
“سیاهمشق” می نامد، میگوید: «همه چیز این سیاهمشق بر اساس اتفاق و حادثه رخ داده اما وقتی کسی ذرهبینش را درمیآورد و اثر را میکاود، میبیند که همهچیز حسابشده است. (سایت هنرمندان تورنتو، 1390) در اجرای زنده یا پرفورمنس آرت، هنر شنیداری و دیداری در تقابل با هم به مطالعه و بررسی متنی نامشخص میپردازند. عملکردی که شاید در پی کشف راهکارهایی برای حل مشکلات و تغییر روش بیان هنرمند یا تکمیل یکدیگر است. نکته قابلتوجه، مشاهده روند شکلگیری یک اثر تجسمی براساس فکر، ایده و اتودِ از پیش تعییننشده هنرمند آن و میزان تأثیرپذیری از عوامل گوناگون مانند مخاطب و همخوانی با هنر موسیقی است که به طور متقابل تحت تأثیر حس و ضربآهنگ قلم هنرمند، همنوا با هدف خواهد شد. در انتها پرفورمنس آرت، یادآور ایدههای بسیار پیچیده و گویایی است که از ورای زبان، فرم، تصویر و ارزشهای مادی از زمان، صدا، نور و حرکت سخن میگویند، و بیان این رویکرد تحلیلی که هنرمند چقدر توانسته است با حفظ ریشه هنری و شخصی از گذشته و عناصر ثابت و پایدار خود، دل بکَند و با استفاده از تجربه دیگران، حضوری منفرد و مجرد پیدا کند و به بیانی، به کسب تجربه در حال تکامل و توانایی تغییر و رشد تکویـنی در اجرای زنده بپردازد و سرانجام اینکه: «نتیجه این قرابت، چه هنری نامیده خواهد شد!» همچنان قابـل تأمل است.
فصل سوم
مبانی بصری و قابلیتهای تصویری نوشتار فارسی در خط-نقاشی
3-1- مبـادی سواد بصری
«ساخت ساده و اولیهی کلمات منشاء نظم ساختمانی زبان است. سواد بدان معناست که گروهی از پیامها برای جمعی از افراد دارای معانی مشترکی است. سواد بصری نیز کمابیش به همین معناست. همان طور که یک سخنور با رعایت قواعد زبان، آزادی خود را در نحوه بیان سلبشده نمیبیند، یک تصویرگر نیز با دانستن و بهکاربردن الفبا و قواعد مربوط به شیوه بیان بصری دچار محدویت نمیشود. هدف از فراگیری سواد بصری هم بیشباهت به هدفی که محرک تکامل زبان نوشتاری شد، نیست.» (داندیس،1391: 13) «در سادهترین تعریف برای یک اثر هنری آرایش و کنار هم قرار گرفتن اجزائ قابلرؤیت یا عناصر بصری است. این تعریف، هنر را از دیگر منابع تجارب بصری –همچون طبیعت- متمایز نمیگرداند، چرا که چشم تمامی تجارب بصری را در قالب آرایشهای گوناگون به صورت خط، رنگ، تنالیته (تیرگی و روشنی)، شکل، بافت و فضا ساده میکند. بنابراین میتوان گفت هنر همواره با زبان بصری با ما سخن میگوید. ویژگی جالب این زبان، توانایی آن برای بیان چیزهایی است که شاید در غالب اوقات نتوان بهراحتی در قالب کلمات بیان کرد، همچنین قدرت تأثیرگذاری زبان بصری منوط و منحصر به استفاده از کلمات نیست.» (جنسن،1390: 9)
