
منطق استراتژيك تروريسم انتحارى به يافته هاى جالبى رسيده است: نخست، هدف اصلى بمب گذارى هاى انتحارى تقريبا هميشه حكومت هاى مردم سالار ند؛ دوم، انگيزة اين گروه ها نبرد با اشغالگرى يا كسب خودمختارى است. محرك اصلى تروريست ها ايجاد مردم سالاري نيست بلكه مخالفت آنان با تسلط بيگانه است. آمارى كه دولت آمريكا منتشر كرده است نيز حاكى از وجود ارتباط نزديك ميان تروريسم و وجود حكومت هاى استبدادى و تماميت خواه نيست. بين سال هاى 2000 تا 2003 براساس آمار و ارقام وزارت خارجة آمريكا كه با عنوان «الگوهاى تروريسم جهانى» منتشر شد، 269 رويداد تروريستى عمده در سر اسر جهان در كشورهايى اتفاق افتاده كه در طبقه بندى كشورهاى آزاد دسته بندى شده اند؛ 119 مورد در كشورهاى نسبتاً آزاد و 138 مورد در كشورهايى كه آزادى در آنجا وجود ندارد .(حملة يازده سپتامبر در اين آمار به حساب نيامده چون اين حملات از كشورهاى ديگر ضدآمريكا صورت گرفته و خاستگاه آن آمريكا نبوده است). البته قصد اين نيست كه استدلال شود در كشورهاى مردم سالار بروز حملات تروريستى محتمل تراست؛ برعكس، اين آمار و ارقام نشان مى دهد كه هيچ ارتباطى
منطقى ميان رويداد تروريستى در يك كشور و ميزان آزادى در آن كشور وجود ندارد.
بروس هافمن (Hoffman) استاد دانشگاه جورج تاون و عضو ارشد مركز مقابله با تروريسم آكادمى نظامى ايالات متحده در وست پوينت، در بخشى از مقالة تحقيقاتي خود به اين موارد اشاره مي كند كه «تروريسم يعنى ايجاد و بهره بردارى حساب شده از ترس، براى تغيير سياسي است. بنابراين نمى توان انكار كرد كه تروريسم شيوه اي از جنگ روانى است ؛ گرچه غالبا مردم در حملات تروريست ها به شكل فجيعى كشته يا مجروح مى شوند، تروريسم به اقتضاى طبيعتش به صورتى طراحى شده است كه تأثيرات روانى گسترده اى وراى قربانى (ها) يا هدف مستقيم خشونت آن داشته باشد. قصد تروريسم اين است كه در درون مخاطبى كه هدف قرار مي دهد، ترس ايجاد كند و به اين وسيله از او زهر چشم بگيرد يا روى رفتار او تأثير گذارد. مخاطبان هدف، بسته به اهداف، انگيزه ها و مقاصد تروريست ها، متفاوت هستند. هدف تروريسم ممكن است يك دولت ملى يا حزب سياسي، يك گروه رقيب قومى يا مذهبي، كل يك كشور و شهروندان آن يا افكار بين المللى باشد. حملة تروريستى ممكن است بخش خاصى را مشخصا مدنظر قرار دهد يا در ارتباط با مخاطبان متعددى طراحى شده باشد. هدف اين است كه تبليغات حاصل از يك حملة تروريستى و توجهى كه به عاملان آن جلب مي شود ، براى تروريست ها قدرت ايجاد مي كند و محيطى مستعد بهره برداري از رعب و وحشت براي آن ها به وجود مي آورد. به همين دليل، موفقيت تروريسم را نمى توان صرفا با معيارهاى سنجش جنگ متداول مانند شمار كشته شدگان و ميزان تجهيزات نظامى منهدم شده از دشمن يا قلمروى جغرافيايى تصرف شده اندازه گيرى كرد، بلكه بهترين وسيله براى ارزيابى اين موفقيت عبارت از توانايى تروريسم در جلب توجه به سمت تروريست ها، هدفشان و اثر روانى و تأثيرات مخربى است كه تروريست ها اميدوارند بر مخاطبان هدف خود اعمال كن».
تحلیل محتوای نوام چامسکی، در خصوص نحوه پوشش خبری صدای معارضان عراقی که ساکن خارج از عراق بودند و به شکل گروهی قوی و دموکراتیک عمل میکردند در رسانههای آمریکا نشان میدهد که از ماه آگوست تا مارس1991، خبری حتی کوتاه، در خصوص این گروه دموکراتیک عراقی یافت نمیشود. در واقع کلمهای پیدا نشده است . بررسیهای چامسکی نشان میدهد که این به آن معنا نیست که آنها حرفی نزدهاند. این گروه اطلاعیه و اعلامیه و پیشنهاد و تقاضاهایی، داشتند. آنان هم مخالف صدام حسین بودند و هم مخالف جنگ و تهاجم علیه عراق آنچه آنها میخواستند راه حل مسالمتآمیز، برای معضل عراق بود و به درستی میدانستند که امکان رسیدن بدان هدف غیر ممکن نیست. ولی از دیدگاه سردمداران امریکایی، فکر آنها قابل قبول نبود و لذا میبایست از گردونه خارج شوند(چامسکی، 1385، ص 55)
2-5 چهارچوب نظری تحقیق
همانطور که در مبانی نظری آمد، نظریات متعددی مرتبط با موضوع تحقیق ذکر شده است که در این تحقیق با توجه به ضرورت بحث، به نظریه چارچوبسازی و همچنین برجستهسازی و پرداخته خواهد شد. در واقع از آنجایی که این پژوهش هدفش نحوه بازتاب اخبار گروه داعش است نزدیکترین و کاربردیترین نظریههای مرتبط- چارچوبسازی برجستهسازی و – گزینش شده و سایر نظریهها مانند دروازهبانی و… به کنار گذاشته شده است.
