
به کودک آموخته شود، کودک انتظارات معلم را بسادگی برآورده می کند. دانش آموزان دبستانی به رقابت با یکدیگر می پردازند و می خواهند از دیگران پیشی بگیرند. رقابت کودکان که در آغاز ملایم است. بتدریج شدت می یابد و بر رشد اجتماعی آنان اثر می گذارد. معلم باید رقابت سالم و سازنده بین کودکان را تقویت و تشویق می کند همکاری بین آنان را فزونی بخشند. وضعیت خانوادگی و آموزش های قبلی کودک، در چگونگی رقابت و همکاری کودک با اطرافیان نقش مهمی دارد. دوستان و همکلاسی ها در رشد اجتماعی کودک دبستانی تاثیر فراوان دارند. کودک از طریق ارتباط با دوستان، علاوه بر کسب رضایت و تسلی خاطر، به امکانات خود و انتظارات دیگران پی می برد و روش های همکاری و آمیزش با اطرافیان و حل مساله را یاد می گیرد. همچنین ارتباط با دوستان در تغییر یا تحکیم نگرش های قبلی کودک و نیز ایجاد رفتار های جدید موثر است. چنانچه رفتار دوستان با ارزش های کودک متفاوت باشد، او با تعارض مواجه می شود و برای حل آن در بیشتر مواقع ارزش های خانواده را رها می سازد و خود را با دوستان همانند و سازگار می کند. کودکان 8 ساله پر جنش و جوش و فعال است و از انجام دادن کارهای تازه لذت می برد. کودک در 9سالگی برای مستقل شدن اصرار می ورزد و معتقد است که بزرگ شده و والدین نباید به او دستور بدهند، در این زمان عقاید و نظرهای دوستان به افکار خواسته های والدین ارجحیت دارد و کودک به انجام دادن کارهای گروهی و گردش های دسته جمعی علاقه مند می شود. کودک 10 ساله از دستورات والدین تبعیت می کند و نسبت به اطرافیان با محبت و صمیمیت رفتار می کند و در رفتارش انعطاف پذیرتر است.(مهرابی ،1376).
17-2اهمیت نقش خانواده در رشد اجتماعی
خانواده اولین و مهم ترین نقش را در رشد شخصیت و اجتماعی شدن کودک بر عهده دارد . اولین تماس و ارتباط کودک با محیط از طریق پدر و مادر ، خواهران و برادران است و تقلید از رفتارهای آنان شیوه زندگی او را مشخص می سازد . چنانچه رفتار اعضای خانواده بر دوستی ، محبت ، پذیرش و احترام متقابل متکی باشد ، کودک احساس امنیت و آرامش می کند و بر اثر رشد اجتماعی مطلوب و تقویت اعتماد به نفس قدرت سازگاری بیشتری با محیط به دست می آورد و آماده پذیرش مسئولیت ها و نقش های گوناگون اجتماعی در مراحل بعدی زندگی می شود و برعکس (شفیع آبادی ،1373)
برانفر برنر معتقد است که رشد روانی کودک در شش سال اول زندگی تقریبا به طور کامل تحت تاثیر محیط خانواده است . او گروهی از کودکان طبقه متوسط آمریکا را مورد مطالعه قرار داد و نتیجه گرفت کودکانی که برای مدت طولانی با خانواده های خود زندگی کرده اند ، در بعضی زمینه های شخصیتی مانند احساس مسئولیت و قدرت رهبری در سطح بالاتری می باشند . او می افزاید در سالهای اولیه زندگی طفل خانواده نقش اصلی را در جریان جامعه پذیری او بر عهده دارد .(شعاری نژاد، 1375).
زندگی با ارتباط بیولوژیک و زیستی میان کودک و مادرش آغاز می شود . نفوذ والدین در کودکان تنها محدود به جنبه های ارثی نیست بلکه نحوه آشنایی و ارتباط کودک با بنیان های فرهنگی و تربیتی جامعه بستگی به نحوه ارتباط والدین و فرزندان دارد . همچنین کودک عادت هایی چون طرز غذا خوردن ، سخن گفتن ، راه رفتن ، روش های عادی رفتار با مردم ، نگرش فرد نسبت به اموال دیگران ، ارتباط با همسر ، سرپرستی در خانواده و ارتباط با فرزندان را از خانواده می آموزد .(شرفی ، 1368)
محبت والدین از جمله اصیل ترین و اساسی ترین احتیاجات اساسی روانی افراد برخورداری از محبت است . کودکانی که در اولین سالهای زندگی از محبت و تامین عاطفی والدین محروم باشند ، در خانه احساس ناامنی می کنند ، از زندگی راضی نبوده و همیشه گرفته و سرد و خشک برخورد می کنند ، برعکس کودکانی که از محبت و تامین عاطفی به قدر کافی برخوردار بوده اند ، قدرت تفاهم و همکاری بیشتری دارند، احساس سکون و آرامش می کنند ، اعتماد به خویشتن در آنها قوی است و نسبت به معیارهای اخلاقی حساس می باشند . کودکان بیش از غذای خوب ، لباس گرم ، اسباب بازی و هوای آزاد ، نیازمند آنند که مقبول والدین قرار گیرند و دوست داشته شوند و احساس کنند که به کسی تعلق دارند (شرفی ،1368).
