
حوزه باورها( عقاید)، ارزشها، ایدئولوژی، هنجارها و نمادها ارائه و از طریق وحی در اختیار انسان قرار دادهشده است تا زندگی فردی، عبادی و اجتماعی او را برای رسیدن بهغایت آفرینش هدایت کند. (اسدی،1383)
فرهنگ پژوهی و فرهنگسازی در جمهوری اسلامی ایران
جمهوری اسلامی ایران از بدو تأسیس به این امر مهم گرایش داشت. با توجه به ماهیت انقلاب اسلامی در حقیقت تلاش مفاهیم اساسی فرهنگ اسلامی و ملی کشور و پاسداشت آن در برابر نفوذ و تأثیر فرهنگ مخرب غربی در پرتو چینش مناسب و تعیین جایگاه صحیح تمامی ابعاد و ویژگیهای فرهنگی جامعه و دستیابی به نتیجه درخور این تلاشها، نیازمند طرح مهندسی فرهنگی است. برای رسیدن به این مهم، در طراحی نظاممهندسی فرهنگی کشور توجه به نکات ذیل ضروری است:
طرح مهندسی فرهنگی باید بر اساس بینش اسلامی و با الهام از تربیت الهی و غایتمندی زندگی این جهان تعریف و تبیین گردد
ازآنجاکه فرهنگ ارتباط محکمی با دیگر حوزههای جامعه دارد، باید در چنین رویکردی بهعنوان اساس و قرارگاه مدیریت کشور محسوب شود. بر همین اساس، هرگونه تلاش برای دستیابی به توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بدون توجه به ابعاد و زوایای فرهنگی آن در درازمدت محکومبه شکست خواهد بود. بنابراین در مهندسی فرهنگی کشور، جایگاه فرهنگ باید بهگونهای ترسیم شود که جهت اصلی و غایت نهایی سیاستگذاری در کلیه حوزههای نظام اجتماعی را تعیین نماید.
بنا به توصیه مقام معظم رهبری یکی از تکالیف مهم ما در حوزه فرهنگ در درجه اول مهندسی فرهنگ است، یعنی مشخص نماییم که فرهنگ ملی، فرهنگ عمومی، و حرکت عظیم درونزا که فرهنگ را شکل میدهد و در درون انسانها و جامعه به وجود میآید چگونه باید باشد و نقایصش چیست و چگونه باید رفع شود.
فرهنگ موجود کشور بر اساس شرایط تاریخی، جغرافیایی و براثر ارتباط و تعامل سه فرهنگ مهم اسلامی، ملی و جهانی شکلگرفته است. از سوی دیگر برخورداری از سابقه تمدنی چند هزارساله، سهم درخور توجهی از باورها و هنجارهای این مرزوبوم را در قالب فرهنگ ملی به خود اختصاص داده است. دراینبین نباید از تأثیر فرهنگ سومی که در قالب رسانههای مدرن و ارتباطات فرهنگی و باهدف تهاجم فرهنگی وارد جامعه ما شده است غافل بود؛ لذا تعیین سهم و چگونگی تعامل هر یک از این فرهنگها در شکلدهی فرهنگ عمومی ازجمله رسالتهای مهندسی فرهنگی به شمار میرود.
