
فراگیری و شمول، انسجام درونی و ثبات، تبیینپذیری عقلائی، ترکیبی از ملاکها، حسن فعلی و فاعلی و مراتب داشتن برخوردار است( مصباح یزدی،1376)
آثار ارزشهای اسلامی در سازمان و تحقق اهداف فردی و سازمانی
ارزشها از دیدگاه اسلامی عبارتاند از: باورها و اعتقادات و ایمانهای اسلامی، خواه به شکل احکام اسلامی بیان گردیده باشند، واژه بهصورت اصول اعتقادی و یا قواعد فقیهه. آنچه دین اسلام برای آن اهمیت قائل است و آن نسبت به آن بیتفاوت نیست. ارزش از دیدگاه اسلامی نام دارد. ارزش اگرچه در مفهوم اخص نقطه مقابل دانش است و به گرایشها اطلاق میگردد، ولی ارزش مفهوم وسیعتری دارد. ارزش در اینجا به معنای اهمیت رفتار و تکیهگاه عملکردهاست و هر نقطهنظری و یا عملی، گرایشی و یا بینشی، اصلی و یا فرعی که ازنظر شخص، گروهی( سازمان، جامعه و افراد …) و یا مکاتبی اهمیت دارد، ارزش نامیده میشود هر فرد نظام ارزشی خاصی دارد و برخی از ارزشها را به ارزشهای دیگر ترجیح میدهند منشأ ارزشهای فرد ناشی از دیدگاه و جهانبینی فرد است که مذهبی یا غیرمذهبی است بههرحال هرکسی دارای ارزشهای خاصی است که بر اساس آن افکار اقدام میکند. ( علی احمدی، 1383)
قلمرو دین اسلام
وجود ایدئولوژی؛ ارزشها و هنجارهای اجتماعی نشان میدهند که قلمرو اسلام فراتر از زندگی فردی است. بررسی دقیق و فراگیر آموزههای کتاب و سنت بهروشنی نشان میدهد که حیات آدمی به دو بخش دنیایی و آخرتی تقسیمشده است و این دو ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. اساساً بنا بر بینش اسلامی، چگونگی زندگی انسان در آخرت با توجه به نوع حیات وی در دنیا شکل میگیرد. بر این اساس، هیچ باور، احساس، گفتار و رفتار ریزودرشت فردی و اجتماعی را نمیتوان سراغ گرفت که به علت تأثیر مثبت و منفی آن ( اندک یازیاد) در زندگی دنیا و آخرت انسان، مورد امرونهی دینی قرار نگرفته باشد، بنابراین چنان نیست که بخشی از کارهای دنیا، دنیایی محض و بیتأثیر در آخرت انسان بوده و خارج از گستره دین باشد و بخش دیگر مربوط به آخرت و داخل در قلمرو آن باشد( اسدی،1383)
فرهنگ و احیای ارزشهای اسلامی
در جامعه اسلامیای که فرهنگ اسلامی رعایت میشود، ارزشهای اسلامی در عملکرد و رفتار مردم تجلی پیدا میکند و هر بینندهای میتواند نمود این ارزشها را که در قالب یک نظم اسلامی پدیدار میشود، مشاهده کند، همین فرهنگ را میتوان در معماری، در علوم، در تجارت و کسبوکار مردم مشاهده نمود و بدین لحاظ تشخیص مثلاً یک شهر اسلامی با یک شهر بافرهنگ دیگر بهسادگی ممکن میگردد. ازاینجهت میتوان گفت که در یک جامعه اسلامی اعمال و رفتار و بلکه اندیشیدن مردم به نحوی در ارتباط با عالم ” راز” و یا بهصورت یک امر ” قدسی” بروز میکند و این فرهنگ جهت الهی دارد. این جهتگیری عمدهترین نشانهای است که میتواند یک جامعه الهی را از یک جامعه غیر الهی متمایز سازد. قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و به علت شکاف عمیقی که بین جامعه آن روز و جامعه اسلامی به وجود آمده بود فرهنگ جامعه یک فرهنگ مبتنی بر ارزشهای اسلامی نبود، اگرچه به علت