
(1980)، مقابله به عنوان تلاشهای شناختی و رفتاری برای تحمل، تخفیف و تسلط بر خواستههای متضاد بیرونی و درونی تعریف شده است (کرون72، 2002). این تعریف شامل مفاهیم چندی است:
1- اقدامات مقابلهای نه با توجه به تاثیراتشان (مانند تحریف واقعیت)، بلکه بر طبق ویژگیهای مشخص فرایند مقابله طبقهبندی شدهاند.
2- این فرایند شامل هر دو واکنش رفتاری و شناختی در فرد است.
3- در اکثر موارد، مقابله، شامل اقدامات متفاوت جداگانه است که به ترتیب سازماندهی شده و بخشی از مقابله را شکل میدهند. در این معنا، مقابله با وقوع همزمان اقدامات متوالی مختلف و اتصال آنها به هم شناخته میشود.
4- اقدامات مقابلهای میتوانند با تمرکزشان بر عناصر مختلف عامل استرسزا (برای مثال مقابلهی هیجان مدار و مقابلهی مسئله مدار) متمایز شوند (کرون، 2002).
هالاهان و موس73 (1987)، به بیان دو الگوی مهم مقابله میپردازند: اول، افراد در مواجهه با یک نوع استرس از یک روش استفاده میکنند، به عبارت دیگر افراد زمانی که با مشکل مشابهی مواجه میشوند، از روش مشابه با موقعیتهای قبلی استفاده میکنند؛ دوم، افراد به ندرت تنها از یک روش برای مقابله با استرس استفاده میکنند. تلاشهای آنها معمولا شامل ترکیبی از روشهاست (نیکخواه، جدیدی و شمسایی،