رصد فرهنگی یکی از مقدمات مهندسی فرهنگی است که بهمنظور شناخت صحیح تمامی ابعاد، ویژگیها، مسائل و مشکلات فرهنگ ملی و همچنین جزئیات فرهنگی و نحوه تأثیر عوامل مختلف بر فرهنگ ملی باید مدنظر قرار گیرد. در کنار این شناخت دقیق، ارزیابی جریانهای فرهنگی در سطح ملی، منطقهای و حتی محلی و قومی از الزامات اصلی بحث مهندسی فرهنگی است(عیوضی، 1386)
تعریف فرهنگسازمانی
فرهنگسازمانی عبارت است از مجموعهایی از ارزشها، نمادها، شعائر و الگوهای رفتاری که علاوه بر تعیین رفتار کارکنان، نقش بسزایی در شکلدهی هویت سازمان دارد اجماع عمومی بر این مسئله وجود دارد که فرهنگسازمانی نوعی فلسفه مدیریتی بوده و روشی برای مدیریت سازمانها جهت ارتقاء عملکرد و اثربخشی کلی آنها ایجاد میکند همچنین در محیط رقابتی معاصر فرهنگسازمانی بهعنوان یک ابزار قوی برای سنجیدن کارکردهای سازمان به شمار میرود. پژوهشها نشان دادهاند که فرهنگسازمانی میتواند بر نگرشها، احساسات، تعاملات و عملکرد اعضای سازمان و همچنین بر دامنه وسیعی از مسائل فردی و سازمانی مانند تعهد سازمانی، وفاداری و رضایت شغلی تأثیر گذارد(راشدی و همکاران، 1391)
فرهنگسازمانی عبارت است از باورهای مشترک در یک سازمان. هر چه باورهای مشترک عمیقتر و بیشتر باشند.، فرهنگ قویتر است و هر چه باورها متفاوت و وجه اشتراک آنها کمتر باشد فرهنگ سازمان ضعیفتر خواهد بود بهطورکلی فرهنگ در سازمان، نقشهای گوناگونی ایفا میکند. فرهنگسازمانی تعیینکننده مرز فکری و ارزشی سازمان است. نوعی احساس هویت در اعضای سازمان به وجود میآورد، باعث میشود نوعی تعهد جمعی در افراد به وجود آید، موجب ثبات و پایداری سازمان بهعنوان یک سیستم اجتماعی میشود و بالاخره فرهنگ یک عامل قوی کنترل، در سازمان است(سعیدی، 1389)فرهنگسازمانی درواقع بخش مکمل عملکرد سازمان میباشد غنای این فرهنگ سبب ایجاد همدلی در میان تکتک اعضای یک سازمان شده و به آنها کمک میکند تا همگی خود را در یک صف ببینند.(رحیم نیا و علیزاده، 1387)
اهمیت شناخت فرهنگ برای سازمانها
فرهنگ مهم است. مهم است زیرا هر اقدامی بدون آگاهی از نیروهای فرهنگی ممکن است پیامدهای پیشبینینشده و ناخواسته داشته باشد( شاین، 1383) . فرهنگسازمانی، سیستمی است متشکل از ارزشها ( چه چیزی مهم است و چه چیزی مهم نیست) و عقاید چطور افراد عمل میکنند و چطور عمل نمیکنند که در تعامل متقابل یا نیروی انسانی، ساختار سازمانی و سیستم کنترل بوده و درنتیجه هنجارهای رفتاری را در سازمان بنا مینهد ( ممی زاده 1373) تأثیر فرهنگسازمانی بر اعضای سازمان به حدی است که میتوان با بررسی زوایای آن، نسبت به چگونگی رفتار، احساسات، دیدگاهها و نگرش اعضای سازمان پی برد و واکنش احتمالی آنان را در قبال تحولات موردنظر ارزیابی، پیشبینی و هدایت کرد. با اهرم فرهنگسازمانی، بهسادگی میتوان انجام تغییرات را تسهیل کرد ( الوانی، 1389)
ارتباط بین فرهنگ حاکم بر جامعه و فرهنگسازمانی
