
پاسخ اين سه اشکال ميباشد82.
قابل توجه است که قوشچي در اينجا نيز مانند بسياري از موارد ديگر در رد دليل محقق طوسي از تفتازاني و جرجاني و ايجي پيروي کرده است و عباراتي هم که آورده است، عين عبارات تفتازاني است.
شايان ذکر است که در تفسير و شرح عبارت اول (المفاسد معلومة الانتفاء) بين علامه حلي و محقق قوشچي اختلاف است. قوشچي اين عبارت را پاسخ اشکال بر صغري (نصب امام لطف است) ميداند، ولي علامه حلي اين عبارت را پاسخ اشکال بر کبري (لطف برخدا واجب است) ميداند.
5-7-1. اشکال نخست83 (اشکال صغروي):
نصب امام، هنگامي لطف است که در آن هيچ مفسده اي مترتب نباشد و حال آن که در نصب امام احتمال مفسده وجود دارد، زيرا در صورت عدم وجود امام، انجام واجب و ترک حرام ثواب و پاداش بيشتري دارد چون به اخلاص نزديک تر است، زيرا چه بسا در صورت وجود امام، مکلف از ترس امام واجب را انجام دهد و حرام را ترک نمايد.در نتيجه امام از مصاديق لطف نيست.
1-5-7-1. پاسخ محقق طوسي:
محقق طوسي در جواب اين شبهه ميگويد: “المفاسد معلومة الانتفاء”؛ يعني اين که عدم ترتب مفسده بر وجود امام بر صاحبان خرد روشن است.
قوشچي اين عبارت را شرح نکرده است، ولي علامه حلي در شرح اين عبارت دو دليل بر انتفاء مفاسد ذکر ميکند:
1.مفاسد محصور و مضبوط است و دليل معلوميت هم آن است که بر ما واجب است که از همه مفاسد و قبائح اجتناب کنيم و اگر علم به آنها نداشتيم خداوند حکيم ما را به اجتناب از آنها ملزم نميساخت چون تکليف بما لا يطاق بود پس هيچ مفسده اي در امامي که شيعه بر آن اعتقاد دارد وجود ندارد، بنابراين عدم العلم نيست، بلکه علم به عدم مفسده است در نتيجه امامت داراي مصلحت و جهت حسن است و داراي مفسده نيست و چنين لطفي بر خداوند واجب است.
2.اين مفسده محتمل، از دو حال خارج نيست:
الف.يا از عوارض لازمه امامت است يعني مفسده اي است که قابل انفکاک از امامت نيست. اين قسم باطل است چون خداوند ميفرمايد: “انّي جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماًً”84 اگر امامت مفسده لاينفک داشت، خداوند کار قبيح نميکرد.
ب.يا اين مفسده از عوارض مفارقه است. شيعه براي امام شرايطي؛ چون عصمت و افضليت و … قائل است که با وجود اين شرايط، بي ترديد مفسده اي اتفاق نخواهد افتاد. و شيعه امامي را واجب ميداند که اين اوصاف را داشته باشد85.
و هم چنين روشن است که اداء کامل واجب و ترک حرام به نحو کامل بدون وجود امام ممکن نيست و نيز ثواب بيشتر داشتن انجام واجبات و خالصانه بودن اعمال در صورت نبود امام هم صحيح نيست، زيرا احتمال ريا و ترس از مردم هم بر فرض نبود امام، وجود دارد.
6-7-1. اشکال دوم86 (اشکال کبروي):
بر فرض اين که امام از مصاديق لطف باشد لکن اين لطف در صورتي واجب ميشود که لطف ديگري مانند عصمت، جانشين آن نشود، زيرا ممکن است زماني فرا رسد که مردم در آن زمان معصوم و بي نياز از امام باشند.
1-6-7-1. پاسخ محقق طوسي:
در جواب اين شبهه محقق طوسي ميگويد: “انحصار اللطف فيه معلوم للعقلاء”؛يعني اين که منحصر بودن لطف و جايگزين نداشتن آن براي خردمندان روشن است. قوشچي اين جواب را نيز شرح نکرده است.
علامه حلي در شرح اين عبارت و بيان وضوح اين انحصار مينويسد: به علت همين انحصار لطف در امام است که مردم هر زمان و مکاني به نصب رؤسا اقدام ميکنند تا جلوي مفاسدي را که منشأ آن اختلاف است را سد کنند87.
2-6-7-1. اشکال قوشچي بر اين پاسخ:
انحصار لطف در امام ادعايي بيش نيست.
3-6-7-1. رد قوشچي:
فرض عصمت براي عموم مردم مردود است، زيرا قرآن بارها از عدم ايمان و عدم شکر افراد کثيري ياد ميکند. قرآن به عدم عدالت بسياري از مردم تصريح ميکند حال با اين وضعيت چگونه ممکن است که مردم معصوم باشند. هم چنين بالوجدان مييابيم که مردم معصوم نيستند. پس بايد گفت سخن قوشچي ادعايي بيش نيست.