18-2روابط خانوادگی و رشد اجتماعی فرزندان
1-18-2كودكانی كه در محیط دموكراسی پرورش مییابند
این بچهها در مدرسه میتوانند به خوبی با دیگران در ارتباط باشند و در زمینة عاطفی دچار اشكال نخواهند شد؛ زود با دیگران ارتباط پیدا میكنند؛ آمادة همكاری با دوستان خود هستند و اختلاف عقاید دیگران در نظر آنها امری عادی است زیرا بارها نظرهای مختلف را در خانه شنیده و تحمل كردهاند. تعصب در میان این دسته از بچهها كم دیده میشود و به هیچ وجه درصدد تجاوز و حمله به دیگران بر نمیآیند. البته دموكراسی در محیط خانواده به معنای آزادی نامحدود نیست زیرا در چنین خانوادهای اگر محدودیتها برداشته شود و افراد، حقوقی برای یكدیگر قائل نباشند،احتمالاً همة افراد خانواده دستخوش دگرگونی و اختلال میشوند و كودكان نیز در آینده با موازین اجتماعی و اخلاقی جامعة خود در تعارض قرار میگیرند. طبق گزارش سیموند، كودكانی كه در خانوادههای دموكراتیك پرورش مییابند معمولاً از نظر نمرههای درسی و حتی بهرة هوشی، در مقایسه با كودكان پرورش یافته در دیگر محیط ها، پیشرفت بهتری دارند. این كودكان از حس كنجكاوی بیشتری برخوردارند، خلاق و تكرو هستند، در بین همسالان خود محبوبیت بیشتری دارند و بالاخره بهتر میتوانند رهبری گروه همسالان را بر عهده بگیرند.آزادی حساب شده در این خانوادهها تا حدی است كه كودكان علاوه بر بیان عقیدة خویش، در مواردی كه به نظرشان نادرست مینماید اجازه دارند با والدین خود مخالفت كرده و با آنها بحث كنند. مهار منطقی موجب میشود كه كودكان این خانوادهها قوانین و اصول رفتارهای صحیح و عامهپسند را درونی كرده و در قبال اعمال و گفتار خود احساس مسئولیت كنند. برخی از متخصصان تعلیم و تربیت، این گونه والدین را والدین «مقتدر» نامیدهاند چرا كه اینان هم برای رفتار خودمختارانه و هم برای انضباط، اعتبار قائلند. جكسون و همكاران (1990)، معتقدند كه والدین بچههای خلاق، استبداد و محدودیتهای انضباطی كمیدارند. باومریند، در تحقیقات خود به این نتیجه رسید كه بین تعامل مثبت و گرم والدین با كودكان و افزایش رفتارهای مثبت و كفایت اجتماعی فرزندان ارتباط مستقیم و معناداری وجود دارد. (برجعلی ،1378).
2-18-2كودكانی كه در محیط كاملاً آزاد پرورش مییابند
افراد این خانوادهها مردمی بیبندوبار، لاابالی، سهلانگار، خودخواه و بیهدفاند. میزانی بر اعمال و افكار آنها حاكم نیست، احساس مسئولیت نمیكنند، قادر به زندگی اجتماعی نیستند، نمیتوانند با دیگران به سر ببرند و اغلب در زندگی با شكست روبرو میشوند. همین خصوصیات در رفتار بچههایی كه در اینگونه خانوادهها پرورش یافتهاند دیده میشود.
آسانگیری بیش از حد میتواند برای كودك مخرب باشد و او را لوس، پر توقع و خودخواه بار بیاورد، طوری كه توقع توجه و محبت مداوم از دیگران دارد. در ضمن كودكانی كه در خانوادههایی پرورش مییابند كه در آن آزادی معقول و منطقی حاكم است، افرادی دارای روحیة همكاری، با اعتماد، سازگار در موقعیتهای اجتماعی و مسئول خواهند بود.
افراط و تفریط در آزادی دادن به كودك میتواند باعث دشواریهای رفتاری وی شود؛ برای مثال فرزند خانوادهای كه میتواند شب را تا دیر وقت یا تمام شب را در خارج از منزل و بدون اطلاع خانواده از ارزشهای اخلاقی مكانی كه او در آن بسر میبرند، بگذارند و یا هر پدیدهای را با آزادی كامل تجربه كند، فردی لذتطلب و بیبندوبار خواهد شد. (برجعلی ،1378).