بهطورکلی، هر سازمان در نظامهای فرهنگ اجتماعی، سیاسی، قانونگذاری، اقتصادی و تکنولوژی محاط است. نظامهای محیطی، هر یک تقاضاها و محدودیتهایی را بر سازمانها اعمال میکنند. اعتقادها، ارزشها و الگوهای اساسی رفتار در سازمان، نیز متأثر از فرهنگ حاکم بر جامعه است؛ زیرا، هدفهای سازمانها در راستای اهداف حکومت در جامعه شکل میگیرد، افراد سازمان نیز چندین سال سابقه القای فرهنگ جامعه رادارند، و با مجموعهای از اعتقادها و ارزشها وارد سازمان میشوند؛ و با توجه به موقعیت اجتماعی سازمانها، میتوانند بر فرهنگ سازمان و همچنین نظامهای سازمانی اثر بگذارند. البته فرهنگ حاکم بر سازمانها نیز بر فرهنگ جامعه اثر میگذارد( زارعی میتن، 1378)
بخش دوم: ارزشهای اسلامی
تعریف ارزش
ارزشها غالباً به ایدههایی اطلاق میشوند که انسانها درباره خوب و بد، مطلوب و نامطلوب دارند. در فرهنگ فلسفی” لالاند” چهار مفهوم برای ارزش ارائهشده است؛ اول ارزش بهعنوان چیزی که فر یا گروهی به آن علاقه دارند. دوم چیزی که کموبیش در میان عدهای موردتوجه و احترام است. سوم وقتیکه فرد یا گروهی دررسیدن به هدف خود، ارضا میشوند. و چهارم از جنبه اقتصادی که ارزش کالا و عمل مطرح است. در تعریف فوق، بعد اول به درجه تعلق ارزشی، بعد دوم به ارزش ذاتی، بعد سوم ارزش کارکردی و بعد چهارم به ارزش مبادلهای ناظر است( محسنی،1374)
تعریف اسلام
اسلام در لغت به معنای گردن نهادن و تسلیم شدن و انقیاد است. این تسلیم و انقیاد پذیری به یکی از دو شکل ذیل میتواند صورت گیرد: اول: انقیاد ظاهری و تسلیمپذیری نسبت به امری از روی اضطرار و جبر محیط حاکم بر جامعه، چنانکه قرآن در این زمینه میفرماید« قالت الاعراب امنا قل لم تومنوا و لکن قولوا اسلمنا»16 ؛ بادیهنشینان گفتند: ما ایمان آوردیم، به آنها بگویی: شما ایمان نیاوردید، بلکه بگویی: تسلیم شدیم»
دوم: انقیاد اختیاری و سرسپردگی حقیقی، چنانکه قرآن کریم در این زمینه میگوید:« قل انی امرت ان اکون اول من اسلم و لا تکونن من المشکرین17» ؛ بگو من فرمان یافتهام که نخستین کسی باشم که تسلیم فرمان خدا شدهام».
اسلام در اصطلاح به دین و آیین آسمانی اطلاق میشود که از طرف خداوند به پیامبران نازلشده است تا از طریق آن مردم را هدایت نمایند. اسلام به این معنای خود به دو قسم تقسیم میشود.
اول: اسلام به معنای عام: اسلام به این معنا شامل تمام ادیان آسمانی می شود که خداوند از بدو آفرینش توسط پیامبران برای هدایت جامعه انسانی و برای تمام مکلفان فرستاده است« ان الدین عندالله الاسلام18» «دین در نزد خداوند اسلام است»؛
دوم: اسلام به معنای خاص: اسلام در معنای خاص خود به آیین و دینی اطلاق میشود که کاملترین مرحله ادیان آسمانی بهحساب میآید، و آن عبارت است از شریع خاتمالمرسلین که در حدود قرن هفتم میلادی بهوسیله محمد بن عبدالله(ص)، برگزیدهترین پیامبر خدا، برای هدایت انسانها نازلشده است(ذاکری، 1386)
از شاخصههای مهم دین اسلام میتوان به جهانشمول و کامل بودن این دین اشاره کرد. چنانکه قرآن کریم میفرماید: « و ما ارسلناک الا کافه للناس بشیرا و نذیرا و لکن اکثر الناس لا یعلمون19». در آیه دیگر میفرماید: « قل یا ایها الناس انی رسول الله الیکم جمیعا20»
