
كردهایم و میخواهد رشد بكند، با دست خودمان بگیریم به زور بكشیم تا رشد بكند. رشد آن به كشیدن نیست. اِعمال زور آنجا مفید نیست. فقط از راه طبیعی كه احتیاج دارد به قوّه زمینی و خاك، آب، هوا، نور و حرارت رشد میكند. همانهایی را كه احتیاج دارد باید به او بدهیم، خیلی هم با لطافت و نرمش و ملایمت- یعنی از راه خودش- تا رشد بكند. ولی اگر بخواهیم به زور گیاهی را رشد بدهیم نتیجه نمیگیریم. اصلاً اینجا عامل زور حكمفرما نیست. از نظر تربیت انسانها هم ترس و ارعاب عامل پرورش نیست (همان : 71).
3-2-تاريخچه تعليم و تربيت اسلامي:
براي تعليم و تربيت اسلامي، ادوار و مراحلي را ذكر كردهاند. از جمله، ميتوان به تقسيمبندي زير اشاره كرد: دوره نخست كه دربرگيرنده نيم قرن اول هجري است با پيدايش و توسعه سواد خواندن و نوشتن قرآن همراه بود. دوره دوم كه خود شامل دو بخش (از50 تا 350 واز 351 تا 600 هجری) بود، با آشنايي با علوم و فنون ساير ملل همراه بود. دوره سوم كه از قرن هفتم (حمله مغول) تا قرن سيزدهم به طول انجاميد، دوره ركود تعليم و تربيت اسلامي بود. دوره چهارم كه شامل قرون سيزدهم و چهاردهم است، متضمن رويارويي تعليم و تربيت اسلامي با تحولات فزاينده تعليم و تربيت جديد است.
البته تقسيمبندي مذكور بيشتر ناظر بر جريان عمليِ تعليم و تربيت اسلامي است تا تعليم و تربيت اسلامي به منزله رشتهاي دانشي. تاريخچه تعليم و تربيت اسلامي به اين معنا را نيز ميتوان تا قرون دوم و سوم هجري، با نظر به آثار اخلاقي و تربيتي انديشمندان مسلمان مانند كتاب «آداب المتعلمين» محمد بن سحنون (در گذشته 256 ق) به عقب بازگرداند. ازآن پس نيز آراي تربيتي علماي اخلاق، فيلسوفان يا عارفان مسلمان، همچون فارابي، ابن مسكويه، ابنسينا، غزالي و مولوي را ميتوان به منزله حلقههايي از زنجيره انديشه اسلامي در باب تعليم و تربيت در نظر گرفت.
اما اگر تعليم و تربيت اسلامي را به منزله رشته دانشي و دانشگاهيِ متمايزي در نظر گيريم، در اين صورت، تاريخچه آن بسيار معاصر خواهد گرديد. از حدود نيم قرن پيش، برخي از متفكران مسلمان همچون محمد قطب، در حوزه تعليم و تربيت اسلامي، انديشه و نگارش را آغاز كردهاند. اما يكي از نقاط عطف در اين جريان، تشكيل مجمعي جهاني متشكل از كشورهاي اسلامي شامل ايران در سال 1397 هجري (1997 م) در مكه بود. در اين مجمع، حدود 330 نفر از دانشمندان مسلمان شركت داشتند و به بررسي وضعيت بحراني تعليم و تربيت در كشورهاي اسلامي و ضرورت تنظيم و تدوين انديشههاي اسلامي در جهت هدايت جريان تعليم و تربيت پرداختند. از آن پس چهار مجمع ديگر نيز تشكيل شده است كه به بررسي امور عمليتر يا فنيتر تعليم و تربيت اختصاص داشته است. مجمع دوم سال 1400 هجري (1980 م) در اسلام آباد پاكستان تحت عنوان «تربيت معلم» و مجمع پنجم در سال 1407 هجري (1987 م) در شهر رابيتا در كشور مغرب جهت ارزيابي مجمعهاي پيشين برگزار گرديد (باقری، 1379: 49) .
درايران، پس از انقلاب اسلامي، رشته تعليم و تربيت اسلامي بهطور رسمي، به صورت رشتهاي دانشگاهي در سال 1360 در دانشگاه تربيت مدرس در سطح كارشناسي ارشد تأسيس گرديد (همان).
4-2-مباني تعلیم و تربیت در قرآن
علامه طباطبایی موارد زير را از مهمترين مباني تربيت اخلاقي در قرآن كريم ميداند (طباطبائی، 1363)
الف) توحيد
اهميت خداشناسي به دليل آثار آن در حيات فردي و اجتماعي انسانها مورد توجه است. اعتقاد انسان به خدا و برداشتي كه از اوصاف الهي دارد، در شئون مختلف زندگي او، انگيزهها، نيّتها، داوريها و اعمال او مؤثر است و شخصيت ويژهاي براي فرد ميسازد و روش او را تغيير ميدهد.
بنابراين، يكي از ضرورتهاي حيات آدمي، شناخت نوع ارتباط او با خداوند است. «توحيد»، ريشه درخت اسلام و روح همة آموزههاي قرآن است. از اين رو، مهمترين مبناي تربيت اخلاقي را «توحيد» است.