از زمره کسانی که با دانشی وسیع نسبت به عناصر و کیفیات بصری به خلق آثار خط-نقاشی پرداختهاند میتوان به محمد احصایی اشاره کرد. «….احصایی از به تحقیق درآوردن عرصههای وسیعی از امکانات فرم، رنگ و ترکیببندی با امتداد دادن، روی هم قرار دادن و از هم دور کردن حروف بیانگر تصویری است که خوشنویسی پرانحنای او سیلان شکوهمندی را به وجود آورده که تکرار متقارن را وجاهت میبخشد. اغلب اوقات فضای پر شده و فضای خالی ترکیببندی و پسزمینه از نظر بصری به یک حد از ارزش میرسند و یکدیگر را تکمیل میکنند و بیننده را وامیدارند که فقط به یکی از عوامل ترکیببندی خیره نماند. همچنین این روش با درهمبافتگی منحصربهفردی از سبک ترکیب میشود و با پیچوتابهای سرشار خوشنویسی کیفیتی آهنگین و پیچیده مییابد. این تکرار و تداوم حروف در هم پیچیده بیننده را دعوت میکند که حرکت کند و ضربآهنگ سیلان و قاعده ضد کل ترکیببندی را بنگرد که به سبک احصایی انتزاعی نوگرا میافزاید. تکرار حروف و تکثر فرمها، پژواکی از این جمله قرآن را باز میتاباند که: «به هر کجا بنگری، چهره خداوند را میبینی» بیانگر مفهوم وحدت در کثرت. ستایش ذکر، با پدیدار شدن چندباره حرفها و فرمها، تأکیدی است بر وحدت وجود.» (فولادوند،1389)
«تمامی فرمهای بصری از سه جزء تشکیل شدهاند: عناصر، مشخصهها و تعاملها. عناصر بصری عبارتند از نقطه، خط، سطح و حجم؛ هر عنصر دارای مشخصههایی از اندازه، شکل، بافت و رنگ است. اصول تعامل بصری که موقعیت، جهت و فضا را در بر میگیرند، هدایت گر این عناصر و مشخصهها هستند.» (باورز،1391: 65) «تمام عناصر یعنی نقطه، خط، شکل، جهت، رنگمایه، بافت، رنگ، مقیاس، بعد سوم و حرکت اجزای ساده و تجزیهناپذیر رسانههای بصری هستند، این عناصر، مواد خام و سادهای هستند که ارتباط و تفکر بصری با استفاده از آنها شکل میگیرد.» (داندیس،1391: 101) «گرچه اجزا می توانند به طور جداگانه شناسایی و بررسی شوند، اما بر دیگر اجزاء فرم تأثیرگذارده یا از آنها تأثیر میپذیرند. بنابراین، ما میتوانیم با مقایسه اجزاء با یکدیگر و مشاهده موقعیت خود نسبت به آنها بهترین ارزیابی را از اجزا به دست آوریم.» (باورز،1391: 65)
3-2- عناصر اولیه و کیفیات بصری در ارتباط تصویری
در جستوجوی ریشههای ترکیب عنوان (خط-نقاشی) در دایرهالمعارف هنر –تألیف رویین پاکباز- در مورد نقاشی89 میخوانیم: «هنر بیان ایدهها و عواطف، با آفرینش کیفیتهای زیبایی شناختی معین، در یک زبان بصری دوبُعدی است. عناصر اساسی این زبان عبارتند از: خط، شکل، رنگ، رنگ سایه و بافت….» بنابراین در مبحث «عناصر انتزاعی90(نقطه91، خط92، سطح93) و در عناصر غیرانتزاعی94 (فرم95، بافت96 و رنگ و رنگپردازی97) که به گفته پاکباز، “رنگ، مهمترین عنصر زبان نقاشی به شمار میآید” بیشتر مد نظر است.» (فریسی،1391) «خط نیز به صورت دست نوشته تا حدودی نشاندهندهی خصلت و روحیه نویسنده خود است و میدانیم که آن ارزشهای خفیف و خاص برای روانشناسان بیانگر فعالیتهای ناخودآگاه ذهن ماست که تحت تأثیر فشارهای مختلف فکری قرار دارد.»(داندیس،1391: 75)
