
ن کشمکش درونی و در نتیجه اضطراب شود (آوادیس یانس و نیکخو، 1376؛ کاپلان و سادوک، 1998). پدیده وسواس به شکلهای مختلف ظاهر ميشود (آوادیس یانس و نیکخو، 1376) که عبارتند از:
1- وسواسهای عملی: فعالیتهایی هستند که برای رهایی از اضطراب انجام ميشوند، البته این اصطلاح برای تکانههای ذهنی مقدم بر عمل نیز به کار ميرود. این رفتارهای تکراری به ظاهر هدفمند (که به طور کلی شخص در برابر آنها مقاومت نشان ميدهد) بر اساس قواعد خاص یا به شیوهاي قالبی اجرا ميشوند و با وجود مقاومت فرد در برابر این رفتارها، آنها را به طور فعال انجام ميدهد. شایعترین وسواسهای عملی رفتارهای تشریفاتی شامل بازبینی، شستشو و تمیز کردن است. سایر رفتارهای وسواسی عملی شامل انجام کارها به شیوههای معین قالبی، چیدن اشیاء و انجام دادن کارها با توالی و ترتیب کاملاً انعطافپذیر است. بعضی مواقع تکرار متمرکز بر عددی خاص است، به این ترتیب که رفتار خاص باید به تعداد دفعات مورد نظر انجام شود. بسیاری از بیماران مبتلا به وسواس فکری-عملی دارای وسواسهای عملی هستند که از نوع شناختی و نا آشکار هستند، نه حرکتی و آشکار، بنابراین بهتر است از تفکیک وسواسهای فکری و عملی بر اساس کیفیت چشم پوشی کرد و پذیرفت که وسواس عملی فعالیتی است که در نتیجه یک میل یا تکانه اجباری انجام ميشود و در خدمت یک کارکرد روان شناختی آشکار یا نا آشکار است که در واقع همان کاهش تنش یا ناراحتی شخص است (لیندزی90 و پاول91، 1994).
2- افکار وسواسی: اندیشهها، تصاویر ذهنی یا خاطرات منفرد و مزاحميهستند که اغلب محتوای ناراحت کننده دارند، این اندیشهها ممکن است به شکل تردید درباره انجام نامناسب فعالیتها جلوه گر شوند (آوادیس یانس و نیکخو، 1376).
3- نشخوار یا اشتغال فکری: جر و بحثهای درونی بی پایان با خویشتن است که بعضی مواقع در مورد مسائل جزئی و پیش پا افتاده و گاهی درباره یک مسئله فلسفی لاینحل است (آوادیس یانس و نیکخو، 1376).
4- تشریفات: شیوههای قالبی فکر یا عمل است که اغلب دارای توالی دقیق و منظم است. شایع ترین آداب وسواسی شمارش و نظافت است (آوادیس یانس و نیکخو، 1376).
5- کندی وسواس: این حالت از نشخوار فکری و آداب وسواس ذهنی یا سایر پدیدههای وسواس فکری- عملی ناشی میشود (آوادیس یانس و نیکخو، 1376).
معیارهای تشخیصی DSM-5 برای اختلال وسواسی- جبری
A. وجود وسواسهای فکری، اجبارها، یا هر دو
وسواسهای فکری در موارد 1) و 2) تعریف شدهاند:
1. افکار، تکانهها، یا تصورات مکرر و پایداری که در طی مدتی از اختلال به شکل مزاحم و نامتناسبی تجربه شده و موجب اضطراب یا ناراحتی بارزی ميشوند.
2. شخص تلاش ميکند تا این افکار، تکانهها، یا تصورات را نادیده گرفته یا سرکوب نماید، و یا با پرداختن به افکار یا فعالیتهای دیگر، آنها را خنثی کند (به عنوان مثال؛ به وسیله انجام یک اجبار).
