
دارد.
نظير اين اشکال فخر رازي را ابوحيان در آيه ديگري بر زمخشري گرفته است129. زمخشري در آيه “قُل اِنَّما يُوحي اليَّ اَنَّما اِلهُکم اِلهٌ واحِدٌ”130 ميگويد: أنما نيز مانند إنما مفيد حصر است در اين آيه إنما براي حصر صفت بر موصوف به کار رفته است و أنما براي حصر موصوف بر صفت” ابوحيان سخن زمخشري را رد کرده و ميگويد: “اين سخني است که کسي به آن قائل نيست و حصر تنها در اِنما وجود دارد” و در ادامه ميافزايد: “ادعاي حصر در اينجا باطل است، چون لازمه اش اين است که تنها بر پيامبر اکرم توحيد وحي شده باشد”131.
ابن هشام انصاري در دفاع از زمخشري و در رد ابوحيان مينويسد: “سخن ابو حيان صحيح نيست، زيرا حصر در اين آيه حصر مقيد (اضافي) ميباشد و معناي آيه نيز چنين است: وحي نشد به من در امر ربوبية مگر توحيد نه شرک و اين چنين قصري را قصر قلب مينامند، زيرا اعتقاد و باور شنونده را تغيير ميدهد”.
ابن هشام يک جواب نقضي نيز ميدهد و ميگويد: “در آيه “مامُحَمَّدٌ اِلّا رَسُولٌ”132 ما نافيه و الا، بي ترديد براي حصر است و ميدانيم که صفت پيامبر اکرم نيز منحصر در رسالت نيست، ولي با وجود اين حصر استفاده شده است. و علت آن اين است که “چون رحلت و وفات پيامبر را بعيد ميشمردند و گمان ميکردند او زندگاني جاودانه اي در دنيا خواهد داشت از اين رو حصر براي رفع اين گمان باطل استفاده شد. اين حصر را در اصطلاح حصر افرادي مينامند”133.
جواب ازدليل سوم:
1.ولايت در آيه مبارکه براي خدا و رسول اکرم( و مؤمنيني که بعد از او قرار گرفتهاند به صورت مفرد (وليکم) آمده است؛ يعني اين که تنها يک ولايت اصيل وجود دارد که آن هم از آن خداست و ولايت رسول اکرم( و برخي از مؤمنين از توابع آن و فرع بر آن است دراين صورت بالفعل بودن ولايت اصيل کافي است.
2.در اين آيه، حکم به صورت قضيه حقيقيه بيان شده است نه قضيه خارجيه؛ يعني حکم براي افراد خارجي که بالفعل محقق هستند بيان نشده است، بلکه تحقق موضوع در خارج در نظر گرفته نشده است و حکم براي موضوع مفروض الوجود لحاظ شده است134.
3-1-1-2. اشکال دوم قوشچي135:
“الذين آمنوا” صيغه جمع ميباشد و بدون دليل نميتوان آن را منحصر در يک نفر کرد. دو دليل زير نميتواند اين انحصار را اثبات کند:
1. شأن نزول آيه: اين که مفسرين گفتهاند آيه در حق علي( نازل شده است سبب انحصار و اقتصار آيه به علي( نميشود.
2. انحصار اوصاف در حضرت علي(: اگر گفته شود اوصافي که در آيه از آنها ياد شده است، تنها در علي عينيت يافت؛ پس “الذين آمنوا” منحصر در علي( است، استدلال ناتمام است؛ زيرا:
اين بيان در صورتي تمام است که “و هم راکعون” حال از ضمير “يؤتون” باشد و حال آنکه ممکن است واو عاطفه باشد؛ به اين معني که مؤمنان کساني هستند که نماز به پا ميدارند و زکات ميدهند و رکوع ميروند – نه اين که مانند يهوديان بدون رکوع نماز بخوانند – يا اين که رکوع به معناي خضوع باشد؛ يعني مؤمنان علاوه بر اقامه نماز و اداء زکات، خاضع هم هستند.
1-3-1-1-2. نقد و بررسي:
قوشچي، در اين که شأن نزول آيه درباره علي( است، ايرادي ندارد و آن را ميپذيرد، ولي با تمسک به جمع بودن صيغه “الذين آمنوا” و اين که شأن نزول آيه درباره يک فرد سبب انحصار مدلول آيه در وي نيست، ميکوشد استدلال شيعه را براي اثبات امامت بلافصل علي( رد کند.
در عين حال قوشچي به نحو مطلق نميگويد براي مفرد نميتوان صيغه جمع به کار برد، بلکه قبول دارد اگر دليلي وجود داشته باشد، ميتوان گفت مصداق الذين آمنوا يک فرد است. همان گونه که فخررازي و ديگران تصريح ميکنند استعمال مجازي لفظ جمع براي واحد از باب تعظيم جايز است136.
هم چنين قوشچي قبول دارد تنها علي( در حال رکوع نماز زکات داده است، از اين رو ميکوشد يا رکوع را جور ديگري معنا نمايد و يا اين که جمله “و هم راکعون” را جمله حاليه نگيرد تا در پنداشت خود بگويد اين اوصاف منحصر در علي( نيست و در نتيجه نميتوان گفت مصداق الذين آمنوا يک فرد است.