7-7-1. اشکال سوم88 (اشکال صغروي):
نصب امامي که شيعه به آن معتقد است، لطف نيست هنگامي وجود امام لطف است که ظاهر باشد، متصرف در امور باشد، امر و نهي کند و اجراي حدود نمايد ولي شيعه وجود چنين امامي را لازم نميداند و معتقد است که ممکن است امام وجود داشته باشد ولي حاضر نباشد و تصرف فعلي نداشته باشد بنابر اين امامي که شيعه به آن باور دارد لطف نيست و آن امامي هم که لطف است به نظر شيعه واجب نيست.
1-7-7-1. پاسخ محقق طوسي:
خواجه طوسي به اين شبهه اين طور جواب ميدهد:
“وجوده لطف و تصرفه آخر و عدمه منا”89
اصل وجود امام لطف است و تصرف امام لطف ديگري است و عدم حضور او از ما ميباشد.
قوشچي در شرح اين عبارت مينويسد: “وجود امام لطف است خواه تصرف بکند و خواه تصرف ظاهري نداشته باشد زيرا از حضرت علي( روايت شده است که فرمود: “لايخلو الارض عن قائم لله اما ظاهرا مشهورا أو خائفا مضمورا لئلا يبطل حجج الله و بيناته”و تصرف ظاهري امام لطف ديگري است و عدم تصرف ظاهري از طرف بندگان است به خاطر سوء اختياري که دارند به جهت اين که وي را ميترسانند و او را ياري نميرسانند. بنابراين؛ خود مانع اين تصرف شده اند”90.
قوشچي در اين که چرا اصل وجود امام لطف است تنها به يک دليل اشاره ميکند و آن هم اين است که با وجود امام اتمام حجت ميشود. علامه حلي در کشف المراد سه دليل بر اين مطلب ذکر ميکند که عبارتند از:
1.امام حافظ شريعت است و آن را از تحريف به نقص يا زيادت حفظ ميکند.
2.اعتقاد به وجود امام واين که وي حدود الاهي را اجرا خواهد کرد، مانع از ارتکاب مفاسد و قبايح از سوي مکلفين ميباشد و سبب ساز حرکت آنها به سوي صلاح و رستگاري است.
3.بي ترديد تصرف امام لطف است و اين تصرف بدون وجود امام محقق نميشود، پس وجود امام مقدمه واجب است و مقدمه واجب هم واجب است، بنابراين اصل وجود امام چون مقدمه واجب است، لطف است91.
علامه حلي در شرح عبارت “عدمه منا” تحقيق جالبي را مطرح کرده است.وي چنين آورده است:
“لطف بودن امامت بر سه رکن استوار است:
1.لطفي که بر خدا واجب است و آن عبارت است از آفريدن امام و قدرت و علم دادن به او و تصريح به اسم و نصب او، و خداوند اين کار را کرده است.
2.لطفي که بر خود امام واجب است و آن عبارت است از قبول اين مسؤوليت، و او اين کار را کرده است.
3.لطفي که بر مردم واجب است و آن اين است که از امام اطاعت کنند و او را يار ي رسانند. اين رکن سوم محقق نشده است.
بنابر اين منع لطف کامل از طرف مردم است و لطفي که بر خدا و امام واجب بوده است آنها آن را انجام داده اند”92.
2-7-7-1. ايراد قوشچي:
قوشچي ميگويد: “ما نميپذيريم که وجود امام بدون تصرف لطف باشد. اگر گفته شود هنگامي که مکلف به وجود امام اعتقاد داشته باشد از ظهور و تصرف او همواره بيمناک است و در نتيجه از قبايح اجتناب ميکند، در جواب ميگوييم اگر کسي به وجود چنين امامي اعتقاد نداشته باشد و تنها بر اين باور باشد که در آينده امامي به وجود خواهد آمد (همانگونه که بيشتر اهل سنت قائل هستند) براي جلوگيري از ارتکاب قبايح کافي است (و لازم نيست که مانند شيعه به امامي که وجود دارد و غايب است، معتقد بود). اگر فردي از وجود حاکمي که در شهر پنهان است به گونه اي که هيچ کار و تصرفي نيز نميتواند بکند، بترسد و مرتکب قبايح نشود هم چنين از حاکمي که الان در شهر نيست و بعدا از سوي سلطان به شهر خواهد آمد نيز بيمناک است و مرتکب قبايح نميشود و اين ترس، ترس از معدوم نيست که صحيح نباشد، بلکه ترس از “موجود مترقب” است؛ همان طور که ترس اول، ترس از “ظهور مترقب” ميباشد”93.
3-7-7-1. نقد بر قوشچي:
همان طور که روشن است؛ قوشچي، دليل دوم علامه حلي بر لطف بودن اصل امام را که پيش از اين به آن اشاره شد،رد کرده است.