مخاطبان رسانههای جمعی اعم از مطبوعات، رادیو ، تلویزیون و… معمولاً اندیشه، تفکر و نظراتشان، درباره مسائل اجتماعی به خصوص سیاسی، تحت تأثیر اخبار و اطلاعاتی است که از رسانههای جمعی دریافت میکنند. از این رو غالباً بین واقعیتی که در اطرافشان است و ذهنیتی که درباره پدیدهها و مسائل اطرافشان دارند، فاصله وجود دارد. بدین معنی که رفتارشان لزوماً بر پایه واقعیت شکل نمیگیرد بلکه بر اساس تصویری از واقعیتهاست که در ذهن دارند. غالباً خلق این تصویر حاصل رسانههای جمعی است که در معرض آنها قرار دارند. در واقع رسانهها نه تنها به مخاطبان میگویند درباره چه چیزی فکر کنند(برجسته سازی) بلکه به آنها چگونه فکر کردن (چارچوب سازی) درباره رویدادها را هم القا می کنند. رسانههای جمعی، هر روزه با بهکارگیری تکنیکهای رسانه ای، بعضی از مسائل و موضوعات روز را در اذهان مخاطبانشان، اولویتگذاری میکنند.
از آنجا که چارچوبسازی فرآیند کنترل انتخابی محتوای رسانه توسط دستاندرکاران رسانهای است. مهمترین و کاربردی ترین ابزارهای تحلیل را برای این پژوهش فراهم می کند. این نظریه میگوید چگونه بخش خاصی از محتوای رسانه یا معنایی بیان حاصل از آن در یک قالب و بستهبندی ارائه میشود به گونهای که امکان تعابیر و تفاسیر مطلوب، معین و مشخص را فراهم و تعابیر دیگر را حذف میکند.
از دیگر سو، بر اساس نظریه چارچوبسازی، میتوان گفت که رسانهها افکار عمومی را به سمت و سوی موضوعی که دلخواه است میکشانند و آن را در قاب و قالبی خاص ارایه و برجسته میکنند. صاحبان رسانه، رویدادها و موضوعات مورد پردازش را به شکل مطلوب و دلخواه خود سازماندهی و ارائه میکنند. و در این بین نحوه بیان، انتخاب واژه و لحن و.. که همراه پیام است به مدد چارچوبهای پیش ساخته میآیند و سرانجام، این مخاطب است که بستهای آماده را دریافت میکند و با تصورات قالبی از پیش موجود خود به تفسیر و درک پیام دریافتی میپردازد. به بیانی سادهتر، ما مخاطبان رسانهها مجموعه رویدادها و پدیدهها را در چارچوبی خاص میبینیم که رسانهها از پیش برایمان تدارک دیدهاند. در واقع سایت های مورد مطالعه در این پژوهش با بهره گیری از قالبهای مختلف و منطبق بر اهداف خود، ایدئولوژی خاص خود نسبت به تحولات منطقه را برجسته میکنند و مخاطب را به دام خود میکشانند. رسانهها برای چارچوبسازی رویدادها و تولید معنایی برای مخاطبان، از رویهها و شگردهایی چون انتخاب واژگان، استعارهها، کنایهها، تمثیلها و… استفاده میکنند تا داستان و روایتی معنادار از آنچه میخواهند بسازند، و نظم معنای خاصی برای مخاطبان خلق کنند. فرآیند چارچوبسازی رسانهها شبیه ساخت چارچوب برای خانه است که متناسب با اشیایی که در آن قرار میگیرد، برای آن چارچوبی تهیه میشود؛ ارتباطگر نیز متناسب با محتوای پیام خود، قالب و ساختاری را برای آن انتخاب میکند (مهدی زاده،1389، 83).
طبق الگوی شیفل، چهار فرایند چارچوبسازی مرتبط به هم وجود دارد: نخست، بر ساخت و استفاده از چارچوبهای رسانهای بهوسیلهی روزنامه نگاران و دیگر کارکنان سازمانهای خبری که تحت فشار منظم منابع، ارزشها و زوایای خبری برای گزارش رویدادها هستند؛ دوم، انتقال گزارشهای خبری متناسب با چارچوبهای رسانهای به مخاطب؛ سوم، پذیرش این چارچوبها بهوسیلهی مخاطبان؛ چهارم، پیامد چارچوبسازی رسانهها برای نگرشها، دیدگاهها و رفتار مخاطبان (همان، 87).
از طرف دیگر برای تحلیل و پاسخگویی به اهداف و سوال های فرعی تحقیق و دقیق تر شدن بر روی موضوع تحقیق و بررسی تکنیک های نوشتاری رسانه های مورد بررسی (مانند عناصر خبری، ارزش های خبری، جهت گیری ها و اولویت بندی ها) از نظریه برجسته سازی استفاده خواهیم کرد. برجستهسازی یکی از شیوههایی است که از طریق آن رسانههای جمعی میتوانند بر عامه تأثیر بگذارند. برجستهسازی، یعنی این اندیشه که رسانههای خبری با ارائه خبرها، موضوعاتی که عامه راجع به آنها فکر میکنند را تعیین میکنند(سورین و تانکارد، 1388، ص 326).
هسته اصلی نظریه برجستهسازی این است که عناصر برجسته شده در رسانهها، در تصاویر ذهنی مخاطبان برجسته میشود. ادعای نظریه برجستهسازی، این است که مخاطبان این برجستگیها را از رسانههای خبری میگیرند و آن را همراه مجموعه مشابهی در دستور کارهای شخصی خود میگنجانند.
بنابراین مفهوم برجستهسازی رسانههای عمومی، یک مفهوم ارتباطی است که وجود رابطه قوی بین تاکید بر ارتباط جمعی و برجستگی این مباحث برای افراد در بین مخاطبان را تصریح میکند. این مفهوم در شرایط علی و معلولی چنین بیان میشود: برجستگی بیشتر یک مبحث یا یک موضوع در رسانههای عمومی باعث برجستگی همان مبحث یا موضوع، در میان مردم میشود.
برجستهسازی به مثابه یک مفهوم، محدود به تشابه بین برجستگی مباحث برای رسانهها و مخاطب نمیباشد بلکه همچنین میتوانیم برجستگی صفات مختلف این امور(مباحث، مسائل، اشخاص یا هر چیز دیگری) را که در رسانهها گزارش میشوند، مد نظر قرار دهیم. بررسی برجستهسازی این امکان را میدهد که پذیرای بسیاری عقاید شود که در گذشته، عرضه شدهاند. عقاید یک دستهای و انگارهسازی، از جمله این مفاهیم هستند که به برجستگی امور یا صفات، میپردازند(ساروخانی، 1384، 149-148).
يکي از موضوعاتي که طي یک سال اخير در صدر مسايل مهم سياست کشورهای جهان و همچنين رسانههاي کشورهاي بزرگ دنيا قرار گرفته، اخبار مربوط به گروه داعش است موضوع مرتبط با اين گروه به طور برجسته از سال 2011 ميلادي در محافل سياسي و در ميان افکار عمومي دنيا مطرح شد و از آن پس به دليل قتل ها و رفتارهای غیر انسنانی ، و نفوذ این گروه به نقاط دیگر جهان زیر ذرهبين قرار گرفت. گروه داعش و فعالیت های این گروه به دلیل مجاورت جغرافیایی و معنوی و تأثیر آن در سیاست خارجی ایران يکي از مهمترين خبرها در داخل کشور و همچنين در سطح بينالمللي بوده است. به طوري كه اهميت اين موضوع محدود به ايران نميشود. از زمان مطرح شدن اين تحولات، کشورهاي غربي و در رأس آنها ايالات متحده و انگلیس، واکنشهاي متفاوتی و دوگانه را نسبت به این تحولات ابراز و به تبع آن رسانههاي غربي نيز سعي در برجستهسازي آن کردند.
میتوان گفت که برجسته سازي تحولات اخیر از طريق سایت ها زماني بيشترين تأثیر را خواهد داشت که مردم ايران اين رسانهها را به عنوان مهمترين منبع اطلاعاتي خود در نظر بگيرند.
از سوی دیگر، بيشتر محققان ارتباطات، فرآيند برجستهسازي را به عنوان فرايندي سياسي در نظر گرفتهاند. درك عميقتر از فرايند برجستهسازي، در اشتراك تحقيق ارتباط جمعي و علوم سياسي، قرار ميگيرد. برجسته سازي ميتواند به صورت مستقيم بر سياست تأثير بگذارد.
فرآیند برجستهسازی از دو استراتژی مهم بهره میبرد:
تقليل اولويت: بيشتر واقعيتها در رسانهها تحت پوشش قرار نميگيرند و در نتيجه، مردم به چنين مطالبي، به عنوان مهمترین مطالب توجهي نشان نميدهند؛ مخصوصاً زماني که آن وقايع، مرتبط با مسايلي باشند که عموم مردم در مورد آنها نياز به آگاهي دارند. اين تأثير«تقليل اولويت» ناميده ميشود؛ مثلاً اين نوع تأثير را ميتوان در گزارشگري در مورد فجايعي مثل مالاريا يا ايدز ديد. اينگر و همكاران وي دريافتند كه پخش خبري تلويزيون ممكن است به واسطه آن، بر انتخابات رياست جمهوري اثر داشته باشد. اين موضوع كه «زمينه چيني» نام دارد، فرآيندي است كه طي آن رسانهها به برخي موضوعات
