
میکرده که دارای ارزش خبری باشد؛ در نتیجه بسیاری از حوادث و اخبار جهان از لیست موارد قابل انتشار حذف و نادیده گماشته میشود.
هر وسیله ارتباط جمعی برای خود اهداف و خط مشیهایی دارد که میزان اهمیت اخبار و حوادث را برای مدیران رسانه مشخص میکند. این تفاوت اهمیت در بین وسایل ارتباط جمعی گوناگون در رابطه با یک موضوع را میتوان از طریق سطح پوشش کم و بیش و یا مدت زمانهای متفاوت بدست آورد.
انتخاب عرضه شده برای پخش با درجات متفاوت اهمیت سطحی از روزنامه که به آن مطلب اختصاص داده شده، شکل تنظیم عناوین خبری هر روز را معین میکند.
در نتیجه، اولویتهای مخاطبان، به ترتیب اهمیتی است که توسط رسانهها در تنظیم عناوین برای آنها قائل شدهاند، که این ترتیب اولویتی که به وسیله وسایل ارتباط جمعی ایجاد شده ، اساس تصمیمگیری مخاطبان خواهد شد (دفلور و همکاران، 1383، صص 387-386).
با وجود این موارد میتوان گفت که فرآیند برجستهسازی، فرآیندی است که طی آن رسانهها سعی میکنند تا بر ذهنیت مخاطبان به نحوه دلخواه تأثیر گذارند و افکار عمومی را به جهات مورد نظر هدایت نمایند و این امر از طریق اولویت گذاری اخبار صورت میگیرد.
گلادیس انگل لنگ و کورت لنگ16 در سال 1983 میلادی، رابطه میان مطبوعات و افکار عمومی را طی بحران واترگیت، مطالعه کردند و به این نتیجه رسیدند که برای توضیح این فصل پیچیده از تاریخ آمریکا، لازم است، مفهوم برجستهسازی را توسعه داد. به نظر این دو محقق، مفهوم اولویتگذاری را باید به مفهوم برجستهسازی گسترش داد، فرآیندی که آن را به شش مرحله تقسیم میکنند که عبارتند از:
1- مطبوعات (رسانهها) بعضی رویدادها یا فعالیتها را پراهمیت میکنند و آنها را بارز میسازند.
2-موضوعات متفاوت برای جلب توجه، به نوع و میزان پوشش خبری متفاوتی نیاز دارند. واترگیت موضوعی دور از ذهن و ناآشنا بود و بنابراین پوشش گستردهای برای جلب توجه عموم به آن صورت گرفت.
3-رویدادها و فعالیتهای مورد توجه باید دارای چارچوب خاصی بوده یا باید حوزهای از معانی به آنها داد به طوری که قابل فهم شوند.
4-زبان مورد استفاده رسانهها میتواند بر درک اهمیت موضوع اثر بگذارد. اشاره اولیه به شنود واترگیت تحت عنوان “کاری غیر اخلاقی” که چند ماه طول کشید، در جهت کوچک کردن آن بود. چرخش بعدی به واژه افتضاح، اهمیت بیشتری به موضوع داد.
5-رسانهها، فعالیتها یا رویدادهایی را که مورد توجه قرار گرفتهاند به نهادهای ثانویه وصل میکنند که موقعیت آنها در منظر سیاسی به خوبی قابل تشخیص است. افراد برای جهتگیری در مورد یک موضوع، نیازمند پایه و مبنایی هستند. در قضیه واترگیت، هنگامی که موضوع به نمادهای ثانویه مثل “نیاز به روشن شدن حقایق” و “اعتماد به حکومت” پیوند خورد، به جهتگیری مردم کمک شد.
6-هنگامی که اشخاص معروف و معتبر راجع به موضوعی صحبت میکنند، فرآیند برجستهسازی شتاب پیدا میکند. برای مثال هنگامی که قاضی جان سیریکا گفت واقعیت واترگیت به مردم گفته نشده است، اثر قاطعی بر مردم و دیگر اشخاص مهم از جمله بعضی از جمهوری خواهان گذاشت، افرادی که در آن زمان تمایل بیشتری به صحبت داشتند(سورین و تانکارد، 1388، صص349-348).
مفهوم برجستهسازی لنگ پیچیدهتر از فرضیه اولویتگذاری است. این مفهوم حاکی از آن است که فرآیند قرار دادن موضوعی در اولویت عموم، زمان میبرد و از چند مرحله میگذرد. این مفهوم نشان دهنده آن است که شیوه رسانهها برای قالبی کردن یک موضوع و کلمات مهمی که برای توصیف آن استفاده میکنند میتواند موثر باشد و نقش اشخاص معروفی که موضوعی را توضیح میدهند و تفسیر میکنند، نقش مهمی است(همان، ص 349).