کیفیات بصری98 در خط-نقاشی از عوامل مؤثر در شکلگیری ساختار اثر میباشد. عناصر بصری ناملموس یا «کیفیات بصری عبارتند از: مبالغه، اغراق/تقلیل- ناخودآگاه، فیالبداهه / خودآگاه، قابل پیشبینی- تأکید/ خنثی، بیطرفی- نامتقارن / متقارن، ناپایدار / پایدار، متعادل- نامتوازن/ متوازن- پراکندگی، تفرق/ وحدت، یکپارچگی- صرفهجویی / سخاوت، افراط پرنقش- سنگینی / سبکی، زمخت، خشن / ظریف- شفاف / کدر (مات)- گوناگون، تنوع / یکدست، یکنواخت- پیچیدگی / سادگی- تحریف / واقعی- عمق / سطح- فعال / غیرفعال، اصولی / غیراصولی- باقاعده /بیقاعده- نامنظم / منظم- چندگانه / یگانه، منفرد- محو / واضح- پرتحرک / آرام- منبسط / منقبض- زاویهدار / بیزاویه- افقی / عمودی- مرتب / درهم و برهم- تکعنصری / چندعنصری.» (ایتن ، 1386 :34)
همان طور که پیشتر بیان شد؛ خط-نقاشی دربرگیرنده دو نوع گرایش است (هم خط و هم نقاشی). بنابراین بررسی کلی عناصر انتزاعی و غیرانتزاعی و کیفیات بصری با توجه به آثار و بیان حسی هنرمند، خالی از ابهام نخواهد بود. اما «هر اثر یا طرح و تصویری از یک سلسله عناصر اولیه بصری مرئی در تعداد معین و محدود تشکیل شده است و انتخاب این عناصر و طرز تأکید بر برخی از آنها در یک اثر بصری بستگی به ساخت و نوع کار دارد.» (داندیس، 1391: 69) «انتزاع حاوی پیام اصلی است، با گذری از خودآگاه به ناخودآگاه، از تجربه حسی اشیا مستقیماً به سیستم عصبی، از رخداد تا ادراک آن» (واندیس، 1973) عناصر انتزاعی اشکال ایدهآل و فرضی هستند که به طور فیزیکی نمیتوانند موجودیت داشته باشند و عناصر غیرانتزاعی و حقیقی دارای حد و حدودی هستند که خطوط محیطی نیز نامیده میشوند. خط محیطی معرف شکل و فرم عنصر است. (فریسی،1391)
تمامی عناصر انتزاعی و غیرانتزاعی موجود در خط-نقاشی، هر کدام نقش بهسزایی در بیان مفهوم و کارکرد های بصری نوشتار دارند. همان طور که «تجسم و تصور کردن عبارت از توانایی ما در شکل بخشیدن به تصاویر ذهنی است.» (داندیس، 1391: 27)
بنابراین در کندوکاو مبانی و کیفیات بصری نوشتار در بستر خط-نقاشی از بعضی شیوهها و نگرشها میتوان نام برد که نقش بهسزایی در بار معنایی و ویژگی بصری نوشتار دارد:
3-2-1- تمرکـز و نقطـهچینی
«در خوشنویسی، نقطه معیار و عمل سنجش است و تناسب بر اساس اندازه نقطه تعیین میشود. در رساله آداب المشق “نسبت” اینگونه تعریف شده است: «اما نسبت و آن است که هر حرف را چنان نویسند که نسبت به قلم یک کوچک و بزرگ نباشد و چون این صفت در خط به فعل آید هر دو هیئت که مثل یکدیگر باشند، کمال مشابهت خواهند داشت و اگر خلاف این باشد، مطبـوع نخواهد بود. (مکینژاد، 1388: 83) یا در هنرهای تجسمی «نقطه سادهترین و تجزیهناپذیرترین عنصر در ارتباط بصری است.» (داندیس،1391: 71) و «کوچکترین واحد و نشانهی بصری که شاخص فضاست.» (همان: 38) «نقطه به مجردی که بر تارک حروف مینشیند یا به درگاه آنها سر میسابد، دیگر نقش مجرد خویشتن را از دست میدهد و خوی سخنوری خود را به حروف القا میکند: «نقطه و