
پذیرش: فرد تجارب درونی ناخواسته و نیز رویدادهای بیرونی غیر قابل تغییر را همانطور که هست، نه آنگونه که نشان ميدهند، بپذیرد.
انتخاب: فرد به جای پرداختن به رویدادهای درونی منفی، جهتها و اهداف مهم و ارزشمند را در زندگی اش انتخاب کند.
عمل: پس از انتخاب اهداف، فرد نسبت به حرکت در راستای آنها متعهد باشد.
تحقیقات اخیر روی درمان مبتنی بر پذیرش و تعهد نتایجی امید بخش و دلیلی منطقی برای استفاده از این درمان در افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری و عملی را نشان ميدهند. مطالعات انجام شده، ACT را به عنوان درمانی مناسب برای اختلالات خلقی (زتل135 و هایس، 1986؛ زتل، رین136 و هایس، 1989)، اختلال استرس پس از سانحه (اورسیلو137 و باتن، 2005؛ روبین138 و دارا139، 2007؛ توهیگ، 2009)، اختلال هراس (لویت140 و همکاران، 2004؛ لوپز 141و سالاس142، 2009)، اختلال اضطراب منتشر (رومر143 و اورسیلو، 2007)، اختلال صرع مقاوم به درمان (لانگرن144 و همکاران، 2008)، سوء مصرف مواد (هایس و استروسال، 2004)، اسکیزوفرنیا (بچ145 و هایس، 2002) و درد مزمن (گوتیر146 و همکاران، 2004) مطرح کردهاند (به نقل از ایزدی و عابدی، 1392). ACT در کاهش استرس شغلی (باند147 و بونس148، 2003) و اضطراب و استرس تجربه شده به وسیله والدین کودکان عقب مانده (بلک لگ149 و هایس، 2006) نیز موثر بوده است (به نقل از ایزدی و عابدی، 1392). ACT به تنهایی درمانی موثر برای کندن مو و تریکوتیلومانیا در ترکیب با وارونگی عادت ميباشد (توهیگ و هایس، 2006؛ توهیگ و وود150، 2004، به نقل از ایزدی و عابدی، 1392). ACT همچنین به عنوان درمانی برای وسواس با 4 فرد مبتلا به وسواس بررسی شد. نتایج کاهش تقریباکامل اعمال وسواسی را برای همه شرکت کنندگان در پایان درمان نشان داد؛ همراه با کاهشهایی در مقیاسهای استاندارد وسواس، اضطراب، افسردگی و اجتناب تجربهاي که در دوره پیگیری سه ماهه نیز تداوم داشت. علاوه بر اینها در مورد مقیاسهای فرایند درمان، همه شرکت کنندگان نشان دادند که آنها به تجربه افکار وسواسی متمایل ترند و در نتیجه درمان، کمتر به فکر وسواسی معتقد هستند (توهیگ و هایس، 2006).