ارزشهای اسلامی در سازمان
وقتی ارزشهای اسلامی در ارتباط با سازمان و مدیریت مطرح میشود منظور این است که اسلام ارزشهایی را ارائه کرده که باید آنها را پذیرفت و به کاربست. این ارزشها چه ما آنها را بخواهیم و چه نخواهیم معتبر است. و چنین ارزشهایی، چه بدانیم و چه ندانیم، وجود دارند. بنابراین، نظریهای که معتقد است ارزش تابع خواست و سلیقه افراد و گروهاست موردپذیرش اسلام نیست. ارزشهایی که اسلام ارائه میدهد یا مربوط به فرد وزندگی فردی است یا مربوط به جمع وزندگی اجتماعی. در زندگی اجتماعی، ارزشهایی وجود دارد که همه باید آنها را نسبت به یکدیگر رعایت کنند. این ارزشها یا در اجتماعات وسیع مطرح میشود و یا در اجتماعات محدود و گزینشی. (مصباح یزدی، 1375)
انواع و ملاک ارزشها در نظام ارزشی اسلام
ارزشها در اسلام یا مربوط به فرد وزندگی فردی است یا مربوط به جمع وزندگی جمعی. در زندگی اجتماعی، ارزشهای اجتماعی دارای دو مبنا هستند: مبنای اول، بینشها و مبنای دوم، گرایشها. هر ارزشی از یکپایهی بینش و نگرش و یکپایهی گرایش ساخته میشود. از انضمام این دو، ارزش به وجود میآید. ارزش، واسطهای بین بینش و گرایش انسان یا کنش است. در ابتدا باید بینش، درک و شناخته شود. به دنبال بینش انسان نسبت به یک سلسله از اعتقادات و واقعیات جهان هستی، گرایش و میلهایی در وی برانگیخته میشود. از انضمام و به هم پیوستن این بینش و گرایش برخاسته از آن مفهومی به نام ارزش شکل میگیرد. ارزش نیز بهنوبه خود، منشأ کنش اختیار در انسان است. ارزش موجب میشود انسان در هنگام عمل، چیزی را برگزیند. در حقیقت، آنچه شکل کنش فرد را میسازد و به فعل او جهت میدهد، ارزشهایی است که آنها را پذیرفته است. منشأ این ارزشها، بینشها و گرایشهایی است که زیربنای آنها را میسازد. ارزشها از جنبههای متعددی دیگری نیز قابلتقسیم هستند. مثلاً انواع ارزشها ازنظر: فردی و اجتماعی، ذاتی و غیری، اخلاقی و فلسفی، جوهری( اساسی) و کارکردی(ابزاری)، معنا و مفهوم، و نهایتاً در سازمان و مدیریت سلسلهمراتب سازمانی، تقسیم میشوند( توکلی،1391)
فیلسوفان اخلاق در پاسخ به این سؤال که ملاک ارزشها چیست و ارزشها بر چه پایهای استوارند، متناسب با جهانبینی خود پشتوانه و ملاکهای بسیار متفاوتی بیان کردهاند، مانند: پشتوانه سودجویی، پشتوانه عقلی، پشتوانه شخصیت و پشتوانه الهی ( مکارم شیرازی) اما اصول اخلاقی و ارزشها در اسلام، مطلق و ثابت است اگرچه از جهت مصادیق، انعطافپذیر و وابسته به زمان و مکان میباشد. ملاک کلی ارزش، مصلحت عمومی فرد و جامعه است. مصلحت چیزی است که موجب کمال و صلاح واقعی انسانیت شود و تابع سلیقه اشخاص و بهدلخواه آنان نیست. ارزش عدالت و ضد ارزش ظلم، بهطور مطلق وجود دارد. لذا اینکه برخی گفتهاند مثلاً صداقت همیشه ارزش است و برخی اشکال کردهاند که اگر این صداقت موجب قتل هزاران شود دیگر ارزش نیست، در مورد نظام ارزشی اسلام این اشکال وجود ندارد؛ چون در آن صورت، صداقت، مصداق ظلم قرار خواهد گرفت ( مصباح یزدی،1375) د رعین حال، نظام ارزشی اسلام از ویژگیهایی مانند:
