
ديني مختص به انبياء نبوده و انسانهاي ديگري نيز از اين موهبت برخوردار بودهاند و دستيابي به اين مقامات مستلزم طي مراحل و منازل است، انبياء و برخي انسانها با انتخاب خداوند و بدون طي طريق به اين مقامات رسيدهاند، اگر چه ما معتقديم که کساني که مستقيماً مورد انتخاب خداوند بودهاند، داراي شرائط ذاتي و تربيت الهي بودهاند و بدون استعداد و شرايط مشمول اين لطف نگرديدهاند.
علل ذکر تجارب ديني در قرآن
قرآن به عنوان کتاب آسماني در بردارنده مهمترين مسائل مورد احتياج بشر است و در او هيچگونه گزافه گويي و بيهوده گويي وجود ندارد. با مراجعه به قرآن اين سؤال براي انسان مطرح ميشود که دليل گستردگي مباحث مربوط به تجربه ديني در قرآن چيست؟ و دليل اهتمام قرآن به اين موضوع در آيات زيادي از قرآن چيست؟ باتأمّل و تدبّر در آيات قرآن نکات مختلفي براي ما روشن ميشود که ما به برخي از آنها اشاره ميکنيم:
1ـ ارائه طريقي مطمئن براي رسيدن به حقايق:
در حقيقت قرآن به ما گوشزد ميکند که اگر کسي طالب حقيقت باشد و بخواهد به حقايق عالم پي ببرد، طريقي مطمئن براي او وجود دارد. اين طريق غير از طريق عادي بشر اعمّ از حسي و عقلي است. بلکه نوعي مشاهده يقين آور و بيواسطه است که ميتوان حقايق را بدون واسطه رؤيت نمود.
خداوند در قرآن به صراحت ما را دعوت به پيمودن اين راه ميکند: “أَوَلَمْ يَنْظُرُوا فِي مَلَكُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ ..”248 و اگر چنين طريقي ممکن نبود، خداوند از انسان نميخواست در اين راه قدم زند.
2ـ يقين بخش بودن:
علّامه طباطبايي در ذيل اين آيه شريفه: “وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ “249 ميفرمايد: اين آيه ميگويد که ارائه ملکوت و مشاهده ملکوت مقدمهاي بود براي اين که حضرت ابراهيم يقين پيدا کند، و از اين آيه استفاده ميشود که يقين بدون مشاهده ملکوت حاصل نميشود. اين مطلب را آيات ديگري نيز تأييد ميکنند: ” كَلا لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ، لَتَرَوُنَّ الْجَحِيمَ”250و همينطو آيات سوره مطففين هم اين مطلب را بيان ميکند: “کلا بل ران علي قلوبهم ما کانون يکسبون، كَلا إِنَّ كِتَابَ الأبْرَارِ لَفِي عِلِّيِّينَ ، وَمَا أَدْرَاكَ مَا عِلِّيُّونَ، كِتَابٌ مَرْقُومٌ ، يَشْهَدُهُ الْمُقَرَّبُونَ”251 . اين آيه بيان ميدارد که مقربون ميتوانند خداوند را شهود قلبي کنند و قلب خود را با گناه و معصيت آلوده نکردهاند، و لذا يقين پيدا نمودهاند.
3ـ نشان دادن ابعاد وحي:
بخش زيادي از آيات قرآن صرف توضيح وحي و بيان کيفيت آن شده است. از آنجا که در مسأله نبوت، وحي مهمترين نکته است و اساس قرآن برآن است لذا قرآن خود را ملزم ديده که حقايقي را نسبت به اين امر بيان نمايد. “وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا”252 زيرا حتي امروزه سؤالات بسياري پيرامون اين حقيقت مطرح است.
4ـ ايمان به غيب:
يکي از مطالبي که در ضمن آيات مربوط به مکاشفه روشن ميشود اين است که بسياري از حقايق از دسترس بشر خارج است و انسان ملزم است که به آن ايمان بياورد. غيب، عالم معني، ملکوت داراي معناهاي مشابهي در اين رابطهاند. لذا خداوند ميفرمايد: ” الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ “253 وقتي خداوند پرده از مباحثي مربوط به غيب برميدارد و به ما گوشزد ميکند که بسياري مطالب در دسترس انسان نيست، و انسان بايد به آنها ايمان بياورد.
5ـ ردّ شک و شبهه و انکار:
خداوند با آيات مربوط به مشاهده شک انسانها را برطرف ميکند. مثل داستان عُزير پيامبر. خداوند با نشان دادن اين قصه به ما ميگويد که هيچ گونه شک و شبههاي نسبت به قيامت و معاد در خود راه ندهيد که در همين دنيا نيز براي عدهاي واقع شده است. و داستان حضرت ابراهيم (ع) و چهار پرنده هم از اين قبيل است.