2-3-1-5 عوامل موثر در برجستهسازی
در برجستهسازی عواملی زیادی میتواند نقش داشته باشند تا یک موضوع یا رویدادی برجسته شود و به عنوان اولویت فکری و خبری مردم قرار گیرد، در مورد عوامل موثر در برجستهسازی نظرات و دیدگاههای مختلفی وجود دارد که در زیر به برخی از آنها اشاره خواهیم کرد:
راجرز و دیرینگ در مورد عوامل موثر در برجستهسازی عنوان میکنند که: «تنوعی از فاکتورها که شامل خصوصیات شخصیتها، ارزشهای خبری، هنجارها و سیاستهای سازمانی و منابع خارجی تأثیر میگذارند بر تصمیمگیری اینکه “چه چیزی خبر است”. بررسیها نشان میدهد که نیویورک تایمز و کاخ سفید، روزنامه نگاری علمی و نتایج نظرسنجی افکار عمومی نقش مهمی در قرار دادن یک مسئله در اولویت رسانههای آمریکا دارند. به عنوان نمونه در مورد توانایی نیویورک تایمز در برجستهسازی به مسئله زمینه اثرات مخرب دفع زبالههای شیمیایی در “لوکانل” از شهرهای آمریکا اشاره نمود. دفع زبالههای شیمیایی و اثرات مخرب آن بر بهداشت مردم این منطقه با وجودی که به مدت یک سال در پوشش خبری روزنامههای “بوفالو”، “نیاگارافالز” و “نیویورک” قرار داشت، لیکن هیچکس به این رویداد و اثرات مخرب آن توجه نداشت تا اینکه خبر این رویداد در نیویورک تایمز منتشر شد بلافاصله سازمان بهداشت و آژانسهای حفظ محیط زیست در مقابل اثرات زیان آور مسئله واکنش نشان دادند و برنامههای متعدد در جهت کمک به مردم این شهر صورت گرفت و این مسئله به مدت چند ماه موضوع اصلی در رسانههای آمریکا بود (راجرز و دیرینگ، 1385)
مک کامبز نیز فرآیند برجستهسازی را به یک پیاز تشبیه میکند که هر لایه از این پیاز بیانگر یک چیز و نشان دهنده عامل موثر در برجستهسازی میباشد، او معتقد است منابع اطلاعاتی وسیعی که در اختیار دستاندرکاران وسایل ارتباط جمعی قرار میگیرد، در خارجیترین لایه پیاز قرار میگیرد. لایه بعدی را مربوط به داستانهایی میداند که به موضوع پیش رو مربوط میشود که این داستانها همان زاویهها و بحثهایی هستند که به آن برجستهسازی میان رسانهای میگویند. آخرین و درونیترین لایه پیاز همان ارزشها و هنجارهایی میباشد که هر یک از گردانندگان رسانه به آن معتقد و آنرا سرلوحه کار خود قرار میدهند که این مورد آخرین فیلترهای اصلی شکل دهنده به ماهیت اولویتها هستند(مک کوایل، 1385: 174).
شومیکر و ریز17 (1991) بر اساس کار هربرت گنز و تاد گیتلین18 پنج دسته اصلی از اثر بر محتوای رسانهها را به ترتیب زیر مطرح کردند:
1- اثرهای ناشی از فرد فرد کارکنان رسانه: از جمله این اثرها ویژگیهای کارکنان ارتباطی زمینههای شخصی و حرفهای، نگرشهای شخصی و نقشهای حرفهای است.
2-اثرهای مربوط به رویههای رسانهها: آنچه که به رسانههای جمعی میرسد تحت تأثیر اعمال روزانه ارتباطگران از جمله مهلت اتمام کار و سایر محدودیتهای زمانی، ضرورتهای مربوط به فضا در یک نشریه، ساختار هرم وارونه برای نوشتن یک گزارش خبری، ارزشهای خبری، معیار عینیت و اتکای گزارشگران به منابع رسمی است.
3- نفوذ سازمانی بر محتوا: سازمانهای رسانهای دارای اهدافی هستند که پول سازی یکی از رایجترین آنهاست. اهداف سازمانهای رسانهای به اشکال گوناگون بر محتوا تأثیر میگذارند.
4- اثر و نفوذ بر محتوا خارج از سازمانهای رسانهای: این نفوذها، گروههای ذینفع که در جهت (یا در مخالفت با) انواع خاصی از محتوا، اعمال نفوذ میکند، اشخاصی که شبه رویدادها را خلق میکنند تا پوشش رسانهها را بگیرند و حکومت را به طور مستقیم و از طریق قوانین افترا و پردهدری محتوا را تنظیم و تابع مقررات میکند در بر میگیرد.
5- اثر ایدئولوژی: در آمریکا «عقیده به ارزش نظامهای اقتصادی سرمایهداری، مالکیت خصوصی، سودجویی کارآفرینان و بازارهای آزاد است.
این پنج دسته، از فرد فرد کارکنان رسانهها یعنی خردترین سطح تا نفوذ ایدئولوژی یعنی کلانترین سطح، گسترش دارد. شومیکر و ریز این عوامل را سلسله مراتب نفوذها میخوانند که ایدئولوژی در رأس سلسله مراتب قرار میگیرد و از صافی دیگر سطوح میگذرد و به پایین میرسد (سورین و تانکارد، 1388، ص352).
