
پايه بر داشت هاي خود حدس هاي مختلفي مي زند و احتمالا قبل از دست يابي به راه حل چندين حدس متوالي مي زند . افرادي که شيوه تفکر نظام مندي دارند تمام جنبه هاي مساله را در نظر مي گيرند و تمام راه هاي گريز را مورد توجه قرار مي دهند و پس از تعمق بسيار با دقت به راه حل دست مي يابند . کاربرد نکات فوق در مورد فراگيري زبان فراوان است . مشخص شده است که کودکاني که ا ز حيث ذهني انعطاف پذير هستند به هنگام خواندن کمتر از کودکاني که تصميم گيري آني مي کنند،مرتکب خطا مي شوند . در پژوهشي ديگر مشخص شد که استدلال استقرائي در مورد افراد انعطاف پذير موثر تر است (زيدنر و ماتيوس103 ، 2002 ) و اين مي رساند که عموما افراد انعطاف پذير مي توانند از يادگيري استقرائي بهره بيشتري ببرند.
11- حل مساله :
توانايي تشخيص و تعريف مشكلات و خلق و كاربست راه حل هاي موثر را مورد مطالعه قرار مي دهد.
12- تحمل تنش ها :
توان تحمل فرد را در برابر رويدادهاي ناخوشايند و شرايط تنش زا و هيجان هاي شديد بررسي مي كند.
13- كنترل تكانه ها :
توانايي مقاومت فرد را در برابر تنش ها يا وسوسه و كنترل هيجان هاي خويش بررسي مي كند.
14- خوش بيني :
توانايي توجه به جنبه هاي روشن تر زندگي و حفظ نگرش مثبت را حتي هنگام وجود احساسات منفي و ناخوشايند مورد بررسي قرار مي دهد. اعتماد به نفس هم ، از وجود مادر و به خصوص از مهارتي که در فراهم ساختن محيط مساعد از خود نشان مي دهد ، سرچشمه مي گيرد . اعتماد به نفس ، محصول اين اين احساس است که از عهده حل مسائل و رفع موانعي که معمولا در زندگي با آن ها روبرو مي شويم ،
بر ميآئيم . بنابرين ، چنانچه محيط طوري ترتيب داده شود که فرزند در آن با مسائل ، دست و پنجه نرم کند و با کوشش نسبي موانع را عملا از سر راه رسيدن به خواسته هايش بر دارد ، به کفايت توانايي هاي خويش اميدوار و نسبت به زندگي خوشبين مي شود .
در بررسي ها روشن شده است که عوامل کاميابي افراد برجسته ، ناشي از احساسات مثبت است که آ نان در خود ايجاد مي کنند و بر عکس افراد ناموفق کساني هستند که احساسات منفي را در خود پرورش مي دهند. اين عوامل احساسي مثبت عبارتند از: احساس عزت نفس ، دوست داشتن و عزيز داشتن خويش ، خويشتن پذيري ، خوش مشربي ، ماجرا جويي ، بردباري و … و از جمله احساسات منفي مي توان از : ترس از شکست ، اضطراب ، احساس ناتواني ، احساس حقارت ، تر س از تنبيه ، احساس عدم امنيت ، فرار از پذيرش مسئوليت ، احساس گناه و … نام برد
دکتر” جيم نيو من” درکتاب خود به نام” ترمز هاي خود را رها کنيد” . احساسات منفي را به نوعي ترمز در زندگي و احساسات مثبت را به نوعي گاز در زندگي تشبيه مي کند که سرعت کاميابي را افزايش ميدهد.
شخصيت شما تابع انديشه هاي شماست ،هميشه اين را به خاطر داشته باشيد که شخصيت شما تابع تفکري است که نسبت به خود داريدو نيروي فکرتان آن را ساخته است.