علامه طباطبايي در ذيل اين آيات ميفرمايد: خداوند در آيات مربوطه به احياء254و اماته غالباً از راحتي و استهانة اين کار براي خدا صحبت ميکند. اين براي آن است که شک و شبهه را از قلب بزدايد و آنرا امري آسان و طبيعي براي خداوند معرفي نمايد.
6ـ مقدمهاي براي آخرت:
يکي از اهداف اين آيات اين است که انسانها در اين دنيا با اين مفاهيم آشنا شوند تا در آخرت هم بتوانند آنها را ببينند. “وَمَنْ كَانَ فِي هَذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلا”255 کسي که نتواند اين حقايق را در دنيا ببيند در آخرت هم کور محشور ميشود و از ادراک حقايق محروم است. استاد بزرگوار جوادي آملي کراراً ميفرمود: سعي کنيد با اين مفاهيم آشنا شويد ان شاء الله در قيامت با مصداق ( من صدق عليه هذا المفاهيم) آشنا شويد. اينجا مقدمه کسب آن حقايق در آخرت است.
7ـ آموختن برخي از راههاي مکاشفه:
بنابر روايات اسلامي اولين درجه مکاشفه در رؤيا اتفاق ميافتد. پيامبر هر روز صبح از اصحاب ميخواست که خوابهاي خود را تعريف کنند. زيرا در بسياري از آنها پيامهاي الهي وجود دارد. و لذا يکي از اهداف قرآن براي ذکر تجارب ديني، آموزش راههاي دستيابي به اين امور براي انسانهاي طالب حقيقت است. وقتي انسانها بداند که ميتوانند چنين اموري را کسب کنند، بيتفاوت از کنار زندگي روزمره و اتفاقات آن نميگذرند و حالات روحي خود را بيارزش تلقّي نميکنند.
8ـ نشان دادن مقام انبياء:
خداوند با بيان مکاشفات پيامبران مقام معنوي آنها را نشان ميدهد. مثلاً کسي که مثل ابراهيم ميتواند ملکوت آسمانها را مشاهده کند، يا پيامبر اسلام ميتواند به مقام “فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى”256برسد. اينها نشان دهنده مقام انبياء نزد خداوند است. ارتباط ميان عالم پايين و عالم بالا امري غريب و جالب است. رسيدن به اين مقام براي همگان ميّسر نيست. لذا انبياء خود را نماينده عالم بالا و داراي ارتباط با اين عالم ميدانند و علوم و معارفي را به بشر نشان ميدهند که همگي برگرفته از عالمي خاص و محصول قرب الهي است.
9ـ امتحان الهي:
خداوند علّت رؤياي پيامبر را امتحان مردم ميداند: “وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيَا الَّتِي أَرَيْنَاكَ إِلا فِتْنَةً لِلنَّاسِ”257وقتي پيامبر اسلام ديد که بعد از او بني اميه سرکار خواهند آمد سخت ناراحت شد و در روايت آمده که حضرت تا آخر عمر خندان ديده نشد. خداوند اين خبر و مکاشفه را براي امتحان مردم دانسته است. زيرا مردم با دانستن اين خبر آمادگي براي ورود در اين امتحان را پيدا نمودند و با اين حال امتحانها را به درستي انجام ندادند.
10ـ ردّ خواستههاي نادرست:
يکي از فوائد ذکر تجربههاي ديني پاسخ گويي به سؤالات احتمالي مردم است. يکي از سؤالاتي که در زمان پيامبر و بعد از او تا زمان ما باقي است بحث رؤيت خداوند است. خداوند در قرآن داستان مکاشفه حضرت موسي را ذکر ميکند، تاهمگان بدانند که چنين مکاشفاتي غير ممکن است و چنين درخواستهاي نادرستي را مطرح نکنند. ” لَنْ تَرَانِي “258 پاسخ هميشگي به اين درخواست است.
11-شناخت خداوند متعال:
خداوند در قرآن به ما گوشزد ميکند که در آيات انفسي و آفاتي دقّت کنيم ” سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ “259مراجعه به آيات انفسي و آفاتي راه براي شناخت خداوند مهيا ميکند. اگر کسي تعلّق اين موجودات را به خداوند بفهمد به خداوند مي رسد. و لذا يکي از فوائد تجارب ديني شناخت خداوند است. و در حديث مشهور وارد شده است که ” من عرف نفسه فقد عرف ربّه” کسي که خودش را شناخت، خدا را شناخت. اين آيه اولين آيهاي است که در عرفان مورد بررسي قرار ميگيرد، و ما را به حقيقت مشاهده و مکاشفه آشنا مي سازد.