وسواسهای عملی در موارد 1) و 2) تعریف شدهاند:
1. رفتارهای تکراری (نظیر شستن دستها، رعایت نظم و ترتیب، وارسی کردن) یا فعالیتهای ذهنی (نظیر دعا کردن، شمردن، تکرار آهسته کلمات) که فرد احساس ميکند باید آنها را در پاسخ به یک وسواس فکری و یا بر طبق قوانینی که باید به دقت اجرا شوند انجام دهد.
2. انجام این رفتارها یا فعالیتهای ذهنی با هدف پیش گیری یا کاهش ناراحتی یا جلوگیری از بروز برخی رویدادها یا وضعیتهای هراس آور صورت ميگیرد؛ با این حال رفتارها یا فعالیتهای ذهنی مذکور، یا به شکل واقع گرایانهاي با آنچه که به منظور خنثی کردن یا پیشگیری از بروز آن انجام ميشوند ارتباط ندارند، و یا به وضوح افراطی هستند.
توجه: کودکان ممکن است در بیان اهداف این رفتارها و فعالیتهای ذهنی نا توان باشند.
B. وسواسهای فکری یا اجبارها وقت گیر هستند (بیش از یک ساعت در روز) یا موجب ناراحتی قابل توجه بالینی یا اختلال در عملکرد اجتماعی، شغلی، یا دیگر عملکردهای مهم ميشوند.
C. علائم وسواسی- اجباری قابل انتساب به اثرات فیزیولوژیک مواد (به عنوان مثال؛ سوء مصرف موا، داروی تجویز شده) یا موقعیت پزشکی دیگر نیستند.
D. ناراحتی به وسیله ی علائم یک اختلال روانی دیگر به صورت بهتری توضیح داده نشده باشد (به عنوان مثال؛ نگرانیهای بیش از حد، در حضور اختلال اضطراب فراگیر؛ اشتغال ذهنی با ظاهر، در حضور اختلال بد شکلی بدن؛ دست کشیدن یا دل کندن سخت از اموال، در حضور اختلال احتکار؛ کشیدن مو، در حضور تریکوتیلومانیا {اختلال کندن مو}؛ کندن پوست، در حضور اختلال پوست رفتگی {کندن پوست}؛ رفتار قالبی داشتن، در حضور اختلال حرکتی استئروتایپیک؛ رفتار خوردن تشریفاتی، در اختلالات خوردن؛ اشتغال ذهنی با مواد یا قمار، در حضور اختلالات مربوط به مواد و اختلالات اعتیاد آور؛ اشتغال با داشتن یک بیماری، در حضور اختلال اضطرابی بیمارانگاری؛ تمایلات یا خیالپردازیهای جنسی، در حضور اختلالات پارافیلیک؛ تکانهها، در حضور اختلالهای درهم گسیختگی، کنترل تکانه و سلوک؛ نشخوارهای احساس گناه، در حضور اختلال افسردگی اساسی؛ اشتغالهای الحاق فکر و توهم، در حضور اختلالهای طیف اسکیزوفرنی و دیگر اختلالات سایکوتیک؛ یا الگوهای تکراری رفتار در اختلال طیف اوتیسم).
مشخص کنید اگر:
همراه با بینش خوب یا عادلانه: شخص تشخیص ميدهد که باورهای اختلال وسواسی-جبری قطعا یا احتمالا درست نیستند یا که آنها ممکن است درست باشند یا نباشند.
همراه با فقدان بینش: شخص به طور کامل متقاعد شده که باورهای اختلال وسواسی-جبری درست هستند.
مشخص کنید اگر:
مرتبط با تیک است: شخص یک سابقه جاری یا قبلی از یک اختلال تیک دارد.
تعریف اختلال وسواسی-اجباری شستشو
این مشکل شایع ترین تابلوی بالینی OCD است. در این اختلال بیمار یک رشته وسواسهای فکری و تشریفات مربوط به شستشو و پاکیزه سازی در مورد آلودگی دارد که از طریق کثافت یا میکروبها یا چیزی مانند ادرار، مدفوع، موی حیوانات و … از خود نشان ميدهد. در این موارد رفتارهای اجتنابی نیز وجود دارد که فرد را وادار ميکند از تماس با کثافت یا دیگر منابع آلودگی خودداری نماید. شستشو و پاکیزه سازی ميتواند شدیداً افراطی باشد مانند شستن دستها بیش از صد بار در روز، استفاده از صدها دستمال کاغذی، حمام گرفتن و دوش گرفتن برای چندین ساعت، تمیز کردن میز، صندلی، کف اتاق… در بیشتر ساعات روز. یک رشته وسواس دیگری که با فراوانی زیادی طی مشاهدات بالینی در خصوص وسواس شستشو در کشور ما رایج است، وسواس فکری نجاست ميباشد. در این خرده الگوی وسواس شستشو، بیمار دائماً در خصوص انتقال نجاست از خود به دیگران یا بالعکس و اشیاء اطراف محیط زندگی خود به اندشناکی فکری ميپردازد که منجر به تشریفات و آیینمندیهای شستشو ميشود. متاسفانه این خرده الگو وسواس شستشو در کشور ما به طور جدی مورد بررسی قرار نگرفته است و شیوه درمانی که برای این خرده الگو بکار گرفته ميشود همان درمانهای رایج برای اختلال وسواس شستشو “آلودگی” ميباشد (راکمن و دی سیلوا، 1999).
تاریخچه اختلال وسواسی-جبری
تاریخچه اختلالات وسواسی- جبری به خلقت انسان برمیگردد. شواهد داستان گونه پراکنده نشان ميدهد که این اختلال در سراسر تاریخ رخ داده است. اولین بار در سال 1799 وارتبورگ92، اصطلاح obsession را در معنای رایج خود به کار برد (برزگر، 1373). سپس اصطلاح بیماری وسواس به صورت علمی توسط کارل- وستفال93 (1890-1833)- روانپزشک آلمانی- به کار برده شد (صارمی، 1373). پیر ژانه94 در قرن نوزدهم آن را یکی از تظاهرات “پسیکاستنی”95 نامید (اف تستون و اچ کوا96، ؟). پس از او کراپلین97 در اوائل قرن بیست این بیماری را مورد پژوهش بیشتری قرار داد. فروید در سال 1917 به تعریف دقیقتری در این مورد پرداخت، فروید نیز مانند کراپلین این بیماری را “zuangs nervosa”نامید که انگلیسیها “zuang” را به”obsession” و آمریکاییها آن را به “compulsion” ترجمه کردند و محققین بعدی آن را وسواس اضطراری نامیدند، اما در ترجمه اساسی فروید به نام نوروز وسواس نامیده شد (نوربخش و معنوی، بدون تاریخ). پس از آن انجمن روانپزشکی آمریکا با انجام آزمایشها و مطالعاتی روی بیماران مبتلا به obsession و compulsion، در سومین چاپ DSM، این دو بیماری را ترکیب کرده و به نام روان رنجوری وسواس فکری- عملی نامگذاری کرد (راپاپورت98، 1988).
ماهیت اختلال وسواسی-اجباری
اختلال وسواسی-اجباری همانند هراسها و دیگر حالتهای اضطرابی به گونهاي سنتی به عنوان یک اختلال روان آزردگی99 به شمار ميرود. اصطلاحات دیگری که برای توصیف این اختلال معمولا به کار گرفته میشود عبارتند از: نوروز وسواس فکری-عملی، بیماری وسواس فکری- عملی یا صرفاً اختلال وسواس فکری-عملی یا اختلال وسواس عملی (هالندر، کوهن100 و سیمون101، 1994؛ به نقل از اندوز و طباطبایی، 1381). اختلال وسواسی-اجباری با افکار یا اعمال وسواسی عودکنندهاي که موجب پریشانی ميشوند و اغلب زندگی روزمره فرد را مختل ميسازند، مشخص ميشود. وسواسها عبارتند از افکار، تصاویر ذهنی، تکانههای ناخواسته و مزاحم. این وسواسها معمولاً از جانب فرد ناسازگار، بی معنی، نا پذیرفتنی و مقاومت ناپذیر تلقی میشوند. وقتی وسواس (وسواس فکری) اتفاق میافتد با احساس ناراحتی یا اضطراب و نیز تمایلی برای خنثی سازی (جبران) وسواس و پیامدهای آن همراه است. بی اثر سازی غالبا شکل رفتار اجباری (از قبیل شستن یا وارسی کردن) را به خود ميگیرد. این رفتار با یک احساس مقاومت در انجام رفتار وسواسی همراه ميشود. گاهی اوقات نیز رفتارهای بی اثرساز شامل تغییراتی در فعالیتهای ذهنی ميگردند مانند این که فرد در پاسخ به یک فکر وسواسی بخواهد آگاهانه به چیز دیگری بیندیشد. همچنین گاهی اوقات نیز رفتارهای اجتنابی مشاهده ميشود، مخصوصا اجتناب از موقعیتهایی که ميتوانند افکار وسواسی را برانگیزانند (سالکوسکیس و کرک102، 1989).
سیمایهي اصلی وسواسی این است که بیماران معمولاً وقتی در حالت آرامش قرار دارند، افکار و رفتار وسواسی خود را بی معنی و یا بیش از حد تلقی ميکنند. از لحاظ بالینی پدیدههای وسواس فکری و عملی را معمولا به دو دسته افکار وسواسی بدون رفتارهار آشکار (اندیشناکیهای وسواسی) و وسواسهای توام با رفتارهای آشکار (آیین مندیهای وسواسی) تقسیم کردهاند (راکمن و هاگسون، 1980؛ به نقل از سالکوسکیس و کرک، 1989). در مدل روان شناختی وسواس اهمیت کارکرد وسواسهای آشکار و نهان (به عنوان رفتارهای بی اثرساز) مورد تاکید قرار ميگیرد. بر این اساس وسواسها، افکار، تصاویر ذهنی و تکانههای مزاحم و غیر ارادی که معمولا افزایش اضطراب را همراه دارند، در حالی که رفتارهای بی اثر ساز رفتارهایی ارادی هستند که بیمار به منظور کاهش اضطراب (و یا کم کردن احتمال خطر) آنها را انجام میدهد (راکمن، 1998). البته ناگفته نماند که رفتار بی اثر ساز نهانی بیمار از بسیاری جهات مشابه افکار وسواسی است. اکنون در روانپزشکی اختلال وسواسی-اجباری به عنوان زیر مجموعهاي از اختلالات اضطرابی تلقی ميشود که عنصر مشترک تمام این اختلالات وجود اضطراب و نگرانی ميباشد. در واقع یک رشته وسواسهای فکری یا عملی که فرد از خود نشان ميدهد غالباً در سطحی است که عملکرد روزانه او را تحت تاثیر قرار ميدهد و یا موجب درماندگی و شکایت او ميشود. در تشخیص روانپزشکی اختلال فوق نیز معمولا بر این مساله تاکید بسیار ميشود (هالندر و همکاران، 1994؛ به نقل از اندوز و طباطبایی، 1381).
تظاهرات اختلال وسواسی- جبری
محتوای وسواسهای فکری مقولههای گوناگونی را در بر ميگیرد. آلودگی، کثافت، جرم و میکروب، بیماری، مرگ، وحشت، خشونت، پرخاشگری، صدمه، خطر و مقولههای مذهبی موارد برجستهاي در بین آن مقولات ميباشند. وسواسهای فکری در محدوده امور جنسی نیز
