
مواردی از این قبیل برای ترمیم هیئت داوری بایستی به موقع و به طور معقول اقدام شود در برخی موارد برای حفظ اعتبار و شخصیت داور بهتر است وی استعفاء دهد . گاهی داور به دلایل شخصی هم میتواند استعفاء کند.
مثال 1. در پرونده 7071 icc «unpublished»
خوانده انگلیسی به نحو بسیار زشت و گستاخانه علنأ در روند داوری سنگاندازی میکرد. داوری که در سال 1990 شروع شده تا سال 1996 همچنان گرفتار مسائل مقدماتی دادرسی نظیر طرف داوری نبودن خوانده شماره دو، معتبر و قابل قبول نبودن درخواست داوری و قانون حاکم و خلاف قاعده تشکیل شدن داوری بوده است. در سال 1996 هیئت داوری موفق شده رأی جزیی نهایی در مسئله مسئولیت طرفین (liability stage) صادر کند.
سرداور به طرفین اعلام کرد که در سال آتی در نظر دارد مسئولیت اداره مؤسسه حقوقی پلانکت را بپذیرد، و درخواست کرد که بیشتر همکاری کنند تا تبادل لوایح در مرحله تقدیم ادعاهای طرفین44 زودتر انجام و قادر شود در پایان سال 1997 جلسه استماع تشکیل و رأی صادر کند. در غیر این صورت ناگزیر به استعفاء خواهد شد.خوانده علیرغم درخواست سرداور، بیش از یک سال به بهانههای واهی در انتخاب و تنظیم45 برای حسابرسان منصوب طرفین تأخیر ایجاد کرد. سرداور ناگزیر به استعفاء شد. استعفای وی مورد قبول دیوان46 قرار گرفت.47
2. جرح داور
همانگونه که در سیستم قضایی ایران جهات رد دادرس(جرح قاضی) در ماده 91 قانون آیین دادرسی دادگاههای مدنی و انقلاب پیشبینی شده، در صورتی که طرفین داوری نسبت به شرایطی که برای شخص داور تعیین کردهاند یا در بیطرفی و استقلال او دچار تردید موجه شوند؛ آیینهای داوری نیز از روشهایی با عنوان جرح یا اعتراض به صلاحیت داور و برای برکناری و جایگزین نمودن وی درنظر گرفته است. در واقع حسب تعریف بند 1 ماده 12 وقتی میتوان داور را جرح کرد که ظن معقول نسبت به بیطرفی و استقلال او موجود باشد. و صرف ظن و تردید که بدون قرائن باشد از جهت جرح داور قابل طرح شدن نیست.
3. علل یا جهات رد داور
علل یا استانداردهای جرح به توافق و اراده طرفین بستگی دارد (حاکمیت اصل استقلال یا آزادی اراده) آنها میتوانند هر صفت یا ویژگی را که مایلند برای داور یا داوران خود شرط و توافق کنند و در صورت عدم وجود آن در داور او را جرح نمایند. علاوه بر آن، قواعد و قوانین داوری نیز استانداردهایی را برای جرح داور در نظر گرفته که لزوماً مشابه هم نیستند، اما عمومیترین آنها استقلال و بیطرفی داور است که در قواعد و قوانین داوری، یا این دو با هم یا یکی از آنها مقرر گردیده است. بیشتر قواعد داوری سازمانی بر این امر که داور باید مستقل و بیطرف باشد، تصریح دارند.48
اگر در قرارداد داوری وجود صفت، مهارت یا تخصص خاصی در داور برای قضاوت در مسائل مورد اختلاف شرط شده باشد، و بعد از انتخاب معلوم شود که داور از ابتدا فاقد وصف مذکور یا واجد وصف فوق بوده ولی در طول دادرسی صفت مذکور از او زایل شده، شرایط مورد نیاز در شخص داور مهیا نیست. در این صورت طرفین یا یکی از آنها میتواند داور موصوف را جرح نماید. مثلاً در قرارداد داوری ذکر شده باشد که اختلافات فیمابین را یک خبره قیمتگذار «valuator» حل و فصل کند. اگر پس از انتخاب معلوم شود که فرد منصوب حسابرس خبره «chartered accountant» است نه خبره قیمتگذار و در این صورت طرفین به توافق از او بخواهند استعفاء کند. در صورت عدم قبول میتوانند او را جرح نمایند. از عبارت ذیل بند یک برمیآید که فقط طرفین میتوانند داور را جرح نمایند. داورهای دیگر حق جرح سرداور یا کمک داور طرف دیگر را ندارند. از زمان اطلاع از فقد صفت معهود، طرف انتخابکننده میتواند داوری را که انتخاب کرده یا در انتخاب او مشارکت داشته جرح نماید. ضربالاجل طرح جرح داور در ماده 13 بیان شده است.49
مهمترین رکن استقلال و بیطرفی داور افشاء به موقع روابط با طرفین داوری است. اگر با قصد انتخاب داور برای قضاوت در پروندهای با او تماس گرفته شود موظف است تمام واقعیاتی که ممکن است موجب جرح داور شود را افشاء نماید. تا هر جرحی که پس از انتصاب او مطرح شود در عمل، ناموفق بماند. اگر داور واقعهای را در زمان انتخاب افشاء نموده ولی طرف انتخابکننده بدون توجه به مطالب افشاء شده، او را انتخاب نماید، به دلیل آگاهی از رابطه افشاء شده و عدم انصراف از انتخاب، عمل آگاهانهی او به منزله انصراف از جرح میباشد. چنانچه بعداً به استناد همان واقعیات افشاء شده، ادعای جرح نماید ادعای او شنیده نمیشود.