کارهاي شما از طرف انديشه هاي شما هدايت مي شوند. شما همان آ دمي هستيد که در فکر خود تصور مي کنيد و ديگران همان فکري را نسبت به شما مي کنند که شما نسبت به خود داريد . همواره سعي کنيد که ارزش هايتان را دايم به خود گوشزد کنيد و به خود بقولانيد که خيلي عالي هستيد و از عهده هر کاري به نحو احسن برمي آ ئيد وميتوانيد بهتر ازاين باشيد .
عبارات زير را هرگز از ياد نبريد الف ) ظاهر يک فرد متشخص را داشته باشيد ، اين به شما کمک مي کند که مانند افراد متشخص فکر کنيد . مراقب ظاهرتان باشيد . ظاهرتان با شما حرف مي زند ، هميشه به شما روحيه و اعتماد به نفس مي دهد . ظاهر تان يعني لباس پوشيدن ، تميز و پاک بودن ، راه رفتن و … با ديگران هم حرف مي زند و بايد گوياي اين مسئله باشد که با شخص ارزشمندي روبرو شده اند شخصي باهوش ، موفق و قابل اعتماد.
ب)کارتان را با اهميت تلقي کنيد ، اگر اين اعتقاد را نسبت به کارتان داشته باشيد ، هر روز توفيق بيشتري در کار پيدا خواهيد کرد . اگر فکرکنيد کارتان داراي اهميت است ،زير دستان شما هم کارتان را مهم تلقي خواهند کرد ..
بنابرين زماني مي توانيم در کاهايمان موفقيت کسب نمائيم که اعتقاد راسخ به آن داشته و اهميت به آن کار دهيم.
ج)روزي چند بار با انديشه هاي مثبت به خود دل و جرات بدهيد ، يک برنامه تبليغاتي با موضوع شناساندن ارزشها به خود ترتيب دهيد . درتمام موقعيت ها فراموش نکنيد که يک انسان طراز اول مي توانيد باشيد و هستيد . همواره ارزشهاي خود را به خود و سپس به ديگران گوشزد کنيد . البته نبايد باعث عجب و خود پسندي گردد.
د)کلمه ناممکن را از فرهنگ لغت ذهن خود خارج کنيد :ناممکن واژه ويرانگر است . اينکه “اين کار نشدني است” ، زنجير وار افکار منفي ديگري را در تاييد خود توليد مي کنند
15- نشاط :
توانايي احساس رضايت از زندگي، احساس رضايت از خود و ديگران، سرزندگي و ابراز احساسات مثبت را بررسي مي كند.
هر چقدر هوش عاطفي فردي بالاتر باشد، به نقش و تاثير عواطف بر کنشها و رفتارهايش آگاهتر است و سعي ميکند متناسب با موقعيت بهترين عاطفه را در خود ايجاد کند تا بهترين نوع تفکر و حل مسئله را انجام دهد. فردي که EQ بالا دارد ميداند که چگونه تاثير منفي هيجانات را بر تفکر خود اصلاح نمايد.
3-2- تاريخچه و تعريف استرس:
واژه استرس در قرن پانزدهم ميلادي به معناي فشار فيزيكي بكار ميرفته است. در سال 1706 اين اصطلاح براي توصيف سختي ، دشواري يا بدبختي بكار برده شد و در اواسط قرن 19 به معناي فشار گسترش يافت و اين فشار هم به معناي نيروي وارده بر بدن و هم روان مورد استفاده قرار گرفت. (ربر ، 1985؛به نقل از رضايي؛1387 )
مفهوم استرس اغلب با نام ” هانس سليه” تداعي ميشود. وي براي نخستين بار اين اصطلاح را براي مجموعه خاصي از علايم بكار برد. هانس سليه در سال 1926 هنگامي كه دانشجوي رشته پزشكي بود. مشاهده كرد موشهايي كه مواد سمي به آنها تزريق ميشود علايم مشابه افراد بيمار و آسيب ديده از خود نشان ميدهند. وي نخست چنين نشانه هايي را سندرم رنجوري ناميد و سپس واژه استرس را براي اين سندرم بكار برد ، سليه اين اصطلاح را از فيزيك به عاريه گرفت ( پولادي ، 1379).
