
در ایران به کار گمارده شود. وی اعتقاد داشت که رضاخان این شایستگی را دارد. آیرون بر این باور بود فقط دیکتاتور نظامی در ایران به آنها فرصت خواهد داد تا این کشور را بدون دغدغه ترک کنند. ژنرال انگلیسی بهترین راه را برای استقرار دیکتاتوری نظامی کودتا معرفی کرد (جعفریان، ص 75-74).
نظرهای آیرونساید در واقع منعکس کنندهی مواضع وزارت جنگ بریتانیا بود. اما در سوی دیگر وزارت امور خارجه ی این کشور که وظیفهی اصلی تعیین سیاست انگلستان در قبال ایران را داشت، مدتی قبل از آیرونساید در تدارک انجام همان ایدهای بود که نمایندهی وزارت جنگ انگلیس پس از مشاهدهی اوضاع ایران به آن نایل شده بود. به هر حال مقدمات کودتا را میبایست در دوره ی نخستوزیری «مشیرالدوله» جستجو کرد.
انگلیسیها در اولین قدم در راه کودتا میبایست دولت مشیرالدوله را ساقط میکردند. برای انجام این منظور به عنوان اولین اقدام، مساعدهی 350 هزار تومانی را که برای پرداخت حقوق قزاقها از مدتها پیش میپرداختند، قطع کردند. با این اقدام مشیرالدوله که پیشتر تحت فشار انگلیسیها قرار گرفته بود، استعفا داد و سپهدار «رشتی» جای او را گرفت. قدم بعدی انگلیسیها اخراج افسران روسی و «استاروسلسلکی»، فرماندهی روسی نیروی قزاق بود. این اقدام علیرغم بیمیلی احمدشاه انجام گرفت. استاروسلسکی و دیگران افسران قزاق بدون این که فرصت دفاع از خود بیابند به اتهام اختلاس و ارتباط با دولت شوروی برکنار شده و از مرز کرمانشاه از ایران خارج شدند. پس از اخراج استاروسلسکی، به ترتیب سرهنگ «اسمایس» انگلیسی، سردار «همایون» و «رضاخان میرپنج» فرماندهی نیروهای قزاق را به عهده گرفتند.
همان گونه که ذکر شد، انگلیسیها مقدمات و مطالعات لازم را برای کودتا فراهم ساختند. عناصر انگلیسی در این مرحله دو رهبر احتیاج داشتند. یکی از آنها میبایست مسؤولیت و رهبری نظامی را بر عهده بگیرد و دیگری رهبر سیاسی کودتا بود. رضاخان میرپنج به عنوان فرماندهی نظامی کودتا انتخاب شد. در خصوص انتخاب رضاخان برای فرماندهی نظامی کودتا «اردشیر ریپورتر»، عامل و جاسوس انگلیس در ایران نقش مهمی داشت. وی که مدتها قبل از کودتا رضاخان را میشناخت او را به آیرونساید معرفی نمود. آیرونساید نیز وی را به «نورمن»، معرفی کرد.
در مورد رهبر سیاسی کودتا، «سید ضیاء الدین طباطبایی» بهترین گزینه بود. سید ضیاء ویژگیهایی داشت که وی را از هر حیث برای انجام کودتا ممتاز میساخت؛ انگلوفیل مشهوری که سرسپردگیاش به انگلیسیها شهره آفاق بود. فردی که در روزنامهی معروف خود «رعد»، در زمان جنگ جهانی اول به نفع انگلیسیها و متفقین مقاله مینوشت، مدافع سرسخت قرارداد 1919م. بود و در دفاع از آن با همکاری کلنل «هیک» انگلیسی، کمیتهی آهن را تشکیل داد. سید ضیاء خاستگاه اشرافی نداشت و به خوبی میتوانست نقش یک رهبر انقلابی را ایفا کند. ضمن این که چیرهدستیاش در روزنامهنگاری به وی امکان نوشتن و صدور بیانیههای انقلابی و عوام فریبانه را میداد.
بدین ترتیب رهبران نظامی و سیاسی کودتا پس از انتخاب، در قزوین یکدیگر را ملاقات کرده و آماده ی انجام نقشه میشوند. البته انگلیسیها تمهیدات و مقدمات دیگر را نیز فراهم کرده بودند. آنها توانسته بودند موافقت احمدشاه را جلب نمایند. همچنین برای سهولت کار، چندی قبل از کودتا، به اتباع کشورهای اروپایی و آمریکا هشدار میدهند که تهران را ترک کنند. آنان حتی تسهیلات ترک ایران را برای اتباع خارجی فراهم کرده بودند. «امیل لوسوئور»، دیپلمات فرانسوی که در جریان کودتا در ایران بوده، در این باره مینویسد: «انگلیسیها با اقدام به تشویق خارجیان به ترک تهران در ماههای دی و بهمن 1299، آشکار هدفی دیگر منهای حفظ جان انسانها و منافع مادی داشتند. آنها میخواستند که میدان در برابرشان خالی و تمامی صاحبمنصبان اروپایی را از صحنه دور کنند تا در هنگام وقوع حوادثی که در حال تدارک آنها بودند از اقدام به کنترلی که ممکن بود اسباب زحمت بشود، جلوگیری کنند.» با تمهید مقدمات لازم، سرانجام در بامداد سوم اسفند 1299 عدهای از نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شده و بدون این که با مانعی جدی روبه رو شوند، در عرض چندین ساعت تهران را فتح کردند. کودتا در حقیقت نسخه ی دوم قرارداد 1919م. محسوب میشد. انگلیسیها آن چه را که بهواسطه ی قرارداد درصدد کسب آن بودند از راه کودتا به دست آوردند. توضیح فزونتر این که، آنان خواستار ایجاد نظامی مستشاری در ایران بودند تا حافظ منافع انگلستان در ایران و خاورمیانه باشد. اکنون موفق به ایجاد دولتی دست نشانده شده بودند (جعفریان، صص 84-79).