درهم آمیختگی فکر- عمل و اختلال وسواسی- جبری
یکی از سازههای فراشناختی که در برخی اختلالات، از جمله اختلالات اضطرابی به خصوص اختلال وسواس فکری-عملی، در سالهای اخیر به طور گستردهاي مورد توجه قرار گرفته است، “اغتشاش فکر-عمل” (TAF) ميباشد (برل و استارسویک، 2005). مفهوم اغتشاش فکر-عمل اولین بار بر روی بیماران وسواسی کشف شد. در جریان مطالعه افکار خودآیند ناخواسته به عنوان ویژگی اصلی اختلال وسواس فکری-عملی ، مشاهده شد که تعدادی از بیماران مبتلا به این اختلال، اعتقاد دارند که افکار غیر قابل قبول و ناخوشایند آنها ميتواند حوادث جهان بیرونی را تحت تاثیر قرار دهد (شافران151 و راچمن، 2004). مفهوم “آمیختگی فکر- عمل” به افکار و عقایدی اشاره دارد که در آن افکار و اعمال به طور غیر قابل تفکیکی به یکدیگر پیوسته و متصلند (برل و استارسویک، 2005). و افکار و اعمال معادل و همتراز یکدیگر تلقی ميشوند (پیرس، 2007). آمیختگی فکر-عمل دو شکل خاص دارد:
1- احتمال این آمیختگی یعنی اعتقاد به اینکه افکار ناخواسته و مزاحم، ميتوانند باعث وقوع حوادث خاصی شوند و یا احتمال وقوع حوادث خاصی را افزایش دهند. این احتمال خود ميتواند به دو شکل باشد: الف: “احتمال خود آمیختگی فکر-عمل” که اشاره به حوادثی دارد که برای خود فرد اتفاق ميافتد. به عنوان مثال: اگر من درباره ابتلای خود به یک بیماری فکر کنم این امر ميتواند احتمال ابتلای من به آن بیماری را افزایش دهد. ب: “احتمال دیگران به آمیختگی فکر-عمل” که اشاره به حوادثی دارد که برای دیگران اتفاق ميافتد. به عنوان مثال: اگر من درباره ابتلای افراد دیگر به یک بیماری فکر کنم این امر ميتواند احتمال ابتلای آنها به بیماری را افزایش دهد.
2- “اخلاق آمیختگی فکر-عمل” یعنی اعتقاد به این که افکار غیر قابل پذیرش و مزاحم از لحاظ اخلاقی برابر و معادل با اعمال و رفتارهای آشکار غیر قابل پذیرش است. به عنوان مثال: اگر من درباره کفر گفتن در کلیسا یا مسجد فکر کنم، این امر تقریبا به هماند مقدار زشت و بد است، که این کار را واقعا در آن مکان انجام دهم (برل و استارسویک، 2005 و شفران و راچمن، 2004).
نظریه راچمن بیان ميکند که وسواسها از سوء تعبیر فاجعه آمیز افکار مزاحم فرد ناشی ميشوند. از این رو وسواسها تا زمانی که این سوء تعبیرها ادامه دارند، تداوم ميیابند. از طرفی بیماران اهمیت اغراق آمیزی به این افکار نسبت داده، آنها را وحشتناک، تهدید کننده و خطرناک در نظر ميگیرند. به همین علت اغتشاش فکر-عمل را تجربه ميکنند. از نظر لوپاتکا و راچمن افراد دارای مشکلات وسواسی، تصور ميکنند که تفکر آنها در مورد رویدادهای ناگوار، احتمال وقوع این رویدادها را افزایش ميدهد و آنها به خاطر داشتن چنین افکاری مسوول وقوع آنها هستند و بایستی وقوع آنها را کنترل کنند (لوپاتکا152 و راچمن، 1995؛ به نقل از بخشی پور، فرجی، نریمانی و صادقی موحد، 1388).
اولین مطالعه تجربی آمیختگی فکر-عمل، بررسی مسولیت پذیری ادراک شده بود (راکمن، توردارسون153، شافران و وودی154، 1995، به نقل از امینی، دولتشاهی و پورشهباز، 1390). اما مطالعات بعدی پدیده آمیختگی فکر-عمل را در مسیر خودش مورد بررسی قرار داد (راکمن و شفران، 2004). اکثریت مطالعات تجربی انجام شده حاکی از یک رابطه متوسط بین آمیختگی فکر-عمل و شکایات وسواسی است (شفران و راکمن، 2004).
مطالعات مختلف، بین نمرات کلی مقیاس “آمیختگی فکر-عمل”، “سیاهه وسواس فکری- عملی” و “مقیاس وسواس فکری- عملی پادوآ” ، همبستگی از کم تا متوسط (بین 20% تا 38%)، را گزارش کردهاند (گیلیام و همکاران، 2004؛ راسین و همکاران، 2001 الف و ب؛ راسین و کاستر، 2003؛ اسماری و هالم استینسون، 2001؛ یورولماز و همکاران، 2004؛ اینشتین و منزیس، 2004؛ پورفرج و همکاران، 2008، به نقل از قمری گیوی، محمدی پورریک و میکائیلی، 1392).