تعاريف زيادي از استرس بعمل آمده كه به تعدادي از آنها اشاره ميشود :
1ـ لازاروس (1978 ؛ به نقل از رضايي،1387 ) با استفاده از توصيفهاي روان شناختي ، استرس را به عنوان مجموعهاي از متغيرهاي وابسته به هم و فرايندي كه به ميزان زيادي مشخص شده است ، تعريف ميكند كه اين پيوند يا وابستگي، شخصي ـ تصوري بوده و ويژگيهاي خاص خود را داراست. بنظر وي بخش عمدهاي از واكنش فرد به استرس منوط به ارزيابي فرد از توانائيهاي خود ، چگونگي برخورد و كنترل موقعيتهاي استرس زا و اهميتي كه چنين رويارويي براي سلامتي فرد دارد، است .
2ـ لازاروس و فالكمن104 (1984) استرس را فرايند انطباق يا سر و كار داشتن با محركهاي پيراموني ميدانند كه اين محركها مخرب يا تهديدانگيز بوده و كاركردهاي فيزيكي يا رواني فرد را تحليل ميبرد.
3ـ ربر (1985 ؛به نقل از آفايي ؛ 1380) معتقد است كه استرس عبارت است از “يك حالت تنش روان شناختي كه بوسيله انواع نيروها يا فشارهاي جسماني ، رواني و اجتماعي حاصل ميگردد”.
4ـ استرس در واقع هر نوع تنش و عدم تعادل رواني است كه تعادل عمومي انسان را مورد تهديد قرار ميدهد و تعادل زيستي وي را بر هم ميزند و ميتواند احساسات منفي ايجاد كند و احساس خوب بودن فرد را به مخاطره بياندازد( پولادي ، 1379).
5ـ اصطلاح تنيدگي يا استرس از كلمه لاتين مشتق شده كه به معناي “در آغوش گرفتن ، فشردن و باز فشردن است. رفتارهايي كه ميتوانند با احساسات متضاد همراه باشند. فشرده شدن يا زير فشار قرار گرفتن به اختناق منتهي ميشود و احساس درماندگي و اضطرابي را بوجود ميآورد كه قلب و روح را در بر ميگيرد” (آفايي ، 1380).
6ـ ساعتچي(،1384)استرس را چنين تعريف كرده است : “وقتي فرد در شرايط و اوضاع و احوالي قرار ميگيرد كه تحت فشار واقع شود يا احساس ناراحت كنندهاي به او دست بدهد، عصبي باشد، احساس ناكامي و تنش كند يا در تعارض و بلاتكليفي باشد ميتوان گفت كه وي تحت استرس قرار گرفته است.”
7ـ استرس حالتي پويا و هيجان انگيز است كه فرد با يك فرصت ، محدوديت يا تقاضاي غيرعادي مواجه ميشود و واكنش هاي احساسي، فيزيكي و شناختي از خود نشان ميدهد (آفايي ، 1380).
8-استرس پاسخي است كه فرد براي سازگاري با يك وضعيت متفاوت با وضعيت عادي بصورت رفتاري، رواني يا جسماني از خود بروز ميدهد (لوتانز، به نقل از هادي نژاد ؛ 1380)
1-3-2- فيزيولوژي استرس :
اگرچه انديشمندان استرس را از ديدگاههاي مختلف مورد بررسي و توجه قرار دادهاند اما ارزيابي فيزيولوژي استرس و تحولات جسمي انسان در شرايط استرس زا به شرح زير بيان شده است :
در مواجه با استرس ، بخشهايي از دستگاه عصبي شامل دستگاه عصبي خود مختار و دستگاه عصبي غدد درون ريز فعال ميشوند. بخش سمپاتيك دستگاه عصبي خود مختار در شرايط وقوع استرس و در موقعيت هاي اضطراري و هيجاني ، ذخاير بدن را به حركت در ميآورد. ( كنن به نقل از هادي نژاد ؛1380 ) اين نحوه پاسخ ها را واكنش خطر ـ اجتناب ناميد.