مسلّماً چنين نگرشي دربارة توحيد، اساس تفكر انسان را دگرگون ساخته و ريشة رذايل اخلاقي را در او ميخشكاند. همانگونه كه مهمترين انگيزة رعايت اخلاق را براي رسيدن به همه خيرات در انسان زنده ميكند. احتجاج قرآن كريم بر توحيد عبودي آن است كه تنها كسي سزاوار پرستش و خضوع و اطاعت است كه خالق انسان و پرورش دهندة استعدادها، مالك مرگ و حيات، و نفع و ضرر او باشد. «وَ لا تَدْعُ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكَ وَ لا يَضُرُّكَ فَإِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّكَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِينَ (یونس/106)؛ و جز خدا كسي را كه نه سودي به تو ميرساند و نه زياني را دفع ميكند مخوان، كه اگر چنين كني، از ستمكاران خواهي بود».
فرد موحد چون خدا را ناظر بر كارهاي خود ميداند، مدح و ذمّ مردم برايش مهم نيست، از اين رو، دچار اضطراب نميشود و به آرامش ميرسد. همچنين اين تفكر، جلوي تكبّر او را در هنگام موفقيّتها ميگيرد؛ زيرا مؤثر حقيقي را خدا ميداند (جعفري، 1364: 23).
مسلّماً چنين نگرشي از توحيد كه قرآن كريم بيان ميكند، مهمترين اثر تربيتي را در اخلاق بر جاي خواهد گذاشت. اين روش مخصوص قرآن كريم است. قرآن چنان دلها را با علوم و معارف توحيدي خود پر ميكند كه ديگر جايي براي رذايل باقي نميماند. بنابراين، نگرش توحيدي يعني ايجاد انگيزه براي انجام فضايل و پيشگيري از رذايل؛ نه دفع و درمان آنها؛ زيرا هر عملي كه انسان انجام ميدهد، يا براي بهدست آوردن عزت يا قدرت ياسعادت و يا براي دفع شر و مكروهي ميباشد و قرآن كريم قدرت، عزت و… را منحصربه خدا كرده است. بنابراين، در قلب موحد، جايي براي غير خدا باقي نميماند تا به آن انگيزه دچار انحراف شود. بر مبناي توحيد، مهمترين روش تربيت اخلاقي قرآن، اجراي عبوديت است؛ يعني انجام دستورات الهي و آنچه خداوند از انسان خواسته است و ترك محرّمات و آنچه انسان را از آن نهي كرده است. آري، موحّد حقيقي همواره درصدد رضايت محبوب و معبود برميآيد.
ب) فطرت
دومين مبناي قرآن در تربيت اخلاقي، پذيرش «فطريات» در انسان است. «فطرت» در لغت به معني «خلق»، «ايجاد» و «سرشت و طبيعت» آمده است. فطرت در اصطلاح، بهگونهاي خاص از آفرينش اطلاق ميشود كه مخصوص انسان و غيرتقليدي است. بدين صورت كه نيازمند تمرين، و استاد نبوده، در همه زمانها، مكانها و براي همه ثابت ميباشد؛ قابل شدت و ضعف است و مبدأ همة فضايل انساني است (مطهري، 1349: 41).
يك سلسله ميلها و جاذبههاي معنوي در انسان وجود دارد كه در ساير موجودات نيست. اين جاذبهها به انسان امكان ميدهد دايرة فعاليتهايش را از مادّيات توسعه دهد و تا افق عالي معنويات بكشاند. برخي از گرايشهاي فطري انسان عبارت است از: ميل به حقيقتجويي و كماليابي، ميل به كرامت نفس و احترام، ميل به آرامش، زيبايي دوستي، حبّ ذات و صيانت از نفس (جلب منفعت و دفع ضرر)، ميل به خير و فضيلت، تقديس و پرستش موجود برتر، شكر و سپاس منعم كه نوعي منفعت از او شامل انسان ميشود. پرسش مهم در اين جا آن است كه آيا انسان داراي ويژگياي به نام فطرت است؟ و آيا قبول فطرت تأثيري بر تربيت اخلاقي انسان دارد؟
قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: «وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها»(شمس/7-8) «سوگند به نفس آدمي و آنكه آن را منظم ساخت. سپس خير و شر را به او الهام كرد.» شهید مطهري در اين زمينه ميگويد: «اگر انسان داراي يك سلسله فطريات باشد، قطعاً تربيت او بايد با در نظر گرفتن همان فطريات صورت گيرد». (مطهری، 1349 : 41 )
استادان تعليم و تربيت به اين نكته اذعان دارند كه تعليم و تربيتي شايستة انسان است كه در همة مراحل نوعي و فردي، با شناخت صحيح انسان و وضعيت او، همراه باشد (حاجيدهآبادي، 1377: 5).
بنابراين، شناخت فطريات انسان، به يقين در تربيت اخلاقي او لازم است تا بتوان شيوههاي تربيتي متناسب با آن اتخاذ كرد. علامه طباطبايي معتقد است عقل عملي كه خاستگاه رفتارهاي اخلاقي است، مقدمات احكام خود را از فطرت و غريزة انساني ميگيرد. ايشان ضمن پذيرش مبناي فطرت در تربيت اخلاقي، آن را نيازمند شكوفايي ميداند.
نكته مهم آن است كه انسانها فطرتاً خواهان علم، قدرت و صيانت از نفس هستند و به بقا و جاودانگي خويش ميانديشند. ميل به كسب اعتبار و احترام دارند؛ ميل به لذتجويي و زيباييدوستي دارند و در مقابل ولي نعمت خود خاضعاند. براي مثال، احترام به پدر و مادر به مثابه يك ولی نعمت در همة جوامع ديده ميشود. روشن است كه نوع ديد افراد به زندگي و شناخت آنان از خويش، خداوند و جهان، جهت اميال فطري را مشخص كرده و در شدّت يا ضعف آن مؤثر است. براي نمونه، اگر انساني باور داشته باشد دنيا تمام زندگي اوست و با مرگ، نابود ميشود يا اينكه همواره در دنيا جاودانه خواهد بود، در اين صورت او حريصترين افراد به كسب قدرت و منفعت و لذتجويي است؛ در مقابل، انساني كه به شناخت عميق از خداوند و هستي رسيده باشد و بداند كه حيات آخرت، اصل زندگي او را تشكيل ميدهد، با همان انگيزههاي فطري يعني ميل به كمال، قدرت، عزّت، صيانت نفس و… در صدد رسيدن به سعادت ابدي و اخروي است و البته راه آن را بندگي خداوند ميداند؛ زيرا موحّد حقيقي، خداوند را جوابگوي همة اميال و خواهشهاي خود ميشناسد. از اينروي، تمام همّ و غمّ خود را صرف جلب رضايت او ميكند؛ قرآن كريم در اين باره ميفرمايد: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها (روم/30)؛ پس روي خود را متوجه آيين خالص پروردگار كن، اين فطرتي است كه خداوند، انسانها را بر آن آفريده است.
نكتهاي كه بايد به آن توجه كرد اين است كه براي شكوفايي استعدادهاي فطري، نيازمند برطرف كردن موانع آنها و هدايت صحيحشان براي رسيدن به كمال هستيم. بر مبناي فطرت، روشهاي تذكّر، موعظه، پرسش و پاسخ، امر به معروف و نهي از منكر، براي تربيت اخلاقي اتخاذ ميشود.
ج) هدفدار بودن انسان
يكي ديگر از مباني تربيت اخلاقي در قرآن، هدفدار بودن انسان يا داشتن مطلوب نهايي است و آن عبارت است از رسيدن به سعادت و كمال.كمال يعني شكوفايي استعدادهاي دروني انسان، و سعادت به لذت پايداري گفته ميشود كه از جهت كمّي و كيفي داراي برتري و دوام نسبت به ساير لذتهاست. قرآن، هدف و كمال انسان را در آگاهي كامل و علم شهودي و حضوري او به خداي متعال ميداند كه همان قرب حقيقي نسبت به پروردگار است و با تلاش و تهذيب نفس به دست ميآيد. از نظر قرآن، سعادت انسان كه موجودي مركب از روح و بدن ميباشد، عبارت است از رسيدن به خيرات جسماني و روحاني و متنعم شدن به آن (طباطبايي، 1363: 23). ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلي رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ (انشقاق/6)؛ «اي انسان قطعاً تو به سوي پروردگارت در حركت هستي پس او را ملاقات خواهي كرد».
بديهي است كه انسان داراي اميال و گرايشهاي گوناگوني است كه نميتواند به همه آنها پاسخ دهد. در تربيت اخلاقي حول محور توحيد، همه خواستهها و اميال فرد به سمت يك هدف ارزشمند جمع ميشود و آن، رسيدن به رضايت و قرب خداوند است. نكتهاي كه علامه طباطبايي در بحث كمال مطرح ميكند آن است كه كمال انسان، در متن زندگي اجتماعي او به وقوع ميپيوندد و اجتماع استوار نميشود مگر در پرتو قوانين. قوانين نيز هر چقدر عادلانه تنظيم شده باشد، راه تخلّف را نميبندد؛ مگر اينكه فضايل اخلاقي در آن جامعه حكمفرما باشد. فضايل اخلاقي نيز وقتي انسان و جامعه را به انجام اعمال صالح و سعادت سوق ميدهد كه براساس توحيد باشد؛ يعني مردم معتقد باشند جهان پروردگاري ازلي و سرمدي دارد كه هيچ چيز از علم و احاطه او بيرون نيست و هيچ قدرتي فوق آن وجود ندارد؛ او همه را آفريده و به زودي به حساب همه رسيدگي خواهد كرد. در اين صورت هم و غمّ آدميان، مراقبت از اعمالشان جهت رضايت حق خواهد بود (همان).
برخي از دانشمندان تربيتي، اجتماعي بودن انسان را مبناي جداگانهاي براي تربيت انسان ميدانند.
د) اختيار
اختيار در لغت به معناي