حرف لازم و ملزوم یکدیگر» میشوند و نوشتار مفهوم پیدا میکند. نقطه از شخصیت فردی خود میکاهد و با همکاری با حروف، آنها را دگرگون میکند. از خویشتن میگیرد و به دیگران میبخشد. برخی از حروف، بدون بخشش و همکاری نقطه ارزش و محتوایی ندارند.» (آیت اللهی، 1384: 29) (تصویر3-1) اگر تعداد نقاط بسیار زیاد باشد، با یکدیگر ترکیب و همراه میشوند و می توانند تصور رنگمایه و رنگهای مختلف را در ذهن پدید آورند (داندیس،1391: 72). «نقاشان امپرسیونیست از تکنیک پوینتلیست99 (نقطهچینی) در آثار خود استفاده میکنند. و نحوه عمل مخلوطشدن، متمایزشدن و سازمان یافتن رنگها که در مورد چشم صورت میگیرد را آزمایش کردهاند.» (همان)
3-2-2- نظم و ارتجال به مثابه خط
خط عنصر بصری مهمی به خاطر ماهیت خاصش و توان و انرژی بسیارش است. وقتی واژه خط در عنوان خط-نقاشی حضور دارد، در واقع نوشتار به صورت یکسری خطوط انتزاعی است که بشر در طول سالیان متمادی بدان معنا بخشیده است و بیانکننده زبان هر قوم و ملتی است. شکل نوشتار در فرهنگ فارسی همانند نوشتار سایر ملتها عنصر خط را تداعی میکند. خطوط نوشتاری معانی را به طور مستقیم به مخاطب انتقال میدهد. خطوط ترسیمی، خطوطی هستند که معمولاً در هنرهای تجسمی و نقشه کشی، توسط طراح کشیده میشود. «منظور از خط تجسمی معنایی نسبی از خط است و آن نشان دادن یک حرکت ممتد و پیوسته در فضاست. بنابراین در تعریف تجسمی خط عبارت است از حرکت یا شکل ممتد بصری، خواه بدون ضخامت و به صورت دوبعدی و خواه با داشتن ضخامت و برجستگی یا فرورفتگی.» (حسینی راد ، 1386: 16) «حروف الفبا جنبشهای خطی متبلورشده در مفاهیم مختلف هستند و ترکیبهای متفاوت آنها معانی گوناگونی میآفرینند، یعنی از نیست هست می کنند. چنین است که خط، مادر نوشتار و نگاشتار میشود و نوشتار ابزار و حاصل ادبیات و شعر و نگاشتار ابزار و حاصل طرح و ترسیم و هنر است.» (آیت الهی، 1384: 65) این ابزارهای معنوی به وسیله ابزارهای مادی مانند قلم، قلم و مغار و… هویدا میشوند. درخط-نقاشی «خط همواره جایگاهی پراهمیت دارد و ضمن نمایش طرح و ترکیب اشکال و اجرای اثر، در ایجاز وحدت بصری و ارتباط میان عناصر ترکیب نقش تعیینکنندهای دارد.» (حسینی راد، 1386: 22)
«قابلیت پیشبینی از نظر فنی استفاده از نوعی نظم یا نقشه در طراحی است، که بهآسانی قابل فهم باشد. در این گونه طرحها بیننده، خواه از روی تجربه و خواه منطق و یا مشاهدات خود، میتواند پیشبینی کند که عناصر بصری در کل کار چگونه مورد استفاده قرار گرفتهاند. (تصویر3-2) ولی در فـن ارتجال، نظم یا نقشهای آشکارا دیده نمیشود. این فن از نظر عاطفی تأثیری بس قوی و محرک دارد.» (داندیس، 1389 :164) (تصویر3-3) «خطوط آزاد و مایل به جهت، دارا بودن تواتر و تناوب بسیار، استفاده فراوانی در طراحی خطنگارهها و نقاشیخطها دارد و جهت نمایش آشفتگی و هیجانات روحی در تضاد با خطوط افقی و عمودی به کار میآید.
