
1385).
نظریهی مقابله را میتوان به نوشتههای اولیهی زیگموند فروید، در باب روانکاوی و مکانیزمهای دفاعی مربوط دانست. مطالعه در باب مقابله شامل سه دوره میباشد. کارهای فروید و دیگر روانکاوان، نسل اول تحقیقات در باب مقابله را شکل میدهد. فاز دوم از 1960 شروع شد و تا 1980 ادامه یافت و فاز سوم در 1980 آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد. در مرحلهی اول تحقیقات مقابله، دیدگاه روانپویشی ادعا کرد که مقابله، زمانی بروز میکند که مکانیزمهای دفاعی با تعارضات درونی روبهرو شده است. بعدها استرسزاهای بیرونی نیز به عنوان منابع بالقوهی تعارض مدنظر قرار گرفت (هان74، 1977). در نظریهی روانپویشی، از مکانیزمهای دفاعی به عنوان فرایندهای ناخودآگاه که از طریق آن یک تجربهی استرسزا تغییر مفهوم میدهد، یاد شده است. در 1963، هان در یک صورت ابتدایی از تدوین نظریههای روانپویشی در باب مقابله، استدلال کرد که مکانیزمهای دفاعی میتوانند از فرایندهای مقابله متمایز شوند. او گفت مکانیزمهای دفاعی، پروسهی ناخودآگاه تحریف واقعیت است در حالی که فرایندهای مقابله، انعطافپذیر، واقعیتگرا و هوشیارانه میباشد. مکانیزمهای دفاعی مربوط به گذشته و مقابله مربوط به حال است. استدلال او برای بسیاری از روانشناسان قانع کننده بود و