بر فرض صحت اين رد، علامه حلي دو دليل ديگر نيز بر لطف بودن اصل امام مطرح کرده بود که اين سخن قوشچي آن دو دليل را رد نميکند و يکي از آن سه دليل براي اثبات لطف بودن امام کفايت ميکند. هم چنين قوشچي دليلي (اتمام حجت) را که خودش در تقرير سخن قوشچي و در بيان علت لطف بودن اصل وجود امام آورد، را رد نکرده است.
منشا توهم و اشکال قوشچي اين است که اهل سنت امامت را در عمل منحصر به سلطنت ظاهري کردهاند و حال آن که در تعريف امامت روشن شد که امامت رياست ديني و دنيوي است و اين تعريف بين شيعه و سني اتفاقي است. امامت، مانند نبوت يک منصب الاهي است، همان طور که نبوت گاهي با سلطنت و حکومت ظاهري جمع ميگردد و گاهي هم از سلطنت ظاهري جدا ميشود ولي نبوت به حال خود باقي است، امامت نيز هم چنين است.
2. بخش دوم:
امامت در قرآن از منظر محقق طوسي و فاضل قوشچي
1-2. فصل هشتم:
آيه ولايت
يکي از آياتي که در باور شيعه بر امامت و ولايت بلافصل حضرت علي( پس از نبي مکرم اسلام دلالت دارد، آيه 55 سوره مائده است که در ميان شيعه به آيه ولايت معروف است. خداوند در اين آيه ميفرمايد:
“اِنَّما وَلِيُّکُم اللهُ وَ رَسُولُه وَ الذينَ آمَنُوا الذينَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤتُونَ الزَّکاةَ وَ هُم رَاکِعُونَ”94
“همانا وليٌ شما تنها خدا و فرستاده او و کساني هستند که به خدا ايمان آوردند کساني که نماز را به پا ميدارند و زکات ميدهند در حالي که در رکوع هستند”.
خود ائمه( براي اثبات ولايت و خلافت بلا فصل امام علي( به اين آيه استشهاد ميکردند. نمونه هايي از اين استشهادات از امام علي(95 و امام صادق(96 و امام هادي(97 در منابع شيعه موجود است.
هر چند در منابع روايي شيعه احاديثي وارد شده است که مضمون اين آيه تنها براي حضرت علي( رخ نداده است، بلکه براي همه ائمه اطهار اتفاق افتاد و همه مصداق اين آيه هستند به عبارت ديگر اين آيه براي اثبات “امامت عامه” مي باشد98، ولي چون اصل و اساس اختلاف شيعه و اهل تسنن در نخستين خليفه پس از رسول اکرم( است، لذا براي اثبات ولايت و خلافت ايشان به اين آيه تمسک ميشود.
قوشچي، در عين حال که ميپذيرد شأن نزول اين آيه حضرت علي( ميباشد، ولي بر استدلال شيعه دو اشکال ميگيرد و بر اين باور است که اين آيه مدعاي شيعه را اثبات نميکند. سيد هاشم بحراني در کتاب غاية المرام، 24 حديث از طريق عامه نقل کرده است که مفاد اين روايات نشان ميدهد که شأن نزول اين آيه حضرت علي( ميباشد و 29 حديث نيز از شيعه نقل کرده است99.
در اين قسمت؛ ابتدا بيان محقق طوسي ذکر ميشود و سپس تقرير قوشچي نقل شده و پس از آن ايرادات قوشچي مطرح و نقد و بررسي ميشوند.
1-1-2. بيان محقق طوسي:
محقق طوسي پس از آن که با دو دليل عصمت و سيره رسول اکرم( انتصابي بودن امام و جانشين پيامبر را اثبات ميکند100، ميگويد: از ميان نصوصي که بر امامت بلافصل علي( پس از رسول خدا دلالت دارد، آيه ولايت است؛ زيرا اوصافي که در اين آيه ذکر شده است، تنها در حضرت علي( جمع شده است.101
1-1-1-2. تقرير قوشچي:
قوشچي سخن محقق طوسي را اين گونه تقرير ميکند102:
1. به اتفاق مفسرين شأن نزول آيه، حضرت علي( است. اين آيه هنگامي نازل شد که حضرت علي( در رکوع نمازش، انگشتري خود را به بينوا و سائل داد.
2. انّما به دليل نقل و استعمال بر حصر دلالت دارد.
3. وليّ گاهي به معناي ناصر و گاهي به معناي متصرف در امور و اولي در تصرف به کار ميرود؛ مانند زماني که گفته ميشود: برادر زن ولي اوست يا حاکم ولي کسي است که ولي ندارد و هم چنين در عبارت ولي دم؛ روشن است که در همه اين موارد، ولي به معناي اولي در تصرف به کار رفته است.
در اين آيه وليّ به معناي دوم (اولي در تصرف) به کار رفته است؛ ولايت در اين آيه به دليل وجود حصرنمي تواند به معني نصرت باشد؛ زيرا به دليل آيه “المُؤمِنُونَ وَ المُؤمِناتُ بَعضُهم اَولِياءُ بَعضٍ”103 همه مؤمنين بايد ناصر و ياري دهنده همديگر باشند و دليلي ندارد که ولايت