نفوذ عمیق مذهب در جامعه ایرانی، ارزشهای دینی عمیقی بر قلوب بخش وسیعی از مردم حاکم بود، اما در ظاهر یک فرهنگ غیردینی، خصوصاً در شهرهای بزرگ بر جوامع سایه انداخته بود. از سوی دیگر به علت رشد و توسعه تکنولوژی، و خصوصاً به علت توسعه و گسترش وسایل ارتباطجمعی و بهویژه از آن لحاظ که جهتدهی استفاده از این ابزار در اختیار قدرتهای بزرگ طاغوتی و جوامع غیرمسلمان قرار داشت، به نحوی سلطه فرهنگ بیگانه و یا تهاجم فرهنگی گریبان گیر کشورهای بهاصطلاح غیر توسعهیافته گردیده و این امر نیز تاکنون ادامه دارد. بدیهی است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و توجه بیشتر به اشاعه ارزشهای اسلامی، چگونگی حذف فرهنگ بیگانه و احیای ارزشهای اسلامی موردتوجه صاحبنظران و اولیای امور قرار گرفت، اما همزمان با این مسئله هجوم و یورش فرهنگ بیگانه نیز با کمک علم و تکنولوژی، تشدید شد و این رویارویی کماکان ادامه دارد، و بدین ترتیب جامعه اسلامی هماکنون با خطیرترین لحظات تاریخی خود مواجه است. برای مقابله با چنین رویارویی و بلکه برای احیا و گسترش فرهنگ مبتنی بر ارزشهای اسلامی با دستخالی نمیتوان به مبارزه بافرهنگ بیگانه که علم و تکنولوژی را بهعنوان پشتوانه با خود دارد پرداخت بلکه باید ضمن احیای ارزشهای معنوی به تقویت بنیه علمی و فنی جامعه پرداخت همانگونه که در دوران شکوفایی تمدن اسلامی نیز چنین بوده است. لازم به ذکر است که احیای فرهنگ اسلامی صرفاً در رابطه با احیای ارزشهای اسلامی میسر است. این اقدام در صورتی میتواند به پیروزی انجامد که اسباب آن، همه فراهم آمده باشد. بزرگترین آفت برای هر حرکت فرهنگی سطحینگری، سادهانگاری و دستپاچگی است. هر فرهنگ و تمدن بادوام باید از قلوب مردم نشأت بگیرد. (مضطرزاده، 1375)
بخش سوم: فرهنگ اسلامی
تعریف فرهنگ اسلامی
فرهنگ اسلامی، مجموعهای از اعتقادها و اصول اسلامی، آدابورسوم، اخلاق و ارزشها و قوانینی است که از وحی سرچشمه گرفته است( کارگروه تدوین شاخصهای فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی، 1389) وجه تمایز این تعریف با تعاریف دیگر این است که عناصر فرهنگ اسلامی از وحی نشأت میگیرد. هدف در فرهنگ اسلامی رشد و شکوفایی جامعه بشری و رسیدن آن به کمال میباشد. برای رسیدن به این منظور ابتدا باید هر فرد به اصلاح خود بپردازد. بر این اساس، فرهنگ اسلامی با توجه به موضوع تقویت رفتارهای مفید کارکنان بهعنوان عامل مهم در افزایش بهرهوری، راه رسیدن به آن و نیز تعالی روحی را تزکیه نفس عنوان مینماید. بهطوریکه هدف از فرستادن پیامبران نیز همین معرفیشده است.( رضایی وسبزیکاران، 1391) همچنین میتوان گفت فرهنگ اسلامی21″ مجموعه عقاید، باورها، ارزشها، آدابورسوم، الگوها، روش و شیوههای عمل متخذ از قران کریم و سنت معصومین(ع)” حال، فرهنگ هریک از افراد و جوامعی که دین رسمی آنان اسلام است، در صورتی اسلامی قلمداد میشود که بر تمامی روابط چهارگانه ایشان باخدا، خود، طبیعت و جامعه حاکم باشد. از سوی دیگر، هرگاه مهنای فرهنگ به ” دستاوردهای بشر و میراث اجتماعی” آن اطلاق شود، فرهنگ اسلامی عبارت از: ” مجموع آثار مثبت مادی و غیرمادی جوامع اسلامی که افراد، آن عقاید ، باورها، ارزشها، آدابورسوم، الگوها و شیوههای عمل خود را از قران کریم و سنت معصومین(ع) اخذ کرده، در پیروی از آن هیچگونه کوتاهی عمدی روا ندارد( عسگری وزیری و زارعی متین، 1391)