زمان نیز یکی از عوامل موثر در برجستهسازی میباشد. مک کامبز و گیلبرت19 در مورد چند عامل وابسته به زمان که در برجستهسازی تأثیر دارند بیان میکنند که «یکی از مهمترین جنبهها در مفهوم برجستهسازی ارتباط جمعی، چارچوب زمانی این پدیده است. در تجزیه و تحلیل این مفهوم باید ببینیم چه چیزی چارچوب زمانی را تعیین میکند، از جمله عواملی که باید در نظر گرفت عبارتند از:
چارچوب زمانی کلی: حادثهای که امید است از زمان ارائه اولین محرک و آخرین نقطه زمانی، در آن مکان و زمان تأثیرات مورد نظر روی دهد. برای درک چارچوب زمانی مورد نظر میتوان از دو خط (یک خط برای نشان دادن تلاش ارتباطی انجام گرفته توسط سازمان ارتباطی و دیگری اثرات مورد نظر محرک) استفاده کرد.
زمان تأخیر: همان زمان یا مقتضی میان ظهور یک موضوع در اولویت رسانهها و سپس ظهور آن در اولویتهای همگان است. یک برنامهریز ارتباطی نباید به دنبال تأثیر زود مدت رسانهها باشد. گاهی میان مطرح شدن مسئلهای در رسانه ارتباطی و سپس مطرح شدن آن موضوع در اولویت مخاطبان، زمانی طولانی وجود دارد. همواره باید اثرات درازمدت را مد نظر داشت. از اینرو نمیتوان با استناد به اثرات فوری در مورد یک تلاش ارتباطی قضاوت و آنرا موفق یا شکست خورده تلقی کرد.
مدت زمان فرآیند برجستهسازی: دسترسی به هدفهای ارتباطی گاهی نیازمند محرکهای کوتاه مدت است و گاهی باید مجموعهای از پیامها برای مدت زمان طولانیتری به مخاطبان ارائه شود. این برنامه ریزی ارتباطی است که با توجه به اهداف مورد نظر سازمان، مدت زمان ارائه محرک را تشخیص داد.
اثرات تا چه زمانی ادامه مییابند؟ لنگ و لنگ (1985) معتقدند اثرات فوری پیامهای ارتباطی خیلی سریع از میان میروند و مردم همواره خواهان ارتباطات جدید هستند. پس یک برنامه ریزی ارتباطی نباید دنبال اثرات فوری بر مخاطبان باشد.
چه زمانی اثرات بر مخاطبان به حد نهایی خود میرسد؟ این دوره که اوج همگرایی میان اولویتبندی رسانهها و در اولویت قرار گرفتن در میان همگان است، به برنامهریز ارتباطی یاری میرساند تا به تنظیم راهبردهای ارتباطی بپردازد (ویندال، سیگنایزر و همکاران، 1376، ص336).
اولویتهای رسانهها را چه کسانی تهیه میکنند. دانیل بورشتاین معتقد است سازمانهایی اولویتهای رسانهها را تعیین میکنند که پدیدآورنده حوادث و رویدادهای خبری هستند و سپس اولویت رسانهها، اولویت همگان را تعیین میکند. مسئله دیگر، مخاطبان رسانههاست. یک برنامهریز ارتباطی باید قبل از تعیین اولویتها به بررسی مخاطبان پیامهای ارتباطی بپردازد؛ چرا که گاهی گروهی از مخاطبان به زمان طولانی و توضیحات فراوان احتیاج دارند تا موضوعی در اولویت آنها قرار گیرد و برعکس» (ویندال، و همکاران، 1376، ص336).
همچنین در برجستهسازی دو دسته عوامل درونسازمانی و برونسازمانی دخالت دارند. البته شاخص سومی که ماهیت ذاتی خبر میباشد، بیش از هر چیز بر انتخاب رویداد خبری و برجستهسازی آن موثر است و مهمترین مقیاس سنجش این عامل “ارزشهای خبری” در رویدادهاست. ترکیب این ارزشها در رویدادها سبب افزایش شانس انتخاب هر رویداد برای “خبر” شدن میشود. بنابراین ارزشهای خبری از عوامل موثر در گزینشگری خبر و تهیه ویژه برنامه در راستای خبر مربوط به موضوع محسوب میشوند (دهقان و همکاران، 1387، ص22).
2-3-2 نظریه چارچوبسازی
در قلمرو مطالعات و پژوهشهای ارتباطی، چارچوب سازی به این معناست که رسانهها نه آینهای برای انعکاس واقعیت، بلکه سازندهی واقعیت و شکل دهنده به آن هستند. چارچوب سازی به رابطه میان متن و اطلاعات به گونهای که معنای خاصی را به ذهن متبادر میسازد، اشاره دارد. بر پایهی این نظریه، رسانهها توجه خود را بر بعضی موضوعات و رویدادها متمرکز میکنند (برجستهسازی) و سپس آن را در چارچوب معنایی خاص قرار میدهند.
چارچوبها، ساختارهای شناختی اساسی و بنیادی هستند که نحوهی ارائه و ادراک واقعیت را تعیین و به فرد کمک میکنند تا بتواند دنیای اطراف خود را تفسیر کند.بدین لحاظ، چارچوبها را
