
با وجود آن كه نظريههاي مختلف نكات نسبتاً متفاوتي را مورد تاكيد قرار ميدهند، در مجموع ميتوان گفت كه اضطراب به وسيله ارزيابي اشتباه يا نادرست از موقعيت ايجاد ميشود (پاول و اندايت، 1377). تئوري شناختي بك از اضطراب و افسردگي، مورد بررسي قرار گرفته است. اين تئوري مطرح ميكند كه هر حالت آسيب شناختي يك نيمرخ شناختي خاصي دارد. در وضعيت اضطرابي اين نيمرخ شامل موقع تهديد جسماني يا رواني ادراك شده در حوزه فردي است، نظريه شناختي بك تفاوت ميان حالت عاطفي مبتني بر محتواي شناختي خاص همراه با هر اختلال را مطرح ميكند(بك، 1992). بك ميگويد افكار اضطرابزا در اثر يك يا چند مورد از چهار نوع معناي فكري ايجاد ميشود. اليس78 با طرح اين موضوع كه شماري از باورهاي غيرمنطقي، عامل اوليه رنج و ناراحتي آدمي هستند به بسط و گسترش نظريه شناختي پرداخت به نظر وي اضطراب از باورهاي غيرمنطقي ايجاد ميشود. وي محركها را موجب اضطراب نميداند.بلكه تفسير فرد از محركها در ايجاد اضطراب مهم ميداند و بازده باور غيرمنطقي طرح ميكند (پاول و اندايت، 1377).
نظريه يادگيري شناختي – اجتماعي
اين ديدگاه از رفتارگرايي تحول يافت و گسترش آن در نتيجه انتقاد از چيزي بود كه انعطافناپذيري و عقايد سادهگراينه رفتارگرايي محض خوانده ميشود. بندورا79 اين نظريه را درست ميداند كه ترس و اضطراب فرا گرفته ميشوند، ولي براي يادگيري، چهار مكانيسم اجتماعي را بر شمرد: نخست، ترس ممكن است از طريق شرطيسازي كلاسيك دقيقاً به همان شيوهاي كه توصيف شده، فرا گرفته شود. دوم بنا به اظهار بندورا تجربه نيابتي80 ميتواند با اهميت تلقي شود. اين فرآيند هم سرمشقگيري81 خوانده شده است. سوم، آموزش نمادين كه به يادگيري از طريق آموزش اشاره دارد، خواندن يا گفتن اينكه چيزهايي معين تهديدا، دردزا، يا منع شده82 هستند. چهارم، بندورا به منطق نمادين83 كه بالقوه در ايجاد اضطراب مهم ميباشد نيز اشاره دارد. شخصي ممكن است استنباط كند چيزي خطرناك است. اين فرايند ممكن است منطقي يا غيرمنطقي باشد. بنابراين در نظريههاي يادگيري شناختي اجتماعي بر اهميت تركيب اصول يادگيري همراه با نقش تفكر و استدلال فردي در ايجاد اختلالات اضطرابي تاكيد ميشود( پاول و اندايت، 1378).