مبانی فرهنگ اسلامی
اسلام خود را دین جهانی دانسته و با فراخواندن بشر بهسوی باورها، ارزشها و هنجارهای توحیدی، بر آن است که جامعه( امت واحده) و فرهنگ جهانی واحدی( توحیدی) تشکیل دهد؛ فرهنگی که مبتنی بر فطرت مشترک انسانی و مبتنی بر ارزشهای اسلامی است. اما از سوی دیگر واقعیتهای فرهنگی و اجتماعی حاکم بر جوامع بشری را هرچند که مورد تأیید نباشند پذیرفته و پیروان خود را ناگزیر از زندگی در آن و ارتباط با بیگانگان میداند. ازاینرو، به چارهاندیشی پرداخته است تا از یکسو، مسلمانان بتوانند هویت فرهنگی خود را حفظ کرده، تعمیق بخشند و از سوی دیگر، با اصلاح فرهنگ ” جاهلی”، زمینه ” توحیدی” شدن آنها را فراهم آورند؛ بر این اساس، ضمن به رسمیت شناختن مرزهای جغرافیایی و قراردادی در روابط بینالملل، اساس تفکیک بین جوامع بشری را ” جهانبینی” توحیدی و غیرتوحیدی دانسته و نظر به حاکمیت اسلامی و غیر اسلامی، آن را به ” دارالکفر” و ” دارالسلام” تقسیم میکند. جهانبینی اسلامی، که مبانی و جغرافیای فکری – فرهنگی اسلام را ترسیم میکند، از عناصر متعددی شکلگرفته است که برخی بنیادین و زیربنای دیگر باورها و نیز ارزشها، ایدئولوژی و هنجارهای اسلامی به شمار میروند و برخی دیگر از اهمیت نسبی کمتری برخوردارند. این عناصر به ترتیب اهمیت، به سه دسته هستیشناسی ( توحید)، انسانشناسی( معاد) و راه و راهنما شناسی ( نبوت) تقسیمشده، اصول سهگانه دین را شکل میدهد)اسدی، 1383)
ابعاد فرهنگ اسلامی
ابعاد اعتقادی: شامل اعتقادهای مربوط به اصول و فروع دین
ابعاد رفتاری: شامل التزام به فروع دین، شرکت در مناسک، شعائر دینی و رعایت احکام شرعی
ابعاد سیاسی: شامل اعتقاد بهکفایت دین در اداره امور اجتماعی، احساس غرور و رضایت از مسلمان بودن، حمایت از مسلمان و مظلومان جهان
ابعاد فرهنگی: شامل احساس تعلق به میراث فرهنگ اسلامی، تعلقخاطر به نمادهای اسلامی، احساس تعلق به فرهنگ و روش زندگی مسلمانی
ابعاد تاریخی: آگاهی از حوادث و شخصیتهای تاریخی اسلام بهویژه سیره پیامبر (ص) و اهلبیت(ع، تعلقخاطر و احساس مثبت و منفی نسبت به حوادث وقایع تاریخ اسلام( رضایی و سبزیکاران،1391)
منبع تعالیم فرهنگ اسلامی
قرآن مجید: قرآن مجید واقعیت مرکزی و مقدس اسلام است. معانی، الفاظ، اصوات و حروفی که کلمات این کتاب با نوشتهشده و بالاخره کالبد این کتاب، همه و همه ازنظر مسلمانان مقدس است. کلمه به کلمه این کتاب کلام خداوند است. بر اساس ارزیابی پژوهشگران و مورخان، نزول قرآن بر حضرت محمد(ص) بزرگترین حادثه تاریخ بشریت بوده، زیرا برای نخستین بار در میان کتب آسمانی کتابی به منصه ظهور رسیده است که تمامی کلمات و حروف آن از جانب خداوند میباشد و هیچ سطری از آن را بشر ننگاشته و هیچ حرفی از آن را انسان تحریر نکرده است.