3-2-2 مجلس و انتخابات در دوران رضاخان
انتخابات و تشکیل مجلس چهارم
از انحلال مجلس سوم در سال 1299 تا تشکیل آن در سال 1300 فطرتی طولانی به فضای سیاسی کشور سایه افکند، این تعطیلی یا رکود سیاسی دلایل متعددی داشت که عبارت بودند از: مهاجرت جمع انبوهی از نمایندگان و دیگر فعالان فکری و سیاسی به خارج کشور در اثنای جنگ جهانی اول، انحلال و فروپاشی احزاب و تشکلهای سیاسی، نگرانی و هراس توام با مخالفت دولت و زمانداران از بازگشایی مجلس و فعالیت آن که سرخوردگی گستردهای را سبب شد. مجلس چهارم که مرکب از نمایندگان فرمایشی به منظور تصویب قرارداد تحتالحمایگی ایران در سال 1919 بود و با خروج روسیه از صحنه سیاسی ایران در پی انقلاب 17 اکتبر، کار خود را آغاز کرد.
بدعت هراس انگیز در انتخابات مجلس چهارم و مداخله وسیع و همه جانبه دولت در امر انتخابات و گزینشی بودن نمایندگان دلخواه دولت که به صورت یک سنت پایدار و ناپسند باقی ماند، روند دولتی شدن مجلس و فرمایشی شدن انتخابات نمایندگان را در سراسر دوره رضاشاه سرعت بخشید. هر یک از جریانهای فعال در مجلس چهارم با انگیزههای متفاوت و با شانه خالی کردن از پذیرش مسئولیت و رسالتهای سنگین ملی، زمام کشور را به سهولت از کف دادند و با انشعابات متعدد و ایجاد چندین اقلیت، مجلس را از کارآیی لازم انداختند و اکثریت بعدها به عنوان عامل عمده در سقوط قوامالسلطنه ناخواسته نقش موثری در به قدرت رسیدن رضاخان سردار سپه ایفا کردند رضاخان نیز همگام با مجلس و گاه پیش از آنان ابتکار عمل را با برکناری افسران خارجی از قشون کشور به دست میگرفت و در یک توافق پنهان از امضای قرارداد استخدام افسران انگلیسی سرباز زد؛ و کابینه اول قوامالسلطنه را واداشت تا منابع جدیدی را برای تدارکات مالی و مستشاری بیابد.
خودسریهای روز افزون رضاخان و دستزدن به اقداماتی خارج از چارچوب وظایف و اختیارات وزیر جنگ، نقض آشکار قانون اساسی، تعرض به آزادیهای بیان و قلم، سرکوب روزنامهنگاران، مداخله در امور مالی و تلاش برای تسلط برمنابع درآمد کشور و اختصاص آن به وزارت جنگ توطئهچینی مستمر برای فلج کردن کابینهها و به هم آمیختن امور لشگری و کشوری و مانند آن در سطح گسترده، سرانجام مجلس چهارم را با تمام سکوت و انفعالی که دچار آن بود به واکنش واداشت و در نهایت سردار سپه از کار کناره گرفت (مدنی، ص 231).
انتخابات مجلس پنجم
رضاخان علیرغم میل مخالفینش توانست، در انتخابات اعمال نفوذ کرده و از طریق انتخاب افراد مورد نظر خود پایگاه محکمی در مجلس به دست بیاورد؛ نکته جالب توجه این است که خود رضاخان از همه ایالات و ولایات به نمایندگی انتخاب شده است و این امر خود نشانه آشکار، از اعمال نفوذ وی در نظامیان طرفدار او در امر انتخابات است.
مجلس پنجم از همان آغاز با نوعی جبههگیری داخلی، دچار انشقاقی کم سابقه گشت. بدین معنا که اکثریت جمهوریخواهی در مقابل ضد جمهوری قرار گرفت. قبل از افتتاح مجلس حزبی به نام “جمهوریخواهی” از طریق جراید، موجودیت خود را اعلام کرده بودند؛ اما جمهوریخواهان در مجلس تحت نامها و عناوین دیگری فعالیت میکردند. احزاب و گروهها مجلس پنجم را دولتآبادی چنین تقسیم کرده است: اول هیأتی که آزادی خواهان معروف تشکیل داده بودند، دوم هیأت روحانیون یا هیأت علمیه به ریاست “سید حسن مدرس”، سوم هیأت سوسیالیستها که در اقلیت بودند و چهارم اکثریت یا تجددیها که “سید محمد تدین” رهبر آن بود. البته حزب تجدد در ابتدا به نام “دموکرات مستقل” خوانده میشد.
مجلس پنجم پس از افتتاح طبق معمول یک هفته تعطیل شد و از اول اسفند ماه جلسات خود را به طور رسمی آغاز کرد، از همان ابتدا اقلیت و اکثریت مجلس بر سر تصویب اعتبارنامهها با هم درگیر شدند. هدف جمهوریخواهان این بود که هر چه زودتر اعتبارنامهها را تصویب رسانده و با به حد نصاب رساندن تعداد نمایندگان مجلس را رسمیت بخشیده و لایحه تغییر رژیم را قبل از عید نوروز به تصویب قطعی برساند و به خیال خود عید و بهار جمهوری را با عید نوروز و بهار طبعیت مقارن سازند؛ جمهوریخواهان به حدی به این موفقیت خود اطمینان داشتند که به استظهار دولت سردار سپه رساندند که سکههای طلایی با علامت جمهوری ضرب کرده و میخواستند، آنها را به عنوان هدیه بین مردم پخش کنند؛ اما مدرس تمام تلاش خود را کرد تا از به رسمیت رسیدن مجلس تا قبل از عید نوروز جلوگیری کنند و مانع تحقق آرزوی جمهوریخواهان شود؛ بهترین راه برای وصول این هدف مخالفت با همه اعتبارنامهها بود، بنابراین مدرس از همان جلسه اول شروع به مخالفت با هر اعتبارنامهای کرد. حتی از رد اعتبارنامه کسی چون “موتمنالملک” حسین پیرنیا از صادقترین رجل سیاسی آن دوره دریغ نورزید. بعد از چند بار تغییر در انتخاب ریاست مجلس “تدین” از اعوان و انصار رضاخان به ریاست مجلس انتخاب شد، بعد از برخورد شدید مدرس و تدین که به تعطیلی مجلس انجامید، دکتر حسین بهرامی (احیا السلطنه) از فرط خشم چنان سیلی به صورت مدرس نواخت که عمامه آن سید بزرگوار به زمین پرت شد، این سیلی شاید آتش خشم تجددیها را فرونشاند؛ اما در عوض باعث شعله کشیدن خشم هزاران تن از مردم تهران بر علیه جمهوری شد، به هر حال این سیلی زمینه تظاهرات 28 – 29 اسفند سال 1302 شد که از عوامل مهم شکست جنبش جمهوری بود (آدمیت، ص 217-216).
از نظر سیاسی سردار سپه پس از گردن نهادن به شکست جریان جمهوریخواهی و پذیرش رسمی آن در مجلس برای مدیریت بحران کشور به نیروی عظیم رهبران مذهبی توسل جست، اعلامیه علمای قم موقعیت رو به افول رضاخان را تا حد زیادی بهبود بخشید و او نیز در پاسخ به علما در بیانیه خود خطابه به ملت ایران از آنان خواست جمهوریخواهان را پایان یافته تلقی کنند و به جای آن به رفع موانع پیشرفت کشور همت بگمارد.
شاه تلگرافی مبنی بر عزل سردار سپه از ریاست وزرایی به مجلس ارسال داشت که در آن تمایل خود را به تعیین رییسالوزرایی جدید به مجلس ابراز کرد؛ سردار سپه که از هر سو عرصه را بر خود تنگ میدید، به حربه دیرین خود؛ یعنی استعفا روی آورد. وی بلافاصله با نمایندگان شوروی، آمریکا و بریتانیا و فرانسه و جمعی از علما و روزنامهنگاران به گفتگو پرداخت و چون نتیجهای بدست نیاورد، تصمیم به خروج از ایران و رفتن به عتبات گرفت؛ اما در نهایت وی ملک شخصیاش در رودهن رفت؛ مجلس یک هیات را به محل سکونت او اعزام کرد. در نهایت در روز 19 فروردین، 93 نفر از افراد مجلس به سردار سپه اقبال کردند. وی ابتدا از پذیرش مجدد نخست وزیری استنکاف ورزید، در نهایت 24 فروردین کابینه خود را به مجلس معرفی کرد و رای اعتماد گرفت.
با آغاز تابستان 1304 به نظر میرسد که دیگر مانعی بر سر راه ارتقا رضاخان به مقام عالی کشور وجود نداشت؛ در این میان هئیت سه نفر (داور، تیمورتاش، فیروز) همه جناحهای اصلی مجلس به جزء گروه مدرس و مستقلها را با خود همراه کرده بودند؛ تدین طرح تدوین و تصویب ماده واحده انقراض قاجار را به مجلس برد؛ “داور” از روز 4-7 آبان توانست نزدیک به 84 تن از نمایندگان مجلس را به زیر زمین منزل سردار سپه بکشاند تا طرح انقراض را امضا کنند، این ماده واحده به شرح زیر بود:
مجلس شورای ملی به نام سعادت ملت ایران، انقراض سلطنت قاجار