12- زنگار زدائي:
خداوند دليل حجابها را زنگارهاي قلب ميداند ودر آيات متعددي به آنها اشاره ميکند و همين امور را مانع مکاشفه توصيف ميکند در حقيقت پي بردن به اين نکته انسان را در راه تزکيه نفس و اصلاح نفس قرار ميدهد و همين هدف قرآن است. “أُولَئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِمْ …”260
13- نشان دادن اوج کفر و عناد مشرکان:
خداوند در قرآن متذکر ميشود اگر هر نوع آيهاي براي مشرکان نازل شود ايمان نخواهند آورد. اين به خاطر اوج دشمني و کينه نسبت به اسلام است. “وَلَئِنْ أَتَيْتَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ بِكُلِّ آيَةٍ مَا تَبِعُوا قِبْلَتَكَ”261 حتي اگر مردگان با آنها حرف بزنند و فرشتگان را هم ببينند ايمان نميآورند.
“وَلَوْ أَنَّنَا نَزَّلْنَا إِلَيْهِمُ الْمَلائِكَةَ وَكَلَّمَهُمُ الْمَوْتَى وَحَشَرْنَا عَلَيْهِمْ كُلَّ شَيْءٍ قُبُلا مَا كَانُوا لِيُؤْمِنُوا”262 يعني عدهاي اگر حقايق را به صورت عيني مشاهده کنند و تجارب دقيق عيني هم داشته باشند ايمان نخواهند آورد اين به خاطر عناد اين گروه با حق وحقيقت است.
البته اين نکته را متذکر شوم که مراد از علل تجربه ديني در اينجا علل غائي است يعني اهدافي را که قرآن از ذکر اين تجارب ديني دنبال ميکرده است و فوائدي که اين تجارب و دانستن آنها براي انسان دارد و گرنه علّت فاعلي تمام اين تجارب از نظر قرآن خود خداوند است و هيچ امر طبيعي و غير طبيعي در عالم بدون خواست خدا انجام نمي شود. و علت العلل و علّت فاعلي همه مخلوقات خداوند است. از منظر قرآن ” و مارميت اذا رميت” است يعني حتي افعال انسان از حيثي منسوب به خداست و فرض تجربه ديني هم برآن است که خداوند و امر غائي سبب تمام تجارب263 است. بنابراين مراد از علل در اين بحث همان عللغايي و اهداف کلي خداوند است.
وحي از نگاه قرآن
حضرت آيت الله جوادي يکي از بزرگترين مفسرين معاصر، بحث جالبي پيرامون استعمالات وحي در قرآن دارد. وي هفت دسته مشخص از اين موارد را ارائه ميدهد:
1ـ القاءات شيطان:
القاءات شيطان در انبياء و معصومين وجود ندارد، اما شيطان بر غير ايشان نفوذ دارد. “قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ ــ إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ”264 قرآن از اين القاءات به وحي تعبير نموده است. “وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإنْسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا”265 و همينطور: “وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ”266.
وحي شيطان به صورت راههاي پنهاني و سريع و مرموز در دل انسان صورت ميگيردو لذا از آن تعبير به وحي صورت گرفته است.
2ـ وحي به آسمان و زمين:
از ديد قرآن آسمان و زمين شعور و هوش دارند و لذا مخاطب خداوند واقع ميشوند و خداوند به آنها وحي ميکند. خداوند با وحي خود قوانين خود را بر آسمان و زمين حاکم ميکند. “فَقَضَاهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فِي يَوْمَيْنِ وَأَوْحَى فِي كُلِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا”267به خاطر همين شعور و آگاهي است که روزي ميرسد که زمين لب به سخن ميگشايد و حقايق را بازگو ميکند: “اِذَا زُلْزِلَتِ الأرْضُ زِلْزَالَهَا، وَأَخْرَجَتِ الأرْضُ أَثْقَالَهَا، وَقَالَ الإنْسَانُ مَا لَهَا، يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا”268
3ـ وحي به زنبور عسل:
گفتيم که از ديد قرآن سراسر جهان آفرينش و تمامي موجودات داراي شعور و درک هستند وتابع وحي آسمانياند. يکي از آنها موجودهايي که قرآن به آن اشاره نموده زنبور عسل است: “وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا”269 جناب استاد جوادي معتقدند که در اين آيه وحي به عزم و اراده حيوان مربوط ميشود نه به قواي ادراکي او.270
4ـ وحي يا الهام به عمل:
وي بيان ميکند که وحي دو صورت دارد. گاهي به عقل نظري مربوط ميشود و گاهي به عقل عملي. يعني گاهي به تصور و تصديق و ادراکات مربوط ميشود و گاهي به عزم و اراده. او بسياري از آيات قرآن را به اين صورت تفسير ميکند، اگر چه در برخي موارد اشکالاتي به نظر ميرسد.
الف:
