجى، نظام ادارى، آموزش نظامى و تشکيل ارتش واحدى به نام ارتش عربى متحد مىشوند و تشريفات اوليه و مقررات گمرکى ميان دو کشور را لغو مىکنند و در جهت ادغام اقتصادى دو کشور گام بر مىدارند. بهرغم توافق عراق و اردن براى اتحاد و عليرغم حمايتهاى خارجى از آن، عمر فدراسيون عربى بسيار کوتاه بود. اين فدراسيون پس از پنج ماه، سرانجام در 14 ژوئيه 1958 از هم فروپاشيد. علت فروپاشى آن هم بيثباتي سياسي در عراق بود که در نهايت، با کودتاى نظامي عبدالکريم قاسم و عبدالسلام عارف، رژيم جمهوري جايگزين رژيم پادشاهي شد و اين کشور خروج خود از فدراسيون عربى را اعلام کرد. در بيان علت اصلى شکلگيرى اتحاديههاى مزبور بايد گفت که مصر و سوريه برداشت مشترکى از تهديدات رژيم صهيونيستي و فشار انگليس و آمريکا براى پيوستن به پيمان بغداد را داشتند و لذا اقدام به تشکيل جمهورى متحده عربي کردند. عراق و اردن هم به سبب ستيزهجوييهاي مصر و سوريه و موج تهديدآميزى که از اين ناحيه آغاز شده بود، دست به اتحاد زدند. اما پس از تشکيل اتحاد، اين دو فدراسيون نتيجه لازم را به دست نياوردند و ازاينرو، پايههاى آنها متزلزل گرديد و متلاشي شدند(Muhammad, 1962, p.76).
2-6-3- اتحاديه عرب
در طول جنگ جهانى دوم، مليگرايي عربى با هدف اولية اتحاد همة اعراب، فارغ از باورهاي ديني آنان، مورد توجه بعضى از دولتهاى عرب قرار گرفت. اين موضوع با توجه به رشد جنبش صهيونيسم در فلسطين اهميت بيشترى پيدا کرد. انگلستان نيز براى حفظ منافع خود با تشکيل يک اتحادية عربى موافق بود و ازاينرو، عربها را به اين کار تشويق مىکرد. اين حمايت سرانجام به تشکيل اتحادية عرب منجر شد. در واقع، پس از ارائة طرحهاي مختلف همگرايي مانند “سوريه بزرگ” و “هلال خضيب” که در نهايت، با ناکامي روبهرو گرديد، با امضاي موافقتنامه تشکيل جامعة کشورهاي مستقل عربي در سال 1944 و تدوين منشور جامعة عرب در سال 1945م. اتحاديه عرب بر اساس نظرية ارتباطات و متشکل از 7 کشور مصر، عربستان، سوريه، عراق، اردن، لبنان و يمن به وجود آمد. در ادامة اين روند و در فاصلة سالهاي 1953 تا 1993م. کشورهاي ليبى، سـودان، مغرب، تونس، کويت، الجزاير، بحرين، قطر، امارات متحده عربى، عمان، موريتانى، سومالى، سازمان آزاديبخش فلسطين، جيبوتى و کومور به اين موافقتنامه پيوستند. منشور جامعة عرب، هدف اصلي اتحاديه را تحکيم روابط بين دولتهاى عضو، هماهنگ کردن برنامههاى سياسى آنها، حفظ استقلال و حاکميت ملي اعضا و توجه عمومى به مسائل و منافع کشورهاى عربى بيان کرده است. بااينحال، بايد گفت که دو هدف اساسى در فرايند تشکيل اين اتحاديه مدنظر بوده است:
يک. تشکيل جبهة متحد در مقابل بازگشت استعمار انگليس و فرانسه؛
دو. جلوگيرى از تشکيل دولت يهود در فلسطين.
اگرچه اتحاديه عرب توانسته است در برخي زمينهها به گسترش همگرايى در ميان اعضاى خود کمک کند، اما نتوانسته است به همگرايى سازنده و کارآمدى نظير اتحادية اروپا دست يابد. عدم حمايت از طرحهاي همگرايي ميان اعضا، ناتواني در حل اختلافات کشورهاي عضو بهويژه در زمينة مسائل عراق، لبنان و فلسطين و عدم موفقيت در اجراي کامل موافقتنامههاي اقتصادي ميان دولتهاي عربي از نشانههاي بارز اين ناتواني است.
اما در توضيح علت اين ناکاميها مىتوان به عوامل بازدارندة زير اشاره کرد:
يک: ادامة حيات رژيم صهيونيستي موجب گرديده که دولتهاى عربى در مقابله با آن به افراط و تفريط روى آورند و گاه ديدگاههاي متناقضي را ابراز دارند که ايجاد اختلاف و تنش در اين رابطه، عامل دشمني در اتحادية عرب شده است.