جواب:
بله، شآن نزول آيه درباره يک فرد سبب انحصار مدلول آيه در وي نيست. نميتوان به صرف شآن نزول، مدلول آيه را مختص يک فرد دانست137 و شيعه نيز در اين آيه چنين ادعايي ندارد.
شيعه معتقد است اوصافي که در اين آيه براي مؤمنين ذکر شده است، منحصر در حضرت علي( بوده است و کوشش قوشچي براي دليل تراشي در رد اين انحصار صحيح نبوده و به سر انجام نرسيده است، زيرا حاليه بودن جمله “و هم راکعون” واضح است و نيز به تصريح لغويون معناي حقيقي رکوع انحناء است نه تواضع. هم چنان که احاديثي که در ذيل اين آيه و درباره شأن نزول آن از شيعه و سني روايت شده است، اين معنا را تقويت ميکند.
2-3-1-1-2. حاليه بودن واو:
واو در عبارت و هم راکعون حاليه است، زيرا:
1. در صورت عطف “و هم راکعون” دو خلاف اصل لازم ميآيد و وجود دو خلاف اصل در يک جمله جايز نيست.138
خلاف اصل اول: عطف جمله اسميه بر فعليه خلاف اصل است، زيرا اصل در عطف، تشاکل و هم شکل بودن دو جمله معطوف و معطوف عليه است.139
خلاف اصل دوم: در صورت عطف تکرار لازم ميآيد و اصل عدم تکرار است، چون پيش از آن “يقيمون الصلاة” ذکر شده است.140
2. رواياتي که در ذيل اين آيه از شيعه و سني روايت شده است، به صراحت دلالت دارند که واو حاليه ميباشد. درقسمتي از اين روايات آمده است “تصدق علي و هو راکع”141 . در روايتي ديگر که واضح تر از روايت پيشين است، آمده است: پيامبر اکرم( از آن سائل پرسيد: “علي اي حال أعطاکه؟”142 و سائل جواب داد: “أعطاني و هو راکع”. نحويون گفتهاند که حال در جواب سؤال از حالت شخص ميآيد که در اين حديث نيز رسول اکرم( از حالت علي( هنگام اعطاي خاتم ميپرسد و سائل در جواب ميگويد “وهو راکع”، بنابراين جمله “و هم راکعون” جمله حاليه است.
3. زمخشري در تفسير ادبي کشاف نيز ميگويد واو حاليه است143. محققين ديگر اهل سنت هم به حاليه بودن اين جمله تصريح کردهاند144.
4. در سرودههاي صدر اسلام که اين جريان را به شعر کشيدهاند، روشن است که حاليت را از اين جمله فهميدهاند. در شعر حسان چنين آمده است:
اباحسن تفديک نفسي و مهجتي
و کل بطيء في الهدي و مسارع
أيذهب مدحي و المحبين ضائعا
و ما المدح في ذات الاله بضائع
فأنت الذي اعطيت اذ انت راکع
فدتک نفوس القوم يا خير راکع145
نحويون بيان کردهاند علامت واو حاليه اين است که بتوان به جاي آن اذ ظرفيه قرار داد146. در بيت اخير نيز به جاي “و انت” “اذ انت” آمده است که با معناي حاليت موافق است، زيرا چنين معنا ميشود: عطا کردي زماني که راکع بودي.
5.متبادر به ذهن از شبيه اين جملات؛ مانند “رأيت زيدا و هو راکب” حاليه بودن است و تبادر نيز دليل بر حقيقت ميباشد147.
معناي حقيقي رکوع:
لغويون بسياري تصريح کردهاند معناي حقيقي رکوع انحنا ميباشد. در نخستين لغت نامه نوشته شده؛ يعني العين نيز خم شدن و انحنا معنا شده است. زمخشري در اساس البلاغة که به منظور مشخص کردن معاني حقيقي از مجازي تاليف کرده است، رکوع را به انحنا معنا ميکند148.
مؤلفين تاج العروس149 و مجمع البحرين150 انحنا را معناي حقيقي رکوع ميدانند.
ابن فارس، مينويسد: “رکع” دلالت بر انحنا در انسان و غير او ميکند به هر منحني راکع گفته ميشود و رکوع در نماز نيز از همين باب است.151
راغب اصفهاني هم رکوع را به انحنا معنا ميکند152. فيومي مينويسد رکع رکوعا: انحني و به پير مردي که از کهولت سن خميده شده است، رکع الشيخ گفته ميشود153.
بنابر اين؛ معناي حقيقي رکوع پايين آوردن سر به نحو مخصوص است که در شرع نيز به همان معنا به کار ميرود و از اين رو استعمال آن در معناي تواضع مجاز است154 و جايز نيست بدون قرينه در اين معنا به کار گرفته شود.