هراس اجتماعي در تمام فرهنگها شايع بوده و ميزان شيوع شش ماهه آن در حدود 2 تا 3 درصد است (كاپلان و سادوك، 1994). طبق يافتههاي باردن84 و همكارانش (1988) ميزان شيوع85 هراس اجتماعي در طول زندگي 2/3 درصد براي زنان و 3/2 درصد براي مردان ميباشد. البته، موضوع تفاوتهاي جنسي كاملاً مشخص نميباشد وگزارشات متفاوتي وجود دارد، بنابراين، نياز به تحقيق بيشتري در هراس اجتماعي است (آلبانو86، 1996). ولپي87 (1982) نشان داد كه بسياري از بيماراني كه اضطراب اجتماعي داشتند، غير جرأت ورز هستند. به نظر ولپي بازداري از رفتار جرأت ورزانه در گفتن كلمه “نه” و “اصرار بر خواستههاي صحيح خود” بيشتر است و به همين دليل او پاسخهاي جرأت ورزانه را به عنوان پاسخهاي جمعناپذير با اضطراب در نظر گرفت. وي آموزش جرأت آموزي را كه ابتدا با شناسايي و توجه به رفتارهايي اجتنابي آغاز ميشود، درمان مناسبي براي اختلال هراس اجتماعي (اضطراب اجتماعي) در نظر گرفت (ولپي، 1990، به نقل از جلالي، 1376). اختلال هراس اجتماعي اغلب در دوران نوجواني يا اوايل دهه سوم آغاز ميشود و شروع آن در سنين قبل از بلوغ و يا بعد از 30 سالگي بسيار نادر است و پيرامون يك نوع ترس از مورد قضاوت88، انتقاد89 و ارزيابي90 ديگران قرار گرفتن تعريف شده است و اينگونه ترسها به طور غيرمنطقي و انفرادي به عنوان ترس از مورد قضاوت بودن در موقعيتهاي اجتماعي بازشناسي91 ميشوند. افراد مبتلا به هراس اجتماعي بسياري از مشكلات منفي زندگي را به عنوان يك نتيجهاي از اضطراب اجتماعي ديگر ميدانند (هاگس92، 1988).
افراد مبتلا به هراس اجتماعي، معمولاً نگران ارزشيابي در مورد خود هستند و اين نگراني و اضطراب مورد انتظار به رفتار اجتنابي كامل ميانجامد. رفتار اجتنابي با پيچيدگي بسياري در تشكيل اضطراب اجتماعي و هراس اجتماعي نقش دارد، گستردگي رفتار اجتنابي نظير نداشتن تماس چشمي، عمدتاً به دليل اجتناب از دريافت پسخوراند منفي از ديگران است. اضطراب اجتماعي در بيشتر پرسشنامههايي كه به ارتباطهاي بين فردي مربوط ميشود، معياري مهم به شمار ميرود و اين گونه افراد با اضطراب اجتماعي بالا در حساسيت عمومي نمره بالايي را دارند (کوردا93 و همکاران، 2013؛ وود94 و همکاران، 2009). در “راهنماي تشخيصي آماري اختلالات رواني95” اضطراب اجتماعي هر گاه از سطح بهنجار بالاتر رود، از انواع اختلالهاي اضطرابي96 شمرده ميشود و با اصطلاح “هراس اجتماعي” مشخص ميشود. اين منبع آموزش جرأتآموزي97 را از روشهاي درماني اين اختلال به شمار ميآورد. گفته ميشود بر خلاف ساير هراسهاي ديگر، هراس اجتماعي در مردان و زنان به طور مساوي شايع است و بيشتر از ساير هراسها با افسردگي و ساير اختلالهای روانپزشكي98 رابطه دارد. افراد مبتلا به هراس اجتماعي در تمامي موقعيتهاي اجتماعي خارج از محيط خانواده، مثل ترس از صحبتكردن و سخنراني در جمع، غذا خوردن در مكانهاي عمومي، روبرو شدن با جنس مخالف، ترس از استفراغكردن در جمع دچار مشكل ميشوند. افراد مبتلا به هراس اجتماعي از سرخ شدن چهره، لرزش دست، حالت تهوع و فوريت براي ادراركردن در عذاب هستند و گاهي اوقات فرد متقاعد ميشود كه يكي از نشانههاي جنبي اضطراب، مشكل اصلي ميباشد. بدين صورت كه علايم بيماري ممكن است تبديل به حملات وحشتزدگي99 گردد. اجتناب آنها از جمع، در بسياري ازموارد منجر به انزواي اجتماعي ميگردد (هايمبرگ و جاستر100، 1995).
آنچه در تمام اين تبيينها ميتواند به عنوان عامل مشترك تلقي شود نقش اجتناب و رويگرداني در ايجاد اختلال هراس اجتماعي و اهميت بسيار زياد مواجهه سازي همراه با آرميدگي101 با موقعيت بازدارنده براي درمان و افزايش ميزان جرأتدهي بيماران مبتلا به هراس اجتماعي در مواجهه با موقعيتهاي تنشزا و اضطراب برانگيز است. فراواني رفتارهاي منجر به هراس اجتماعي در جمعيتهاي باليني و اهميت اثربخشي فنون حساسيتزدايي تدريجي102 همراه با آرميدگي و جرأتآموزي در فعاليتهاي تحصيلي، شغلي و اجتماعي اين جمعيتها و بالا بردن قدرت سازگاري افراد در تأملهاي اجتماعي و انجام رفتارهاي ابداعي و ابتكاري در موقعيتهاي پيشبيني نشده، به كارگيري فنون حساسيتزدايي تدريجي و جرأتآموزي و آموزش مهارتهاي اجتماعي را ضروري ميسازد. تحقيق باليني انجام شده به وضوح مفيدبودن فنون حساسيتزدايي تدريجي و جرأت آموزي را در درمان رفتارهاي همراه با اضطراب در درمانجويان مبتلا به هراس اجتماعي و كاهش رفتارهاي انفعالي، پرخاشگرانه، اضطرابي و سلطه پذيري را نشان ميدهد. بنابراين استفاده از مراكزي كه روشهاي مؤثر درماني را در درمان رفتارهاي توأم با اضطراب اختلال هراس اجتماعي را به كار گيرند، همراه با پرداختن به ساز و كار چنين اختلالي در روانشناسي اجتماعي مردم ايران را براي پيشگيري103 و درمان آن ضرورتي بسيار انكار ناپذير و اساسي ميباشد (ولپي، 1992).
تعريف فوبي104 (هراس)
هراس ترسي است دايمي از بعضي اشياء يا موقعيتها كه هيچ خطر واقعي براي شخص نداشته و بيتناسب با جدي بودن واقعي آنها اغراقآميز شده است. هراس يا فوبي از واژه يوناني فوبوس105 (نام خداي ترس يونان) گرفته شده است كه با نقاب106 به صورت و زره بر تن براي ترساندن دشمنان در صحنه ظاهر ميشد. افراد مبتلا غالباً ميپذيرند كه هيچ دليلي وجود ندارد كه از چنين شيئي يا موقعيتي بترسند، اما اظهار ميدارند كه قادر نيستند خود را از آنها رها سازند و اگر به جاي اجتناب از موقعيت ترسآور، كوشش نمايند بدان نزديك شوند. اضطراب بر آنان مستولي شده، ممكن است به احساس خفيف ناراحتي و فشار تا حمله اضطرابي شديد منتهي گردد (آزاد، 1381). به عبارت ديگر هراس عبارت است از ترس مقاوم و شديد از شيء يا موقعيتيكه در واقع خطرناك نيست. چنين ترسي ميل شديدي به اجتناب از موقعيتهاي هراس ميانجامد. با وجودي كه بيماران غالباً تشخيص ميدهند كه اين اجتناب منطقي نيست، اين عده شايد بتوانند در مواردي كه در محل امني قرار دارند، ترس خود را نشان ندهند، اما باز اعتقاد دارند كه به هنگام روبرو شدن با محرك ترسناك، در معرض خطر واقعي قرار ميگيرند. هراسها بر عكس ساير ترسها كه خصوصيت انطباقي دارند، فلج كننده هستند، به طوري كه انجام فعاليتهاي معمولي را با اشكال مواجه ميسازند (سالكووسكيس107 و همكاران، 1986).
