
درميآيد و جوانها را فريب ميدهد و درنهايت آنها را به كام مرگ ميفرستد. آهو در اين افسانه جانوري حيلهگر و مكار و نمادي از تزوير و رياست.
پيرزن گفت: «اي ملك جمشيد از جواني خودت بترس؛ اين آهو، دختر پادشاه اين شهر است، خودش را به شكل آهو درميآورد و ميآيد جوانهاي مردم را گول ميزند و ميبرد پيش پادشاه، بعد دوباره به شكل دختر درميآيد و در اطاقش خودش را به مريضي ميزند و هيچ حرف نميزند. پادشاه هم جوانها را مجبور ميكند كه او را به حرف بياورند و اگر نياورند، سرشان را ميبرد. تا حالا دويست نفر را به كشتن داده.»
آهو در افسانۀ خسرو ديوزاد از جلد چهارم فرهنگ افسانهها (درويشيان، 1378: 335) برگرفته از سمندر چلگيس شاهزادهاي است كه توسط زن جادو، جادو شده و تغيير شكل داده است.
آهو در افسانۀ آهووک از جلد اول فرهنگ افسانهها برگرفته از قصههاي مردم فارس، پسري جوان است كه تغيير شكل مييابد.
«خسته و تشنه شدند. به قافلهاي رسيدند. قافلهدار گفت: “ما هم آب نداريم، ولي اگر بالاتر برويد، آنجا هفت چشمه است، شش چشمه براي حيوانات و چشمۀ هفتم براي آدميزاد است.”» (درويشيان، 1387: 148)
«رقم هفت خاصه بر كمال و تاميت دلالت دارد و رمز پايانيافتن دورۀ كامل است. همچنين رمز باروري و زايندگي است و نمودار انسان كامل، زيرا از جمع عدد چهار كه رمز زمين يا مادينگي است و رقم سه كه رمز نرینگي است حاصل آمده است. رقم هفت، خبر از رستاخيز و آرامش و ملكوت ميدهد.» (پريشاني، 1388: 33)
اما پسر صبر نميكند و از چشمۀ ششم آب مينوشد، بنابراين عطسهاي ميكند و تبديل به آهو ميشود.
«به سبب فعاليت ديوان و اهريمن براي صدمه زدن به زندگي عطسه ميآيد.» (روايت پهلوي، 1367: 18)
آهو در اين افسانه، نماد انساني ناشكيباست كه در مقابل سختيها تاب نميآورد و به مقام انسان كامل دست نمييابد.
3-6- خروس
خروس در داستانهای قرآنی یکی از چهار پرندهای است که برای اثبات روز رستاخیز، به امر خدا پس از مرگ دوباره زنده میشود.
«در قرآن مستقیماً از خروس نامی به میان نیامده، اما در تفسیر نسفی و تاریخالتراجم در برابر کلمۀ «طیر» در آیۀ 260 از سورۀ بقره از چهار پرنده نام برده میشود که از آن جمله یکی خروس است.» (عبداللهی، 1381: 342)
«و چون ابراهیم گفت: پروردگارا به من بنما که چگونه مردگان را زنده گردانی. خداوند فرمود: باور نداری؟ گفت: آری باور دارم. ولیکن خواهم که به دیدن آن دلم آرام گیرد. خداوند فرمود: چهار مرغ برگیر و گوشت آنها را به هم درآمیز. نزد خود آنگاه هر قسمتی را بر سر کوهی گذار. سپس آن مرغان را بخوان تا به سوی تو شتابان پرواز کنند و آنگاه بدان که همانا خداوند بر همه چیز توانا و بر همۀ امور عالم داناست.» (بقره: 260)
و اما خروس در وندیداد سروش پاک دلیری است که تن به فرمان یزدان دارد و دارندۀ جنگافزار ترسآور اهورایی است. آن مرغ کوشا، هادی مردم است و نقش راهنما را بر عهده دارد. خروس مردم را به گفتار نیک، کردار نیک و پندار نیک هدایت میکند و پیش از هر چیز از مردم میخواهد که خدا را بستایند تا دیوها را نابود کنند و آنها را از سه چیز نهی میکند:
«از بداندیشه[گی] از روی منش
و از بدگفته از روی سخن
و از بدکرداری از روی عمل» (فرگرد 18)
«سروش در پهلوی و سرئوشه در اوستا نام فرشتهای است که از اهورا مزدا برای انسان پیغام میآورد و محافظ ارواح است و شبها تا سپیدهدمان با شمشیر جانهای مردم را از شر دیوان پاس میدارد. خروس و سگ در نزد «سروش» محبوبند، خروس به این سبب که با بانگ خود، دیوان را میتاراند و خبر از گذشتن شب میدهد و سگ به این سبب که دیوان را میرماند و در پاسبانی به سروش کمک میکند.» (میرشکاک، 1391: 98)
اسم خروس در اوستا پروردش میباشد و پروردش واژهای دینی است به معنی پیشبیننده و مقصود این است که خروس فروغ روز را از پیشدیده مژدۀ ورود آن را میدهد. پرندۀ سحرخیز خروس از طرف سروش ایزد شب زندهدار گماشته شده که بامدادان بانگ برداشته، مردم را از پی ستایش خداوند بخواند، بهویژه سحرخیزی نزد مزدیسنان بسیار پسندیده و از فضایل بزرگ شمرده میشود. بنابراین، خروس که در سپیدهدم مژدۀ سپری شدن تاریکی شب و برآمدن فروغ را میدهد، نزد آنان مقدس است و خوردن گوشت آن را به خود روا نمیدانند.
در اوستا خراوش را نیز داریم که خروس فارسی از همان ماده است ولی نه به معنی نرینۀ ماکیان؛ بلکه همیشه معنی خروشیدن و فریاد برآوردن از آن اراده شده است. کلمات خروس و خروش هر دو یکی است، مگر آنکه حرف سین و شین به هم بدل شده است و خروس را به مناسبت بانگ زدن و فریاد زدن و خروش برآوردن به چنین اسمی نامزد کردهاند.» (اورشیدی، 1371: 198)
«در پهلوی صورت پَرُدَرْشیه؛ بهمعنای پیشبینی است. صفت است برای کسی که از پیش از قصد و نیت ارواح خبیثه و دیوها آگاه میشود.» (رضی،1376: 1648)
«خروس در “آیین مهر” نیز نقش شایان توجهی دارد. پیک خورشید (سُل) است که چون میترا درصدد کشتن گاو بر میآید، و گاو میگریزد، خورشید (سُل) خروس را با پیامی از نهانگاه گاو به سوی میترا میفرستد. آنگاه میترا از جای گاو آگاه شده و آن چارپای مقدس را به دام کشیده و قربانی میکند.
در آیین مهر، عبادت، سرودخوانی و انجام غسل و شستوشو و مراسمی دیگر، سحرگاهان انجام میشد و مؤمنان با بانگ خروس که پیک خورشید و همراه میترا بود، بیدار میشدند.در نقوش و بسیاری از سنگبرجستهها و سنگکندههای مهر دینان که در مهرابهها (معابد) پیدا شده، در نقوش اصلی، تصویر خروس دیده میشود.» (همان: 1650)
«”در شاهنامه نیز خروس، پیک ایزدی معرفی شده است.” (یشتها: 1/522).به روایت بلعمی (1/117 و بعد) گیومرث سفارش کرد که سیامک را با ماکیان و خروس سفید نگهدارند تا دیوان، او را گزند نکنند و در سیَر عجم هست که دیوان آگاه شدند که او پدر همۀ شاهان است و تدبیر هلاکش کردند و ماری را بگرفتند و در خانۀ سیامک افکندند. خروس سفید چون مار را بدید، بانگ میکرد وغلام آگاه شد و مار را بکشت.
گیومرث چون به کینخواهی پسرش به کوه دماوند رفت، وقت نماز پیشین، خروس سپیدی را دید که ماکیانی به دنبال او بود و ماری در پیش. خروس به مار حمله میبرد و هر بار که او را میزد، بانگی خوش میکرد. گیومرث را خوش آمد از مهربانی او بر جفت خویش و دید که طبع او با طبع آدمی نزدیک است. با سنگ مار را کشت. خروس بانگ نشاط کرد و گیومرث غذایی بدو داد و او آن را به جفت خویش ایثار کرد.گیومرث، سخاوت او را به فال نیک گرفت. از این رو، عجم بانگ خروس را، به وقت، خجسته دانند، خاصه خروس سفید را و گویند در هر خانه که باشد، دیو در آن خانه نباشد. اما، بانگ خروس را در شامگاه، به فال بد دارند و این از آن روست که چون کار گیومرث به آخر رسید خروس، بیوقت، در نماز شام بانگ کرد و چون نگاه کردند گیومرث مرده بود… نام و شهرت این پرنده چه به صورت حقیقی و اوستایی آن و چه با عنوان «مرغ ایرانی» و «اهل ماد» به زبانهای یونانی و فرنگی راه یافته است. حتی اعتقاد به تقدس و اهمیت او در راندنِ دیوِ تاریکی و خواب هم، چنان که در آیین زردشتی وجود داشته، به اروپا رفته و در ادب مغرب زمین نفوذ کرده است، از جمله در هملت شکسپیر (پردۀ اول، صحنۀ اول، از قول هوراشیو)… در ایران از قدیم، پنجه، نشانی مقدس و رمز خروس بوده است. بنا بر یک روایت، عُمَر، خلیفۀ دوم به خواب دید که خروسی دو نوک بر او زد. وحشتزده جویای تعبیر خواب شد و گفتند: یک ایرانی دو ضربت با خنجر بر خلیفه خواهد زد. پس از سه روز، سحرگاهان هنگام بانگ خروس، عمر با ضربۀ خنجر زهرآگین ابولؤلؤ به قتل رسید.» (نوبخت، همان: 203).
گاهی خروس مانند کلاغ مظهر شومی و زشتی و شهوتپرستی دانسته شده است.
در فرهنگ اسلامی نیز بسیاری از این ویژگیها به خروس منسوب است. » ( یاحقی ، 1386 : 326 – 325)
و اما پیشینیان نیز برای خروس ویژگیهایی را بر شمردهاند و از آنجا که افسانهها با قدمت بسیار ریشه در باورهای مردم دارند، دانستن بعضی از این نظرات خالی از لطف نیست.
«عجبی و کبری در خروس باشد و بدان ماند که بخویشتن خرم است، و مردم را بشارت دهد به صبح برآمدن و تابیدن آفتاب، و بانگ او بیمار را قوت دهد و سبکی درد پدید آرد… و خروس چون نجاست عقاب بخورد موی بازهلد. و خروس دانه پیش ماکیان اندازد و بپای همی باشد و همی فشاند، و چون پیر شد نکند و همت جز بتن خویش ندارد… هرگاه چون خروس سپید در کاروان باشد شیر هیچ گزند نکند و چندانکه خروس سپیدتر و کهتر بیمِ شیر فزونتر.» (ابن ابیالخیر، 1362: 153 – 152)
«شهوت بر وی غالب بود و بر خویشتن محجب بود و از عجایب او آن است که مقادیر ساعات لیل داند، چون شب پانزده ساعت باشد به آن نسبت بانگ کند، و چون نه باشد به حسب نه ساعت … چنین گویند که اگر کسی خروس ابیض افرق را بکشد، در مال و اهل او نکبت رسد؛ و در خانهای که او بود، شیطان در آنجا نرود.» (کمونی قزوینی، 1390: 623)
«برخی معتقدند برای مقابله با دیو سپیچ باید در خانه خروسی نگاه داشت.» (عفیفی، 1374: 566)
«در هنر عیسوی، خروس یکی از ابزارهای عزاداری مسیحی است و علامت پترحواری و در نتیجه نماد توبه بود، خروس به خورشید طالع تهنیت میگوید و بنابراین، برای مهر و آپولو و دیگر خورشید- خدایان مقدس بود… خروس تجسم مراقبت و شهوت و پرخوری (هفت گناه بزرگ) است.» (هال، 1380: 47)
«سه کیفیت برجستۀ خروس در ادبیات و فرهنگ ملل عبارت است از تیزهوشی، جنگاوری و شهوترانی.» (ادوارد، 1356: 372)
گذشته از شهوت، جنگاوری، پرخوری و… خروس در داستانها و افسانههای ایرانی یاور انسان و در کنار اوست.
در داستانی که در کتاب کشکول (عاملی، 1363: 272) از زبان ابو ایوب مرزبانی، وزیر منصور نقل میشود خروس نماد وفاداری است. این داستان مناظرهای بین باز و خروس در باب وفاداری به انسان است که در نهایت خروس وفاداری بیحد و مرز خود را به انسان به اثبات میرساند.
در داستان روباه با خروس، در مرزباننامه (وراوینی، 1392: 445)، خروس، دنیادیده، هوشیار و باتجربه است و به سادگی نقشۀ روباه را نقش بر آب میکند.
«در تاریخالتراجم… حکایتی نقل شده که در آن خروس در خروج و رهایی موسی و بنی اسرائیل از مصر نقشی دارد: … فرعون بدانست که ایشان برفتند، قوم خویش را گرد کرد و گفت به طلب ایشان نشویم تا خروه بانگ کند. خداوند چنان قضا کرد که آن شب هیچ خروه بانگ نکرد.» (به نقل از عبداللهی، 1381: 345)
در تعبیر خواب خروس آمده است:
«اگر در خواب بیند که بانگ خروس میشنید، نشانۀ این بود که راه خیرات و نیکی برگزیند و مبصران گفتهاند: بیشتر تعبیر خروس بر بنده و بندهزاده افتد. اگر در خواب بیند خروسی بر روی او میجست، نشانۀ این باشد که وی را از کسی غم و اندوهی رسد.» (موسوی، 1384: 301)
3-6-1- خروس در افسانهها
خویشکاری خروس در افسانهها، متفاوت است.
در افسانۀ آواز خروس از جلد هفدهم فرهنگ افسانهها برگرفته از چهل دروغ (15افسانه از ترکمنصحرا)، خروس فرصت طلب، زیادهخواه و ناسپاس است.
«خروس به پیرزن گفت: “ای پیرزن! خار به پایم رفته، آن را از پایم در بیاور و با آن آتش برای پخت نانت درست کن… همین که نان پخته شد، خروس گفت: ای پیرزن! خارم را پس بده. لازمش دارم!” پیرزن گفت: “ولی من با آن آتش درست کردم و نان پختم.”»
خروس گفت: “پختی که پختی! یا خارم را بده یا از این طرف میپرم، از آن طرف میپرم، نان تو را میبرم.”… خروس از این طرف پرید، از آن طرف پرید و یک قرص نان گرم برداشت و راه افتاد.» (درویشیان، 1384: 110)
خروس در افسانۀ سه خواهری از جلد هفتم برگرفته از فسون فسانه (تحلیل و بررسی افسانههای عامیانۀ ایرانی)، جادویی است. ابتدا یک خروس طلایی بر روی طاقچه است، سپس تبدیل به یک خروس