همچنین شواهد موید این مطلب است که آمیختگی فکر-عمل در سبب شناسی و تداوم اختلال وسواس فکری-عملی اهمیت زیادی دارد (آبراموویتز، وایت ساید155، لینام و کالسی156، 2003؛ اینستین و منزیس، 2004؛ راچمن، 1993؛ راسین، دیپ استراتن، مرکل باخ و موریس، 2001؛ موریس، میسترز157، راسین، مارکل باخ و کامبل158 ، 2001؛ راسین، مرکل باخ، موریس و اسپان، 1999؛ راسین، مرکل باخ، موریس و اشمیت، 2001ب؛ شفران و همکاران، 1996؛ به نقل از بخشی پور و فرجی، 1389)
پژوهش بخشی پور و فرجی (1389) با بیماران مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی نشان داد بین نشانههای وسواس و آمیختگی فکر- عمل همبستگی مثبت و معنی داری وجود دارد و زیر مقیاس احتمال برای دیگری آمیختگی فکر-عمل بهترین پیش بینی کننده وسواس فکری-عملی و خوشه علائم وارسی و زیر مقیاس احتمال برای خود همینطور بهترین پیش بینی کننده وسواس فکری و خوشه علائم تردید است. همچنین بررسی شیرین زاده دستگیری، ناطقیان و گودرزی (1388) نشان دادند که بین باورهای درهم آمیختگی فکر-عمل و علائم اختلال وسواسی-اجباری در بیماران مبتلا ره اختلال وسواسی-اجباری رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد. علاوه بر این در تحقیق بخشی پور و همکاران (1388) در دانشگاه شیراز، نتایج نشان داد که اغتشاش فکر-عمل اخلاقی در شکل گیری اختلال همبودی وسواس و افسردگی دارای اهمیت ميباشد.
سرکوبی فکر و اختلال وسواس فکری-عملی
از جمله علائم اصلی اختلال وسواسی- جبری، افکار ناخواسته مکرر همراه با تلاشهای مکرر جهت نادیده گرفتن، اجتناب یا سرکوبی آنها ميباشد (ونزلاف159 و وگنر، 2000). به گفته وگنر (1989) سرکوبی ممکن است به ماهیت وسواسی یک فکر از ابتدا نسبتا بی ضرر کمک کند: ” یک وسواس ميتواند از فقط میل به سرکوبی یک فکر رشد کند” (راسین، مرکل باخ، موریس، 2000). سرکوبی فکر به روند آگاهانه تلاش برای جلوگیری از ورود افکار خاص به جریان آگاهی اشاره دارد (وگنر، 1989، به نقل از اسپین هون و داس، 1999). در ادبیات بالینی، واژه فرونشانی ممکن است معانی مختلفی داشته باشد. با این حال، در اکثر موارد، آن به مانورهای دفاعی که افکار ناخواسته را از سطح آگاهی خودآگاه بیرون ميکنند، اشاره دارد. در شماری از مطالعات موردی، زیگموند فروید تلاش کرد اثر بیماری زای سرکوبی را مستند کند. هیستری دورا، فوبی هانس کوچولو، وسواس راتمن: همه این شواهد توسط فروید به عنوان پشتیبانی از این تصور که سرکوبی ابزار پس تظاهرات آسیب شناسی روانی است رائه شده بودند (فروید، 1955، به نقل از راسین، مرکل باخ و موریس، 2000).
پوردن و همکاران (2005) بیان کردند که طبق مدلهای پیشرو اختلال وسواسی-جبری، سرکوبی فکر مسئله ساز است زیرا 1- به افزایش معکوس فراوانی فکر منجر ميشود (به عنوان مثال، کلارک و پوردن، 1993؛ راچمن، 1997؛ سالکووسکیس، 1989، 1998)؛ 2- باعث هوشیاری زیاد افراد نسبت به افکار و فرایندهای فکر ميشود به طوری که محرکها و نشانههای فکر بیش از حد برجسته ميشوند (به عنوان مثال، راچمن، 1997، 1998؛ سالکووسکیس، 1998)؛ 3- توقف ارئه فکر در نتیجه جلوگیری یادگیری جدید در مورد اهمیت آن (به عنوان مثال، نت و راچمن، 2001؛ راچمن، 1997، 1998؛ راچمن و هاگسون، 1980؛ سالکووسکیس، 1998)؛ 4- و ناموفق است که منجر به تشدید ارزیابی منفی معنی فکر ميشود (به عنوان مثال، پوردن و کلارک، 1999؛ پوردن،2001).
مدلهای شناختی-رفتاری پیشرو اختلال وسواسی-جبری تاکید ميکنند که سرکوبی فکر به عنوان یک عامل کلیدی در توسعه و تداوم ان است (پوردن، 2004). به عبارت دیگر مدلهای شناختی-رفتاری اختلال وسواسی-جبری (به عنوان مثال؛ راچمن، 1998؛ سالکووسکیس، 1996) معتقدند که عدم موفقیت در کنترل یا سرکوبی افکار مزاحم زیر بنای فراوانی و تشدید ماهیت وسواسها است. به طور خاص، این مدل نشان ميدهد که در حالی که افکار ناراحت کننده ی ناخواسته یک تجربه جهانی هستند، افراد مبتلا به OCD به این نوع از شناختها، معانی منفی غیر منطقی نسبت ميدهند و بنابراین برای سرکوبی آنها انگیزه دارند. این تلاشهای سرکوبی به اثرات متناقض افزایش به جای کاهش فراوانی افکار ناخواسته منجر ميشود. افزایش فراوانی فکر در طی تلاشهای سرکوبی، “اثر افزایش فوری” نامیده شده و افزایش فراوانی فکر بعد از اینکه تلاشهای سرکوبی آرام شوند، “اثر بازگشتی” نامیده شده است. تئوری فرایند کنایهاي وگنر (وگنر، a 1994؛ وگنر، اربر و زاناکوس160، 1993) نشان ميدهد که تلاشهای سرکوبی افکار شامل دو فرایند شناختی است: 1- یک جستجوی عمدی برای یک تفکر آشفته و 2- یک جستجوی اتوماتیک برای فکر سرکوب شده هدف (تولین، آبراموتیز، فوآ، 2002).
تحقیقات بررسی سرکوبی فکر در رابطه با اختلال وسواسی- جبری یافتههای مبهم و مطالعات کمی در نمونههای بالینی مورد استفاده تولید کرده است(هاردی و برین161، 2005). در تحقیقات اولیه سرکوبی فکر پارادوکس162، وگنر، اشنایدر، کارتر و وایت (1987) مشاهده کردند که شرکت کنندگانی که برای سرکوبی افکار خرس سفید آموزش دیده بودند نسبت به آنهایی که آموزش ندیده بودند پس از آن، افکار خرس سفید بیشتری را گزارش دادند (تولین، آبراموتیز، فوآ، 2002).
روآ و آنتونی (2007) نشان دادند که افراد مبتلا به اختلال وسواس فکری-عملی درگیر تلاشهای سرکوبی فکر که زمانبر و ناموفق اند، هستند. همچنین پژوهشها (پوردن، 2004؛ تولین، آبرامویتز، هاملین، فوآ و سینودی، 2002، به نقل از مگی و تیچمن، 2007) نشان ميدهند فرونشانی فکر اثرات ناسازگارانهاي روی اختلال وسواس فکری-عملی دارد. علاوه بر این برخی از پژوهشها (موریس، مرکل باخ و هورسلنبرگ، 1996؛ سالکووسکیس، 1985، 1992، به نقل از مکلارن و کرو، 2003) نشان دادهاند که افراد مبتلا به اختلال وسواس بیشتر از افراد فاقد اختلال به سرکوبی افکارشان