دو: رژيمهاي استبدادي و خودکامه در برخي کشورهاي عرب که آنها را با بحرانهاى سياسي و اجتماعي زيادي روبهرو ساخته است، مهمترين عامل واگرايى در روابط آنها به شمار مىرود؛ زيرا اين مسائل تهديدى ضد ثبات و امنيت آنها محسوب مىشوند و ازاينرو، تمام توجه اين کشورها به مسائل داخلى معطوف مىگردد.
سه: رقابت بر سر رهبرى جهان عرب در ميان اعضاى مؤثر آن و تکيه بر مليگرايي عربي توسط سران آنها و رويارويى با اصولگرايان اسلامى، از ديگر عوامل رشد واگرايى در ميان اعضاى اتحاديه عرب است.
چهار: فتنهانگيزى قدرتهاى استعماري نيز يکى ديگر از موانع رشد همگرايى در ميان اعضاى اتحادية عرب است؛ زيرا آنها وجود يک مجموعة متحد و قدرتمند عرب در جهان اسلام را برنمىتابند (Muhammad, 1962, p.76).
2-6-4- سازمان کنفرانس اسلامى
ملک سعود- پادشاه عربستان- بهمنظور مهار انديشههاى ناصر، در سال 1960، خواستار آن شد که براى حل مشکلات جهان اسلام، کنفرانسى با حضور شخصيتهاى بزرگ اسلامى که براى انجام مناسک حج عازم آن کشور بودند، برگزار گردد. بر اين اساس، در سال 1965 کنفرانسى با شرکت 115 شخصيت اسلامى از 35 کشور جهان اسلام تشکيل و ضرورت برگزارى اجلاسى از سران کشورهاى اسلامى مطرح شد که توسط شرکتکنندگان تصويب شد. آتشسوزى مسجدالاقصى در سال 1969م. که توسط صهيونيستها صورت گرفت، فرصت مناسبى را براى ملک فيصل و همفکرانش در ساير کشورهاى مسلمان فراهم کرد تا با انجام تبليغات گسترده، زمينههاى لازم را براى تشکيل اولين اجلاس سران کشورهاى اسلامى، تحت عنوان دفاع از بيتالمقدس، فراهم کنند. نخستين جلسه رسمى سازمان کنفرانس اسلامى در سپتامبر 1969م. با شرکت سران 26 کشور اسلامى در رباط، پايتخت مراکش، تشکيل شد. به دنبال برگزارى اين اجلاس، وزراى امور خارجه کشورهاى اسلامى در سه نشست پياپى شرکت کردند که سرانجام پيشنويس تأسيس سازمان کنفرانس اسلامى در سومين نشست آنها در جده تنظيم و تصويب شد. گسترش وحدت اسلامي، همکاري ميان کشورهاي عضو در زمينههاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و علمي، مبارزه با تبعيض نژادي و استعمار و حمايت از حقوق مردم فلسطين از جمله اهداف مندرج در منشور اين سازمان به شمار ميرود. سازمان کنفرانس اسلامى که بر اساس نظرية ارتباطات شکل گرفت، با 57 کشور عضو و پشتوانههاي مادى و معنوى آنها از جمله منابع عظيم نفت و گاز و نيروى انسانى فراوان، بزرگترين تشکل اسلامى در سطح جهان محسوب مىشود. بااينحال، به دليل ضعفهاى درون سازمانى و گفتمان حاکم بر روابط بينالملل که مبتني بر تقابل اسلام و مسيحيت است، اين تشکل بعد از گذشت حدود 40 سال از تأسيس آن، تاکنون نتوانسته است به اهداف مندرج در منشور خود دست يابد. سازمان کنفرانس اسلامى که فلسفة وجودي آن حمايت از ملت فلسطين و پايان دادن به تعديات رژيم صهيونيستى بوده است، به دليل افزايش دامنة فشارها، تهديدات و تجاوزات خارجى ضد مسلمانان، بهويژه بعد از حوادث 11 سپتامبر، که اشغال عراق توسط آمريکا و انگليس و تجاوز رژيم صهيونيستي به لبنان و غزه از آخرين نمونههاي آن به شمار ميرود، نه تنها از رسيدن به اهداف اصلى خود باز ماند بلکه تعدادى از اعضاى آن مانند مصر، اردن، امارات، قطر، آذربايجان و برخى از کشورهاى آسياى ميانه با رژيم صهيونيستي آشکار و پنهان رابطه برقرار کردند و با اين اقدام خود آن رژيم را به تعقيب سياستهاى تجاوزکارانهاش ضد جهان اسلام تشويق و ترغيب کردند. در بررسى علل ناکارآمدى و ضعف سازمان در اثرگذاري بر سير تحولات بينالمللي