داور بایستی با وجدانی آزاد بر اساس ادله و مدارک تسلیمی بدون پیشداوری و جانبداری دفاع طرفین وشهود آنان را استماع و رأی صادر کند. برای داور افشاء روابط یک تکلیف مستمر از زمان شروع تا زمان صدور رأی است. اگر وضعیت جدیدی حادث شود که شک و تردید وابستگی و طرفداری را برانگیزد، وی موظف است وضعیت حادث را فوراً افشاء نماید و نسخهای از نامة حاوی اطلاعات مذکور را بایستی به طرفین و داوریهای همکار بدهد. زیرا نامههای حاوی اطلاعات مذکور در تأیید اطلاعات شفاهی است. برخی از مؤسسات داوری مانند آیسیسی فرم مخصوصی برای این مقصود دارند و برای داروهای معرفی شده ارسال مینمایند تا قبل از تأیید انتصاب آنان وجود روابط با هر یک از طرفهای داوری را در آن فرم منعکس و برای دبیرخانه ارسال دارند.50
به طور کلی میتوان گفت علل جرح داور به نحو مضیق تفسیرو در نظر گرفته میشوند. برخی برای عدم استقلال و بیطرفی داور معیار «تردیدهای موجه» را به کار گرفتهاند و برخی دیگر «خطر واقعی» فقدان بیطرفی را لازم دانستهاند. به طور کلی این علل با توجه به هدف جرح که ایجاد اعتماد و اطمینان بیشتر به داوری منصفانه میباشد، معین و تفسیر میشوند.51
4. تشریفات عمومی جرح
تشریفات و آیین جرح را ابتدا باید در قانون اعمال بر داوری که در اصل قانون محل داوری میباشد،52 جستجو کرد. ممکن است قوانین داوری خود قواعدی برای برخورد با اعتراض به داور داشته باشند. به طور معمول این قوانین در وهله نخست، توافق طرفین در خصوص چگونگی جرح داور را میپذیرند .به هر صورت قواعد آمره این قانون غالب بر هر روشی است که طرفین انتخاب یا توافق کردهاند. در وهله دوم که فقدان توافق طرفین میباشد، قواعد مربوط به چگونگی جرح مقرر در همین قانون باید رعایت گردد. سازمانهای داوری برای جرح داورانی که توسط آنها یا تحت نظارت آنها نصب میشوند روش خاص خود را دارند که ممکن است در برخی موارد این روش با قوانین ملّی هماهنگ نباشد. به طور کلی میتوان گفت که جرح یا اعتراض به داور ممکن است یا به طور مستقیم نزد دادگاههای ملّی صورت گیرد یا تنها نزد دیوان داوری مطرح شود و سپس چنانچه ادعا یا اعتراض رد گردد،رأی صادره توسط چنین داوری با درخواست ابطال یا ادعای غیر قابل اجرا بودن رأی، بنا به موجبات جرح (مانند عدم استقلال یا عدم بیطرفی داور) در دادگاه مورد اعتراض قرار گیرد. مزیت طرح مستقیم جرح نزد دادگاههای ملّی آن است که موجب جرح به سرعت مورد رسیدگی و تصمیمگیری قرار خواهد گرفت و پس از آن دیگر در جریان داوری یا پس از صدور رأی و نیز در زمان اجرای آن بهعنوان علّت ابطال رأی قابل طرح نخواهد بود.
اشکال روش فوق این است که میتواند در جریان داوری به عنوان تاکتیک وقتکشی مورد استفاده قرار گیرد، به ویژه اگر تصمیم دادگاه قابل پژوهش یا فرجامخواهی باشد. از طرف دیگر طرح جرح در دیوان داوری دارای این مزیت است که تأخیر در جریان داوری به حداقل میرسد. اشکال روش فوق این است که در صورت رد شدن جرح در دیوان داوری موضوع ممکن است بار دیگر در حین رسیدگی داوری یا پس از صدور رأی در دادگاه مطرح شود که نتیجه آن تعلیق جریان رسیدگی یا امتناع از اجرای رأی یا ابطال آن میباشد.
بعلاوه طرح جرح در دیوان داوری باعث درگیری مستقیم طرف جرحکننده با دیوان داوری است که اگر دیوان این جرح را رد کند، آن درگیریهای مستقیم اثر نامطلوبی بر رابطه دیوان داوری و طرف جرح کننده در روند داوری خواهد داشت.
در داوریهای موردی چنانچه طرفین قواعد داوری آنسیترال را انتخاب کرده باشند، این قواعد در خصوص جرح داور روش خاص خود را دارد، به گونهای که تحت این قواعد مقام ناصب تعیین شده توسط طرفین یا توسط دبیرکل دیوان دائمی داوری در لاهه که مرجع معین شده توسط قواعد است، تصمیمگیری در خصوص جرح داور را نیز برعهده دارد.53
چنانچه طرفین این قواعد را انتخاب نکرده باشند قانون داوری مقر داوری روش جرح را معین خواهد کرد. امروزه بسیاری از قوانین ملّی داوری بر گرفته از قانون داوری نمونه آنسیرال54 است تحت این قانون جرح در دو مرحله صورت میگیرد: مرحله نخست، دیوان داوری به جرح رسیدگی خواهد کرد و چنانچه جرح را رد کند؛ در مرحله دوم، طرف جرح کننده ظرف 30 روز پس از دریافت تصمیم رد خواهد توانست به دادگاه ملّی یا هر مرجعی که تحت قانون داوری ملّی تعیین شده است، به جهت تصمیمگیری برای جرح مراجعه نماید.
این قانون مقرر میدارد داوری هنگامی که دعوای جرح نزد مرجع ملّی مطرح است با داور تحت جرح ادامه خواهد داشت و حتی میتواند به صدور رأی برسد. به موجب این قانون تصمیم دادگاه غیر قابل پژوهش میباشد.55
بنابر برخی از قوانین داوری، یک طرف نمیتواند به طور کلی جرح را تا پایان جریان داوری در دادگاه ادامه دهد. چنانچه طرفین در مورد روش جرح با یکدیگر توافق کرده باشند، هر تصمیمی که تحت این روش اتخاذ شود، نهایی خواهد بود و تنها ممکن است کنترل محدودی برای دادگاه وجود داشته باشد، بگونه ای که پس از صدور رأی بتوان درخواست ابطال آن را به جهت عدم استقلال و جانبداری داور، از دادگاه درخواست نمود.
به طور معمول قوانین ملّی نظارت بر رعایت شرایط موجب جرح را برعهده دادگاههای ملّی نهادهاند. چگونگی اعمال این نظارت از کشوری به کشور دیگر متفاوت است. حق نظارت و کنترل دادگاههای ملّی بر جرح داور محدود به دادگاههای محل داوری نیست، این حق ممکن است به دادگاههای کشور محل شناسایی و اجرای داوری نیز داده شده باشد، برای مثال، کشورهای عضو عهدنامه 1958 نیویورک در خصوص شناسایی و اجرای آرای داوری خارجی، به موجب ماده (ب) (2) 5 چنانچه کشور مجری رأی باشند، دادگاههایشان میتوانند رأساٌ از اجرای رأی به دلیل آنکه با نظم عمومی آن کشور مغایرت دارد، امتناع کنند، زیرا به طور کلی پذیرفته شده است که فقدان بیطرفی یا استقلال داور از مواردی است که رأی چنین داور یا دیوانی را خلاف نظم عمومی محل اجرا میسازد، گرچه کشورها با تفسیر مضیق از نظم عمومی خود در موضوعات بینالمللی، با احتیاط به این موضوع عمل خواهند کرد.56
5- تشریفات جرح سازمانی57
همانطور که گفته شد سازمانهای داوری در قواعد داوری خود، آیین جرح مختص به خود را دارند، اما اعمال این آیینها در یک داوری در صورتی میسر است که با قانون قابل اعمال بر داوری یا قانون کشور مقر داوری مغایر نباشد. در قوانین کشورهای مختلف ممکن است یکی از سه حالت زیر پذیرفته شده باشد که نسبت به داوری سازمانی مؤثر میباشند:
الف- تصمیمگیری در خصوص جرح تنها در اختیار دادگاه میباشد. لذا آیین جرح داوری سازمانی در این کشورها کاربردی ندارد.
ب- تصمیمگیری در خصوص جرح تنها در اختیار سازمان داوری است. در این کشورها سازمان داوری بدون دخالت دادگاه در خصوص جرح تصمیمگیری میکند.
ج- تصمیمگیری در خصوص جرح ممکن است توسط سازمان داوری صورت گیرد، اما امکان اعتراض به این تصمیم در دادگاه ملّی وجود دارد. در این کشورها چنانچه، طرفین درخصوص آیین جرح از جمله آیین جرح سازمانی توافق کرده باشند طبق همان آیین عمل خواهد شد. (با رعایت قواعد آمره قانون مقر داوری) و سازمان داوری میتواند در خصوص جرح تصمیمگیری کند، اما پس از این ممکن است یکی از طرفین در اعتراض به این تصمیم، جرح را در دادگاه ملّی طرح کند.
همانگونه که ذکر گردید، در