سنت و حدیث: مسلمانان، پیامبر اسلام را کاملترین و درواقع ” اشرف مخلوقات” مینامند. خداوند همه فضایل و کمالاتی که مقام بشری قابلیت دستیابی بدان را دارد به پیامبر اکرم(ص) ارزانی کرده است و مسلمانان او را نمونه تمامعیاری برای زندگی بشر میدانند که باید از وی تقلید و الگوبرداری شود.(عیوضی،1386)
ویژگی و اصالت فرهنگ و تمدن اسلامی
لازم به ذکر است که منابع اصلی اسلامی با تکیهبر کتاب، سنت، اجماع و عقل؛ مسلمانان را به درک واقعیات تحریک نموده و آنها را به فراگیری حکمت( که مجموع واقعگرایی علمی و دریافت اصول کلی جهانشناسی و اخلاق ممتاز است) سوق داده تا بتوانند بر مبنا قرار دادن عدالت و باهدف گیری رشد روحی انسانها، وارد میدان سازندگی گشته و با داشتن امتیاز بسیار مهم پیشروی و پیروی، حیات معقول انسانها را بر عهده بگیرند. مهمترین امتیاز فرهنگ اسلامی این بوده که ارزشها را مبنای تقوا که از تحصیل ملکات فاضله ی اخلاق به وجود میآید قرار داده است: ان اکرمکم عندالله اتاقکم، با فضلیت ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست ( حجرات، آیه 13). و هیچ ارزشی برای ملیت و نژاد برنشمرده است. بنابراین، آن فرهنگ نیرومندی که اسلام به وجود آورد، بر مبنای ایدئولوژی بوده است که توانسته، انرژیهای ذاتی خویش را حفظ نماید و با تولید بسیار و تنظیم مسائل اقتصادی، باعث گسترش تجارت در آن قلمرو وسیع شود. فلاسفه و دانشمندان اسلامی علاوه بر تفکر و احساسات برین که با برخورداری از منابع اسلامی به بشریت عرضه کردند آراء و نظریات دیگران را نیز باکمال ظرفیت مغزی موردتحقیق قراردادند(جعفری ،1383). تسامح و تساهل در اسلام نیز یکی دیگر از علل پیشرفت فرهنگ اسلامی بوده است؛ چون اهل کتاب نیز حق زندگی مسالمتآمیز و آزادی بیان داشتند. دلیلی که اصالت تمدن اسلامی را اثبات میکند، این است که آنها درروش تحقیقات علمی پیشرفت کردند و با مشاهده و آزمایش تجربی به ثبت نتایج آن پرداختند و با بینش علمی خود، در تغییر جهت معرفت از تجددگرایی به تکاپو گرایی علمی توأم با تفکر در تعمیمهای فلسفی، اساسیترین نقش را به عهده داشتند و توانستند با الهام از آیات قرآن دربارهی علم و شناخت واقعیات، این جهان هستی و نوع انسانی را درک کرده و بشناسند. (تقی زاده انصاری ، 1386)
اصول و پایههای اساسی فرهنگ اسلامی
نخستین شالوده فرهنگ اسلامی” خداشناسی” است و با این امتیاز در میان تمام ذرات جهان هستی، ارتباطی محکم و ناگسستنی قائل است و فرد و اجتماع را با