بر خلاف افرادي كه اختلالهای اضطراب فراگير108 دارند، افراد مبتلا به ترس مرضي كاملاً ميدانند كه از چه چيز ميترسند، افراد دچار هراس جز به خاطر ترس از اشياء يا افراد يا موقعيتهاي معين است به تحريف قابل توجهي در واقعيت نميزنند و به نظر نميرسد هيچ مشكل جسمي داشته باشند. با اين وجود، ترس آنها با واقعيت تناسب ندارد و به نظر غيرقابل توضيح ميآيد و خارج از كنترل ارادي فرد است (ساراسون، به نقل از نجاريان و همكاران، 1375). تحقيق بيماران مبتلا به هراس نشان ميدهد كه ترسهاي آنها در پنج طبقه مربوط به: 1- جدايي109، 2- حيوانات110، 3- قطع عضو111، 4- موقعيتهاي اجتماعي112 و 5- طبيعت113 جاي ميگيرند (تورگرسن114، 1979). همچون ديگر انواع رفتار غيرانطباقي، هراسها نيز به تنهايي شخص را گرفتار نميكنند و معمولاً با اختلالهای عديده ديگري در هم ميپيچند و در نتيجه شناسايي دقيق آنها مشكل است. در حاليكه هراسهاي خفيف شايع هستند، هراسهاي شديدي كه تشخيص باليني آنها لازم شود نسبتاً نادرند شايد هراسها شكايت اصلي 2 تا 3 درصد از همه موارد باليني را تشكيل بدهد (هايمبرگ و همكاران، 1990).
هراس اجتماعی نوعی اضطراب است که با ترس و اضطراب شدید در موقعیتهای اجتماعی شناخته میشود و حداقل بخشی از فعالیتهای روزمره شخص را مختل میکند. اضطراب اجتماعی یک اختلال بسیار ناتوان کنندهاست که میتواند بسیاری از جنبههای زندگی فرد را مختل کند. در موارد شدید اضطراب اجتماعی میتواند کیفیت زندگی فرد را تا حد نازلی کاهش دهد. بعضی از مبتلایان ممکن است هفتهها از خانه خارج نشوند یا از بسیاری موقعیتهای اجتماعی مانند موقعیتهای شغلی و تحصیلی خود صرفنظر کنند (اولاتوجنی115 و همکاران، 2010).
اضطراب اجتماعی میتواند از نوع خاص باشد یعنی زمانی که فقط برخی موقعیتهای اجتماعی خاص موجب اضطراب میشود. مثل سخنرانی در حضور جمع یا از نوع فراگیر باشد. اضطراب اجتماعی فراگیر عموما شامل نوعی نگرانی شدید، مزمن و پایدار میشود که فرد از قضاوت دیگران در مورد ظاهر یا رفتارش و یا خجالت کشیدن و تحقیر شدن در حضور دیگران دارد. در حالی که شخص مبتلا معمولاً متوجه غیرمنطقی بودن یا زیاده روی در این احساس ترس و نگرانی میشود ولی غلبه کردن بر این ترس برایش بسیار سخت است. حداکثر حدود ۱۳٫۳ درصد مردم در مقطعی از زندگی خود معیارهای هراس اجتماعی را دارا هستند که نسبت مردان به زنان مبتلا ۲ به ۳ است علائم جسمی که معمولاً همراه اضطراب اجتماعی هستند شامل سرخ شدن، تعریق زیاد، لرزش، تپش قلب، احساس دل آشوب و لکنت زبان میشود. در موارد نگرانی و ترس شدید حملات اضطرابی نیز ممکن است اتفاق بیافتد. تشخیص و دخالت زودهنگام در این اختلال میتواند به حداقل شدن علائم و کند شدن پیشرفت آن کمک قابل توجهی کند و از بروز عوارض بعدی نظیر افسردگی شدید جلوگیری نماید. بعضی از مبتلایان از الکل یا مواد مخدر و روانگردان برای کاهش ترس، افزایش اعتماد به نفس و عملکرد اجتماعی بهتر استفاده میکنند (کسلر و همکاران، 2005).
با توجه به اینکه این اختلال در بسیاری از نقاط جهان چندان شناخته شده نیست و ناشی از اختلالات شخصیتی فرض میشود مبتلایان به هراس اجتماعی معمولاً به خود درمانی روی میآورند. عامل دیگری که در این مساله موثر است پرهیز مبتلایان از