فعال شدن دستگاه سمپاتيك ، بدن را براي فعاليت هاي حركتي شديد موردنياز، جهت حمله ، دفاع يا گريز آماده ميكند. واكنش هاي اين مورد شامل افزايش ميزان و قدرت انقباض قلبي ، جمع كردن خون رگها در پوست، افزايش فعاليت معدي ـ رودهاي ، افزايش تنفس ، تحريك غدد عرق و گشاد شدن مردمك چشم هاست. بخش پاراسمپاتيك هم در شرايط آرامش و دفع خطر فعال شده و در همان بخشهايي كه دستگاه سمپاتيك تغييرات ايجاد كردهاند به شكل معكوس دست به عمل زده و اعضاي بدن را به حالت معمول خود در ميآورد.
هيچ دستگاه درون ريزي وجود ندارد كه تحت تأثير استرس قرار نگيرد. از بين هورمونهايي كه توسط بخش هيپوفيز ترشح ميشوند هورمون آدرنوكورتيكوتروپيك در پاسخهاي استرس نقش بسيار مهمي دارد. زماني كه غده هيپوفيز توسط هيپوتالاموس تحريك ميشود، هورمون را رها ميكند و آن هم به نوبه خود ،روي غده فوق كليوي دست به عمل ميزند. هورموني كه توسط هيپوفيز ترشح شده است ، قشر غده فوق كليوي را تحريك كرده وموجب ترشح گلوكوكرتيكوتيدها ميشود كه نوعي هورمون هستند. مهمترين اين هورمونها كورتيزول است و آنچنان با استرس در ارتباط است كه سطح كورتيزول موجود در خون ، شاخصي براي استرس به شمار ميآيد. ترشح كورتيزول ، ذخاير انرژي بدن را به حركت در ميآورد و سطح قند خون را بالا ميبرد تا انرژي موردنياز سلولهاي بدن را فراهم نمايد.
قشر غدة فوق كليوي توسط دستگاه عصبي سمپاتيك فعال شده و كاتكول آمينها را ترشح ميكند. كاتكول آمين ها حاوي اپي نفرين و نوراپي نفرين هستند. اپينفرين ارتباط بسيار نزديك و بينظيري با استرس دارد و گاهي به عنوان شاخصي براي استرس به شمار ميآيد (كوپر، 1984، به نقل از آفايي ، 1380).
“كنن” طي تحقيقات خود به اين نتيجه رسيد كه وقتي گربهها با پارس كردن سگها مواجه ميشوند، قشر غده فوق كليوي آنان به ترشح اپينفرين ميپردازد.”سليه” به اين نظريه استناد كرد كه قشر غده فوق كليوي به ابعاد ظرفيت استرس جسماني و رواني پاسخگو است و در نتيجه فعاليت هاي چند دستگاه را تغيير ميدهد.
البته تشريح موقعيت هاي واقعي چندان هم ساده نيست، بسياري از تجارب مطبوع هم محركي براي ترشح اپينفرين به حساب ميآيند و اين خود بيانگر نقشي است كه اپينفرين در شرايط تهيج و برانگيختگي اعم از شرايط ناگوار يا استرس زا و يا شرايط مطبوع دارد (پي ير 1988 ، به نقل از بصيري 1379).
2-3-2- نظريه هاي مربوط به استرس :
توجه روز افزون به موضوع استرس باعث رشد و گسترش چندين نظام علمي مختلف در خصوص آن شده است كه در اينجا ديدگاههاي زيستي و رواني ـ اجتماعي مورد بررسي قرار ميگيرند :
الف ـ ديدگاه زيستي :
چنانچه بخواهيم خاستگاه اين ديدگاه را رديابي كنيم ، بايد به آزمايشهاي “كنن” بر روي استرس هيجاني برگرديم. وي استرس و پاسخ ناگهاني آنرا يك موضوعي در نظر