در آيه ولايت هيچ قرينه اي بر اين که رکوع در معناي مجازي تواضع به کار رفته است وجود ندارد پس در معناي حقيقي خود استعمال شده است.
پس، اولا؛ و هم راکعون حال از فاعل يؤتون ميباشد و ثانيا؛ رکوع در معناي حقيقي خود استعمال شده است.
4-3-1-1-2. علت جمع به کار رفتن:
اما اين که چرا براي مفرد از لفظ جمع استفاده شده است، در پاسخ آن به نکات زير ميتوان اشاره نمود:
1.اين اشکال و اعتراض تنها متوجه اين آيه نيست، در قرآن کريم و احاديث نبوي موارد بسياري وجود دارد که در آنها براي مفرد از صيغههاي جمع استفاده شده است که از ميان آنها ميتوان به آيه مباهله اشاره کرد که براي حضرت علي( لفظ جمع “انفسکم” و براي حضرت فاطمه زهرا( لفظ جمع “نسائکم” به کار رفته است و موارد بسيار ديگري که مفسرين به آن اشاره نمودهاند. علامه اميني در کتاب الغدير حدود 20 آيه را نام ميبرد که در آنها براي مفرد صيغه جمع به کار رفته است.155
2. زمخشري در تفسير ادبي و بلاغي کشاف در علت اين امر ميگويد:
به علت ترغيب مردم به انجام دادن چنين عملي جمع آورده شده است تا به مردم تذکر داده شود که ويژگي مؤمن چنين است که بايد اين گونه به عمل نيک حريص باشد و در آن تاخير روا نداند، حتي اگر در حال نماز خواندن باشد، اين بر و احسان خود را تا تمام شدن نماز هم به تاخير نيندازد”156.
3. علامه طبرسي نيز اعتقاد دارد که “به خاطر تفخيم و تعظيم حضرت امير المؤمنين( لفظ جمع برحضرت اطلاق شده است و اطلاق لفظ جمع بر مفرد به علت تعظيم، امر رايجي در ميان اهل لغت است و به سبب وضوح و روشني نيازي به استدلال ندارد”157.
4. هم چنين، بنابر رواياتي که در منابع شيعه وجود دارد158، اين آيه، امامت همه ائمه( را اثبات ميکند و در واقع به “امامت عامه” مربوط ميشود واختصاص به حضرت علي( ندارد و لذا به کار رفتن صيغه جمع بر طبق اصل و قاعده ميباشد.
5. سيوطي در کتاب المزهر آورده است: “مخاطب قرار دادن مفرد به لفظ جمع از سنن عرب است؛ مثلا به مردي که داري مقام و منزلت است، گفته ميشود: در کار من نظري نماييد و آيه “رب ارجعون” نيز از همين باب است”159.
2-2. فصل نهم:
آيه اولي الامر
“يا اَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اَطِيعُوا اللهَ وَ اطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي الأَمرِ مِنکُم فَإن تَنازَعتمُ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إلَي اللهِ وَ الرَّسُولِ اِن کُنتُم تُؤمِنُونَ بِاللهِ وَ اليَومِ الآخِرِ ذلِکَ خَيرُ لَکُم وَ أحسَن تَأوِيلاً”160.
يکي ديگر از آياتي که به نظر محقق طوسي بر امامت بلافصل حضرت علي( پس از رسول خدا( دلالت دارد، آيه اولي الامر است. خداوند ميفرمايد: “اي کساني که ايمان آورده ايد، اطاعت کنيد خدا را و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولي الامر را و هر گاه در چيزي نزاع داشتيد آن را به خدا و پيامبر باز گردانيد، اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد”.
خداوند در اين آيه ميفرمايد از اولي الامر اطاعت و تبعيت کنيد و چون غير معصوم اولويتي براي اطاعت کردن ندارد، از اين رو مراد از اولي الامر معصوم است و به اتفاق غير علي( – از کساني که ادعاي امامت آنها پس از رسول خدا( مطرح است- معصوم نيست، بنابراين، حضرت علي پس از رسول خدا بايد تبعيت شود161.
قياسي که در استدلال فوق از آن استفاده شده است، قياس مرکب مفصول است که شکل منطقي آن چنين است:
مقدمه اول: خداوند در اين آيه به اطاعت مطلق از اولي الامر فرمان داده است.
مقدمه دوم: اولي الامر معصومين هستند؛ زيرا عقلا قبيح است که خداوند به اطاعت مطلق از غير معصوم امر کند.
مقدمه سوم: پس از پيامبر اکرم( فقط حضرت علي( معصوم است.
نتيجه: خداوند در اين آيه به اطاعت مطلق از حضرت علي( امر کرده است.
1-2-2. تقرير قوشچي:
فاضل قوشچي در تقرير سخن محقق طوسي ميگويد:
اين آيه به اطاعت معصوم فرمان داده است؛ زيرا اولي الامر نميتواند کسي غير از معصوم باشد براي اين که تفويض و واگذاري امور مسلمين به غير معصوم قبح عقلي دارد و بالاتفاق کسي غير از علي( معصوم نيست، از اين