3-18-2كودكانی كه در محیط دیكتاتوری پرورش مییابند
در محیط دیكتاتوری، ترس و وحشت بر افراد غلبه دارد. كودك در چنین خانوادهای احساس امنیت نمیكند و وضع او همیشه متزلزل است، حق ندارد در امور مربوط به خود تصمیم بگیرد، در خانه و مدرسه و ارتباط با دوستان هم سن نیز باید رعایت دستورهای پدر یا مادر دیكتاتور را بكند. از ترس تنبیه باید از انجام كارهایی خودداری كند بدون اینكه بداند چرا نباید این كارها را انجام دهد. کودکانی كه والدین خودكامه دارند، كمتر متكی به خود هستند و نمیتوانند به تنهایی كاری انجام دهند یا ابراز عقیدهای بكنند، در ضمن این نوجوانان، اعتماد به نفس، استقلال و خلاقیت كمتری دارند، ذهن كنجكاو ندارند و در برخورد با مشكلات روزمرة عملی، تحصیلی و ذهنی، انعطافپذیری كمتری دارند و معمولاً والدین خود را نا مهربان و سهلانگار میدانند و معتقدند كه انتظارات و تقاضاهایشان غیرمنطقی و نادرست است .
پیامدهای چنین تربیت و رشدی، انعكاس خود را در دوران بلوغ و در پدیدههایی نظیر ناهنجاری و عدم رشد و ناپختگی شخصیت افراد، فقدان روحیات مستقل و آزادمنشانه، پرخاشگری، به رسمیت نشناختن حریم و حرمت اشخاص و نادیده گرفتن و حتی خوار شمردن ارزشهای فردی متبلور میسازد. كودك در چنین شرایط تربیتی، فرهنگ گفتوگو و تفاهم را نمیآموزد، بلكه فرهنگ دیكته گرفتن و دیكته كردن را فرا میگیرد. آنچه فرزندان یاد خواهند گرفت، دنبالهروی و تقلید كوركورانه و وابستگی است. خانوادهای كه در آن كودك هیچگونه آزادی و اختیاری متناسب با سنش ندارد و هر آنچه را كه خانواده دیكته میكند، باید بدون اینكه به منطق آن آگاه باشد، بیچون و چرا بپذیرد و حق هیچگونه اظهار نظر، دخالت یا تصمیمگیری را ندارد، چنین فردی با ویژگیهایی چون نارضایتی، درونگرایی و بیاعتمادی نسبت به دیگران پرورش مییابد. روشهای منضبط كردن كودكانی كه در آینده بزهكار شدهاند، غیرمعقول، بسیار سختگیرانه و معمولاً همراه با تنبیه بدنی بوده و كمتر در مورد رفتار نادرست كودك با او گفتوگو شده است. تحقیقات راتر و ویلسون (1980)و پترسون (1981)، نسان داده كه یكی از متغیرهای خانوادگی مهم در این مورد عدم نظارت والدین است. خانوادههای فرزندان پرخاشگر و ضد اجتماعی، مقررات كمتری در خانه دارند و والدین در مقابل رفتار غیر قابل قبول كودك، برخورد قاطعی ندارند. مادرانی كه به اجبار تمایل دارند فرزندان خود را مؤظف به انجام كاری كنند، كمتر دارای فرزندان خلاق هستند. والدین، روشهای مختلفی را در رابطه با فرزندان خویش اتخاذ میكنند: بعضی در انجام امور مختلف، به فرزندان خود آزادی عمل میدهند و بعضی با فرزندان خود به شیوة مستبدانه رفتار میكنند یا به اظهار نظر آنها توجهی نمیكنند. در این خانوادهها كودكان نادیده گرفته میشوند. روشهای تربیتی والدین در اكثر موارد میتواند عامل پیشبینیكنندة مهمی در نمرة مدرسه و موقعیت تحصیلی فرد باشد. والدینی كه معمولاً تنبیه بدنی به كار میبرند هیچ گاه توجیه منطقی قانعكنندهای برای رفتار خود ندارند و موفقیت كودكشان را در آینده خدشهدار میكنند. تئوری پترسون، یكی از نافذترین تئوریهای رشدی برای توصیف خانواده به عنوان یكی از زمینههای شروع رفتارهای ضد اجتماعی در سنین پایین است، او میگوید: «كودكان از تعامل با والدین سرزنشكننده و انتقادگر خود، آنقدر آزار میبینند كه برای خلاصی از آن و با هدف كاهش ارتباط با آنها، رفتارهای منفی و آزار دهنده در پیش میگیرند كه به تدریج به صورت عادات رفتاری در میآید». به طور خلاصه به نظر میرسد كه شیوههای دموكراتیك و قاطعانة والدین اگر با توضیحاتی در مورد قواعد و انتظارشان همراه باشد، از جهتهای بسیاری استقلال همراه با مسئولیت را در نوجوان پرورش میدهد:
نخست اینكه این روشها امكاناتی برای خودمختاری نوجوانان فراهم میكند كه البته همراه است با راهنماییهای والدین علاقهمند كه با نوجوانان ارتباط برقرار میكنند و تا حد مناسبی كنترل را به دست دارند؛ دوم اینكه این روشها نوجوان را تشویق میكند تا با والدین همانندسازی كنند، همانندسازی كه بیشتر بر اساس محبت و احترام والدین به نوجوان است نه بیاعتنایی و سهلانگاری آنان؛ سوم اینكه آنان با سرمشقشدن به
